گنجور

شمارهٔ ۲ - تاریخ اتمام مسجد شاه جهان

ای سودات در دل عالم سویدارا نشان
چون دل ارباب عرفان نور با عالم فشان
من نگویم کعبه ای، لیک اینقدر دانم که هست
جبهه اوتاد عاشق سجده این آستان
صفحه رخسار دیوار ترا تا دیده هست
تنگ آمد زاختلاط آینه آئینه دان
پرتو انوار تو چون عالم افروزی کند
صبح را گردد نفس انگشت حیرت در دهان
گمرهانرا تا فروغت آتش منزل شده
گم نگردد در بیابان نیز راه کاروان
از صفا و نورپاشی دیده عالم توئی
پیش و پس صفهای طاعت از تو چون مژگان عیان
از سجود جبهه نورانی اهل صلاح
ای فضایت همچو صحن آسمان اختر نشان
گر نه صاحب خانه بردی قدرت خود را بکار
چون توان گنجاند چندین فیضرا در یک مکان
رایگان فیض سماوی را کجا داری قبول
طاعت مقبول بالا می فرستی پیش از آن
شکل محرابت کمان ابروی ایمان بود
وز دعای مستجاب آماده تیر از این کمان
مسجد اراینست، میزیبد امامش جبرئیل
خلوت روحانیون را شمع باشد بیدخان
داده یمن حرمتت جبریل را فیض حرم
سرنوشت ساکنانش نیست جز خط امان
زین محل فیض، هر حاجت که می خواهی بخواه
می توان صد دسته گل بست از یک گلستان
دست استاد قضاتا از رخامت ساخته
رو سفیدی ابد آماده شد از بهر کان
بحر پاکان تا در اجر این بنا گردد شریک
در لباس مرمری شد آبدریاها نهان
می توان کردن وضو از آب سنگ مرمرت
کعبه دیدستی که از سنگش بود زمزم روان
ای ستونت شمع کافوری ببزم اولیاء
منبر والات در رفع عملها نردبان
از فروغ مرمرت در نیت فرض عشا
می گذارم فرض صبح آید همیشه بر زبان
آسمان فیض را صبح سعادت پرتوی است
آفتاب روی نورانی طاعت پیشه گان
بر نمازت صورت اتمام، فایض تا شده
می برند اجزاش یک یک را بعالم ارمغان
با زمین هرگز عباداتت نمی شد آشنا
گر نمی آمد نمازت را تشهد در میان
نیست در وی حاصل اوقات اهل طاعتت
جز دعای ثانی صاحبقران شاه جهان
تقویت از بسکه عهدش می دهد اسلام را
نام ضعف اعتقاد آخر برافتاد از جهان
توبه هم در لشگر عصیان نمی آرد شکست
قوت دین را ببین در پیری آخر زمان
این زمان از سجده یزدانست پیشانی کبود
هر سری کز صندل بت داشت سرخی نشان
در بنای خیر این سعیی که دارد همتش
حاصل کان جمله خواهد گشت آخر صرف کان
گرنه تعمیر جهان کردی بحکم معدلت
از برای کشت دهقان جا نماندی در جهان
کی زبحر مدحت او سوی ساحل می رود
گر ورقهای سفینه جمله گردد بادبان
در پناه قدرتش بازوی بی زوران قویست
تا بآن غایت که گوهر سفته گشت از ریسمان
کبک اکنون می کند از سینه شهباز پر
تا از آن سامان کند نقش و نگار آشیان
تیغ او آنروز در بازار شهرت جلوه داشت
کز نهیبش مغز شد خلوت نشین استخوان
تیر او در روی دشمن گفت پیغام اجل
شمع را هر چیز در دل هست آید بر زبان
گرچه هفت اقلیم را در قبض حکم آورده است
لیک دست همتش چیزی نگیرد جز عنان
بسکه با اعضای او دست حوادث خو گرفت
دشمنش را بعد مردن شانه گردد استخوان
خصم جاهش را که بی برگی بود سامان او
جغد باشد هم متاع خانه و هم پاسبان
دشمنش را بهره ای از دستگاه خویش نیست
شاخ یک جامه نمی پوشد ز زرهای خزان
خلق او را هیچ مکروهی نباشد ناگوار
بر دل آئینه عکس زشت کی باشد گران
بحر حلم او نگردد زابروی موجش ترش
گر شود طوفان مکروهات او را میهمان
کی شود آگاه از کنه کمالاتش سپهر
ساحل از دریا نبیند غیر بط ها در میان
آورد سیمرغ را صیاد معنی در قفس
گر بگنجاند حدیث شأن او را در بیان
در زمانش بسکه دوران سازگاری می کند
مجرم اندر خانه زنجیر باشد میهمان
گر حدیث قدرتش از دل بسوی لب رود
رخنه اندر سد دندان افتد از تیغ زبان
وصف رای بیخطایش بر زبان گر بگذرد
ره نیابد در حریم گفتگو سهواللسان
سرفرازی با خود آوردست شمع بخت او
سربلندی در دل کان بود همره با سنان
رونق کار سپهر او داد ورنه پیش از این
ماهیش بی آب بود و دلو او بی ریسمان
آرزوی خاکپایش می کند دوران ولی
نرخ می پرسد همی مفلس ز کالای گران
تا همیشه کعبه اسلام سمت کعبه است
قبله گاه آرزو بادا جنابش جاودان
مسجدش کان کعبه ثانیست، تاریخش بود
(کعبه حاجات دنیا مسجد شاه جوان)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سودات در دل عالم سویدارا نشان
چون دل ارباب عرفان نور با عالم فشان
هوش مصنوعی: ای سودای تو در دل همه عالم مانند قطره‌ای از نور است که دل اهل عرفان را روشن می‌کند و در عالم می‌تابد.
من نگویم کعبه ای، لیک اینقدر دانم که هست
جبهه اوتاد عاشق سجده این آستان
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که این جایی مثل کعبه است، اما می‌دانم که این مکان، محل عاشقانی است که به خاطر احترام به آن سجده می‌کنند.
صفحه رخسار دیوار ترا تا دیده هست
تنگ آمد زاختلاط آینه آئینه دان
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو تا زمانی که دیده می‌شود، در آینه منعکس می‌گردد و این باعث شده که آینه‌ها مملو از تصویر تو شوند.
پرتو انوار تو چون عالم افروزی کند
صبح را گردد نفس انگشت حیرت در دهان
هوش مصنوعی: نورهای تو مانند شمعی است که صبح را روشن می‌کند و باعث می‌شود که مردم شگفت‌زده شوند و دهانشان باز بماند.
گمرهانرا تا فروغت آتش منزل شده
گم نگردد در بیابان نیز راه کاروان
هوش مصنوعی: بزرگوارانی که در جستجوی تو هستند، تا زمانی که نور وجود تو مانند آتش برایشان راهنمایی کند، در بیابان گم نمی‌شوند و مسیر کاروان را پیدا خواهند کرد.
از صفا و نورپاشی دیده عالم توئی
پیش و پس صفهای طاعت از تو چون مژگان عیان
هوش مصنوعی: تو جلوه‌ای از صفا و نوری هستی که دیده‌ها را روشن می‌کند. در پیش و پس صف‌های بندگی، تو همچون مژگان به روشنی حضور داری و خود را نمایان می‌سازی.
از سجود جبهه نورانی اهل صلاح
ای فضایت همچو صحن آسمان اختر نشان
هوش مصنوعی: از سرسجده‌های اهل تقوا و نیکوکاری، پیشانی‌هایشان مانند نور می‌درخشد. ای فضایی که همچون آسمان وسیع و پرستاره است.
گر نه صاحب خانه بردی قدرت خود را بکار
چون توان گنجاند چندین فیضرا در یک مکان
هوش مصنوعی: اگر صاحبخانه نمی‌توانست قدرت خود را به کار بگیرد، چگونه می‌تواند این همه نعمت و خوبی را در یک مکان جمع کند؟
رایگان فیض سماوی را کجا داری قبول
طاعت مقبول بالا می فرستی پیش از آن
هوش مصنوعی: فیض آسمانی را بدون هزینه نمی‌پذیری؛ در حالی که قبل از آن، کارهای خوبت را به سوی بالا می‌فرستی تا قبول شوند.
شکل محرابت کمان ابروی ایمان بود
وز دعای مستجاب آماده تیر از این کمان
هوش مصنوعی: شکل محراب به مانند کمان ابروی ایمان بود و دعاهای مستجاب همانند تیرهایی آماده از این کمان به سمت هدف پرتاب می‌شدند.
مسجد اراینست، میزیبد امامش جبرئیل
خلوت روحانیون را شمع باشد بیدخان
هوش مصنوعی: این مسجد جایی‌ست که جبرئیل، به عنوان امام، زیبایی خاصی به آن می‌بخشد و مانند شمعی است که روحانیون را در تنهایی‌ها و مکاشفاتشان روشن می‌کند.
داده یمن حرمتت جبریل را فیض حرم
سرنوشت ساکنانش نیست جز خط امان
هوش مصنوعی: یمن به خاطر حرمت و شأن تو، به جبریل (فرشته وحی) عطا شده است و برکات آن حرم، برای ساکنانش جز خط امان و امنیتی نیست.
زین محل فیض، هر حاجت که می خواهی بخواه
می توان صد دسته گل بست از یک گلستان
هوش مصنوعی: از اینجا که فیض و بهره‌مندی وجود دارد، هر خواسته‌ای که داری، طلب کن. می‌توان از یک باغ گل، صد نوع گل زیبا برداشت کرد.
دست استاد قضاتا از رخامت ساخته
رو سفیدی ابد آماده شد از بهر کان
هوش مصنوعی: دست استاد تقدیر تو را با زیبایی خلق کرده و روشنایی ابدی برای تو فراهم شده است تا به مقام والا دست یابی.
بحر پاکان تا در اجر این بنا گردد شریک
در لباس مرمری شد آبدریاها نهان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر زیبایی از افرادی یاد می‌کند که در کارهای نیک شریک هستند. او اشاره دارد که همچون دریاها و آب‌های صاف، پاکان و نیکان در ساختن این بنا و ایجاد فضایی دلنشین و زیبا، سهم دارند. همچنین لباس مرمری به معنای زیبایی و ظرافتی است که به این کارها و تلاش‌های نیکو داده می‌شود. به عبارت دیگر، این افراد با نیت‌های خوب و اعمال نیک خود، فضایی زیبا و مهم ایجاد می‌کنند.
می توان کردن وضو از آب سنگ مرمرت
کعبه دیدستی که از سنگش بود زمزم روان
هوش مصنوعی: می‌توان وضو گرفت از آب سنگ مرمر کعبه، دیدی که آب زمزم هم از سنگی جاری می‌شود.
ای ستونت شمع کافوری ببزم اولیاء
منبر والات در رفع عملها نردبان
هوش مصنوعی: ای شمعی که راهنمای اولیاء الهی هستی، تو همچون ستونی هستی که در منبر نشسته‌ای و نردبانی برای بالا بردن اعمال نیک به شمار می‌روی.
از فروغ مرمرت در نیت فرض عشا
می گذارم فرض صبح آید همیشه بر زبان
هوش مصنوعی: از نور درخشان تو، به خاطر شب، نمی‌گذرم؛ زیرا همیشه صبح بر زبانم جاری می‌شود.
آسمان فیض را صبح سعادت پرتوی است
آفتاب روی نورانی طاعت پیشه گان
هوش مصنوعی: آسمان رحمت و نعمت در صبح خوشبختی، همچون پرتوهای آفتاب، بر روی افرادی که در پی طاعت و عبادت هستند، تابیده است.
بر نمازت صورت اتمام، فایض تا شده
می برند اجزاش یک یک را بعالم ارمغان
هوش مصنوعی: نماز خود را به خوبی و تمام بخوان که هر جز از وجودت به عالم برتر هدیه می‌شود.
با زمین هرگز عباداتت نمی شد آشنا
گر نمی آمد نمازت را تشهد در میان
هوش مصنوعی: اگر تشهد در نماز وجود نداشت، عباداتت هرگز با زمین آشنا نمی‌شدند.
نیست در وی حاصل اوقات اهل طاعتت
جز دعای ثانی صاحبقران شاه جهان
هوش مصنوعی: در اوج زمان، هیچ چیزی برای اهل ایمان و طاعت جز دعای دومین پادشاه بزرگ جهان نیست.
تقویت از بسکه عهدش می دهد اسلام را
نام ضعف اعتقاد آخر برافتاد از جهان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که با وجود تأکید و وعده‌هایی که در مورد تقویت اسلام وجود دارد، کمبود اعتقاد و عدم استواری در ایمان باعث افتادن و زوال آن از دنیا شده است. به عبارت دیگر، ضعف ایمان و نداشتن اعتقاد قوی، مانع پیشرفت و قوت دین شده است.
توبه هم در لشگر عصیان نمی آرد شکست
قوت دین را ببین در پیری آخر زمان
هوش مصنوعی: توبه در میان وسوسه‌ها و گناهان شکست نمی‌خورد. قدرت دین را در دوران پیری و آخرالزمان مشاهده کن.
این زمان از سجده یزدانست پیشانی کبود
هر سری کز صندل بت داشت سرخی نشان
هوش مصنوعی: این زمان، وقتی که سرها به خاطر سجده و عبادت یزدان به زمین می‌رسند، نشان از تواضع و خضوع در برابر خداست. همچنین هر سری که از عطر و بوی خوش چوب صندل مشامش معطر شده، رنگ سرخی را از آن می‌گیرد.
در بنای خیر این سعیی که دارد همتش
حاصل کان جمله خواهد گشت آخر صرف کان
هوش مصنوعی: این تلاش و کوشش برای انجام کارهای خوب، در نهایت به نتیجه خواهد رسید و به ثمر خواهد نشست. تمام زحمات او در پایان به جایی خواهد رسید و خلاصه می‌شود به درستی هدفش.
گرنه تعمیر جهان کردی بحکم معدلت
از برای کشت دهقان جا نماندی در جهان
هوش مصنوعی: اگر تو راه و رسم اصلاح دنیا را به دست عدالت در دست می‌گرفتی، دیگر جایی برای کشت و زرع کشاورزان در این جهان باقی نمی‌ماند.
کی زبحر مدحت او سوی ساحل می رود
گر ورقهای سفینه جمله گردد بادبان
هوش مصنوعی: کیست که در دریا به ستایش او می‌پردازد و به سمت ساحل می‌رود، در حالی که اگر تمام ورق‌های کشتی به بادبان تبدیل شوند؟
در پناه قدرتش بازوی بی زوران قویست
تا بآن غایت که گوهر سفته گشت از ریسمان
هوش مصنوعی: پناه بردن به قدرت او باعث می‌شود که حتی کسانی که ناتوان هستند، احساس قوی بودن کنند، تا جایی که چیزهای بی‌ارزش به ارزش واقعی خود دست پیدا کنند.
کبک اکنون می کند از سینه شهباز پر
تا از آن سامان کند نقش و نگار آشیان
هوش مصنوعی: کبک در حال حاضر پر از سینه‌ی شهباز برمی‌گیرد تا از آن جا تصویری زیبا از آشیانه‌اش بسازد.
تیغ او آنروز در بازار شهرت جلوه داشت
کز نهیبش مغز شد خلوت نشین استخوان
هوش مصنوعی: آن روز در بازار، تیغ او به خوبی خود را نشان داد و به قدری ترسناک بود که حتی استخوان‌های خلوت‌نشین هم از آن لرزیدند.
تیر او در روی دشمن گفت پیغام اجل
شمع را هر چیز در دل هست آید بر زبان
هوش مصنوعی: تیر او به دشمن پیامی از مرگ فرستاد که هر آنچه در دل انسان است، بالاخره بر زبانش می‌آید.
گرچه هفت اقلیم را در قبض حکم آورده است
لیک دست همتش چیزی نگیرد جز عنان
هوش مصنوعی: با اینکه او فرمانروایی هفت اقلیم را در دست دارد، اما همت و اراده‌اش چیزی جز کنترل بر امور و هدایت آنها را طلب نمی‌کند.
بسکه با اعضای او دست حوادث خو گرفت
دشمنش را بعد مردن شانه گردد استخوان
هوش مصنوعی: چون حوادث زیادی با بدن او آشنا شده، بعد از مرگش، حتی دشمنش هم به یادش می‌افتد و استخوانش را شانه می‌کند.
خصم جاهش را که بی برگی بود سامان او
جغد باشد هم متاع خانه و هم پاسبان
هوش مصنوعی: در دنیای بدون قدرت و اعتبار، کسی که فاقد برگ و برتری است، همچون جغدی می‌ماند که هم در خانه‌اش مورد استفاده قرار می‌گیرد و هم نگهبانی از آن را بر عهده دارد.
دشمنش را بهره ای از دستگاه خویش نیست
شاخ یک جامه نمی پوشد ز زرهای خزان
هوش مصنوعی: دشمنش هیچ فایده‌ای از قدرت و توانایی‌های خود نمی‌برد، مانند این است که شاخ یک درخت، پوششی از گنج‌های پاییزی ندارد.
خلق او را هیچ مکروهی نباشد ناگوار
بر دل آئینه عکس زشت کی باشد گران
هوش مصنوعی: هیچ چیز بدی در ذات او وجود ندارد، زیرا مانند آئینه‌ای است که هیچ‌گاه تصویر زشت را تحمل نمی‌کند.
بحر حلم او نگردد زابروی موجش ترش
گر شود طوفان مکروهات او را میهمان
هوش مصنوعی: دریای صبر و بردباری او نمی‌گذارد که زبری و تلخی مشکلات به او آسیب برساند. حتی اگر طوفان مشکلات و بدی‌ها به سراغش بیاید، او همچنان مهمان‌نوازی را از خود نشان می‌دهد.
کی شود آگاه از کنه کمالاتش سپهر
ساحل از دریا نبیند غیر بط ها در میان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به عمق و راز کمالات خود آگاه شود، همان‌گونه که آسمان نمی‌تواند دریا را به جز از دید بط‌ها ببیند.
آورد سیمرغ را صیاد معنی در قفس
گر بگنجاند حدیث شأن او را در بیان
هوش مصنوعی: صیاد، سیمرغ را به قفس آورد و اگر بخواهد داستان عظمت او را در کلمات بگنجاند، کار سختی است.
در زمانش بسکه دوران سازگاری می کند
مجرم اندر خانه زنجیر باشد میهمان
هوش مصنوعی: در روزگاری که در آن زندگی می‌کنیم، شرایط به قدری تغییر می‌کند که حتی افرادی که به نوعی مشکل‌دار هستند، در خانه‌های خود به نوعی زندانی به حساب می‌آیند و در عین حال مانند مهمان‌هایی هستند که به ناگزیر در این وضعیت زندگی می‌کنند.
گر حدیث قدرتش از دل بسوی لب رود
رخنه اندر سد دندان افتد از تیغ زبان
هوش مصنوعی: اگر داستان قدرت او از دل به زبان بیاید، آن‌قدر تاثیرگذار خواهد بود که هر مانعی را شکست دهد و زبان به تیغی تبدیل شود که هیچ چیز را نتواند متوقف کند.
وصف رای بیخطایش بر زبان گر بگذرد
ره نیابد در حریم گفتگو سهواللسان
هوش مصنوعی: اگر از صفات و ویژگی‌های کسی با دقت و درست صحبت کنیم، این سخنان در گفت‌وگو به راحتی جایگاهی نخواهد داشت و ممکن است نادرست فهمیده شود.
سرفرازی با خود آوردست شمع بخت او
سربلندی در دل کان بود همره با سنان
هوش مصنوعی: شمع بخت او را سرفرازی و افتخار به همراه آورده است، و این سربلندی در دل او همچون یک همرهی با شمشیر وجود دارد.
رونق کار سپهر او داد ورنه پیش از این
ماهیش بی آب بود و دلو او بی ریسمان
هوش مصنوعی: کار و حرکت آسمان و ستاره‌ها سبب رونق و پیشرفت زندگی او شده است، وگرنه قبل از این، او در شرایط بحرانی و سختی به سر می‌برد و تمام تلاشش بی‌ثمر بود.
آرزوی خاکپایش می کند دوران ولی
نرخ می پرسد همی مفلس ز کالای گران
هوش مصنوعی: زمانه آرزوی نزدیک شدن به تو را دارد، اما در عین حال، فرد بی‌بضاعتی در تلاش است تا از کالاهای گران قیمت خبری بگیرد.
تا همیشه کعبه اسلام سمت کعبه است
قبله گاه آرزو بادا جنابش جاودان
هوش مصنوعی: تا همیشه کعبه، مرکز دین اسلام باقی خواهد ماند و امیدوارم که در هر زمان و مکانی، آرزوهایمان به سوی او باشد و وجودش جاودانه بماند.
مسجدش کان کعبه ثانیست، تاریخش بود
(کعبه حاجات دنیا مسجد شاه جوان)
هوش مصنوعی: مسجد او همچون خانه کعبه دوم است و تاریخش پر از خاطرات و وقایع با ارزش است. این مکان مقدس به عنوان مرکزی برای دعا و خواسته‌های دنیوی مردم شناخته می‌شود.