ای پسر، اگر به تو کسی امانتی دهد به هیچ حال مپذیر و چون پذرفتی نگاه دار، از آنچ امانت پذیرفتن بلا بود، از بهر آنک عاقبت آن از سه وجه بیرون نباشد: اگر این امانت به وی باز دهی چنان کرده باشی که حق تعالی گفت، در محکم تنزیل: ان تؤدا الامانات الی اهلها، طریق جوانمردی و معرفت آنست که امانت نپذیری و چون پذرفتی نگاه داری تا به سلامت به خداوند باز رسانی.
حکایت: چنان شنودم که مردی به سحرگاه به تاریکی از خانه بیرون آمد، تا به گرمابه رود؛ در راه دوستی از آن خویش بدید. گفت: موافقت کنی با من تا به گرمابه رویم؟ دوست گفت: تا بهدر گرمابه با تو همراهی کنم، لیکن در گرمابه نتوانم آمد، که شغلی دارم. تا به نزدیک گرمابه با وی برفت، بسر دو راهی رسیدند و این دوست پیش از آنک دوست را خبر دهد بازگشت و بهراهی دیگر برفت؛ اتفاق را طراری از پس این مرد همیآمد، تا به گرمابه رود، به طراری خویش؛ از قضا این مرد بازنگریست طرار را دید و هنوز تاریک بود، پنداشت که آن دوست اوست، صد دینار در آستین داشت، بر دستارچه بسته از آستین بیرون کرد و بدان طرار داد و گفت: ای برادر، این امانت است، بگیر تا من از گرمابه برآیم به من بازدهی. طرار زر از وی بستاند و هم آنجا مقام کرد، تا وی از گرمابه آمد روشن شده بود، جامه پوشید و راست برفت، طرار او را بازخواند و گفت: ای جوانمرد، زر خویش بازستان و پس برو، که امروز من از شغل خویش بازماندم از جهت امانت تو، مرد گفت: این امانت چیست و تو چه بودی؟ طرار گفت: من مردی طرارم و تو این زر به من دادی تا از گرمابه برآیی، مرد گفت: اگر طراری چرا زر من نبردی؟ طرار گفت: اگر به صناعت خویش بردمی اگر این هزار دینار بودی نه اندیشیدمی از تو و یک جو باز ندادمی، ولیکن تو به زینهار به من سپردی و در جوانمردی نباشد که به زینهار به من آمدی، من بر تو ناجوانمردی کردمی شرط مروّت نبودی.
پس اگر مستهلک شود بر دست تو بیمراد، اگر عوض بازخری نیک بود و اگر ترا دیو از راه ببرد طمع در وی کنی و منکر شوی به غایت خطا بود و اگر به خداوند حق باز رسانی بسی رنجها که به تو رسد در نگاه داشتن آن چیز و چون رنجها بسیار بکشی و آن چیز بدو باز دهی رنجها بر تو بماند و آن مرد به هیچ روی از تو منت ندارد، گوید: چیز من بود، آنجا نهادم، بر تو نماند، باز برداشتم و راست گویم، پس رنج کشیدن بیمنت بر تو بماند و مزد تو آن بود که جامه بیالاید و اگر مستهلک شود هیچکس باور نکند و تو بیخیانت بهنزدیک مردمان خاین باشی و میان اشکال تو حرمت برود و نیز کس بر تو اعتماد نکند و اگر با تو بماند حرام بود و وبالی عظیم در گردن تو بماند و درین جهان برخوردار نباشی و در آن جهان عقوبت حق تعالی حاصل شود.
فصل: اما اگر به کسی ودیعتی نهی پنهان منه، که نه کسی چیزی از آن تو از وی بخواهد ستد و بی دو گواه عدل چیز خویش بکسی منه ودیعت و بدآنچ دهی حجتی از وی بستان، تا از داوری رسته باشی، پس اگر به داوری افتد به داوری دلیر مباش که دلیری نشان ستمکاریست و تا توانی هرگز سوگند راست و دروغ مخور و خود را به سوگند خوردن معروف مکن، تا اگر وقتی سوگندت باید خورد مردمان ترا بدان سوگند راستگوی دارند؛ هر چند توانگر باشی و نیکنام و راستگوی باشی خویشتن از جملهٔ درویشان دان، که بدنام و دروغزن را عاقبت جز درویشی نباشد و امانت را کار بند، که امانت را کیمیای زر گفتهاند و همیشه توانگر زئی، یعنی که امین باش و راستگوی، که مال همه عام امینان راست و راستگویان را. و بکوش که فریبنده نباشی و حذر کن تا فریفته نشوی، خاصه در بنده خریدن و بالله التوفیق.
اطلاعات
منبع اولیه: کیانا زرکوب
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پسر، اگر به تو کسی امانتی دهد به هیچ حال مپذیر و چون پذرفتی نگاه دار، از آنچ امانت پذیرفتن بلا بود، از بهر آنک عاقبت آن از سه وجه بیرون نباشد: اگر این امانت به وی باز دهی چنان کرده باشی که حق تعالی گفت، در محکم تنزیل: ان تؤدا الامانات الی اهلها، طریق جوانمردی و معرفت آنست که امانت نپذیری و چون پذرفتی نگاه داری تا به سلامت به خداوند باز رسانی.
هوش مصنوعی: ای پسر، اگر کسی به تو چیزی به عنوان امانت داد، هرگز آن را قبول نکن. و اگر آن را پذیرفتی، باید به خوبی از آن مراقبت کنی. قبول کردن امانت بر تو سنگینی میکند و در نهایت، سه نتیجه بیشتر ندارد: اول اینکه اگر امانت را به صاحبش برگردانی، باید مطابق با آن چه خداوند در قرآن فرموده عمل کنی. جوانمردی و درک درست به این است که امانت را نپذیری و اگر پذیرفتی، آن را به خوبی نگهداری تا آن را به سلامت به صاحبش برسانی.
حکایت: چنان شنودم که مردی به سحرگاه به تاریکی از خانه بیرون آمد، تا به گرمابه رود؛ در راه دوستی از آن خویش بدید. گفت: موافقت کنی با من تا به گرمابه رویم؟ دوست گفت: تا بهدر گرمابه با تو همراهی کنم، لیکن در گرمابه نتوانم آمد، که شغلی دارم. تا به نزدیک گرمابه با وی برفت، بسر دو راهی رسیدند و این دوست پیش از آنک دوست را خبر دهد بازگشت و بهراهی دیگر برفت؛ اتفاق را طراری از پس این مرد همیآمد، تا به گرمابه رود، به طراری خویش؛ از قضا این مرد بازنگریست طرار را دید و هنوز تاریک بود، پنداشت که آن دوست اوست، صد دینار در آستین داشت، بر دستارچه بسته از آستین بیرون کرد و بدان طرار داد و گفت: ای برادر، این امانت است، بگیر تا من از گرمابه برآیم به من بازدهی. طرار زر از وی بستاند و هم آنجا مقام کرد، تا وی از گرمابه آمد روشن شده بود، جامه پوشید و راست برفت، طرار او را بازخواند و گفت: ای جوانمرد، زر خویش بازستان و پس برو، که امروز من از شغل خویش بازماندم از جهت امانت تو، مرد گفت: این امانت چیست و تو چه بودی؟ طرار گفت: من مردی طرارم و تو این زر به من دادی تا از گرمابه برآیی، مرد گفت: اگر طراری چرا زر من نبردی؟ طرار گفت: اگر به صناعت خویش بردمی اگر این هزار دینار بودی نه اندیشیدمی از تو و یک جو باز ندادمی، ولیکن تو به زینهار به من سپردی و در جوانمردی نباشد که به زینهار به من آمدی، من بر تو ناجوانمردی کردمی شرط مروّت نبودی.
هوش مصنوعی: روزی مردی در صبح زود از خانهاش بیرون آمد تا به حمام برود. در راه دوستش را دید و از او خواست که با هم به حمام بروند. دوستش گفت که تا درب حمام او را همراهی میکند، اما نمیتواند داخل برود چون کار واجبی دارد. آنها تا نزدیک حمام پیش رفتند و سپس در دو راهی از هم جدا شدند. در همین هنگام، فردی دزد (طرار) که در پی آن مرد بود، به او نزدیک شد. مرد در تاریکی فکر کرد که همان دوستش است و صد دینار را که در آستین داشت، به او داد و گفت که این امانت است و وقتی از حمام بیرون آمد، آن را به او برگرداند. طرار زر را گرفت و در همانجا ماند تا مرد از حمام بیرون بیاید. وقتی مرد برگشت و متوجه شد، لباس پوشید و به راهش ادامه داد. دزد او را صدا زد و گفت: ای جوانمرد، زر خود را بگیر و برو، زیرا من به خاطر امانتی که دادی از کارم عقب ماندم. مرد پرسید: این امانت چیست و تو کیستی؟ دزد پاسخ داد: من طرار هستم و تو این زر را به من دادی. مرد گفت: چرا زر مرا دزدیدی؟ دزد توضیح داد که اگر به کار خود مشغول بودم، حتی اگر هزار دینار هم بود، به تو فکر نمیکردم و چیزی به تو برنمیگرداندم، اما تو به من امانت داده بودی و ناجوانمردی نیست که خیانت کنم.
پس اگر مستهلک شود بر دست تو بیمراد، اگر عوض بازخری نیک بود و اگر ترا دیو از راه ببرد طمع در وی کنی و منکر شوی به غایت خطا بود و اگر به خداوند حق باز رسانی بسی رنجها که به تو رسد در نگاه داشتن آن چیز و چون رنجها بسیار بکشی و آن چیز بدو باز دهی رنجها بر تو بماند و آن مرد به هیچ روی از تو منت ندارد، گوید: چیز من بود، آنجا نهادم، بر تو نماند، باز برداشتم و راست گویم، پس رنج کشیدن بیمنت بر تو بماند و مزد تو آن بود که جامه بیالاید و اگر مستهلک شود هیچکس باور نکند و تو بیخیانت بهنزدیک مردمان خاین باشی و میان اشکال تو حرمت برود و نیز کس بر تو اعتماد نکند و اگر با تو بماند حرام بود و وبالی عظیم در گردن تو بماند و درین جهان برخوردار نباشی و در آن جهان عقوبت حق تعالی حاصل شود.
هوش مصنوعی: اگر چیزی که به دست تو رسیده است از بین برود، هیچ سودی برای تو نخواهد داشت. حتی اگر عوض آن چیز خوب باشد، اما اگر شیطان تو را وسوسه کند و به او تمایل پیدا کنی و از حقیقت منحرف شوی، این کار بسیار اشتباه است. اگر توانستی آن چیز را به خداوند برگردانی، هرچقدر هم که برای حفظ آن دچار زحمت شوی، در نهایت باید آن را باز پس بدهی و تمام آن زحمتها به دوش تو خواهد ماند. آن شخص هیچ نیازی به تو ندارد و خواهد گفت که آن چیز متعلق به او بوده و تو نقشی در آن نداشتهای. در نتیجه، زحمت تو بدون پاداش خواهد ماند و تنها نتیجهاش این است که تو به تنهایی و بدون اعتماد دیگران باقی خواهی ماند. اگر کسی هم با تو بماند، در واقع کارش حرام خواهد بود و بار سنگینی بر دوشت خواهد آمد. در این دنیا بهرهای نخواهی برد و در دنیای دیگر نیز عواقب سختی در انتظار تو خواهد بود.
فصل: اما اگر به کسی ودیعتی نهی پنهان منه، که نه کسی چیزی از آن تو از وی بخواهد ستد و بی دو گواه عدل چیز خویش بکسی منه ودیعت و بدآنچ دهی حجتی از وی بستان، تا از داوری رسته باشی، پس اگر به داوری افتد به داوری دلیر مباش که دلیری نشان ستمکاریست و تا توانی هرگز سوگند راست و دروغ مخور و خود را به سوگند خوردن معروف مکن، تا اگر وقتی سوگندت باید خورد مردمان ترا بدان سوگند راستگوی دارند؛ هر چند توانگر باشی و نیکنام و راستگوی باشی خویشتن از جملهٔ درویشان دان، که بدنام و دروغزن را عاقبت جز درویشی نباشد و امانت را کار بند، که امانت را کیمیای زر گفتهاند و همیشه توانگر زئی، یعنی که امین باش و راستگوی، که مال همه عام امینان راست و راستگویان را. و بکوش که فریبنده نباشی و حذر کن تا فریفته نشوی، خاصه در بنده خریدن و بالله التوفیق.
هوش مصنوعی: فصل: اما اگر به کسی چیزی امانت دادهای، آن را نه به طور پنهانی نگهداری کن و نه بخواه که از او چیزی بگیری. بدون دو شاهد معتبر، چیزی را به کسی امانت نده و در ازای آن مدرکی از او نپذیر تا از مشکلات قانونی دور باشی. اگر به محاکمه افتادی، شجاع نباش زیرا شجاعت میتواند نشانه ستمگری باشد. تا میتوانی هرگز قسم دروغ و راست نخور و خودت را به قسم خوردن معروف نکن تا اگر زمانی لازم شد قسمات را بخوری، مردم تو را به عنوان راستگو بشناسند. هرچند ثروتمند و نیکنام باشی، خودت را در زمره درویشان بگذار زیرا افراد بدنام و دروغگو در نهایت به درویشی خواهند افتاد. امانت را جدی بگیر چون امانت مانند طلا است و همیشه ثروتمند خواهی بود، یعنی باید امین و راستگو باشی زیرا مال همه امینان متعلق به راستگویان است. تلاش کن که فریبنده نباشی و مراقب باش تا خودت فریب نخوری، به ویژه در خریدن برده. راهنمایی با تو باشد.