گنجور

باب سی و سیوم: اندر ترتیب علم طب

بدان ای پسر که اگر طبیب باشی باید که اصول علم طب بدانی نیک، چه اقسام علمی و چه اقسام عملی و بدانی که آنچ در تن موجودست یا طبیعت است، یا خارج از طبیعت و طبیعی سه قسم است: یک قسم از وی آنست که ثبات و قوام تن بدوست و یک قسم آنست که توابع است آن چیزها را که ثبات و قوام تن بدوست و یک قسم آنست که تن را از حال بحال میگرداند و آنک خارج است از طبیعت یا بفعل مضرت رساند با واسطه، یا بی واسطه، یا خود نفس ضرر فعل بود؛ اما آن قسم که ثبات و قوام تن مردم بدوست یا از جنس مادت است یا از جنس صورت؛ آنک از جنس مادت است یا سخت دورست، چون اسطقسات و عددش چهارست: هوا و آتش و خاک و آب، یا نزدیک‌تر از اسطقساتست، چون امزجه و عددش نه است: یکی معتدل و هشت نامعتدل، چهار مفرد و چهار مرکب، یا نزدیک تر از امزجه است، چون اخلاطش و عددش چهارست، چون گش و صفرا و سودا و خون، یا نزدیکتر از اخلاطست، چون اعضا و عددش نزدیک وجه چهارست و نزدیک وجه دو و معنی این سخن کی گفتیم آنست که: ترکیب الاعضا از اخلاطست و ترکیب اخلاط از مزاج است و ترکیب مزاج از اسطقساتست و اسطقسات دورترین ماده است و آنچ از جنس صورت است بر سه قسم است: نفسانی و حیوانی و طبیعی است، نفسانی قوت است و حس است و این پنج قسم است: بصر و ذوق و سمع و شمر و لمس و قوت است و حرکت و عدد و اقسام وی بر حسب عدد اقسام اعضایی است که آن را حرکت است و قوت سیاست و این بر سه قسمت است: تخیل و فکرت و ذکر و حیوانی بر دو قسم است: فاعل و منفعل و طبیعی بر سه قسمت است: مولده و مرتبه و غاذبه و افعال بر عدد قوی است: نفسانی و حیوانی و طبیعی، از بهر آنک روح خادم قوی است، چون برین جمله باشد راست عدد افعال بر عدد قوی باشد و آنک توابع است چیزهایی را که قوام و ثبات تن بدوست، چون فربهی که تابع سردیست، مزاج است و چون لاغری که تابع گرمی است، مزاج است، چون سرخی گونه تابع {خون} است، یا چون زردی که تابع صفراست و چون حرکت {نبض } تابع قوت فاعله است {از} حیوانی، چون خشم که تابع قوت منفعله است از حیوانی، چون شجاعت که تابع اعتدال {قوت} حیوانی است و چون عفت که تابع اعتدال {قوت} شهواتی است، چون حکمت که تابع اعتدال نفس ناطقه است و چون عرضها و کیفیات که تابع مادت باشد یا تابع صورت و آنک تن را از حال بحال بگرداند اسباب ضروری خوانند و این شش قسم است: اول هواست، دوم طعام، سیوم حرکت و سکون، چهارم خواب و بیداری، پنجم گشادگی طبیعت و بستگی، ششم احداث نفسانی: چون اندوه و خشم و بیم و مانند این و اینها را از بهر آن ضروری گویند که مردم را چاره نیست از هر یک و هر یک را ازین جمله تأثیرست در تن مردم، هر کدام تمام‌تر؛ چون یکی ازین جمله بر حال اعتدال باشد {استعمال این جمله مردم را بر صواب و بر وجه اعتدال بود و} چون بعضی را ازین جمله از حال اعتدال تغیر افتد یا استعمال مردم بعضی را ازین جمله بر وجه خطا باشد بیماری و علتی پدید آید بر موجب افراطی که رفته باشد و آنک خارج از طبیعت است سه قسم است بسبب مرض و سبب عرض و سبب بر سه قسم است: یا سبب بیماری اعضاهاء متشابه [باشد، یا سبب بیماری اعضاهای آلی، یا سبب تفرق الاتصال؛ اما سبب بیماری اعضاهای متشابه یا سبب بیماری گرم باشد و این بر پنج قسمت است، یا سبب بیماری سرد و این بر هشت قسمت است، یا سبب بیماری تر، یا سبب بیماری خشک و هر یک ازین بر چهار قسمت است؛ سبب بیماری اعضاهاء آلی یا سبب بیماری باشد که اندر خلقت افتد، {یا اندر مقدار، یا در وضع، یا اندر عدد و سبب بیماریهای خلقت یا سبب بیماری شکل باشد و یا سبب بیماری تعقیر و تجویف واین بر هفت قسم است: یا سبب خشونت و آن بر دو قسم باشد یا سبب ملاسة باشد و این بر دو قسمت است و سبب بیماریهاء مقدار بر سه نوعست و سبب بیماریهاء وضع و سبب بیماریهاء عدد هر یک دو نوعست، تفرق الاتصال چهار نوعست و مرض بر سه قسمت است: بیماریهاء اعضاء متشابه و بیماریهاء آلی و تفرق الاتصال، که آنرا مرض مشترک خوانند، در اعضاهاء متشابه افتد و هم در اعضاء آلی و بیماری اعضاء متشابه بر هشت قسمت است: چهار مفرد: گرم و سرد و تر و خشک و چهار مرکب: گرم‌ و تر و گرم و خشک {و سرد و تر} و سرد و خشک و بیماریهاء آلی بر چهار نوعست: بیماریهایی که در خلقت افتد و در مقدار و در وضع و در عدد، بیماریهاء خلقت چهار قسمت است: آنک در شکل افتد و در سقعه و آنک بر طریق خشونت افتد و آنک بر طریق ملاست و بیماریهاء مقدار بر دو گونه است: آنک از طریق زیادت افتد و آنک از طریق نقصان و بیماریهاء وضع هم بر دو گونه است: یا عضو از جایگاه خویش زایل شود یا پیوند دیگر اعضا بفساد آورد و بیماری‌هاء عدد هم بر دو گونه است: یا بر طریق زیادت بود یا بر طریق نقصان و تفرق الاتصال یا در اعضاء متشابه افتد، یا در اعضاء آلی، یا در هر دو؛ عرض بر سه قسمت است: یا عرضها باشد که تعلق بافعال دارد، {یا باحوال تن، یا اندر استفراغات پدیدار آید و آنچه تعلق بافعال دارد} آن بر سه قسمت است و {آنچه تعلق بر احوال دارد بر چهار قسم است،} آنچ تعلق باستفراغات دارد بر سه قسمت است و باید که بدانی که علم بر دو قسمت است: علم است و عمل، قسم علم اینست که گفتم و بگویم که هر علمی از نیک و بد ترا گفتم که از کجا طلب باید کرد، تا هر یک را بشرح و استقصا بدانی که از کجا باید طلبیدن، که این علمها که ما یاد کردیم جالینوس بشرح و استقصا یاد کند، بیشتر در سته عشر و بعضی بیرون سته عشر؛ اما علم اسطقسات آن قدر که طبیب را بکار آید کتاب اسطقسات طلب کن، از جمله سته عشر و علم مزاج از کتاب مزاج طلب کن از ستة عشر و علم اخلاط از مقالت دوم طلب کن از کتاب قوى الطبیعه هم از جملهٔ سته عشر و علم اعضاء متشابهه از تشریح کوچک طلب کن هم از سته عشر و علم اعضاء آلی از تشریح بزرگ طلب کن، بیرون سته عشر و علم قوی طبع از کتاب قوى الطبیعه طلب کن از ستة عشر و قوی حیوانی از کتاب النبض طلب کن هم از جملهٔ سته عشر {و قوی نفسانی از رای بقراط و افلاطون طلب } و این کتاب است از جملهٔ تصنیف جالینوس بیرون سته عشر و اگر خواهی که مسخر شوی درین کتاب و از پایگاه طلب بگذری علم اسطقسات و علم مزاج از کتاب الکون و الفساد و از کتاب السماء و العالم طلب کن و علم قوی و افعال از کتاب النفس و کتاب الحس و المحسوس وعلم اعضا از کتاب الحیوانات و اقسام الامراض از مقالت نخستین از کتاب العلل و الأمراض طلب کن، از جملهٔ ستة عشر و اسباب اعراض از مقالت سیم هم ازین کتاب طلب کن و اسباب امراض از مقالت چهارم و پنجم و ششم طلب کن، هم ازین کتاب که گفتم.

فصل: چون قسم علمی یاد کردم ناچاره سمتی از قسم عملی یاد کنم، اگر چه سخن دراز شود، از بهر آنک علم و عمل چون جسم و روح هر دو بهم است، جسم بی‌روح و روح بی‌جسم تمام نبود و چون معالجت خواهی کردن اندیشه کن از خورشهاء پیران و جوانان و بیمار خیزان، که معالجت بیماران بر دو گونه است و معالج باید که هیچ گونه معالجتی ابتدا نکند تا نخست آگاه نگردد از قوت بیمار و نوع علت و سبب علت و مزاج و سال و صنعت بیمار و شخص و طبعش و جایگاه و حال مزاج.

فصل: و آب و مجس و جنس و عرض و ظاهر و علامتهاء نیک و علامات بد و انواع رسوب و علامات بیماران و بیماریها که در باطن می‌افتد و نشانیهاء بحران که در آشفته بود بشناسد و اجناس حمیات معلوم گردانیده باشد و تدبیر امراض ماده بر چه سان باشد و بر ترکیب ادویه ماهر شده باشد، بر مذهب اصحاب قیاس و قانون معالجات، که علم هر یک از کدام باید طلبیدن، تا ترا معلوم شود، تا بوقت حاجت طلب کنی. اما حفظ صحت از تدبیر اصحا طلب باید کرد، از جملهٔ سته عشر و معالجت بیماران و قوانین علاج از جمله سته عشر طلب کن و علامات نیک و بد از تقدمة المعرفه و از فصول بقراط و از علم النبض کبیر و از نبض صغیر و علم بول از مقالت اول طلب کن از کتاب البحران، از جمله ستة عشر {در کتاب جالینوس که بیرون سته عشره است و نشانهای بیمار که اندر باطن تن باشد از عصای اکمه طلب باید کردن، هم سته عشر و علم بحران هم از کتاب البحران از سته عشر و علم ایام البحران از کتاب ایام البحران هم از سته عشر طلب باید کرد و علم حمیات از کتاب الحمیات، از جمله سته عشره} و تدبیر امراض حاده از کتاب ماءالشعیر طلب باید کرد، از جمله تصانیف بقراط و از اعضاءالله و حیلة البرء و ترکیب ادویه جالینوس و معالج باید که تجربهٔ بسیار کند و تجربت بر مردم معروف و مشهور نکند و باید که خدمت بیمارستانها کرده باشد و بیماران بسیار دیده و معالجت بسیار کرده، تا علتهاء غریب بر وی مشکل نگردد و اعلال اجسا{م} بر وی پوشیده نماند و آنچ در کتب خوانده باشد برای العین همی‌بیند و بمعالجت در نماند و باید که وصایاء بقراط خوانده باشد تا در معالجت بیماران امانت و راستی بجای تواند آوردن و پیوسته خویشتن را و جامه را پاک دارد و مطیب و معطر باشد و چون بسر بیماران رود با بیمار تازه روی و خوش دل باشد و خوش سخن و بیمار را دل گرمی همی دهد، که تقویت دادن طبیب بیمار را قوت حرارت غریزی بیفزاید.

فصل: اگر بیماری بود که پنداری که در خوابست چون بخوانی پاسخ دهد و لکن ترا نشناسد، چشم باز می‌گشاید و باز می‌غنود، علامت بد باشد و نیز اگر مدهوشی بینی و دست در هر جای میزند و خود را و جای خود را نیز میشوراند، هم علامت بد باشد و نیز اگر مدهوش بود و هر وقتی نعرۂ بزند و دست و انگشتان خود همی‌گیرد و می‌فشارد، هم علامت بد بود و اگر سپیدی چشم بیمار سپیدتر از عادت خویش بود و سیاهی سیاه‌تر و زبان گرد دهان می‌برآرد و دم همی کشد، هم علامت بد بود و اگر از رشک یا از غم صعب بیمار بود یا دمه دارد، هم بد باشد و اگر بیمار پیوسته قی میکند لون سرخ و زرد و سیاه و سپید یا قی باز نه ایستد هم مخوف باشد و اگر بیمار را کاهش و سرفه بود خدوى او بگیر بر کوئی و خشک کن، آنگاه رکو را بشوی، اگر نشان بماند هم علامت بد بود. این جمله را که گفتم هیچ دارو مکن، تا این علامت با ایشان باشد، که معالجت سود ندارد، پس ای پسر اگر بیمار شوی و این علامتها هیچ نباشد اومیدوارتر باشد.

فصل: آنگاه دست بر مجسهٔ بیمار نه، اگر بر جهد و زیر انگشت برود بدانک خون غالب است و اگر زیر انگشت باریک {و تیز جهد بدان که صفرا غالب است و اگر زیر انگشت سست و باریک} و نرمک و دیرتر جهد سودا غالب باشد و اگر زیر انگشت دیر و اسطبر و سست جهد رطوبت غالب باشد؛ پس اگر مخالف بود از آن سو که میلش بیشتر بینی حکمش بر آن جانب کن، پس چون حال مجس معلوم کردی در قاروره نگاه کن.

فصل: اگر آبی سپید بینی نه روشن بود از غمی بیمار بود و اگر سپید روشن باشد علت او از{د}حام باد بود و رطوبت و ناگوارد و اگر چون آب روشن بود از کراھیتی بیمار باشد و اگر برنگ برنج باشد و در وی ذره ذره بود بیماری از شکم رفتن بود و اگر آب چون روغن بینی و در بن قاروره خطی بینی علت قربت عهد بود و اگر برنگ زعفران بینی بدانک او را تب است و صفرا و خون با صفرا نیز یار باشد و اگر بر سر آب زردی باشد و تک آب سیاہ فام بود علتش ازگش زرد باشد، دارو مکن و اگر بر سر آب سیاهی بود هم‌چنین باشد و اگر تک قاروره بزردی زند یا بسبزی، زود به گردد و اگر بیمار هذیان گوید و آب سرخ بود یا سیاہ فام، گش سیاه با خون آمیخته بود و لهب وی بر سر رفته هم ازو محترز باش و اگر سیاه بود و بر سر وی چون خونی ایستاده بود بر سر آن بیمار مرو {و اگر سیاه بود و مانند سبوس چیزی بود یا بر سر وی چون خونی ایستاده بود آنرا بدرود کن} و اگر آب زرد بود و آن چنان نماید چون آفتاب لامع یا زردی بود سرخ فام، علت از خون بود، فصد فرمای که زود به شود و اگر زرد بود و در وی خط هاء سرخ بخدایش تسلیم کن و اگر آب زرد بود و در وی خطهاء سپید بیماری دیرتر کشد و اگر سبز رنگ بود علت او از سبرز بود و اگر سبز سیاه بینی بیشش تازه بینی و اگر سبز و سپید بینی در وی خون گرم سر که او را با باد بواسیر بود، جماع نتواند کردن؛ چون آب و مجس دیدی آنگاه جنس علت جوی، چون اجناس علتها نه یک گونه باشد.

فصل: چون چنین دانستی تا بعد از آن کفایت گردد بدارو وطلی مکوش و تا بنقوع و خمار وطلی کفایت گردد بحب و مطبوخ مکوش و نگر که بدارو کردن دلیری نکنی، تا بتسکین و تلطیف کار برآید در استفراغ تجاوز مکن، چون کار از حد بخواهد شد پس بدوای محض مشغول باش، بتسکین کردن مشغول مباش و هرگز بیمار را متهم مکن {و تعهدنامه بیشتر از آن کن که از آن مریض، مگوی که آن بهتر شد} و بر بیمار شکم بنده پرهیز سخت منه، که قبول نکند، لیکن تو دفع مضرت آن چیز که خورده باشد همی کن و بهترین چیزی طبیب را دارو شناختن است و علت شناختن و اندرین باب سخن بسیار گفتیم، از آنچ من این علم طب را بغایت دوست میدارم، که علمی مفیدست، پس بسیار ازین گفتم که سخن دوستان را مردمان بسیار گفتن دوست دارند؛ اما اگر اتفاق این علم نیفتد علم نجوم علمی بغایت شریف است، جهد کن در آموختن علم نجوم، که علمی سخت بزرگست از آن سبب که معجزهٔ پیغمبری مرسل بوده است که از عزیز ترین پیغامبران بوده است علیهم السلام، پس بی شک این علم علمی نبوی است، اگر چه درین وقت بحکم شرع منسوخست.

باب سی و دوم: اندر تجارت کردن: ای پسر، بدان و آگاه باش هر چند بازرگانی پیشه‌ای نیست که آن را صناعتی مطلق توان گفت ولکن چون به حقیقت بنگری رسوم او چون رسوم پیشه‌وران است و زیرکان گویند که: اصل بازرگانی بر جهل نهاده‌اند و فرع آن بر عقل‌، چنانک گفته‌اند: لولا الجهال لهلک الرجال، یعنی اگر نه بی‌خردان اندی جهان تباه شدی و مقصود‌م ازین سخن آنست که: هر که به طمع افزونی از شرق به غرب رود و به کوه و دریا و جان و تن و خواسته در مخاطره نهد، از دزد و صعلوک و حیوان مردم‌خوار و ناایمنی راه باک ندارد و از بهر مردمان نعمت {شرق} به ایشان رساند و به مردمان مشرق نعمت غرب برساند ناچاره آبادانی جهان بود و این جز به بازرگانی نباشد و چنین کارهای مخاطره آن کس کند که چشم خرد دوخته باشد. و بازرگان دو گونه است و هر دو مخاطره است: یکی معامله و یکی مسافره، معامله مقیمان را بود که متاع کاسد به طمع افزونی بخرند و این مخاطره بر مال بود و دلیر و بیش‌بین و مردی باید که او را دل دهد تا چیز کاسد بخرد، بر امید افزونی و مسافر را گفتم که کدام است؛ بر هر دو روی باید که بازرگان دلیر باشد و بی‌باک بر مال و با دلیری باید که با امانت و دیانت باشد و از بهر سود خویش زیان مردمان نخواهد و به طمع سود خویش سرزنش خلق نجوید و معامله با آن کس کند که زبردست‌ او بوَد و اگر با بزرگتر از خود کند با کسی کند که دیانت و امانت و مروت دارد و از مردم فریبنده بپرهیزد و با مردمی که در متاع بصارت ندارد معامله نکند، تا از درکوب ایمن بود و با مردم تنگ بضاعت و سفیه معامله نکند و اگر بکند طمع از سود ببُرّد تا دوستی تباه نگردد، چه بسیار دوستی به سبب اندک‌مایه سود زیان تباه شده‌ست و بر طمع بیشی به نسیه معاملت نکند که بسیار بیشی بود که کمی بار آرد و خرد انگارش بزرگ زیان باشد، {چنانکه من گویم، رباعی:باب سی و چهارم: اندر علم نجوم و هندسه: ای پسر، بدان و آگاه باش که اگر منجم باشی جهد کن تا بیشتر در رنج علم ریاضی بری، که علم احکام علمی وافر‌ست، داد او به‌تمامی دادن نتوان بی‌خطا‌یی، زیرا که هیچ‌کس چنان مصیب نبود که بر وی خطایی نرود، اما به‌همه حال ثمرت نجوم احکام‌ است، چون تقویم کردن، فایده از تقویم احکام است، پس چون از احکام نمی‌گزیرد جهد کن تا اصولش نکو بدانی و بر مقومی قادر باشی، که اصل حکم آنگاه درست شود که تقویم سیارگان راست شود و طالع درست شود و نگر که بر طالع تخمینی اعتماد نکنی الا به استقصا، نخست به حساب و نمودارت ممهد، چون به حساب و نمودارات راست آید آنگاه حکمی که از آنجا کنی راست آید و به هر حکمی که کنی مولود‌ی و ضمیر‌ی بگیر، تا از حالات کواکب آگاه بگردی و از طالع و از خانهٔ طالع و از قمر و از برج قمر و خداوند برج قمر و از مزاج بروج‌ها و از مزاج کواکب که در هر برجی تا کی باشد و چون باشد و از خداوند خانهٔ حاجت و آنکه از وی ماه برگشته باشد و از کواکب که ماه بدو خواهد پیوست و آن کواکب که مستولی بود به درجهٔ طالع و خانهٔ آن کواکب که مستولی بود به درجهٔ سیر کواکب و آن کواکب که ثابته به سیر بدو رسند یا او از درجهٔ سیر و صعود و در مظلمه و درجهٔ آثار مضار و از درجهٔ محترق که درجهٔ آفتاب بود، صاعد و هابط او هیچ غافل مباش و از سهم‌ها اثنی عشرات و زیجات و ارباب مثلثات و حد و صورت و شرف و هبوط و خانهٔ وبال و فرح و آفت و اوج و حضیض و آنگاه بنگر در حالات قمر و کواکب‌، چون اقبال خیر و شر و نظر و مقارنهٔ اتصال و انصراف، بعید النور، بعید التصال، خالی السیر، و حشی فعل، جمع و منع و {ردالنور، دفع التدبیر،} دفع قوت، {دفع الطبیعه، انتکاف، اعتراض}، مکافات، قبول، تشریف، و تعریف، اجتماعی و استقبالی، معرفة و هیلاج و کدخداه و عطیت دادن و کم کردن و زیادت کردن عمر، راندن به سیر‌ها، ازین همه آگاه کردی آنگاه سخن گویی، تا حکم تو راست آید. حکم از تقویم معتمد کن، چنانک حل آن تقویم زیجی کرده باشند که به‌خط معروف‌ست و بودود با وساط آن نگاه کرده باشند و مجموعه و موسوطه وی نیکو دیده و مکرر کرده و اندر تعدیل‌های وی تأمل کن و با این همه احتزاز کن از سهو و غلط تا خطایی نیفتد و چون این همه اعتماد کرده باشی باید که گویی که هر حکم که من کرده‌ام چنین خواهد بود و اگر بر آن قول معتمد نباشی هیچ اصابت نیفتد و مسئلهٔ که بر سند ضمیری هر چه گویی توان گفت، چنانک بیشتر حکم تو راست آید؛ اما به حدیث مولودها من از استاد خویش چنان شنیدم که مولود مردم نه آن است به حقیقت که از مادر جدا شود، اصلی طالع ورع است وقت مسقط النطفه آن طالع که آب مرد در رحم زن افتد و قبول کند آن طالع مولود اصلی است، نیک و بد همه بدان پیوسته، اما آن ساعت که از مادر جدا می‌شود آن طالع را تحویل صغری خوانند و بر سر مردم آن گذرد که در طالع مسقط النطفه بود و دلیل این سخن خبر رسول است، صلی‌الله علیه و علی آله و سلم، که چنین گفته است: السعید من سعد فی بطن امه و الشقی من شقی فی بطن امه و سعید این سخن ازینجا گفته است که من ترا گفتم، اما ترا در طالع زرع سخنی نیست، که آن را نه ببالاء چون توی بافته‌اند، اما این که از طالع تحویل کبری گویی بر طریق استادان گذشته گوی و نگاه دار و اندر هر حکمی که کنی چنانک پیش از این فرمودم اگر وقتی مسأله‌ای پرسند اول به طالع وقت نگر و به صاحب و پس به قمر و برج قمر و خداوندش و بدان کوکب که قمر بدو خواهد پیوست و بدان کوکب که قمر از بازگشت است و بدان کوکب که در طالع یابی یا در وتدی و اگر نه وتد پیش از کوکبی نیکو که مستولی گشت و شهادت که‌را بیشترست سخن از آن کوکب گوی، تا مصیب باشی. آنچ شرط احکام‌ست اندکی گفتیم، اکنون اگر مهندس و مسّاح باشی در حساب قادر باش، زینهار یک‌ساعت بی‌تکرار حساب نباشی، که علم حساب علمی وحشی است؛ پس اگر زمینی پیمایی زوایا را بشناس و شکل‌های مختلف الاضلاع را خوار مدار و نگویی که: این یک مساحت بکنم و باقی به تخمین، که در مساحت تفاوت بسیار افتد و جهد کن تا زوایا را نیک بشناسی، که استاد من پیوسته مرا گفتی که: هان تا از زاویا غافل نباشی در حساب مساحت، که بسیار ذوات الاضلاع بوَد که در وی زاویهٔ قوسی بود، برین مثال: یا برین مثال: و بسیار جای بود که منفرج ماند و اینجا تفاوت بسیار افتد و اگر شکلی بود که بر تو مشکل بود مساحت آن به تخمین مکن، یک نیمه را مثلث کن یا مربع، که هیچ شکل نبود که برین گونه نتوان کردن و آن‌وقت هر یک را جدا بنمای تا راست آید و اگر هم‌چنین درین باب سخن گویم بسیار بتوان گفت، اما کتاب از حال خود بگردد و ازین قدر گفتن ناگزیر بود، از آنک سخن نجومی گفته بودم، خواستم که ازین باب نیز سخنی چند بگویم، تا از هر علمی ای پسر بهره‌مند باشی.

اطلاعات

منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان ای پسر که اگر طبیب باشی باید که اصول علم طب بدانی نیک، چه اقسام علمی و چه اقسام عملی و بدانی که آنچ در تن موجودست یا طبیعت است، یا خارج از طبیعت و طبیعی سه قسم است: یک قسم از وی آنست که ثبات و قوام تن بدوست و یک قسم آنست که توابع است آن چیزها را که ثبات و قوام تن بدوست و یک قسم آنست که تن را از حال بحال میگرداند و آنک خارج است از طبیعت یا بفعل مضرت رساند با واسطه، یا بی واسطه، یا خود نفس ضرر فعل بود؛ اما آن قسم که ثبات و قوام تن مردم بدوست یا از جنس مادت است یا از جنس صورت؛ آنک از جنس مادت است یا سخت دورست، چون اسطقسات و عددش چهارست: هوا و آتش و خاک و آب، یا نزدیک‌تر از اسطقساتست، چون امزجه و عددش نه است: یکی معتدل و هشت نامعتدل، چهار مفرد و چهار مرکب، یا نزدیک تر از امزجه است، چون اخلاطش و عددش چهارست، چون گش و صفرا و سودا و خون، یا نزدیکتر از اخلاطست، چون اعضا و عددش نزدیک وجه چهارست و نزدیک وجه دو و معنی این سخن کی گفتیم آنست که: ترکیب الاعضا از اخلاطست و ترکیب اخلاط از مزاج است و ترکیب مزاج از اسطقساتست و اسطقسات دورترین ماده است و آنچ از جنس صورت است بر سه قسم است: نفسانی و حیوانی و طبیعی است، نفسانی قوت است و حس است و این پنج قسم است: بصر و ذوق و سمع و شمر و لمس و قوت است و حرکت و عدد و اقسام وی بر حسب عدد اقسام اعضایی است که آن را حرکت است و قوت سیاست و این بر سه قسمت است: تخیل و فکرت و ذکر و حیوانی بر دو قسم است: فاعل و منفعل و طبیعی بر سه قسمت است: مولده و مرتبه و غاذبه و افعال بر عدد قوی است: نفسانی و حیوانی و طبیعی، از بهر آنک روح خادم قوی است، چون برین جمله باشد راست عدد افعال بر عدد قوی باشد و آنک توابع است چیزهایی را که قوام و ثبات تن بدوست، چون فربهی که تابع سردیست، مزاج است و چون لاغری که تابع گرمی است، مزاج است، چون سرخی گونه تابع {خون} است، یا چون زردی که تابع صفراست و چون حرکت {نبض } تابع قوت فاعله است {از} حیوانی، چون خشم که تابع قوت منفعله است از حیوانی، چون شجاعت که تابع اعتدال {قوت} حیوانی است و چون عفت که تابع اعتدال {قوت} شهواتی است، چون حکمت که تابع اعتدال نفس ناطقه است و چون عرضها و کیفیات که تابع مادت باشد یا تابع صورت و آنک تن را از حال بحال بگرداند اسباب ضروری خوانند و این شش قسم است: اول هواست، دوم طعام، سیوم حرکت و سکون، چهارم خواب و بیداری، پنجم گشادگی طبیعت و بستگی، ششم احداث نفسانی: چون اندوه و خشم و بیم و مانند این و اینها را از بهر آن ضروری گویند که مردم را چاره نیست از هر یک و هر یک را ازین جمله تأثیرست در تن مردم، هر کدام تمام‌تر؛ چون یکی ازین جمله بر حال اعتدال باشد {استعمال این جمله مردم را بر صواب و بر وجه اعتدال بود و} چون بعضی را ازین جمله از حال اعتدال تغیر افتد یا استعمال مردم بعضی را ازین جمله بر وجه خطا باشد بیماری و علتی پدید آید بر موجب افراطی که رفته باشد و آنک خارج از طبیعت است سه قسم است بسبب مرض و سبب عرض و سبب بر سه قسم است: یا سبب بیماری اعضاهاء متشابه [باشد، یا سبب بیماری اعضاهای آلی، یا سبب تفرق الاتصال؛ اما سبب بیماری اعضاهای متشابه یا سبب بیماری گرم باشد و این بر پنج قسمت است، یا سبب بیماری سرد و این بر هشت قسمت است، یا سبب بیماری تر، یا سبب بیماری خشک و هر یک ازین بر چهار قسمت است؛ سبب بیماری اعضاهاء آلی یا سبب بیماری باشد که اندر خلقت افتد، {یا اندر مقدار، یا در وضع، یا اندر عدد و سبب بیماریهای خلقت یا سبب بیماری شکل باشد و یا سبب بیماری تعقیر و تجویف واین بر هفت قسم است: یا سبب خشونت و آن بر دو قسم باشد یا سبب ملاسة باشد و این بر دو قسمت است و سبب بیماریهاء مقدار بر سه نوعست و سبب بیماریهاء وضع و سبب بیماریهاء عدد هر یک دو نوعست، تفرق الاتصال چهار نوعست و مرض بر سه قسمت است: بیماریهاء اعضاء متشابه و بیماریهاء آلی و تفرق الاتصال، که آنرا مرض مشترک خوانند، در اعضاهاء متشابه افتد و هم در اعضاء آلی و بیماری اعضاء متشابه بر هشت قسمت است: چهار مفرد: گرم و سرد و تر و خشک و چهار مرکب: گرم‌ و تر و گرم و خشک {و سرد و تر} و سرد و خشک و بیماریهاء آلی بر چهار نوعست: بیماریهایی که در خلقت افتد و در مقدار و در وضع و در عدد، بیماریهاء خلقت چهار قسمت است: آنک در شکل افتد و در سقعه و آنک بر طریق خشونت افتد و آنک بر طریق ملاست و بیماریهاء مقدار بر دو گونه است: آنک از طریق زیادت افتد و آنک از طریق نقصان و بیماریهاء وضع هم بر دو گونه است: یا عضو از جایگاه خویش زایل شود یا پیوند دیگر اعضا بفساد آورد و بیماری‌هاء عدد هم بر دو گونه است: یا بر طریق زیادت بود یا بر طریق نقصان و تفرق الاتصال یا در اعضاء متشابه افتد، یا در اعضاء آلی، یا در هر دو؛ عرض بر سه قسمت است: یا عرضها باشد که تعلق بافعال دارد، {یا باحوال تن، یا اندر استفراغات پدیدار آید و آنچه تعلق بافعال دارد} آن بر سه قسمت است و {آنچه تعلق بر احوال دارد بر چهار قسم است،} آنچ تعلق باستفراغات دارد بر سه قسمت است و باید که بدانی که علم بر دو قسمت است: علم است و عمل، قسم علم اینست که گفتم و بگویم که هر علمی از نیک و بد ترا گفتم که از کجا طلب باید کرد، تا هر یک را بشرح و استقصا بدانی که از کجا باید طلبیدن، که این علمها که ما یاد کردیم جالینوس بشرح و استقصا یاد کند، بیشتر در سته عشر و بعضی بیرون سته عشر؛ اما علم اسطقسات آن قدر که طبیب را بکار آید کتاب اسطقسات طلب کن، از جمله سته عشر و علم مزاج از کتاب مزاج طلب کن از ستة عشر و علم اخلاط از مقالت دوم طلب کن از کتاب قوى الطبیعه هم از جملهٔ سته عشر و علم اعضاء متشابهه از تشریح کوچک طلب کن هم از سته عشر و علم اعضاء آلی از تشریح بزرگ طلب کن، بیرون سته عشر و علم قوی طبع از کتاب قوى الطبیعه طلب کن از ستة عشر و قوی حیوانی از کتاب النبض طلب کن هم از جملهٔ سته عشر {و قوی نفسانی از رای بقراط و افلاطون طلب } و این کتاب است از جملهٔ تصنیف جالینوس بیرون سته عشر و اگر خواهی که مسخر شوی درین کتاب و از پایگاه طلب بگذری علم اسطقسات و علم مزاج از کتاب الکون و الفساد و از کتاب السماء و العالم طلب کن و علم قوی و افعال از کتاب النفس و کتاب الحس و المحسوس وعلم اعضا از کتاب الحیوانات و اقسام الامراض از مقالت نخستین از کتاب العلل و الأمراض طلب کن، از جملهٔ ستة عشر و اسباب اعراض از مقالت سیم هم ازین کتاب طلب کن و اسباب امراض از مقالت چهارم و پنجم و ششم طلب کن، هم ازین کتاب که گفتم.
هوش مصنوعی: ای فرزند، اگر می‌خواهی پزشک خوبی باشی، باید به خوبی اصول علم پزشکی را فرا بگیری. تو باید درک کنی که بیماری‌ها و شرایط بدن به چه صورت هستند و آنچه در بدن وجود دارد را بشناسی. این وجود یا در طبیعت بدن است و یا خارج از آن. طبیعت ماده در سه دسته تقسیم می‌شود: برخی از آنها باعث ثبات و سلامت بدن می‌شوند، برخی دیگر به عنوان تبعات آن مواد عمل می‌کنند و دسته سوم حال و وضعیت بدن را تغییر می‌دهند. مواردی که به ثبات بدن کمک می‌کنند، از جنس ماده یا فرم هستند. اجزای تشکیل‌دهنده بدن که در این زمینه‌های مختلف اثر دارند، باید شناسایی شوند. علاوه بر این، عواملی مانند هوا، غذا، حرکت و خواب نیز بر حالت بدن تأثیر دارند. اگر این عوامل در اعتدال باشند، سلامت بدن حفظ می‌شود؛ اما اگر از حالت متعادل خارج شوند، می‌توانند به بیماری‌های مختلف منتهی شوند. خارج از طبیعت، دلایل مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد که منجر به بیماری شود. این دلایل ممکن است مرتبط با حالت‌های بدن، ویژگی‌های اعضاء یا تغییرات در ارتباطات بین اعضا باشند. شناخت این عوامل و ایجاد تعادل در آنها برای حفظ سلامتی بسیار مهم است. بنابراین، برای آنکه پزشک ماهری باشی، باید به خوبی این اصول را یاد بگیری و اطلاعات لازم را از منابع علمی معتبر به دست آوری.
فصل: چون قسم علمی یاد کردم ناچاره سمتی از قسم عملی یاد کنم، اگر چه سخن دراز شود، از بهر آنک علم و عمل چون جسم و روح هر دو بهم است، جسم بی‌روح و روح بی‌جسم تمام نبود و چون معالجت خواهی کردن اندیشه کن از خورشهاء پیران و جوانان و بیمار خیزان، که معالجت بیماران بر دو گونه است و معالج باید که هیچ گونه معالجتی ابتدا نکند تا نخست آگاه نگردد از قوت بیمار و نوع علت و سبب علت و مزاج و سال و صنعت بیمار و شخص و طبعش و جایگاه و حال مزاج.
هوش مصنوعی: فصل: چون به صحبت علمی پرداختم، ناچار هستم که به جنبه عملی نیز اشاره کنم، اگرچه ممکن است بحث طولانی شود. زیرا علم و عمل مانند جسم و روح هستند که هر دو به هم وابسته‌اند؛ بدون روح، جسم کامل نخواهد بود و بدون جسم نیز روح قابل درک نیست. وقتی به معالجه بیمارانی می‌پردازید، فکر کنید به تجربه‌های پیران و جوانان و افرادی که به بیماری دچار شده‌اند. معالجه بیماران باید به دو صورت انجام شود و پزشک باید هیچ‌گونه درمانی را آغاز نکند مگر اینکه ابتدا از وضعیت بیمار، نوع بیماری و علت آن، مزاج، سن و شغل بیمار، شخصیت و طبع او و همچنین وضعیت و حال مزاج او آگاه شود.
فصل: و آب و مجس و جنس و عرض و ظاهر و علامتهاء نیک و علامات بد و انواع رسوب و علامات بیماران و بیماریها که در باطن می‌افتد و نشانیهاء بحران که در آشفته بود بشناسد و اجناس حمیات معلوم گردانیده باشد و تدبیر امراض ماده بر چه سان باشد و بر ترکیب ادویه ماهر شده باشد، بر مذهب اصحاب قیاس و قانون معالجات، که علم هر یک از کدام باید طلبیدن، تا ترا معلوم شود، تا بوقت حاجت طلب کنی. اما حفظ صحت از تدبیر اصحا طلب باید کرد، از جملهٔ سته عشر و معالجت بیماران و قوانین علاج از جمله سته عشر طلب کن و علامات نیک و بد از تقدمة المعرفه و از فصول بقراط و از علم النبض کبیر و از نبض صغیر و علم بول از مقالت اول طلب کن از کتاب البحران، از جمله ستة عشر {در کتاب جالینوس که بیرون سته عشره است و نشانهای بیمار که اندر باطن تن باشد از عصای اکمه طلب باید کردن، هم سته عشر و علم بحران هم از کتاب البحران از سته عشر و علم ایام البحران از کتاب ایام البحران هم از سته عشر طلب باید کرد و علم حمیات از کتاب الحمیات، از جمله سته عشره} و تدبیر امراض حاده از کتاب ماءالشعیر طلب باید کرد، از جمله تصانیف بقراط و از اعضاءالله و حیلة البرء و ترکیب ادویه جالینوس و معالج باید که تجربهٔ بسیار کند و تجربت بر مردم معروف و مشهور نکند و باید که خدمت بیمارستانها کرده باشد و بیماران بسیار دیده و معالجت بسیار کرده، تا علتهاء غریب بر وی مشکل نگردد و اعلال اجسا{م} بر وی پوشیده نماند و آنچ در کتب خوانده باشد برای العین همی‌بیند و بمعالجت در نماند و باید که وصایاء بقراط خوانده باشد تا در معالجت بیماران امانت و راستی بجای تواند آوردن و پیوسته خویشتن را و جامه را پاک دارد و مطیب و معطر باشد و چون بسر بیماران رود با بیمار تازه روی و خوش دل باشد و خوش سخن و بیمار را دل گرمی همی دهد، که تقویت دادن طبیب بیمار را قوت حرارت غریزی بیفزاید.
هوش مصنوعی: فصل به بررسی موضوعاتی نظیر آب، مجس، جنس، و ویژگی‌های ظاهری می‌پردازد و به علامات خوب و بد، انواع بیماری‌ها، علائم بحرانی و غیره اشاره می‌کند. همچنین در مورد تشخیص و درمان بیماری‌ها و تدابیر مربوط به حفظ سلامت نیز توضیحاتی ارائه می‌دهد. اهمیت علم و تجربه در معالجه بیماران، نحوه ترکیب داروها و نیاز به آگاهی از کتب معتبر در این زمینه نیز مورد تأکید قرار گرفته است. پزشک باید تجربه‌های زیادی به دست آورد و با بیماران متعدد کار کند تا در تشخیص و درمان، تسلط و دقت لازم را داشته باشد. او همچنین باید به اصول اخلاقی مانند امانت‌داری و پاکیزگی توجه کند و در برخورد با بیماران خوش‌نفس و دلگرم باشد تا بتواند به بهبود وضع بیماران کمک کند.
فصل: اگر بیماری بود که پنداری که در خوابست چون بخوانی پاسخ دهد و لکن ترا نشناسد، چشم باز می‌گشاید و باز می‌غنود، علامت بد باشد و نیز اگر مدهوشی بینی و دست در هر جای میزند و خود را و جای خود را نیز میشوراند، هم علامت بد باشد و نیز اگر مدهوش بود و هر وقتی نعرۂ بزند و دست و انگشتان خود همی‌گیرد و می‌فشارد، هم علامت بد بود و اگر سپیدی چشم بیمار سپیدتر از عادت خویش بود و سیاهی سیاه‌تر و زبان گرد دهان می‌برآرد و دم همی کشد، هم علامت بد بود و اگر از رشک یا از غم صعب بیمار بود یا دمه دارد، هم بد باشد و اگر بیمار پیوسته قی میکند لون سرخ و زرد و سیاه و سپید یا قی باز نه ایستد هم مخوف باشد و اگر بیمار را کاهش و سرفه بود خدوى او بگیر بر کوئی و خشک کن، آنگاه رکو را بشوی، اگر نشان بماند هم علامت بد بود. این جمله را که گفتم هیچ دارو مکن، تا این علامت با ایشان باشد، که معالجت سود ندارد، پس ای پسر اگر بیمار شوی و این علامتها هیچ نباشد اومیدوارتر باشد.
هوش مصنوعی: اگر فردی بیمار باشد و به نظر بیاید که در خواب است، اما وقتی چیزی را می‌خوانی به آن جواب می‌دهد بدون اینکه تو را بشناسد، این علامت خوبی نیست. همچنین اگر بیمار در حال بی‌حالی باشد و دستش را به هر سمتی ببرد و از جایش بلند نشود، این هم نشانه بدی است. اگر بیمار ناگهان نعره بزند و دست و انگشتانش را بگیرد و فشارد دهد، این نیز علامت ناپسند است. اگر سفیدی چشم بیمار بیشتر از حالت عادی سفید شده و سیاهی آن هم تیره‌تر شده باشد، و زبانش از دهانش بیرون بیفتد و نفسش به سختی بیفتد، این هم نشانه خوبی نیست. اگر بیمار به خاطر حسادت یا اندوه شدید باشد، این بد به شمار می‌رود. اگر بیمار مدام استفراغ کند و رنگ استفراغش قرمز، زرد، سیاه و سفید باشد و استفراغش قطع نشود، این نیز ترسناک است. اگر بیمار سرفه و کاهش وزن داشته باشد، بهتر است تحت درمان قرار گیرد. در چنین حالتی، اگر علائم بد باقی بماند، نشان‌دهنده وضعیت نامناسبی است. در کل، تا زمانی که این علائم وجود داشته باشد، هیچ دارویی به کار نیاید و درمان نتیجه‌ای نخواهد داشت. اما اگر بیمار شده و چنین علائمی وجود نداشته باشد، امیدواری بیشتری برای بهبود وجود دارد.
فصل: آنگاه دست بر مجسهٔ بیمار نه، اگر بر جهد و زیر انگشت برود بدانک خون غالب است و اگر زیر انگشت باریک {و تیز جهد بدان که صفرا غالب است و اگر زیر انگشت سست و باریک} و نرمک و دیرتر جهد سودا غالب باشد و اگر زیر انگشت دیر و اسطبر و سست جهد رطوبت غالب باشد؛ پس اگر مخالف بود از آن سو که میلش بیشتر بینی حکمش بر آن جانب کن، پس چون حال مجس معلوم کردی در قاروره نگاه کن.
هوش مصنوعی: فصل: وقتی که دستت را روی نبض بیمار قرار می‌دهی، اگر نبض قوی و پرجنب‌وجوش باشد، به این معناست که خون در بدن غالب است. اما اگر نبض باریک و تیز باشد، نشان‌دهنده غالب بودن صفراست. اگر نبض نرم و سست باشد و به آرامی حس شود، نشان‌دهنده غالب بودن سودا است. همچنین، اگر نبض دیر و نرم و سست باشد، به این معنی است که رطوبت غالب است. در صورتی که تشخیص نداده‌ای و نگران هستی، به طرفی که نبض بیشتر کشیده می‌شود، توجه کن و حکمت را بر اساس آن تعیین کن. پس از آنکه وضعیت نبض را بررسی کردی، به نقطه‌ی دیگر این اطلاعات نگاه کن.
فصل: اگر آبی سپید بینی نه روشن بود از غمی بیمار بود و اگر سپید روشن باشد علت او از{د}حام باد بود و رطوبت و ناگوارد و اگر چون آب روشن بود از کراھیتی بیمار باشد و اگر برنگ برنج باشد و در وی ذره ذره بود بیماری از شکم رفتن بود و اگر آب چون روغن بینی و در بن قاروره خطی بینی علت قربت عهد بود و اگر برنگ زعفران بینی بدانک او را تب است و صفرا و خون با صفرا نیز یار باشد و اگر بر سر آب زردی باشد و تک آب سیاہ فام بود علتش ازگش زرد باشد، دارو مکن و اگر بر سر آب سیاهی بود هم‌چنین باشد و اگر تک قاروره بزردی زند یا بسبزی، زود به گردد و اگر بیمار هذیان گوید و آب سرخ بود یا سیاہ فام، گش سیاه با خون آمیخته بود و لهب وی بر سر رفته هم ازو محترز باش و اگر سیاه بود و بر سر وی چون خونی ایستاده بود بر سر آن بیمار مرو {و اگر سیاه بود و مانند سبوس چیزی بود یا بر سر وی چون خونی ایستاده بود آنرا بدرود کن} و اگر آب زرد بود و آن چنان نماید چون آفتاب لامع یا زردی بود سرخ فام، علت از خون بود، فصد فرمای که زود به شود و اگر زرد بود و در وی خط هاء سرخ بخدایش تسلیم کن و اگر آب زرد بود و در وی خطهاء سپید بیماری دیرتر کشد و اگر سبز رنگ بود علت او از سبرز بود و اگر سبز سیاه بینی بیشش تازه بینی و اگر سبز و سپید بینی در وی خون گرم سر که او را با باد بواسیر بود، جماع نتواند کردن؛ چون آب و مجس دیدی آنگاه جنس علت جوی، چون اجناس علتها نه یک گونه باشد.
هوش مصنوعی: فصل: اگر آبی را دیدی که سپید است و روشن نیست، ممکن است نشانه‌ای از بیماری باشد. اگر سپید و روشن باشد، دلیل آن می‌تواند به ترکیبی از رطوبت و باد مربوط شود. اگر آب روشن است، ممکن است به دلیل بیماری باشد و اگر رنگ برنجی داشته باشد و حباب‌هایش کوچک باشد، نشانه‌ای از مشکلات مربوط به معده است. اگر آب مانند روغن باشد و در ته ظرف خطی ببیند، ممکن است به دلایل خاصی مربوط باشد. اگر رنگش مانند زعفران باشد، ممکن است نشانه تب و مشکلات صفرا باشد. همچنین اگر بر روی آب زردی باشد و رنگش سیاه باشد، به گشادی زرد مربوط است. اگر آب سیاه باشد، نیز همینطور است. در صورتی که رنگ آب به زردی یا سبزی تغییر کند، باید نگران بود و اگر بیمار هذیان بگوید و آب سرخش یا سیاه باشد، نشان‌دهنده مشکلات جدی‌تری است. اگر آب زرد باشد و به شکل آفتاب لامع درآید یا زردی آن بیشتر شود، نشانه‌ای از خون است که باید فصد کرد. در نهایت، اگر آب سبز باشد، نشان‌دهنده حالتی به نام سبر است و ترکیب رنگ‌ها می‌تواند به تفاوت در حالت‌های بیماری اشاره کند.
فصل: چون چنین دانستی تا بعد از آن کفایت گردد بدارو وطلی مکوش و تا بنقوع و خمار وطلی کفایت گردد بحب و مطبوخ مکوش و نگر که بدارو کردن دلیری نکنی، تا بتسکین و تلطیف کار برآید در استفراغ تجاوز مکن، چون کار از حد بخواهد شد پس بدوای محض مشغول باش، بتسکین کردن مشغول مباش و هرگز بیمار را متهم مکن {و تعهدنامه بیشتر از آن کن که از آن مریض، مگوی که آن بهتر شد} و بر بیمار شکم بنده پرهیز سخت منه، که قبول نکند، لیکن تو دفع مضرت آن چیز که خورده باشد همی کن و بهترین چیزی طبیب را دارو شناختن است و علت شناختن و اندرین باب سخن بسیار گفتیم، از آنچ من این علم طب را بغایت دوست میدارم، که علمی مفیدست، پس بسیار ازین گفتم که سخن دوستان را مردمان بسیار گفتن دوست دارند؛ اما اگر اتفاق این علم نیفتد علم نجوم علمی بغایت شریف است، جهد کن در آموختن علم نجوم، که علمی سخت بزرگست از آن سبب که معجزهٔ پیغمبری مرسل بوده است که از عزیز ترین پیغامبران بوده است علیهم السلام، پس بی شک این علم علمی نبوی است، اگر چه درین وقت بحکم شرع منسوخست.
هوش مصنوعی: فصل: وقتی که چنین آموختی، بعد از آن برای درمان ناتوانی تلاش نکن و از داروها و مواد سمی دوری کن. وقتی که به حالت سرمستی و بی‌خود بودن رسیدی، با محبت و داروهای آرام‌بخش کار کن و توجه داشته باش که در درمان جسور نباشی. تا زمانی که تسکین و آرامش به کار نمی‌آید، از تجاوز کردن در استفراغ خودداری کن و وقتی که کار از کنترل خارج شد، به درمان خالص مشغول شو. نباید به تسکین خود مشغول شوی و هرگز بیمار را متهم نکن. همچنین، نباید بیماران را از خوردن برخی مواد منع کنی، زیرا ممکن است قبول نکنند، بلکه سعی کن آسیبی از آنچه که خورده‌اند برطرف کنی. بهترین چیز برای یک پزشک شناخت داروها و علت بیماری‌هاست و در این زمینه بسیار صحبت کرده‌ایم. من این علم طب را خیلی دوست دارم، چون علمی مفید است و به همین دلیل درباره‌اش زیاد صحبت کرده‌ام. مردم معمولاً از شنیدن سخنان دوستان لذت می‌برند. اما اگر این علم به درستی تحقق نیابد، علم نجوم علمی بسیار ارزشمند است. تلاش کن تا علم نجوم را بیاموزی، زیرا این علم بزرگ است و معجزه پیامبری از پیامبران بزرگ بوده است. پس بدون شک، این علم یک علم نبوی است، هرچند که در حال حاضر به دلیل حکم شرع منسوخ شده است.

حاشیه ها

1401/10/27 18:12
دکتر امین لو

 شش سطر مانده به آخر پاراگراف سوم عبارت 《 به معالجه درماند》 صحیح نیست و  《 به معالجه در نماند》 صحیح است.