گنجور

شمارهٔ ۳۴ - و قال ایضاً یمدحه

درین جناب همایون که تا قیامت باد
بیمن معدلت صدر روزگار آباد
مجال لطف فراخست و من عجب دلتنگ
نمود خواهم حالّی و هرچه باداباد
بزرگوارا ! قرب چهار ماه گذشت
که بنده یک نفس از بنده غم نبود آزاد
اگر هزار یکی از غمم نهی برکوه
شود چو سوزن زردوز بیضۀ پولاد
امید برتری از پایۀ خمولم نیست
که نیک پست فکندست دولتم بنیاد
برآستان توام خرج شد خلاصۀ عمر
که یک نفس زهنرهای خود نبودم شاد
نهال فضل و هنر را بآب دیده بسی
بپروریدم و هرگز بریم باز نداد
نمی ستایم خود را بحضرت تو و لیک
تو نیز نیک شناسی مرا ز روی نهاد
ازین ستانه فراتر نبوده ام گاهی
زعهد آنکه مرا مادر زمانه بزاد
بجز بخدمت تو بنده انتما نکند
هرآنکجا که پژوهش کنند زاصل و نژاد
ترازو آسا پیش خسان بیک جو زر
نه بوسه داد زمین را و نه زبان بگشاد
بزرگ و خرد بمن برنخاست هیچ حسود
که روزگارش بر من مزیّتی ننهاد
شد از تعرّض آسیب روزگار ایمن
ببارگاه تو هر مجرمی که ساخت ملاذ
زطالعست که من با برائت ساحت
زکمترین کس دایم همی کشم بیداد
رفیع رای تو را با کمال حزم و ثبات
چگونه کرد مزلزل عدو ؟ زهی استاد!
بدان خدای که جلّاد قهر لم یزلش
بخاک و خشت بدل کرد تاج و تخت قباد
بلطف او که جز از بهر رحمت عالم
محمّد عربی را بخلق نفرستاد
بخاک پای امینی که شرع و ملّت او
شد از مکان تو آراسته بدانش و داد
که آنچه در حق من گفت مفسدی بغرض
نه کردم و نه روا داشتم ، نه دارم یاد
تبارک الله چندان سوابق خدمات
شود بچربک و تضریب مفسدی بر باد
چرا ؟ چه بود ؟ چه کردم؟ زمن چه صادر شد؟
که عفو تو نتوانست پیش آن استاد
گناه گیر که کردم ، ببخش و باک مدار
که هم بطبع کریمی و هم بهمّت راد
من آنگهی سپر از دشمنان بیندازم
که تیغ حکم ترا کم شود مضا و نفاد
مرا شماتت اعدا بلا همی دارد
زیان مالی را ، دولت تو برجا داد
اگر نباشد دلگرمیی زعاطفتت
تنی چگونه برآید بدشمنی هفتاد؟
زخیط باطل اینها چه طرف بر بندم
چو تو که سایه حقّی نمی رسی فریاد
ترا سعادت باد و مرا شکیبایی
که در زمانه ازین صعبتر بسی افتاد
اگر نکو شودم کار از میامن تست
و گرنه خسته دلانرا خدای صبر دهاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین جناب همایون که تا قیامت باد
بیمن معدلت صدر روزگار آباد
هوش مصنوعی: در این مقام والای شما، تا ابد باد خوش شانسی و عدالت بر روزگار و سرنوشت حاکم باشد.
مجال لطف فراخست و من عجب دلتنگ
نمود خواهم حالّی و هرچه باداباد
هوش مصنوعی: فرصت برای مهربانی و دوستی بسیار زیاد است، اما به طور عجیبی احساس ناراحتی می‌کنم. می‌خواهم حال و هوایی عوض کنم و هر چه پیش آید، پیش خواهد آمد.
بزرگوارا ! قرب چهار ماه گذشت
که بنده یک نفس از بنده غم نبود آزاد
هوش مصنوعی: ای بزرگوار! چهار ماه است که من هیچ وقتی از غم و دوری شما آزاد نبوده‌ام.
اگر هزار یکی از غمم نهی برکوه
شود چو سوزن زردوز بیضۀ پولاد
هوش مصنوعی: اگر هزاران بار غم‌های من را بر کوه بگذاری، در نتیجه مانند سوزنی خواهد بود که در دست خیاطی که با زر کار می‌کند، درون تخم‌مرغ فولادی گم می‌شود.
امید برتری از پایۀ خمولم نیست
که نیک پست فکندست دولتم بنیاد
هوش مصنوعی: من انتظار برتری ندارم و از این وضعیت بی‌خبر و خاموش راضی‌ام، چرا که سرنوشت من بر روی اساس حال نیکو بنا شده است.
برآستان توام خرج شد خلاصۀ عمر
که یک نفس زهنرهای خود نبودم شاد
هوش مصنوعی: من در آستان تو هستم و تمام عمرم در این راه صرف شده است. حتی یک لحظه هم نتوانستم از هنرهای خود لذت ببرم.
نهال فضل و هنر را بآب دیده بسی
بپروریدم و هرگز بریم باز نداد
هوش مصنوعی: من با اشک‌های خود نهال علم و هنر را بسیار پرورش دادم و هرگز به خاطر زحماتم تلاشم را پس نگرفتم.
نمی ستایم خود را بحضرت تو و لیک
تو نیز نیک شناسی مرا ز روی نهاد
هوش مصنوعی: من خود را در پیشگاه تو، تحسین نمی‌کنم، اما تو هم مرا به خوبی می‌شناسی و به نیکی می‌دانی که کدام نهاد و شخصیت دارم.
ازین ستانه فراتر نبوده ام گاهی
زعهد آنکه مرا مادر زمانه بزاد
هوش مصنوعی: من هرگز فراتر از این نقطه نرفته‌ام، که به یاد دارندۀ زمانه، مادرم مرا در این زمان به دنیا آورد.
بجز بخدمت تو بنده انتما نکند
هرآنکجا که پژوهش کنند زاصل و نژاد
هوش مصنوعی: جز در خدمت تو، کسی به بندگی نخواهد آمد. هرکجا که تحقیق کنند درباره اصل و نژاد، به تو توجه نمی‌کنند.
ترازو آسا پیش خسان بیک جو زر
نه بوسه داد زمین را و نه زبان بگشاد
هوش مصنوعی: ترازو مانند یک ترازوی دقیق، در برابر افراد پست و بی‌ارزش، نه زمین را به احترام بوسه می‌زند و نه حرفی می‌زند.
بزرگ و خرد بمن برنخاست هیچ حسود
که روزگارش بر من مزیّتی ننهاد
هوش مصنوعی: هیچ حسودی در زندگی‌ام به من تعرض نکرد، زیرا زمان هیچ برتری خاصی برای او نسبت به من ایجاد نکرده بود.
شد از تعرّض آسیب روزگار ایمن
ببارگاه تو هر مجرمی که ساخت ملاذ
هوش مصنوعی: از آسیب‌های روزگار نجات یافته، هر کس که مرتکب خطایی شده، به درگاه تو پناه آورده است.
زطالعست که من با برائت ساحت
زکمترین کس دایم همی کشم بیداد
هوش مصنوعی: از سرنوشت من است که با پاکی و بی‌گناهی، همیشه از کمترین انسان‌ها ظلم و ستم می‌چشم.
رفیع رای تو را با کمال حزم و ثبات
چگونه کرد مزلزل عدو ؟ زهی استاد!
هوش مصنوعی: چگونه دشمن توانسته است با تمام احتیاط و ثبات رأی بالای تو را متزلزل کند؟ واقعاً تحسین برانگیز است!
بدان خدای که جلّاد قهر لم یزلش
بخاک و خشت بدل کرد تاج و تخت قباد
هوش مصنوعی: بدان خدایی که همیشه قدرت و سلطه‌اش برقرار است، جلادی که قهر او دوستی و مرتبه‌ی بالای قباد را به خاک و خاکستری بدل کرد.
بلطف او که جز از بهر رحمت عالم
محمّد عربی را بخلق نفرستاد
هوش مصنوعی: به لطف خداوند، تنها به جهت رحمت برای جهانیان، پیامبر محمد عربی را به دنیا فرستاد.
بخاک پای امینی که شرع و ملّت او
شد از مکان تو آراسته بدانش و داد
هوش مصنوعی: به خاک پای فردی که به خاطر دانش و عدالتش، دین و ملت را از مکانت زیبا کرده، باید ارزش و احترام گذاشت.
که آنچه در حق من گفت مفسدی بغرض
نه کردم و نه روا داشتم ، نه دارم یاد
هوش مصنوعی: من به چیزهایی که درباره من گفتند، نه به قصد بد پاسخ داده‌ام و نه اجازه دادم که بر من تأثیر بگذارد، و حالا هم به این موضوع فکر نمی‌کنم.
تبارک الله چندان سوابق خدمات
شود بچربک و تضریب مفسدی بر باد
هوش مصنوعی: خداوند را شکر، که چقدر خدمات پیشین می‌تواند به بهبود وضعیت کمک کند و فسادها را از بین ببرد.
چرا ؟ چه بود ؟ چه کردم؟ زمن چه صادر شد؟
که عفو تو نتوانست پیش آن استاد
هوش مصنوعی: چرا اینطور شد؟ چه چیزی باعث این وضعیت شد؟ من چه کرده‌ام که بخشش تو نتوانست جلوی آن مقام را بگیرد؟
گناه گیر که کردم ، ببخش و باک مدار
که هم بطبع کریمی و هم بهمّت راد
هوش مصنوعی: ای گناهی که مرتکب شدم، لطفاً مرا ببخش و نگران نباش، زیرا هم ذات تو بخشنده است و هم اراده‌ات نیکو.
من آنگهی سپر از دشمنان بیندازم
که تیغ حکم ترا کم شود مضا و نفاد
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت تو کاهش یابد و دیگر نتوانی از خود در برابر دشمنان دفاع کنی، من نیز سلاحم را کنار می‌گذارم.
مرا شماتت اعدا بلا همی دارد
زیان مالی را ، دولت تو برجا داد
هوش مصنوعی: دشمنان هرچند من را سرزنش می‌کنند، اما از نظر مالی برایم ضرری ندارد، زیرا نعمت و موهبت تو همیشه پابرجاست.
اگر نباشد دلگرمیی زعاطفتت
تنی چگونه برآید بدشمنی هفتاد؟
هوش مصنوعی: اگر محبت و محبت تو نباشد، چگونه ممکن است که انسانی با چنین بدبینی و دشمنی نسبت به دیگران، بتواند به زندگی ادامه دهد؟
زخیط باطل اینها چه طرف بر بندم
چو تو که سایه حقّی نمی رسی فریاد
هوش مصنوعی: این ابیات به این معناست که در مقابل باطل و نادرستی‌ها هیچ‌گونه فایده‌ای ندارد که تلاش کنم، زیرا تو، که در واقع نماد حقیقت و راستی هستی، هیچ گاه به فریاد من نمی‌رسی. در واقع، بیان می‌شود که تلاش در برابر نادرستی‌ها بی‌فایده است وقتی که حقیقتی به اندازه تو وجود دارد.
ترا سعادت باد و مرا شکیبایی
که در زمانه ازین صعبتر بسی افتاد
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی خوشبختی دارم و برای خودم آرزوی صبر، چرا که در این دنیا مشکلات زیادی به مراتب سخت‌تر از این وجود دارد.
اگر نکو شودم کار از میامن تست
و گرنه خسته دلانرا خدای صبر دهاد
هوش مصنوعی: اگر کارهایم خوب شود، به خاطر توست و اگر نه، از خداوند می‌خواهم که به دل‌های غمگین صبر عطا کند.