شمارهٔ ۴۴۱
بی قراران ترا تا خلعت جان داده اند
غنچه سان صد پیرهن چاک گریبان داده اند
تا ترا چون لاله و گل روی خندان داده اند
بیدلانت را چو شبنم چشم گریان داده اند
در شب هجران زحال بی قرارانت مپرس
از طپیدن کشتی دل را بطوفان داده اند
ناز را سرفتنهٔ چشم سیاهش کرده اند
فتنه را سرداری آن خیل مژگان داده اند
با خیالش گرم چون گردید بازار قمار
داو اول نقد جان را عشقبازان داده اند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی قراران ترا تا خلعت جان داده اند
غنچه سان صد پیرهن چاک گریبان داده اند
هوش مصنوعی: بیتابان برای تو جانشان را فدای تو کردهاند، همانطور که گلبرگها در حال شکفتن هستند، آنها نیز صدها لباس را پاره کرده و به تو تقدیم کردهاند.
تا ترا چون لاله و گل روی خندان داده اند
بیدلانت را چو شبنم چشم گریان داده اند
هوش مصنوعی: تا وقتی که زیبایی تو مانند لاله و گل، لبخند به چهره دارد، دل بیخبر و گریان تو را مثل شبنم خیس میکند.
در شب هجران زحال بی قرارانت مپرس
از طپیدن کشتی دل را بطوفان داده اند
هوش مصنوعی: در شب جدایی، از حال بیتابیهای شما نپرسید، زیرا کشتی دل را در طوفانی بزرگ لرزاندهاند.
ناز را سرفتنهٔ چشم سیاهش کرده اند
فتنه را سرداری آن خیل مژگان داده اند
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه او ناز و زیبایی را به وجود آورده و فتنه و جذابیتش را مانند فرماندهی در میان آن همه مژهها به نمایش گذاشته است.
با خیالش گرم چون گردید بازار قمار
داو اول نقد جان را عشقبازان داده اند
هوش مصنوعی: وقتی بازار قمار به خاطر خیال او پر رونق میشود، عشق بازان جان خود را به عنوان شرط اول میگذارند.

جویای تبریزی