گنجور

شمارهٔ ۴۴۴

با زخم ما مباد کسی مرهمی کند
ما را اسیر ننگ غم بی غمی کند
همسایه را ز پهلوی همسایه فیضهاست
خون جگر به زخم دلم مرهمی کند
فانوس بزن تو بی تو ز بس گشته است
در بر چو چرخ پیرهن ماتمی کند
از بهر خشک کردن دامان تر مرا
روز جزا صد آتش دوزخ کمی کند
نزدیکی از مصاحبتت دورم افکند
محروم بزم وصل توام محرمی کند
دلسوزی سرشک مرا بین که هر سحر
با کشت برق دیدهٔ من شبنمی کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با زخم ما مباد کسی مرهمی کند
ما را اسیر ننگ غم بی غمی کند
هوش مصنوعی: هیچ کس نباید دردی را که ما احساس می‌کنیم، تسکین دهد. ما به خاطر دلیلی که داریم، مجبور شده‌ایم احساس ننگ و غم را تحمل کنیم، حتی در لحظات شادی.
همسایه را ز پهلوی همسایه فیضهاست
خون جگر به زخم دلم مرهمی کند
هوش مصنوعی: همسایه با همسایه‌ای که کنار اوست، از برکت وجود یکدیگر بهره‌مند هستند. درد و رنج من را دوست داشتن و محبت دیگران تسکین می‌دهد.
فانوس بزن تو بی تو ز بس گشته است
در بر چو چرخ پیرهن ماتمی کند
هوش مصنوعی: چشمک بزن، چون بدون تو در دور و برم مثل پیراهنی که برای عزاداری تهیه شده، دچار سردرگمی و غم شده‌ام.
از بهر خشک کردن دامان تر مرا
روز جزا صد آتش دوزخ کمی کند
هوش مصنوعی: برای اینکه دامان من را در روز قیامت خشک کند، هزار آتش دوزخ برایم کافی است.
نزدیکی از مصاحبتت دورم افکند
محروم بزم وصل توام محرمی کند
هوش مصنوعی: نزدیکی با تو باعث شده که از مهمانی و جمعی که با هم داریم، دور شوم و من را از لذت وصالت محروم کرده است، اما همین نزدیکی باعث می‌شود که من را در عرصه‌های دیگر محرم و نزدیک‌تر کند.
دلسوزی سرشک مرا بین که هر سحر
با کشت برق دیدهٔ من شبنمی کند
هوش مصنوعی: به تماشای اشک‌های از درد من بنشین، چرا که هر صبح، این اشک‌ها مانند شبنمی بر چشمانم نشسته است.