گنجور

شمارهٔ ۴۲۸

دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود
با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود
می آید از طپیدنش آواز پای او
در موج اضطراب دلم آرمیده بود
بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد
گلهای لخت دل که به دامان دیده بود
تا انتهای وادی وحشت رسیده است
چشمت که از سیاهی مژگان رمیده بود
دور از غبار کوی تو جویا ز جوش درد
چون برگ گل به خون دل طپیده بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود
با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود
هوش مصنوعی: دل از ابتدا مانند غنچه‌ای بود که به خاطر عشق و زیبایی، خود را آشکار کرده و با شوقی بی‌پایان چاکی در لباس صبح کرده بود.
می آید از طپیدنش آواز پای او
در موج اضطراب دلم آرمیده بود
هوش مصنوعی: صداى پاى او از تپش قلبش به گوش مى‌رسد و دل من که در هفت موج اضطراب غرق شده بود، آرامش پیدا کرده است.
بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد
گلهای لخت دل که به دامان دیده بود
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی معشوق و احساسی عمیق اشاره دارد. شاعر از قامت بلند و زیبای محبوب یاد می‌کند که مانند نخل بلند است و از آن بالا، زیبایی‌های خود را به دنیا هدیه می‌کند. گل‌های لخت دل نیز به حالتی از عشق و زیبایی اشاره دارند که در دل شاعر شکل گرفته و او آنها را به تصویر می‌کشد. این احساسات عمیق و زیبای عاشقانه در این تصویرها به وضوح قابل مشاهده است.
تا انتهای وادی وحشت رسیده است
چشمت که از سیاهی مژگان رمیده بود
هوش مصنوعی: چشمانت به انتهای دنیای ترس و ناامیدی رسیده‌اند، در حالی که تاریکی مژگان تو را فراری می‌داد.
دور از غبار کوی تو جویا ز جوش درد
چون برگ گل به خون دل طپیده بود
هوش مصنوعی: دور از آلودگی و آشفتگی مسیر تو، به دنبال راحتی و آرامش هستم. درد من چون گل برگ‌های لطیف، در دل خونین و پرفشاری می‌تپد.