گنجور

شمارهٔ ۱۳۱

نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را
که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را
دل یکدسته عاشق تا بکی گرد سرت گردد
حیا را کارفرما، دسته کن زلف مشوش را!‏
برو ساقی که من از ساغر آن چشم سرمستم
چه کیفیت رسد از می کشی رند هلاکش را
نمی دانم چسان در آن یک مژگان بهم سودن
نگاهت بر دل غمدیده خالی کرد ترکش را
بسی ناموس دلها می رود بر باد رسوایی
مبادا آشنایی با نسیم آن زلف دلکش را
خوشا روزی که جویا روز و شب چون چشم می نوشش
به طاق ابروی او می زدم صهبای بی غش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را
که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را
هوش مصنوعی: هیچ پناهگاهی به اندازه وجود ما وجود ندارد برای عشق سرکش، زیرا تنها چیزی که در برابر آتش می‌تواند باشد، خاکستر است و نه حفاظتی امن.
دل یکدسته عاشق تا بکی گرد سرت گردد
حیا را کارفرما، دسته کن زلف مشوش را!‏
هوش مصنوعی: دل عاشق تا کجا به دور تو بچرخد؟ حیا را از میان بردار و زلف‌های آشفته‌ات را جمع‌وجور کن!
برو ساقی که من از ساغر آن چشم سرمستم
چه کیفیت رسد از می کشی رند هلاکش را
هوش مصنوعی: برو ای ساقی، من به قدری از نگاه آن چشم گیج و مست شده‌ام که نمی‌دانم حال رند می‌کش چه کیفیتی دارد و چگونه می‌تواند هلاکش کند.
نمی دانم چسان در آن یک مژگان بهم سودن
نگاهت بر دل غمدیده خالی کرد ترکش را
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه، اما چشمانت با یک حرکت مژگانت، دل غمگین مرا خالی کرد و بی‌نصیب گذاشت.
بسی ناموس دلها می رود بر باد رسوایی
مبادا آشنایی با نسیم آن زلف دلکش را
هوش مصنوعی: بسیاری از عشق‌ها و محبت‌ها در خطر هستند و ممکن است دچار رسوایی شوند، به همین خاطر باید از آشنایی و نزدیکی با زیبایی‌های آن زلف دلربا دوری کرد تا دچار مشکل نشویم.
خوشا روزی که جویا روز و شب چون چشم می نوشش
به طاق ابروی او می زدم صهبای بی غش را
هوش مصنوعی: چه روزی خوب و خوشی بود که در تمام شبانه‌روز، همچون چشم به او می‌نگریستیم و از زیبایی ابروی او لذت می‌بردیم. حس و حال بهشتی نوشیدن از می ناب و خالص را تجربه می‌کردیم.