گنجور

شمارهٔ ۵۱

دل من ز اندوه ننگی ندارد
چو داند که شادی درنگی ندارد
نیالوده از خون جانم زمانه
همه ترکش غم خدنگی ندارد
کشد تیغ در روی من صبح هر دم
چرا، با من آخر چو جنگی ندارد؟
ز آب سرشک و ز آه دمادم
چه آیینۀ دل که زنگی ندارد؟
ندارد بر چشم من ابر آبی
بر محنتم کوه سنگی ندارد
بخروارها عیش دارند هر کس
دلم بیش از اندوه تنگی ندارد
بدیدم بچشم خرد روی کارم
جز از خون دل هیچ رنگی ندارد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل من ز اندوه ننگی ندارد
چو داند که شادی درنگی ندارد
هوش مصنوعی: دل من از اندوه شرمنده نیست چون می‌داند که شادی همیشه پایدار نیست.
نیالوده از خون جانم زمانه
همه ترکش غم خدنگی ندارد
هوش مصنوعی: زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنم، بدون هیچ عذابی و درد و رنجی به من امان نخواهد داد و غم و اندوه به من دست نمی‌زند.
کشد تیغ در روی من صبح هر دم
چرا، با من آخر چو جنگی ندارد؟
هوش مصنوعی: هر صبح، خورشید همچون شمشیری به من حمله می‌کند، اما چرا وقتی که با من جنگی ندارد، این کار را می‌کند؟
ز آب سرشک و ز آه دمادم
چه آیینۀ دل که زنگی ندارد؟
هوش مصنوعی: از اشک و آه‌های پیوسته دل چه تماشاگاهی پاک‌ و بی‌زنگی دارد؟
ندارد بر چشم من ابر آبی
بر محنتم کوه سنگی ندارد
هوش مصنوعی: چشمانم دیگر آسمان آبی را نمی‌بینند و بر چهره‌ام تحمل سنگینی و سختی را احساس می‌کنم.
بخروارها عیش دارند هر کس
دلم بیش از اندوه تنگی ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی شادی و خوشی‌های خود را دارد، اما دل من بیشتر از اندوه و ناراحتی هیچ چیز دیگری نمی‌خواهد.
بدیدم بچشم خرد روی کارم
جز از خون دل هیچ رنگی ندارد
هوش مصنوعی: با دیده‌ای تیز بر کارم نگاه کردم و دیدم که جز از رنج و غم، هیچ چیز دیگری در آن رنگ و زیبایی ندارد.