گنجور

شمارهٔ ۴۲۳

چو شمع جلوه شب‌ها عارض جانانه می‌سوزد
نگه در دیده‌ام بی‌تاب چون پروانه می‌سوزد
سراپا محشر پروانه‌ام بی‌شمع رخساری
به تن هر قطره خونم بس که بی‌تابانه می‌سوزد
دمی بی‌شغل عشقت نیست دل در سینه می‌دانم
که این کودک ز آتش‌بازی آخر خانه می‌سوزد
شبی کز گرم‌خونی‌های مینا چهره افروزی
ز عکست می چو داغ لاله در پیمانه می‌سوزد
ز شمع جلوه‌اش بزمِ که روشن گشته است امشب
که بر بی‌تابی‌ام جویا دلِ پروانه می‌سوزد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شمع جلوه شب‌ها عارض جانانه می‌سوزد
نگه در دیده‌ام بی‌تاب چون پروانه می‌سوزد
هوش مصنوعی: مانند شمع که در شب‌ها می‌درخشد و می‌سوزد، جانم نیز به خاطر زیبایی معشوقه‌ام می‌سوزد، و نگاه من در چشمانم بی‌تاب و ناآرام است مانند پروانه‌ای که به نور نزدیک می‌شود و می‌سوزد.
سراپا محشر پروانه‌ام بی‌شمع رخساری
به تن هر قطره خونم بس که بی‌تابانه می‌سوزد
هوش مصنوعی: من با تمام وجود مانند پروانه‌ای هستم که بدون شمع می‌سوزد و در هر قطره از خونم احساس بی‌تابی و شوریدگی را دارم.
دمی بی‌شغل عشقت نیست دل در سینه می‌دانم
که این کودک ز آتش‌بازی آخر خانه می‌سوزد
هوش مصنوعی: برای لحظه‌ای هم بی‌کار و غمگین از عشق تو نیستم. می‌دانم دلِ من در سینه‌ام به مانند کودکی است که در بازی با آتش، سرانجام خانه‌اش را خواهد سوزاند.
شبی کز گرم‌خونی‌های مینا چهره افروزی
ز عکست می چو داغ لاله در پیمانه می‌سوزد
هوش مصنوعی: شبی که به خاطر گرمی عشق تو صورت من درخشید، یاد تو همچون داغ لاله در‌ون می‌سوزد.
ز شمع جلوه‌اش بزمِ که روشن گشته است امشب
که بر بی‌تابی‌ام جویا دلِ پروانه می‌سوزد
هوش مصنوعی: امشب بزم و جشن به وسیله‌ی نور شمع روشن شده و آرامش و شور و شوقی احساس می‌شود. دل پروانه که بی‌تاب است به خاطر عشق و جذبه‌اش به آتش می‌سوزد.