شمارهٔ ۴۳۹
چنان در سینه آتش عشق آن مست هوس ریزد
که آهم صد نیستان شعله در جیب نفس ریزد
بود هر ذره ام گنجینهٔ راز سیه چشمی
پس از مردن غبار سرمه در کام جرس ریزد
زبس لبریز کلفت گشته ام از هجر رخساری
شمیم گل به رنگ گردم از بال نفس ریزد
غمت تنها نه از می می کند خون در دل مینا
که ساغر را به چشم از موج صهبا خار و خس ریزد
گرفتارم به بی رحمی که مانند جرس جویا
زهر چاکی غمش بر سینه ام طرح قفس ریزد
شمارهٔ ۴۳۸: چنان از اضطرابم خوش دل آن خودکام می گرددشمارهٔ ۴۴۰: کمندانداز شوخی همچو آن گیسو نمیباشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان در سینه آتش عشق آن مست هوس ریزد
که آهم صد نیستان شعله در جیب نفس ریزد
هوش مصنوعی: عشق آن چنان در دل او شعلهور شده که وقتی نفس میکشد، انگار آوای درد و حسرتش به نغمهای تبدیل میشود و شعلههای آن عشق را در وجودش به نمایش میگذارد.
بود هر ذره ام گنجینهٔ راز سیه چشمی
پس از مردن غبار سرمه در کام جرس ریزد
هوش مصنوعی: هر ذره از وجودم مانند گنجینهای پر از راز است و چشمان سیاه من بعد از مرگ، غبار سرمه را در کام بید صدایی خواهد ریخت.
زبس لبریز کلفت گشته ام از هجر رخساری
شمیم گل به رنگ گردم از بال نفس ریزد
هوش مصنوعی: از شدت دلتنگی برای چهره محبوبم به شدت پر از احساس شدهام، طوری که عطر گل به رنگ من مینشیند و از نفسهایش بوی آن به مشامم میرسد.
غمت تنها نه از می می کند خون در دل مینا
که ساغر را به چشم از موج صهبا خار و خس ریزد
هوش مصنوعی: غم تو تنها باعث نمیشود که می در دل مینا خون شود؛ بلکه ساغر به خاطر دیدن موج صهبا، خار و خس را به چشم میریزد.
گرفتارم به بی رحمی که مانند جرس جویا
زهر چاکی غمش بر سینه ام طرح قفس ریزد
هوش مصنوعی: من در دام بیرحمی گرفتار شدهام که مانند زنگ، صدا و نالهی زهرآگین غمش را بر سینهام میکوبد و حس حبس و اضطراب را به زندگیام میآورد.

جویای تبریزی