شمارهٔ ۱۶۳ - مطلع دوم
از همه عالم شدهام بر کران
بسته به سودای تو جان بر میان
جان نه و چون سایه به تو زندهام
با تو و صد ساله ره اندر میان
از تب هجران تو ناخن کبود
پیش تو انگشت زنان کالامان
آن نه ز گریه است که چشمم به قصد
هست گهر ریز به سوی دهان
لیک زبانم چو حدیثت کند
دیده نثار آرد بهر زبان
وصل تو بیهجر توان دید؟ نی
گوشت جدا کی شود از استخوان
چون کنم افغان که ز تف جگر
سوخته شد در دهن من فغان
در بصرم سفته شده است آفتاب
ز آنکه مرا دیده شد الماس دان
دود دلم گر به فلک برشود
هفت فلک هشت شود در زمان
بیعگه غم دل خاقانی است
زان کشد اندوه در او کاروان
وین رمقی کز رقمش مانده است
از ظل خورشید سپهر آستان
مشتری عصمت و خورشید دین
صدر ازل قدر ابد قهرمان
نایب سلطان هدی، احمشاد
کوست در اقلیم کرم کامران
شمارهٔ ۱۶۲ - در مدح قاضی القضاة احمشاد: تا رقم حسن تو زد آسمانشمارهٔ ۱۶۴ - مطلع سوم: شاعر ساحر منم اندر جهان
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از همه عالم شدهام بر کران
بسته به سودای تو جان بر میان
هوش مصنوعی: من از همهچیز دور شدهام و در آغوش خیال تو آرام گرفتهام، جانم در این آرزو گرفتار است.
جان نه و چون سایه به تو زندهام
با تو و صد ساله ره اندر میان
هوش مصنوعی: من بدون جانم، مانند سایه به تو وابستهام و با تو زندگی میکنم، حتی اگر برای صد سال در میانه راه باشم.
از تب هجران تو ناخن کبود
پیش تو انگشت زنان کالامان
هوش مصنوعی: از درد دوری تو، ناخنهایم به شدت کبود شده و در پیش تو، به نشانه ناچاری، انگشتانم را به این حالت میزنم.
آن نه ز گریه است که چشمم به قصد
هست گهر ریز به سوی دهان
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر اشکی که میریزد، نیست؛ بلکه به دلیل زیبایی و گوهرهایی است که به سمت دهانم حرکت میکنند.
لیک زبانم چو حدیثت کند
دیده نثار آرد بهر زبان
هوش مصنوعی: اما زمانی که زبانم دربارهات سخن میگوید، چشمانم به یاد تو اشک میریزند.
وصل تو بیهجر توان دید؟ نی
گوشت جدا کی شود از استخوان
هوش مصنوعی: آیا میتوان وصل تو را بدون جدایی تصور کرد؟ نه، آیا گوشت میتواند از استخوان جدا شود؟
چون کنم افغان که ز تف جگر
سوخته شد در دهن من فغان
هوش مصنوعی: چطور میتوانم فریاد بزنم، وقتی که زبانههای آتش، جگرم را سوزانده و در دهان من تنها نالهای باقی مانده است؟
در بصرم سفته شده است آفتاب
ز آنکه مرا دیده شد الماس دان
هوش مصنوعی: در چشمانم آفتاب درخشیده است، چون که زیبایی من را همچون الماس میبیند.
دود دلم گر به فلک برشود
هفت فلک هشت شود در زمان
هوش مصنوعی: اگر دود قلبم به آسمان برود، تمام آسمانها در یک آن تغییر میکنند.
بیعگه غم دل خاقانی است
زان کشد اندوه در او کاروان
هوش مصنوعی: غم دل خاقانی مانند بیابانی است که در آن کاروانی از اندوه در حال حرکت است.
وین رمقی کز رقمش مانده است
از ظل خورشید سپهر آستان
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به این معناست که هنوز نشانهای از جلوه و نور خورشید بر زمین و در آسمان باقی مانده است. به عبارت دیگر، تأثیرات روشنی و زندگیبخش خورشید هنوز در اینجا حس میشود.
مشتری عصمت و خورشید دین
صدر ازل قدر ابد قهرمان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و مقدس میپردازد که نماد نور و هدایت در دین است. او از آغاز خلقت مقام و ارزشی بینظیر داشته و به عنوان قهرمان و سرور در طول زمان شناخته میشود. این شخصیت به مانند خورشیدی است که نورش بر همه وجود دارد و ویژگیهای والایی دارد که او را از دیگران متمایز میکند.
نایب سلطان هدی، احمشاد
کوست در اقلیم کرم کامران
هوش مصنوعی: نایب سلطان هدی در منطقه احمشاد در سرزمین سخاوت و بزرگواری قرار دارد.