گنجور

شمارهٔ ۴۶ - تاریخ فتح بلخ و بدخشان

شکر خدا را که یک توجه اقبال
زد دو گل فتح تازه بر دوران
همچو خدنگی که بگذرد زدو نخجیر
گشت بیک دفعه فتح بلخ و بدخشان
شاهد این فتح را رسد ز نکویی
گیرد اگر رونما ولایت توران
چون گهر فتح پادشاه زمانه
گوهر دیگر نه بحر دارد و نه کان
لشکر اقبال سرخ روی شد از فتح
رنگ زخون ناگرفته چهره میدان
والی بلخ از حدیث کردی و مردی
گشت ز گرد سپاه فتح گریزان
در عوض از دست دشمنت چه برآمد
اینکه ده انگشت خویش بدندان
ثانی صاحبقران و شاه جهان را
داده خدا بخت ملک گیر ز شاهان
عزت اقبال تو بمذهب افلاک
واجب و لازم بسان حرمت مهمان
از سر دشمن چو مایه یافت سنانت
یافتم آن روز معنی سر و سامان
خصم ترا سربلندی از سر زانوست
زانو کرسی کجا و تخت سلیمان
بسکه برو روزگار تنگ گرفته
دشمن تو در حصار رفته ز دامان
بر سر خوان مصیبتست همیشه
چشم عدویت ز اشک شور نمکدان
تخت بلندت چو یافت خلعت ایجاد
غالب مطلق خطاب یافت زیزدان
از صف اقبال شاه یکه سواریست
شعله که تنها زند بقلب نیستان
تا که نهیب صف سپاه تو دیده
چشم عدویت رمیده از صف مژگان
چون شود از شکل نعل اسب سپاهت
صورت دامی زمین عرصه توران
دانه شود قطره های خون عدویت
صید گرفتار او همه تن بیجان
فتح چنینت قسم خورد که ندیدست
همچو سپاهت ظفر پناه بدوران
فتح شود باغبان گلشن رزمت
معرکه از خون دمی که گشت گلستان
جامه سرخ ار نیافت نیست شکفته
تیغ تو در روز عید رزم چو طفلان
از پی تاریخ فتح قبة الاسلام
برد چو غواص فکر سربگریبان
رایت والی ملک پست شد و گفت
(بلخ مبارک بود بسایه یزدان)

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکر خدا را که یک توجه اقبال
زد دو گل فتح تازه بر دوران
هوش مصنوعی: خدا را شکر که با یک توجه خاص، دو پیروزی جدید به دست آمد.
همچو خدنگی که بگذرد زدو نخجیر
گشت بیک دفعه فتح بلخ و بدخشان
هوش مصنوعی: همچون تیر کمانی که به سرعت پرتاب می‌شود، به یک باره فتح بلخ و بدخشان به دست آمد.
شاهد این فتح را رسد ز نکویی
گیرد اگر رونما ولایت توران
هوش مصنوعی: شاهد این پیروزی به خاطر زیبایی‌ها می‌آید و اگر نشان از سلطنت توران باشد، پذیرفته خواهد شد.
چون گهر فتح پادشاه زمانه
گوهر دیگر نه بحر دارد و نه کان
هوش مصنوعی: چون پادشاه زمانه به پیروزی دست یابد، دیگر هیچ گنجی مانند او وجود ندارد و نه دریاهای بزرگی می‌تواند هم تراز او باشد.
لشکر اقبال سرخ روی شد از فتح
رنگ زخون ناگرفته چهره میدان
هوش مصنوعی: لشکر پیروزی با چهره‌ای روشن و سرخ به میدان آمده است، این پیروزی نشانه‌ای است از خون‌هایی که در این میدان نریخته شده است.
والی بلخ از حدیث کردی و مردی
گشت ز گرد سپاه فتح گریزان
هوش مصنوعی: والی بلخ از صحبت درباره‌ی اتفاقات و حوادث، به دلیری و شجاعت رو آورد و از میان سپاه دشمن، فرار کرد.
در عوض از دست دشمنت چه برآمد
اینکه ده انگشت خویش بدندان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دشمن نتوانسته از تو چیزی بگیرد یا تو را از پا درآورد، حتی اگر تمام تلاشش را کرده باشد. در واقع، تو بر مشکلات غلبه کرده‌ای و او نمی‌تواند تو را آسیب‌پذیر کند.
ثانی صاحبقران و شاه جهان را
داده خدا بخت ملک گیر ز شاهان
هوش مصنوعی: خداوند سرنوشت خوشی به پادشاهان و حاکمان داده است که از میان آنان، یک نفر در مقام عالی‌تری قرار دارد و شایستگی و قدرت بیشتری دارد.
عزت اقبال تو بمذهب افلاک
واجب و لازم بسان حرمت مهمان
هوش مصنوعی: شایسته است که منزلت و افتخار تو در نزد آسمان‌ها مانند حرمت مهمانی که به خانه‌ات می‌آید، ارزشمند و ضروری باشد.
از سر دشمن چو مایه یافت سنانت
یافتم آن روز معنی سر و سامان
هوش مصنوعی: از آنجا که دشمنم را مغلوب کرده بودم، توانستم آن روز واقعیّت آرامش و نظم را درک کنم.
خصم ترا سربلندی از سر زانوست
زانو کرسی کجا و تخت سلیمان
هوش مصنوعی: دشمن تو از سر زانو به افتخار می‌رسد، در حالی‌که زانو و کرسی کجا و تخت سلیمان کجا.
بسکه برو روزگار تنگ گرفته
دشمن تو در حصار رفته ز دامان
هوش مصنوعی: به خاطر سختی‌های زندگی، دشمن تو در موقعیت دشواری قرار گرفته و به شدت تحت فشار است.
بر سر خوان مصیبتست همیشه
چشم عدویت ز اشک شور نمکدان
هوش مصنوعی: در همیشه‌ی زندگی پر از درد و رنج، چشمان تو مانند نمکدان پر از اشک و اندوه است.
تخت بلندت چو یافت خلعت ایجاد
غالب مطلق خطاب یافت زیزدان
هوش مصنوعی: تخت برازنده‌ات زمانی که جایگاه بلندی پیدا کرد، به گونه‌ای که از سوی خداوند مطلق مورد تأکید قرار گرفت.
از صف اقبال شاه یکه سواریست
شعله که تنها زند بقلب نیستان
هوش مصنوعی: شعله‌ای که به تنهایی در دل نیستان می‌سوزد، از صف خوشبختی و موفقیت شاه نشأت می‌گیرد.
تا که نهیب صف سپاه تو دیده
چشم عدویت رمیده از صف مژگان
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگاهی از سوی تو به دشمنان افکنده شود، چشمان آن‌ها به خاطر وحشتی که در دل دارند از تو می‌گریزد.
چون شود از شکل نعل اسب سپاهت
صورت دامی زمین عرصه توران
هوش مصنوعی: وقتی که نعل اسب تو به شکل دامی در می‌آید، سرزمین توران به تله می‌افتد.
دانه شود قطره های خون عدویت
صید گرفتار او همه تن بیجان
هوش مصنوعی: قطره‌های خون زخم‌های عشق به دانه تبدیل می‌شوند و شکار او که بی‌جان است، همه چیزش را به تصویر می‌کشد.
فتح چنینت قسم خورد که ندیدست
همچو سپاهت ظفر پناه بدوران
هوش مصنوعی: چنین پیروزی‌ای قسم می‌خورد که در هیچ زمانی مانند سپاه تو، پناهی برای پیروزی ندیده است.
فتح شود باغبان گلشن رزمت
معرکه از خون دمی که گشت گلستان
هوش مصنوعی: باغبان می‌خواهد که با خون خود، گلستان جدیدی به وجود آورد و دنیای پر از زیبایی و شکوفایی را ایجاد کند.
جامه سرخ ار نیافت نیست شکفته
تیغ تو در روز عید رزم چو طفلان
هوش مصنوعی: اگر جامه‌ی سرخی نیابم، از این نمی‌توانم تردید کنم که شمشیر تو در روز عید جنگ، همچون طفلان گل‌چهره‌ای خواهد درخشید.
از پی تاریخ فتح قبة الاسلام
برد چو غواص فکر سربگریبان
هوش مصنوعی: به دنبال تاریخ پیروزی بر قبه‌الاسلام، اندیشه‌اش مانند غواصی که به عمق دریا می‌رود، به جستجوی معانی و حقایق می‌پردازد.
رایت والی ملک پست شد و گفت
(بلخ مبارک بود بسایه یزدان)
هوش مصنوعی: حاکم سرزمین به پایین‌تر افتاد و گفت: "بلخ به برکت خداوند مبارک است."