گنجور

شمارهٔ ۱۱

شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر
چو ذکر جودت اشعار و منت صله رفت
مدیح من پی نشر فضایلی که تو راست
به شرق و غرب رفیق هزار قافله رفت
عطیه تو که وافی به جوع و آز نبود
ز حبس معده چو آزاد شد به مزبله رفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر
چو ذکر جودت اشعار و منت صله رفت
هوش مصنوعی: شنیده‌ای که معزی در گفتگو با سنجر چه چیزی گفت، زمانی که سخن از سخاوت و بخشش تو به میان آمد و به یادآوری هدایا و لطف‌ها پرداخته شد.
مدیح من پی نشر فضایلی که تو راست
به شرق و غرب رفیق هزار قافله رفت
هوش مصنوعی: من در وصف سرودن فضایل تو هستم، چون تو به شرق و غرب سفر کرده‌ای و با هزاران کاروان همراه بوده‌ای.
عطیه تو که وافی به جوع و آز نبود
ز حبس معده چو آزاد شد به مزبله رفت
هوش مصنوعی: هدیه تو که نتوانست نیاز و خواسته‌ام را برآورده کند، وقتی از دل و دهنم آزاد شد، به دور ریخته شد.