گنجور

شمارهٔ ۷۴ - شاهد بزم ازل

ای حجت عظمای حق، مولی امیرالمؤمنین
ای منشأ فیض ازل، وی مصطفی را جانشین
ای نور پاک لم یزل، و ای شاهد بزم ازل
کون و مکان یابد خلل گر برفشانی آستین
گر چشم معنی بین بسر باشد کسی را جلوه گر
بیند رخت را پرده در، هم در یسار و در یمین
از حکم تو روح روان باشد به جسمان و جان
وز امر تو سیر و سکون دارند گردون و زمین
ای خسرو کون و مکان بودی تو حجت آن زمان
کز بوالبشر طینت نهان، بد در میان ماء و طین
تا چهر تو تابان شده، خورشید سرگردان شده
حربا صفت حیران شده بر بام چرخ چارمین
رو بد غبار درگهت، آرد سجود خرگهت
رخساره بنهد در رهت صبح و مسا روح الامین
کی سجده گاه قدسیان می گشت مشتی آب و گل
گر در وجود بوالبشر، فیضت نمی بودی عجین
از بهر اجلالت قدر بنهاده از روز ازل
بر این کمیت نیلگون از جرم خود زرینه زین
بس سجده کرده آسمان روز و شبت بر آستان
داغی بود او را عیان از قرص بیضا بر جبین
ای میر ملک آرای من، برقع ز عارض برفکن
بنما جمال ذوالمنن، تا وارهیم از کفر و دین
گامی برون ننهم اگر، رانی دو صد بارم ز در
آری مگس کی می رود، زآن در که باشد انگبین
دل محو چشم مست تو، جانم همی پابست تو
زهر مذاب از دست تو، باشد مرا ماء‌ معین

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.