شمارهٔ ۸۸ - و قال ایضاً یمدح الصدر السّعید رکن الدیّن صاعد
هرکرا بخت مساعد بود و دولت یار
ابدالدّهر مظفّر بود اندر همه کار
نفثۀ روح قدوس باشد و الهام خدای
هرچه در خاطر و اندیشۀ او کرد گذار
تیر فکرت چو درآرد بکمان تدبیر
در مجاری غرض غرق کند تا سوفار
وفق تدبیر بود هرچه کند اندیشه
محض اقبال بود هرچه درآورد بشمار
کشف گردد همه اسرار قضا بر دل او
دست فکرت چو شود در نظرش آینه دار
چون گمارد نظر عقل بر احوال جهان
نقش امسال فرو خواند از صفحۀ پار
وگر این دعوی خواهی که مبرهن گردد
آنک احوال سر افراز جهان ، صدرکبار
رکن دین، صاعد مسعود که در هر نفسی
دین و دولت را تازه ست بدو استظهار
آن چنان عزم بدان سهمگنی کو فرمود
کس چه دانست کزین سان بود آنرا آثار
نتوان گشت ز الطاف الهی آگاه
نتوان کرد کرامات بزرگان انکار
کس چه دانست که این شادی مدغم باشد
در چنان نهضت شادی گسل عمر اوبار
یاکرا بود گمانی که بدین سان ناگاه
آید از خار بن هجر گل وصل ببار؟
هرکرا آرزوی ملک سکندر باشد
از عناء سفرش چاره نباشد ناچار
روزکی چند بصحراش برون باید شد
هرکه خواهد که کند ملکی ازین گونه شکار
شکر تو بار خدایا که زمانم دادی
تا که بنشستم در خدمت او دیگر بار
آفرین بر تو و عزم همایون تو باد
که همه با ظفر و نصرت دارد سروکار
زه زهی چشم بزرگی بلقایت روشن
خه خه ای کار ممالک بوجودت چو نگار
هرکه از خط شریعت ننهد پای برون
هردمش فتح دگر روی نهد چون پرگار
عافیت لازم درگاه تو گشتست چنان
که دمی بی تو نمیگیرد در شهر قرار
بجهد شعلۀ خورشید چو آتش زسمش
بارۀ عزم تو چون گرم شود در رفتار
گنبد چرخ اگر چند دراز آهنگست
هست با همّت عالی تو کوته دیوار
رانکه تو برنگشیدستی هرگز زر را
لاجرم هست فتاده به همه جایی خوار
هرکجا باز سخای تو بپرواز آید
نبود آنجا شاهین ترازو طیّار
کلک تو مقنعه داریست که در پردۀ غیب
هیچ بکری را از وی نه حجابست و نه بار
ابر از آن آب دهان در رخ بحر اندازد
چون نهد پیش سخنهای تو درّ شهوار
لب بلب قهر تو دندان شده همچون خنجر
سربسر بطش تو دست آمده مانند چنار
آسیابیست برآب کرمت هر دندان
شاهراهیست زخاک در تو هر رخسار
از تو سر گشته نبودست کسی جز که قلم
وز تو دربند نبودست کسی جز دستار
بانگ بر فتنۀ بیدار زدی تا بغنود
کس شنیدست که از بانگ بخشبد بیدار؟
پرده پوشیّ تو نگذاشت و گرنه طبعت
پرده برداشتی از روی بنات افکار
عکس دست سیهت دستی اگر برنهد
بدو نیمه بزند صبح میان شب تار
گر زند آتش خشم تو بر اجرام سپهر
ورجهد باد خلاف تو بر اطراف بحار
قطره قطره بچکد زهرۀ دریا چون ابر
درّه ذرّه بپرد آتش خور همچو شرار
هرچه گویم زسخای تو ز صد نیست یکی
و آنچه گوسم زجلال تو یکی هست هزار
جاهش از قدر سه شش بیشی نه چرخ دهد
هرکه یکبار زند با کف راد تو دچار
در وقارست همه خیر و سعادت زیرا
هرکه سرتیز بود زخم خورد چون مسمار
هر فرو مایه که او سوی بلندی یازد
زود برگردد و سر زیر شود همچو بخار
سرورا ! موکب عالیست که بادا منصور
دانم آسوده بود زخم خورد چون مسمار
گرد خیلت را یکباره فلک برخود زد
که نبد زحمت چشم تر این خدمتکار
اگر از جمع مهاجر نبد این بار رهی
پای بیرون ننهادست زحزب انصار
آنچ در غیبت تو بر سر این خسته گذشت
شرح یک سطر از آن ناید درصد طومار
ذکر الوحشة وحشه ، سخن فرقت تو
می نگویم که ندارم سر رنج و آزار
لله الحمد که از فرّ قدومت امروز
کس پراکنده نماندست جز زرّ نثار
منم آن بنده که نتوانم دیدن که رسد
بغبار درت از دیدۀ خورشید غبار
گرچه بوته بردم در دل آتش گردون
ورچه کوره دهدم دور فلک دم بسیار
تا بود ریخته در کالبدم زرّ روان
کی بگردانم از نقد وفای تو عیار؟
غم و تیمار بسی خوردم در غیبت تو
وقت آنست که داری تو بشرطم تیمار
بر دعا ختم کنم نظم سخن زانک نماند
در ثنای تو از این بیش مجال گفتار
تا ز زنگار فلک آینۀ صبح دمد
هم بر آن گونه که از آینه زاید زنگار
باد دولت را در گرد سرای تو طواف
باد گردونرا بروفق مراد تو مدار
قرّة العین جهان ، خواجه نظام الاسلام
یا ربش در کنف سایۀ این صدر بدار
گرچه خردست بر تبت ، زبزگان پیش است
همچنان کاول از خنصر گیرند شمار
که پیوند بود جوهر آب و گل را
هردو بادبد ز پیوستن هم برخوردار
شمارهٔ ۸۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد: منّت خدایرا که علی رغم روزگارشمارهٔ ۸۹ - و قال ایضاً یمدح الصّاحب شهاب الدّین عزیزان الساوی: ای جناب تو قبلۀ احرار
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکرا بخت مساعد بود و دولت یار
ابدالدّهر مظفّر بود اندر همه کار
هوش مصنوعی: هر کسی که با شانس و همراهی خوبی روبرو باشد، همیشه در کارهای خود موفق و پیروز خواهد بود.
نفثۀ روح قدوس باشد و الهام خدای
هرچه در خاطر و اندیشۀ او کرد گذار
هوش مصنوعی: فرشتهای که الهام میبخشد، از روح قدس زاده شده و همه چیزهایی را که در ذهن و فکر او میگذرد، به او منتقل میکند.
تیر فکرت چو درآرد بکمان تدبیر
در مجاری غرض غرق کند تا سوفار
هوش مصنوعی: وقتی فکر و اندیشهات را به کار میگیری، میتوانی به خوبی در مسیر اهداف و خواستههایت پیش بروی و به موفقیت دست یابی.
وفق تدبیر بود هرچه کند اندیشه
محض اقبال بود هرچه درآورد بشمار
هوش مصنوعی: هر چیزی که با تدبیر و اندیشه انجام شود، نتیجهای خواهد داشت و هرچه با اقبال و شانس به دست آید، باید مورد حساب و بررسی قرار گیرد.
کشف گردد همه اسرار قضا بر دل او
دست فکرت چو شود در نظرش آینه دار
هوش مصنوعی: وقتی که ذهنش مانند آینهای روشن و واضح شود، همه رازهای سرنوشت بر دل او روشن خواهد شد و به وضوح نمایان خواهد گشت.
چون گمارد نظر عقل بر احوال جهان
نقش امسال فرو خواند از صفحۀ پار
هوش مصنوعی: وقتی که عقل به اوضاع و احوال جهان توجه میکند، امسال را از ورق سالهای گذشته جدا میکند و مورد بررسی قرار میدهد.
وگر این دعوی خواهی که مبرهن گردد
آنک احوال سر افراز جهان ، صدرکبار
هوش مصنوعی: اگر میخواهی این موضوع ثابت شود که اوضاع این جهان، سرآمد و برتر است، باید به بررسی دقیق بپردازی.
رکن دین، صاعد مسعود که در هر نفسی
دین و دولت را تازه ست بدو استظهار
هوش مصنوعی: در هر لحظه، دین و حکومت از وجود شخصی که در اوج و مقام بلندی قرار دارد، تازگی و قوت میگیرند.
آن چنان عزم بدان سهمگنی کو فرمود
کس چه دانست کزین سان بود آنرا آثار
هوش مصنوعی: او آنچنان ارادهای کرده است که کسی نمیداند این تصمیم چه اثراتی خواهد داشت.
نتوان گشت ز الطاف الهی آگاه
نتوان کرد کرامات بزرگان انکار
هوش مصنوعی: نمیتوان به راستی از رحمتهای الهی آگاه شد و همچنین نمیتوان معجزات و ویژگیهای بزرگواران را انکار کرد.
کس چه دانست که این شادی مدغم باشد
در چنان نهضت شادی گسل عمر اوبار
هوش مصنوعی: هیچکس ندانست که این شادی در چنین جنبشی گم شده است و عمر او را نابود میکند.
یاکرا بود گمانی که بدین سان ناگاه
آید از خار بن هجر گل وصل ببار؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که ناگهان از دل درد و جدایی، شادی و وصالی blossom کند؟
هرکرا آرزوی ملک سکندر باشد
از عناء سفرش چاره نباشد ناچار
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزوی رسیدن به مقام و عظمت اسکندر را داشته باشد، نمیتواند از زحمت و مشقت سفر فرار کند و مجبور است با آن روبهرو شود.
روزکی چند بصحراش برون باید شد
هرکه خواهد که کند ملکی ازین گونه شکار
هوش مصنوعی: برای دستیابی به خواستههای بزرگ و تحقق آرزوها، باید گامهایی شجاعانه برداشت و از موانع گذشت. تنها کسانی که آمادهاند تا به دنیای ناشناخته وارد شوند، میتوانند آرزوهایشان را به واقعیت تبدیل کنند.
شکر تو بار خدایا که زمانم دادی
تا که بنشستم در خدمت او دیگر بار
هوش مصنوعی: ای خدا، بابت این که فرصتی به من دادی تا دوباره در خدمت او بنشینم، سپاسگزارم.
آفرین بر تو و عزم همایون تو باد
که همه با ظفر و نصرت دارد سروکار
هوش مصنوعی: تحسین بر تو و اراده بلندت باد، که همه چیز با موفقیت و پیروزی پیوند دارد.
زه زهی چشم بزرگی بلقایت روشن
خه خه ای کار ممالک بوجودت چو نگار
هوش مصنوعی: چشمان تو درخشان و زیباست و وجودت مانند نگینی است که به ممالک و سرزمینها اعتبار میبخشد.
هرکه از خط شریعت ننهد پای برون
هردمش فتح دگر روی نهد چون پرگار
هوش مصنوعی: هرکه از مسیر صحیح دین و شریعت خارج شود، هر لحظهای که از راه درست دور شود، فرصتی تازه را برای گمراهی و انحراف فراهم میآورد، همانطور که پرگار در دایرهای گستردهتر میچرخد و به سمتهای جدیدی میرود.
عافیت لازم درگاه تو گشتست چنان
که دمی بی تو نمیگیرد در شهر قرار
هوش مصنوعی: آرامش و آسایش در حضور تو به وجود آمده است به گونهای که حتی یک لحظه بدون تو در شهر نمیتوانم راحت باشم.
بجهد شعلۀ خورشید چو آتش زسمش
بارۀ عزم تو چون گرم شود در رفتار
هوش مصنوعی: اگر با تلاش و کوشش تو، شعله خورشید به روشنی و گرما برسد، عزم و اراده تو نیز مانند آتش در فعالیت و رفتار تو قوی و پرانرژی خواهد شد.
گنبد چرخ اگر چند دراز آهنگست
هست با همّت عالی تو کوته دیوار
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان وسیع و بلند است، اما با اراده و همت والای تو، دیوارهای محدودیت کوتاه میشوند.
رانکه تو برنگشیدستی هرگز زر را
لاجرم هست فتاده به همه جایی خوار
هوش مصنوعی: اگر تو از جایت بلند نمیشدی، هیچگاه طلا به این شدت در همه جا بیارزش نمیشد.
هرکجا باز سخای تو بپرواز آید
نبود آنجا شاهین ترازو طیّار
هوش مصنوعی: هر جا که بخشندگی و کرم تو نمایان شود، آنجا دیگر جایی برای توازنی که به زندگی اعتدال بخشد، وجود ندارد.
کلک تو مقنعه داریست که در پردۀ غیب
هیچ بکری را از وی نه حجابست و نه بار
هوش مصنوعی: قلم تو مانند پوششی است که در پس پرده غیب، هیچ تازهواردی را نه پنهان میکند و نه مانع میشود.
ابر از آن آب دهان در رخ بحر اندازد
چون نهد پیش سخنهای تو درّ شهوار
هوش مصنوعی: ابر مانند کسی است که آب دهانش را بر روی دریا میریزد، همانطور که تو قبل از بیان سخنهای باارزش و شیرینت، به مخاطب خود توجه میکنی.
لب بلب قهر تو دندان شده همچون خنجر
سربسر بطش تو دست آمده مانند چنار
هوش مصنوعی: لبهایت به خاطر قهر و ناراحتی تو به مانند تیغ تیز و دندانهایت به شدت برنده شدهاند؛ دستهایم در برابر قدرت تو به قدری قوی شده که مانند درخت چنار است.
آسیابیست برآب کرمت هر دندان
شاهراهیست زخاک در تو هر رخسار
هوش مصنوعی: آسیابی وجود دارد که از لطف و کرم تو تغذیه میکند و هر دندان آن، راهی است برای دسترسی به خاک و ریشههای وجود تو. هر کدام از چهرههایت هم نمادی از زیبایی و شکوه است.
از تو سر گشته نبودست کسی جز که قلم
وز تو دربند نبودست کسی جز دستار
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو دیوانه نشده است و کسی جز قلم، در بند تو نمانده است.
بانگ بر فتنۀ بیدار زدی تا بغنود
کس شنیدست که از بانگ بخشبد بیدار؟
هوش مصنوعی: تو از خواب بیدار شدی و فریاد زدی، اما آیا کسی شنیده که از این فریاد، خواب بیدار شود؟
پرده پوشیّ تو نگذاشت و گرنه طبعت
پرده برداشتی از روی بنات افکار
هوش مصنوعی: به خاطر احتیاط و محافظهکاری تو، نتوانستی افکارت را به راحتی بیان کنی و اگر این ملاحظات نبود، میتوانستی به راحتی احساسات و اندیشههایت را نمایان کنی.
عکس دست سیهت دستی اگر برنهد
بدو نیمه بزند صبح میان شب تار
هوش مصنوعی: اگر دست سیاهت را عکس کند و از آن جدا شود، در میانه شب تاریک، نیمهای از صبح جلوهگر خواهد شد.
گر زند آتش خشم تو بر اجرام سپهر
ورجهد باد خلاف تو بر اطراف بحار
هوش مصنوعی: اگر آتش خشم تو در آسمان شعلهور شود و باد برعکس خواسته تو در اطراف دریاها بهزودی وزیدن بگیرد،
قطره قطره بچکد زهرۀ دریا چون ابر
درّه ذرّه بپرد آتش خور همچو شرار
هوش مصنوعی: قطرهقطره زهره دریای آتشین میچکد، مانند ابری که در درهها پخش میشود و ذراتش در آتش میسوزند.
هرچه گویم زسخای تو ز صد نیست یکی
و آنچه گوسم زجلال تو یکی هست هزار
هوش مصنوعی: هرچقدر درباره بخشندگی و سخاوت تو صحبت کنم، در واقع چیزی از آنچه هست بیان نکردم و هرچه از عظمت و جلال تو بگویم، تنها یک مورد از هزاران مانند آن است.
جاهش از قدر سه شش بیشی نه چرخ دهد
هرکه یکبار زند با کف راد تو دچار
هوش مصنوعی: کسی که یک بار با دست خود بر تویی دمی تأثیر بگذارد، نمیتواند به سادگی از کنارت بگذرد و ارزش تو را درک کند. مقام و ارزش تو بیشتر از آن چیزی است که دیگران فکر میکنند و همیشه نباید به نظر آنها اهمیت داد.
در وقارست همه خیر و سعادت زیرا
هرکه سرتیز بود زخم خورد چون مسمار
هوش مصنوعی: در آرامش و وقار، تمامی خوبی و سعادت نهفته است، زیرا کسی که تند و تیز باشد، دچار زخم و آسیب میشود، مانند میخ که در صورت بیاحتیاطی به دستان آسیب میزند.
هر فرو مایه که او سوی بلندی یازد
زود برگردد و سر زیر شود همچو بخار
هوش مصنوعی: هر کس که تلاش کند تا به جایی بلند و بزرگ برسد، زود بر میگردد و به جایگاه خود برمیگردد، مثل بخاری که به سرعت محو میشود.
سرورا ! موکب عالیست که بادا منصور
دانم آسوده بود زخم خورد چون مسمار
هوش مصنوعی: ای سرور! این کاروان بسیار بلندمرتبه است، و من میدانم که منصور آرام است، گرچه زخم خورده مانند میخ.
گرد خیلت را یکباره فلک برخود زد
که نبد زحمت چشم تر این خدمتکار
هوش مصنوعی: فلک به یکباره گرد و غبارت را از خود دور کرد، تا این خدمتکار برای تو زحمت اشک نبیند.
اگر از جمع مهاجر نبد این بار رهی
پای بیرون ننهادست زحزب انصار
هوش مصنوعی: اگر از گروه مهاجرین نبود، این بار پیاده نمیشد و از حزب انصار خارج نمیرفت.
آنچ در غیبت تو بر سر این خسته گذشت
شرح یک سطر از آن ناید درصد طومار
هوش مصنوعی: آنچه در غیبت تو بر این دل داغدار گذشت، به اندازه یک خط از یک کتاب بزرگ قابل بیان نیست.
ذکر الوحشة وحشه ، سخن فرقت تو
می نگویم که ندارم سر رنج و آزار
هوش مصنوعی: تنهایی و بیکسی را با یاد تو نهان میکنم، در مورد جداییات صحبت میکنم چون دردی و عذابی را احساس نمیکنم.
لله الحمد که از فرّ قدومت امروز
کس پراکنده نماندست جز زرّ نثار
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که با حضور پر شکوه شما امروز هیچ کس جز زروار از هم پاشیده نشده است.
منم آن بنده که نتوانم دیدن که رسد
بغبار درت از دیدۀ خورشید غبار
هوش مصنوعی: من آن بندهای هستم که نمیتوانم ببینم غبار درگاه تو چگونه از نگاه خورشید غبارآلود میآید.
گرچه بوته بردم در دل آتش گردون
ورچه کوره دهدم دور فلک دم بسیار
هوش مصنوعی: اگرچه من در دل آتش آسمان، بوتهای را به دوش میکشم، اما اگر کورهی آتش را دور کرهی زمین قرار دهم، به نفسهای فراوانی نیاز دارم.
تا بود ریخته در کالبدم زرّ روان
کی بگردانم از نقد وفای تو عیار؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که در وجود من طلا در حال جریان است، چگونه میتوانم ارزش واقعی وفای تو را نادیده بگیرم؟
غم و تیمار بسی خوردم در غیبت تو
وقت آنست که داری تو بشرطم تیمار
هوش مصنوعی: در غیاب تو درد و رنج زیادی را تحمل کردهام، اکنون زمان آن رسیده که تو به وعدهات عمل کنی و دردی را که بر دوش دارم به دوش بگیری.
بر دعا ختم کنم نظم سخن زانک نماند
در ثنای تو از این بیش مجال گفتار
هوش مصنوعی: سخن را با دعا پایان میدهم، زیرا دیگر فرصتی برای گفتن در وصف تو باقی نمانده است.
تا ز زنگار فلک آینۀ صبح دمد
هم بر آن گونه که از آینه زاید زنگار
هوش مصنوعی: زمانی که صبح از آسمان روشن میشود و نور خود را بر زمین میافکند، مانند آینهای که زنگار روی آن نشسته، با شکوه و زیبایی نمایان میشود. این بیداری و تازه شدن صبح، نشاندهندهای از صفای اولیه است که در آن زنگارها و کدورتها از بین میروند.
باد دولت را در گرد سرای تو طواف
باد گردونرا بروفق مراد تو مدار
هوش مصنوعی: باد خوشبختی در دور و بر خانهات به گردش درآمده و آسمان هم بر اساس آرزوها و خواستههایت بچرخد.
قرّة العین جهان ، خواجه نظام الاسلام
یا ربش در کنف سایۀ این صدر بدار
هوش مصنوعی: بهترین نعمت و خوشی عالم، خواجه نظام الاسلام است. خدایا، او را در زیر سایهی این سر (سایهی خود) محفوظ بدار.
گرچه خردست بر تبت ، زبزگان پیش است
همچنان کاول از خنصر گیرند شمار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عقل و خرد در تو وجود دارد، اما در مقابل دیگران تو هنوز در مرحلهی ابتدایی هستی، مانند کودکی که از انگشتانش عدد یاد میگیرد.
که پیوند بود جوهر آب و گل را
هردو بادبد ز پیوستن هم برخوردار
هوش مصنوعی: پیوند و ارتباط میان آب و گل به معنای همبستگی و وابستگی آنها به یکدیگر است و هر کدام از آنها با پیوستن به یکدیگر، ویژگیهای خاصی را به وجود میآورند.
حاشیه ها
1400/04/28 20:06
مهدی
سلام
در بیت هفت مصراع دوم اینک به جای آنک درست تر به نظر میرسد
1400/04/28 20:06
مهدی
بیت بیست و نهم اینطور است:
بانگ بر فتنه بیدار زدی تا بغنود
کس ندیده است که از بانگ بخسبد بیدار