شمارهٔ ۱۳۲
آتش به جان فکنده رخت آفتاب را
زلف تو کرده خون به جگر مشک ناب را
امروز چیزی از نسپاری به خویشتن
روز جزاکس از تو نخواهد حساب را
دایم ز درد نقص دل من بر آتش است
اینجاست سیخ از رگ خامی کباب را
مستوفی حساب شب و روزت ار شوی
دانی زمان طاعتت اوقاف خواب را
کیفیت بهار چو رند سیاه مست
دامن کشان به جلوه ای آرد سحاب را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آتش به جان فکنده رخت آفتاب را
زلف تو کرده خون به جگر مشک ناب را
هوش مصنوعی: خورشید به جانم حرارتی میدهد و موهای تو همچون مشک خالص، دل مرا به درد میآورند.
امروز چیزی از نسپاری به خویشتن
روز جزاکس از تو نخواهد حساب را
هوش مصنوعی: امروز هیچ چیزی را برای خودت نگهدار، چون روز قیامت کسی از تو حساب نمیخواهد.
دایم ز درد نقص دل من بر آتش است
اینجاست سیخ از رگ خامی کباب را
هوش مصنوعی: دل من همیشه از درد ناتمام میسوزد، اینجا سیخی است که از رگ خامی کباب میسازد.
مستوفی حساب شب و روزت ار شوی
دانی زمان طاعتت اوقاف خواب را
هوش مصنوعی: اگر بخواهی حساب شب و روز خود را درست و دقیق نگهداری، باید بدانی که زمان عبادتت را باید از زمان خواب جداسازی کنی.
کیفیت بهار چو رند سیاه مست
دامن کشان به جلوه ای آرد سحاب را
هوش مصنوعی: بهار مانند یک رند سیاه مست، با دامن کشیدن به جلوهای، ابرها را به نمایش میگذارد.

جویای تبریزی