بخش ۷۹ - جواب
جوابش داد و گفتش ای خداوند
بگویم زآنچه دانم با تو یک چند
فنا ماییم و این هستی(ست)موهوم
که بی واجب وجود ماست معدوم
بقا ذات خدا دان کوست دایم
به ذات خویشتن پیوسته قایم
مدان گر واقفی از پایه او
وجود ما به غیر از سایه او
اگر خورشید را نبود وجودی
نباشد ذره را هرگز وجودی
مدان جز ذات او را هست و واجب
که غالب او بود والله غالب
یکی را گر شماری صد هزاری
وجود آن مدان جز اعتباری
زیک گر صد کنی، ور بیش تمیز
نمی بیند محقق غیر یک چیز
بر دانا، یکی کی در شمارست
که آن باشد یکی گر صد هزار است
هزاران نیست جز یک یک دگر هیچ
که دادستی تو آن را پیچ در پیچ
کسی کش در وجود یک شکی نیست
هزاران در هزارش جز یکی نیست
اگر خواهد دلت کین رمز خوانی
به تمثیلیت بگویم تا بدانی
بقا را دان تو آبی پاک روشن
که شد جاری میان صحن گلشن
به قدر قابلیت گشت هر ورد
از آن آب روان یک سرخ و یک زرد
اگر خواهی که بگشایی تو این بند
وجود مامدان جز قابلی چند
ندارد جز فنا در کار ما راه
که باقی اوست، الباقی هو الله
ازین موج و ازین دریا چه گوییم
بقا دریا بود ما موج اوییم
شوی آگه ز کنه این ضرورت
اگر دانی هیولا را و صورت
دگر از جنت و دوزخ سؤالی
نمودی نیست این خالی ز حالی
اگر خلق ذمیمه در نوشتی
برو خوش زی که بی شک در بهشتی
ور از خلق بد خود در عذابی
یقین زان دوزخی بدتر نیابی
بر شیرین و تلخ، از رسته توست
بهشت و دوزخت وابسته توست
دگر گفتا بقا جز معرفت نیست
چه گویم وصف آن کان را صفت (نیست)
هر آن کو عارف سر وجود است
مر او را هر چه بینی در سجود است
چه خوش گفت این سخن آن مرد عارف
که بود از خویش و ذات خویش واقف
مبین جز ذات او در کل ذرات
که در ذرات چیزی نیست جز ذات
شود روشن گرت باشد تمیزی
که غیر از ذات بی چون نیست چیزی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جوابش داد و گفتش ای خداوند
بگویم زآنچه دانم با تو یک چند
هوش مصنوعی: او پاسخ داد و گفت: ای مولای من، آیا بگویم از چیزهایی که میدانم با تو کمی از آنچه در دلم دارم؟
فنا ماییم و این هستی(ست)موهوم
که بی واجب وجود ماست معدوم
هوش مصنوعی: ما خود را فانی میدانیم و این جهانی که در آن زندگی میکنیم، واقعیتی خیالی است که بدون وجود ضروری ما، وجود ندارد و نمیتواند پایدار بماند.
بقا ذات خدا دان کوست دایم
به ذات خویشتن پیوسته قایم
هوش مصنوعی: خداوندی که وجودش همیشگی است و همیشه در ذات خود ثابت و پایدار باقی مانده است.
مدان گر واقفی از پایه او
وجود ما به غیر از سایه او
هوش مصنوعی: اگر میدانی که وجود ما چهقدر به وجود او وابسته است، نباید گمان کنی که ما چیزی جز سایهاش هستیم.
اگر خورشید را نبود وجودی
نباشد ذره را هرگز وجودی
هوش مصنوعی: اگر خورشید نباشد، هیچ ذرهای وجود نخواهد داشت.
مدان جز ذات او را هست و واجب
که غالب او بود والله غالب
هوش مصنوعی: جز ذات او هیچ چیز دیگری وجود ندارد و آنچه که وجود دارد، ضروری است که او غالب باشد و خداوند همیشه پیروز است.
یکی را گر شماری صد هزاری
وجود آن مدان جز اعتباری
هوش مصنوعی: اگر کسی را به حساب بیاوری و او را صد هزار وجود بدانید، این را فقط یک اعتبار حساب کن و حقیقتی در پس آن نیست.
زیک گر صد کنی، ور بیش تمیز
نمی بیند محقق غیر یک چیز
هوش مصنوعی: اگر به صد راه بروی و ذرهای هم تمیز و روشن نبینی، تنها یک حقیقت را میتوانی درک کنی.
بر دانا، یکی کی در شمارست
که آن باشد یکی گر صد هزار است
هوش مصنوعی: کسی که دانشمند است و میتواند به خوبی شمارش کند، ارزشش به اندازه یک فرد دانا است، حتی اگر تعدادش به صد هزار برسد.
هزاران نیست جز یک یک دگر هیچ
که دادستی تو آن را پیچ در پیچ
هوش مصنوعی: هر چه در دنیا وجود دارد، جز یک چیز دیگر نیست و تو آن را به گونهای دچار پیچیدگی کردهای که قابل درک نیست.
کسی کش در وجود یک شکی نیست
هزاران در هزارش جز یکی نیست
هوش مصنوعی: هیچ شکی در وجود کسی وجود ندارد و او در میان هزاران نفر منحصر به فرد است.
اگر خواهد دلت کین رمز خوانی
به تمثیلیت بگویم تا بدانی
هوش مصنوعی: اگر قلبت بخواهد، این رمز را به تو میگویم تا بدانی که چه چیزی در پس این حرفها نهفته است.
بقا را دان تو آبی پاک روشن
که شد جاری میان صحن گلشن
هوش مصنوعی: بقا را مانند آبی زلال و روشنی بدان که در میان باغ گلها جاری شده است.
به قدر قابلیت گشت هر ورد
از آن آب روان یک سرخ و یک زرد
هوش مصنوعی: هر کدام از رنگها به اندازهای که قابلیت دارند از آن آب روان میگیرند؛ یکی به رنگ قرمز و دیگری به رنگ زرد.
اگر خواهی که بگشایی تو این بند
وجود مامدان جز قابلی چند
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که این قید و بندهای وجودت را باز کنی، پس از چند نفر متناسب و شایسته دوری کن.
ندارد جز فنا در کار ما راه
که باقی اوست، الباقی هو الله
هوش مصنوعی: در کار ما هیچ راهی جز زوال و فنا وجود ندارد، زیرا آنچه باقی میماند اوست و تنها موجود باقی خداوند است.
ازین موج و ازین دریا چه گوییم
بقا دریا بود ما موج اوییم
هوش مصنوعی: از این امواج و این دریا چه بگوییم؟ در واقع دریا همیشه باقی است و ما فقط موجهای او هستیم.
شوی آگه ز کنه این ضرورت
اگر دانی هیولا را و صورت
هوش مصنوعی: اگر از عمق این ضرورت آگاه هستی، پس به ماهیت و نقش این هیولای زندگی پی ببر.
دگر از جنت و دوزخ سؤالی
نمودی نیست این خالی ز حالی
هوش مصنوعی: سؤالی از بهشت و جهنم وجود ندارد، زیرا این موضوع از حال و احوال شما خالی است.
اگر خلق ذمیمه در نوشتی
برو خوش زی که بی شک در بهشتی
هوش مصنوعی: اگر گمراهان و بدذاتان را به خود نزدیک کنی و با آنها همراه شوی، زندگیات ممکن است برایت خوشایند به نظر برسد، اما مطمئناً در آخرت به سعادت نخواهی رسید.
ور از خلق بد خود در عذابی
یقین زان دوزخی بدتر نیابی
هوش مصنوعی: اگر از بدیهای خود احساس عذاب کنی، یقیناً عذابی که خواهی داشت، بدتر از عذاب دوزخ نخواهد بود.
بر شیرین و تلخ، از رسته توست
بهشت و دوزخت وابسته توست
هوش مصنوعی: سرنوشت انسان در زندگی به انتخابهای او بستگی دارد؛ شیرینی و تلخی تجربیات زندگی به رفتارها و تصمیمهای خود او مرتبط است. بهشت و دوزخ نیز نتیجه همین انتخابها هستند و به نوعی به خود فرد وابستهاند.
دگر گفتا بقا جز معرفت نیست
چه گویم وصف آن کان را صفت (نیست)
هوش مصنوعی: او گفت: جز شناخت و آگاهی، هیچ چیزی باقی نخواهد ماند. چه بگویم از وصف آن کسی که هر صفت و ویژگیای را فراتر از آن دارد؟
هر آن کو عارف سر وجود است
مر او را هر چه بینی در سجود است
هوش مصنوعی: هر کسی که به شناخت عمیق و واقعی از وجود رسیده است، همهچیز را در عبادت و فروتنی میبیند.
چه خوش گفت این سخن آن مرد عارف
که بود از خویش و ذات خویش واقف
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که مرد عارف به خوبی میدانسته که شناخت خود و ذات خود چقدر مهم است. او به طور روشن و زیبا این نکته را بیان کرده است.
مبین جز ذات او در کل ذرات
که در ذرات چیزی نیست جز ذات
هوش مصنوعی: به جز وجود او، در تمام ذرات چیزی وجود ندارد و در هر ذرهای فقط اوست که وجود دارد.
شود روشن گرت باشد تمیزی
که غیر از ذات بی چون نیست چیزی
هوش مصنوعی: اگر پاکی و خلوصی داشته باشی، وجودت روشنی پیدا میکند و در این حال فقط ذات خالق بینقص میماند و چیزی جز آن نیست.

سلیمی جرونی