گنجور

شمارهٔ ۲۹ - به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم

به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم
به گوناگون نتایج بارور شد نخل امیدم
شبی کز فکر رایش بود دل شمع تجلی زا
سحرگه چون دم از خورشید زد قهقه بخندیدم
خیال قهر او چون ترکتاز آورد بر خاطر
برون پاشید یک یک راز دل از بسکه لرزیدم
زقهرش گفتم و بگداختم چون شمع سر تا پا
زلطفش گفتم و صد پیرهن چون غنچه بالیدم
تفاوت آنقدر دیدم که از معنی است تا صورت
کف با جود او را با ید بیضا چو سنجیدم
به رنگ شمع فانوس خیال از یاد رای او
برون از پرده های نه فلک بر عرش تابیدم
دلم را صد جهان نور از تولایش ببر دارد
بحمدالله ز فیض داغ مهرش صد چو خورشیدم
کند مهر از غبارم اقتباس نور تا محشر
به خاک درگهش تا جبههٔ اخلاص ساییدم
غلامت را بود در دین و دنیا رتبهٔ شاهی
نهادم تا به لب جام تولای تو جمشیدم
من و فکر کمال ذات او حاشا چه فکر است این
ز روی عقل دوراندیش خود شرمنده گردیدم
زیاد لطف سرشارش زبیم قهر خونخوارش
همه تن خندهٔ صبحم سراپا لرزهٔ بیدم
زدم تا چنگ در حبل المتین شرع آبایش
زنهی نغمه گوش زهره را چون چنگ مالیدم
قبای نه فلک بر پیکرم چون غنچه تنگ آمد
ز بس بر خویشتن از شوق مداحیش بالیدم
مرا نور یقین از مهر صادق بس بود جویا
لباس خودنمایی را به مهر و ماه بخشیدم
پناهی جز تو نبود تشنگان روز محشر را
ز نیسان شفاعت سبز گردان کشت امیدم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم
به گوناگون نتایج بارور شد نخل امیدم
هوش مصنوعی: من به درگاه او می‌رسم و با تمام آرزوهایم سر به زمین می‌سایم، در نتیجه تلاش‌هایم، درخت امیدم به ثمر نشسته و میوه‌های گوناگونی به بار آورده است.
شبی کز فکر رایش بود دل شمع تجلی زا
سحرگه چون دم از خورشید زد قهقه بخندیدم
هوش مصنوعی: شبی که دل به خاطر تفکر عاشقانه‌ام روشن بود، مانند شمعی که درخشش دارد، صبح وقتی خورشید دمید، با صدای خنده‌ای شاد شدم.
خیال قهر او چون ترکتاز آورد بر خاطر
برون پاشید یک یک راز دل از بسکه لرزیدم
هوش مصنوعی: تصور جدایی و قهر او، مانند ضربه‌ای به دل من بود که همه رازهایم را برون ریخت. از شدت لرزیدنم، نتوانستم خود را کنترل کنم.
زقهرش گفتم و بگداختم چون شمع سر تا پا
زلطفش گفتم و صد پیرهن چون غنچه بالیدم
هوش مصنوعی: از خشم او به خودم گفتم و از ترسش مانند شمع ذوب شدم؛ اما وقتی از محبتش صحبت کردم، مانند غنچه‌ای که در بهار باز می‌شود، شکوفا و سرشار از لطافت شدم.
تفاوت آنقدر دیدم که از معنی است تا صورت
کف با جود او را با ید بیضا چو سنجیدم
هوش مصنوعی: تفاوت‌های زیادی را مشاهده کردم که معنای آن‌ها را درک کردم، تا جایی که وقتی به بخش ظاهری و واقعی او نگاه کردم، صفات و ویژگی‌هایش را با جود و بخشندگی‌اش مقایسه کردم و به این نتیجه رسیدم که این ویژگی‌ها را نمی‌توان با هیچ چیز دیگری سنجید.
به رنگ شمع فانوس خیال از یاد رای او
برون از پرده های نه فلک بر عرش تابیدم
هوش مصنوعی: به رنگ شمع، روشنایی خیالم را از یاد محبوبش فراتر بردم و از پرده‌های نهان به سوی عرش درخشان تابیدم.
دلم را صد جهان نور از تولایش ببر دارد
بحمدالله ز فیض داغ مهرش صد چو خورشیدم
هوش مصنوعی: دل من به قدری از عشق و روشنایی پر شده که می‌توانم آن را با جهانی از نور تعبیر کنم. به لطف و رحمت او، عشق و محبتش در دل من به حدی است که مرا مانند صد خورشید درخشان کرده است.
کند مهر از غبارم اقتباس نور تا محشر
به خاک درگهش تا جبههٔ اخلاص ساییدم
هوش مصنوعی: خورشید نور خود را از غبار وجودم می‌گیرد تا در روز قیامت، بر خاک درگاهش بتابد و من نیز با تمام وجودم در برابر او سجده کنم.
غلامت را بود در دین و دنیا رتبهٔ شاهی
نهادم تا به لب جام تولای تو جمشیدم
هوش مصنوعی: من به خاطر محبت و ارادت به تو، مقام والایی در زندگی و دین به تو ارزانی داشتم، تا جایی که به عشق تو از خوشی و خوشبختی لبریز شوم.
من و فکر کمال ذات او حاشا چه فکر است این
ز روی عقل دوراندیش خود شرمنده گردیدم
هوش مصنوعی: من و اندیشه درباره کمال و ویژگی‌های ذات او، این فکر چقدر بی‌نهایت است! از روی خرد و دوراندیشی خود، احساس شرمندگی می‌کنم.
زیاد لطف سرشارش زبیم قهر خونخوارش
همه تن خندهٔ صبحم سراپا لرزهٔ بیدم
هوش مصنوعی: لطف و محبت فراوان او باعث شده است که از خشم و خنکای وجودش بترسم. حالا که در حال خندیدن هستم، تمام وجودم همچون بید لرزان است.
زدم تا چنگ در حبل المتین شرع آبایش
زنهی نغمه گوش زهره را چون چنگ مالیدم
هوش مصنوعی: من با چنگ زدن به حبل المتین، یعنی به اعتقادات و اصول محکم دینی، شروع کردم و آهنگ دلنشینی را برای گوش خورشید زدم؛ مثل این که چنگ را نوازش کردم.
قبای نه فلک بر پیکرم چون غنچه تنگ آمد
ز بس بر خویشتن از شوق مداحیش بالیدم
هوش مصنوعی: چون لباس آسمان بر تن من تنگ و تنگ شده، از شدت شادی و عشق به او، بی‌نهایت رشد کرده‌ام.
مرا نور یقین از مهر صادق بس بود جویا
لباس خودنمایی را به مهر و ماه بخشیدم
هوش مصنوعی: نور یقین از عشق صادق برای من کافی است؛ من زیبایی و خود را به عشق خورشید و ماه سپرده‌ام.
پناهی جز تو نبود تشنگان روز محشر را
ز نیسان شفاعت سبز گردان کشت امیدم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تنها به تو پناه می‌برند تشنگان. ای نیسان، شفیع من، امیدم را در دامنت بپروران.