شمارهٔ ۴۴۷
فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند
بی سرو سامان احوالم به سامان می کند
از خدنگ آن کمان ابرو سراپای مرا
لالهٔ پیکانی زخمم گلستان می کند
تا توانی بر حصیر کهنه ای آرام گیر
نفس را در خود کشی شیر این نیستان می کند
گو سر خودگیر خواب راحت امشب از برم
دیده ام را حسن پرشوری نمکدان می کند
زله بند فیض گردد دگر گر ز باغ عارضش
هر سحر خورشید عالم را گلستان می کند
هیچ صیدی هرگز از قیقاج اندازی ندید
آنچه جویا با دل آن برگشته مژگان می کند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند
بی سرو سامان احوالم به سامان می کند
هوش مصنوعی: فکر crowds و جمعیتها ذهن مرا نگران میکند، اما در عین حال، بینظمیهای زندگیام را به سوی سامان و ترتیب هدایت میکند.
از خدنگ آن کمان ابرو سراپای مرا
لالهٔ پیکانی زخمم گلستان می کند
هوش مصنوعی: چشمهای جذاب تو مثل تیر از کمان به من اصابت کرده و تمام وجودم را زخمی کرده است. این زخمها به مانند گلستانی پر از لاله در وجودم شکوفا میشود.
تا توانی بر حصیر کهنه ای آرام گیر
نفس را در خود کشی شیر این نیستان می کند
هوش مصنوعی: تا وقتی که میتوانی، در آرامش بر روی حصیر کهنهای بنشین و نفس خود را در درونت نگهدار، زیرا این نفس مانند شیری میباشد که در این نیستان به کار میافتد.
گو سر خودگیر خواب راحت امشب از برم
دیده ام را حسن پرشوری نمکدان می کند
هوش مصنوعی: امشب خواب راحتی میزنم و در خواب، چهرهی زیبایی را میبینم که با جاذبه و دلرباییاش تمام وجودم را پر کرده است.
زله بند فیض گردد دگر گر ز باغ عارضش
هر سحر خورشید عالم را گلستان می کند
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که اگر صبحها هر روز از زیباییهای چهرهاش و تأثیر آن بر جهان آگاه شوی، به این نتیجه میرسی که برکت و فیض از اوست و زمین را به بهشت تبدیل میکند.
هیچ صیدی هرگز از قیقاج اندازی ندید
آنچه جویا با دل آن برگشته مژگان می کند
هوش مصنوعی: هیچ شکارچی هرگز از پرواز پرندگان چیزی ندید که دلش آن را جستجو کرده و به شوقش برگردد.

جویای تبریزی