گنجور

شمارهٔ ۳۲ - در مدح صفوة الدین بانوی شروان شاه

صبح تا آستین برافشانده است
دامن عنبر تر افشانده است
مگر آن عقد عنبرینهٔ شب
برگشاده است و عنبر افشانده است
روز یک اسبه بر قضا رانده است
و آتش از روی خنجر افشانده است
نعل آن نقره خنگ او از برق
بر جهان خرمن زر افشانده است
رقعه‌ها داشت چرخ بر چهره
همه در خاک خاور افشانده است
نقش شب پنج با یک افتاده است
گویی آن مهره‌ها بر افشانده است
مرغ صبح از سماع بس کرده است
زانکه دیری است تا پر افشانده است
بلبله در سماع مرغ آسا
از گلو عقد گوهر افشانده است
ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده است
ابرش آفتاب بستهٔ اوست
تا کمند معنبر افشانده است
گوش‌ها پر نوای داودی است
کز سر زخمه شکر افشانده است
نان زرین چرخ دیده است ابر
خوش نمک در برابر افشانده است
نان زرین به ماهی آمد باز
نمک خوش چه در خور افشانده است
در زمستان نمک نبندد و ابر
نمک بسته بی مر افشانده است
نو عروسی است صورت نوروز
که بر آفاق زیور افشانده است
گنج نوروز هر چه گوهر داشت
پیش بانوی کشور افشانده است
صفوة الدین که شه‌سوار فلک
در سُم اسبش افسر افشانده است
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
بر سرش سعد اصغر افشانده است
مریم مشتری فر است که عقل
جان بران مشتری فر افشانده است
تحفهٔ بزم اوست مریم‌وار
هر چه طوبی به نوبر افشانده است
آن خدیجه است کز ارادت حق
مال و جان بر پیمبر افشانده است
وان زبیده است کز سعادت بخت
بهر کعبه سر و زر افشانده است
بر سر هشت خلد مجلس او
نُه فلک هفت اختر افشانده است
روز نو چون کبوتر زرین
بر زمین پر اخضر افشانده است
بهر آگین چار بالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده است
جود معروف او به آب حیات
خاک بر بخل منکر افشانده است
ژالهٔ نعمت از هوای سخا
بانوی مُلک‌پرور افشانده است
تخم اقبال در زمین بقا
بانوی عدل‌گستر افشانده است
گویی از آتش شهاب فلک
شعله در دیو کافر افشانده است
سهم درگاه او خدنگ وبال
بر پلنگان صفدر افشانده است
نور ایمان او خوی خجلت
بر رخ خلد انور افشانده است
وقت توقیع، نوش‌داروی جان
زان سر کلک لاغر افشانده است
بر عدو زهر و بر ولی مهره است
هر چه آن مار اسمر افشانده است
دولت بانوان نثار ظفر
بر سر بوالمظفر افشانده است
همّت بانوان جواهر سعد
بر کلاه برادر افشانده است
دولت او که پیکر شرف است
آستین بر دو پیکر افشانده است
همّت او که گوهری گهر است
دست بر چار گوهر افشانده است
نعش در پای چار دختر او
زیور هر سه دختر افشانده است
از پی آن پسر که خواهد بود
قرع‌ها سعد اکبر افشانده است
فال سعد است گفت خاقانی
کز نفس مشک اذفر افشانده است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح تا آستین برافشانده است
دامن عنبر تر افشانده است
آستین بر افشاندن در اینجا یعنی رقص و پایکوبی‌.
مگر آن عقد عنبرینهٔ شب
برگشاده است و عنبر افشانده است
هوش مصنوعی: شاید شب مانند بدلی خوشبو و دل‌انگیز گشوده شده و عطر و رایحه‌ای خوش در فضا پراکنده کرده است.
روز یک اسبه بر قضا رانده است
و آتش از روی خنجر افشانده است
هوش مصنوعی: روزی شگفت‌انگیز اتفاق افتاده که آتش از لبه‌ی خنجر به هوا رفته و جلوه‌ای خاص به صحنه بخشیده است.
نعل آن نقره خنگ او از برق
بر جهان خرمن زر افشانده است
هوش مصنوعی: نعل او که از نقره ساخته شده، به خاطر درخشش و براقی‌اش، مانند جرقه‌ای بر دنیای طلا و زر درخشش افکنده است.
رقعه‌ها داشت چرخ بر چهره
همه در خاک خاور افشانده است
هوش مصنوعی: برگه‌های کوچک کاغذی که به زمین ریخته شده‌اند، چرخ روزگار بر چهره همه افکنده و به خاک خاور پراکنده کرده است.
نقش شب پنج با یک افتاده است
گویی آن مهره‌ها بر افشانده است
هوش مصنوعی: گویی در شب پنجم، نقش و نگاری بر روی زمین پخش شده است، مثل اینکه آن مهره‌ها به طور نامنظم پراکنده شده‌اند.
مرغ صبح از سماع بس کرده است
زانکه دیری است تا پر افشانده است
هوش مصنوعی: پرنده صبح، به دلیل گذشت زمان زیاد و فرسودگی، دیگر از شادی و سرور آواز نمی‌خواند و فقط در سکوت استراحت می‌کند.
بلبله در سماع مرغ آسا
از گلو عقد گوهر افشانده است
هوش مصنوعی: پرنده‌ای در حال رقص و شادی، با صدای دلنشینی از گلو جواهری را به نمایش گذاشته است.
ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده است
هوش مصنوعی: امروز ساقی آن دام خوشبو را در گردن لیوان ریخته است.
ابرش آفتاب بستهٔ اوست
تا کمند معنبر افشانده است
هوش مصنوعی: ابر، آفتاب را در آغوش خود گرفته است تا کمند معنوی را که افکنده است، به تماشا بگذارد.
گوش‌ها پر نوای داودی است
کز سر زخمه شکر افشانده است
هوش مصنوعی: گوش‌ها پر از صدای دلنشین و خوشایندی است که از زخمه‌ای بر ساز به وجود آمده و مانند شکر شیرین است.
نان زرین چرخ دیده است ابر
خوش نمک در برابر افشانده است
هوش مصنوعی: ابرهای نیکو، باران نقره‌ای را مانند نان طلایی بر زمین می‌پاشند.
نان زرین به ماهی آمد باز
نمک خوش چه در خور افشانده است
هوش مصنوعی: نان زری به همراه ماهی آمده و نمک خوشمزه‌ای که بر روی آن پاشیده شده، چه طعمی دارد.
در زمستان نمک نبندد و ابر
نمک بسته بی مر افشانده است
هوش مصنوعی: در زمستان هیچ چیزی به نمک نپیوسته و ابرهایی که نمک برای آنها استحصال شده، در حال پاشیدن بر زمین هستند.
نو عروسی است صورت نوروز
که بر آفاق زیور افشانده است
هوش مصنوعی: نو عروسی که زیبایی و شادی را به تمامی عالم پخش کرده است، به مانند نوروز است که زیبایی‌اش را در سراسر جهان پراکنده کرده.
گنج نوروز هر چه گوهر داشت
پیش بانوی کشور افشانده است
هوش مصنوعی: هر آنچه که زیبا و ارزشمند در جشن نوروز وجود داشته، به احترام بانوی سرزمین به نمایش گذاشته شده است.
صفوة الدین که شه‌سوار فلک
در سُم اسبش افسر افشانده است
هوش مصنوعی: صفوة الدین که در اوج عظمت و جایگاه خود قرار دارد، همانند یک شاه سوار که تاج و زیور بر سر دارد، به زیبایی و افتخار در دنیای خود می‌درخشد.
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
بر سرش سعد اصغر افشانده است
هوش مصنوعی: این فرد، همسر خاقان بزرگ است، کسی که در زندگی‌اش خوشبختی و سعادت فراوانی نصیبش شده و در زندگی‌اش تاثیرات مثبتی دارد.
مریم مشتری فر است که عقل
جان بران مشتری فر افشانده است
هوش مصنوعی: مریم برای ما همچون مشتری (سیاره زیبایی) است که زیبایی‌اش به حدی است که عقل و فکر ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد و ما را به وجد می‌آورد.
تحفهٔ بزم اوست مریم‌وار
هر چه طوبی به نوبر افشانده است
هوش مصنوعی: هدیه و زیبایی بزم او همانند مریم، هر چه زیبا و دلپذیر است را به تازه‌ترین حال عرضه کرده است.
آن خدیجه است کز ارادت حق
مال و جان بر پیمبر افشانده است
هوش مصنوعی: این بیت به خدیجه اشاره دارد که با محبت و ارادت خود به خدا، مال و جانش را برای پیامبر اسلام تقدیم کرده است. در واقع، او نمونه‌ای از فداکاری و حمایت در راه ایمان است.
وان زبیده است کز سعادت بخت
بهر کعبه سر و زر افشانده است
هوش مصنوعی: او زنی است که به خاطر خوشبختی‌اش، برای کعبه طلا و جواهر فدا کرده است.
بر سر هشت خلد مجلس او
نُه فلک هفت اختر افشانده است
هوش مصنوعی: در جلسه‌ای که بهشت در آن برپاست، نه آسمان و هفت ستاره به نیکی و زیبایی درخشانید.
روز نو چون کبوتر زرین
بر زمین پر اخضر افشانده است
هوش مصنوعی: روز جدید مانند کبوتر طلایی بر روی زمین سبز و پرچم‌دار گسترش یافته است.
بهر آگین چار بالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده است
آگین یعنی پُر‌، پُر کردن‌. منظور بالشی است که از پَر درست و پُر شده باشد.
جود معروف او به آب حیات
خاک بر بخل منکر افشانده است
هوش مصنوعی: انفاق سخاوتمندانه او مانند آب حیات است که بر زمین کشتزار بخل و خودخواهی من پاشیده شده است.
ژالهٔ نعمت از هوای سخا
بانوی مُلک‌پرور افشانده است
هوش مصنوعی: باران رحمت خداوند از آسمانی که همیشه بخشنده است، بر زمین ریخته شده و نعمت‌هایش را برای خلق افشانده است.
تخم اقبال در زمین بقا
بانوی عدل‌گستر افشانده است
هوش مصنوعی: بذر خوشبختی در سرزمین جاودانگی توسط زنی که عدالت را گسترش می‌دهد، افشانده شده است.
گویی از آتش شهاب فلک
شعله در دیو کافر افشانده است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آتش یک شهاب در آسمان، شعلهای را در دیو بی‌ایمان منتشر کرده است.
سهم درگاه او خدنگ وبال
بر پلنگان صفدر افشانده است
هوش مصنوعی: حصار درگاه او مانند تیرهایی است که بر روی پلنگان خطرناک انداخته شده است.
نور ایمان او خوی خجلت
بر رخ خلد انور افشانده است
هوش مصنوعی: پرتو ایمان او موجب شده که شرم و حیا بر چهره‌ی بهشت روشنایی افکنده است.
وقت توقیع، نوش‌داروی جان
زان سر کلک لاغر افشانده است
توقیع‌: نشان کردن نامه‌؛ نشان کردن نامه‌، منشور و فرمان توسط پادشاهان‌‌.
بر عدو زهر و بر ولی مهره است
هر چه آن مار اسمر افشانده است
هوش مصنوعی: بر دشمن زهر وجود دارد و بر دوست محبت و عشق، همانطور که آن مار سمی را پخش می‌کند.
دولت بانوان نثار ظفر
بر سر بوالمظفر افشانده است
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت بر سر بوالمظفر (نام شخص) از طرف بانوان نثار شده است.
همّت بانوان جواهر سعد
بر کلاه برادر افشانده است
هوش مصنوعی: زحمت و تلاش زنان، زیبایی و ارزش ویژه‌ای به سر برادر بخشیده است.
دولت او که پیکر شرف است
آستین بر دو پیکر افشانده است
هوش مصنوعی: خوشبختی او که نماد شرافت است، بر روی دو موجود گسترده شده است.
همّت او که گوهری گهر است
دست بر چار گوهر افشانده است
هوش مصنوعی: کوشش و اراده او مانند جواهری ارزشمند است که بر چهار جواهر دیگر چیره شده و آنها را زیر نظر دارد.
نعش در پای چار دختر او
زیور هر سه دختر افشانده است
هوش مصنوعی: در مقابل پیکر مرده، چهار دختر او زیورآلاتی را که مخصوص هر سه دخترش بود، به زمین افکنده‌اند.
از پی آن پسر که خواهد بود
قرع‌ها سعد اکبر افشانده است
هوش مصنوعی: برای پسری که می‌خواهد بزرگ شود، خوشبختی و سعادت را آماده کرده‌اند.
فال سعد است گفت خاقانی
کز نفس مشک اذفر افشانده است
هوش مصنوعی: فال نیک است، زیرا خاقانی می‌گوید که بویی خوش از مشک معطر در فضا پخش شده است.

حاشیه ها

1398/02/04 17:05

بیت 25
بهرِ آگینِ چار بالشِ اوست هر پری کاین کبوتر افشانده است
آگین : پشم، پنبه، پَر، و امثال آن که درون تشک، بالش، و لحاف را با آن‌ها پر می‌کنند:
در بیت 24 کبوتر زرین کنایه از آفتاب است. و اشعه ای که از آفتاب ساطع می شود پرهای این کبوتر هستند. در این بیت می گوید این کبوتر یعنی خورشید پرهایش را برای چاربالش ممدوح خاقانی صفوت الدین می افشاند به عبارت ساده تر خورشید به خاطر بانوی ممدوح خاقانی پرتو افشانی می کند.