گنجور

بخش ۳۲ - گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسلة الذهب و حواله آنچه تقریب سخن به آن رسیده بود به دفتر دیگر

چون شد این اعتقاد نامه درست
باز گردم به کار و بار نخست
کار من عشق و بار من عشق است
حاصل روزگار من عشق است
سر رشته کشیده بود به عشق
دل و جان آرمیده بود به عشق
به سر رشته خود آیم باز
سخن عاشقی کنم آغاز
هرگز آن رشته را خلل مرساد
تا به حشرم مهار بینی باد
آن نه رشته سلاسل ذهب است
نام رشته بر آن نه از ادب است
بهر شیران بود سلاسل زر
هر که شیر است ازان نپیچد سر
این مسلسل سخن که می خوانی
هم ازان سلسله ست تا دانی
تا نجوشد ز سینه عشق سخن
نتوان داد شرح عشق کهن
می زند جوش عشقم از سینه
تا دهم شرح عشق دیرینه
لیک بیم ملال بی ذوقی
که ندارد به شرح آن شوقی
می کند بند راه شوق بیان
می نهد مهر خامشی به دهان
پس همان به که لب فرو بندم
بیش از این گفت و گوی نپسندم
گر مددگار من شود توفیق
که کنم درس عشق را تحقیق
بهر آن دفتری ز نو سازم
داستانی دگر بپردازم
ور بماند جواد عمر از سیر
ختم الله لی بما هو خیر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون شد این اعتقاد نامه درست
باز گردم به کار و بار نخست
هوش مصنوعی: وقتی این سند اعتقاد به درستی تهیه شد، دوباره به فعالیت و کار قبلی‌ام برمی‌گردم.
کار من عشق و بار من عشق است
حاصل روزگار من عشق است
هوش مصنوعی: من همه کارهایم را با عشق انجام می‌دهم و عشق بار سنگین زندگی‌ام است؛ به عبارت دیگر، زندگی‌ام تنها نتیجه و محصول عشق است.
سر رشته کشیده بود به عشق
دل و جان آرمیده بود به عشق
هوش مصنوعی: دل و جان من به خاطر عشق به هم پیوند خورده و آرامش یافته‌اند.
به سر رشته خود آیم باز
سخن عاشقی کنم آغاز
هوش مصنوعی: من به موضوع خود بازمی‌گردم و دوباره از عشق سخن می‌گویم.
هرگز آن رشته را خلل مرساد
تا به حشرم مهار بینی باد
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نده که ارتباطت با آن چیزی که دوست داری قطع شود، تا در روز قیامت به نتیجه آن دست یابی و قدرت آن را درک کنی.
آن نه رشته سلاسل ذهب است
نام رشته بر آن نه از ادب است
هوش مصنوعی: این عبارت به گونه‌ای بیان می‌کند که آن چیزی که به ظاهر گرانبها و زیبا به نظر می‌رسد، در واقع نمی‌تواند نشان‌دهنده ادب و شرافت واقعی باشد. به عبارت دیگر، زیبایی ظاهری یا ارزش مادی نمی‌تواند نشانه‌ای از ویژگی‌های اخلاقی و انسانی باشد.
بهر شیران بود سلاسل زر
هر که شیر است ازان نپیچد سر
هوش مصنوعی: زنجیرهای طلا برای شیران است، هر کسی که دلیر و شجاع باشد، در برابر این زنجیرها سر خم نمی‌کند.
این مسلسل سخن که می خوانی
هم ازان سلسله ست تا دانی
هوش مصنوعی: این حرف‌هایی که می‌زنی، بخشی از یک زنجیره بزرگ‌تر است تا بفهمی.
تا نجوشد ز سینه عشق سخن
نتوان داد شرح عشق کهن
هوش مصنوعی: نمی‌توان درباره عشق قدیمی سخن گفت، مگر اینکه احساسات عمیق از دل و سینه بجوشند و جاری شوند.
می زند جوش عشقم از سینه
تا دهم شرح عشق دیرینه
هوش مصنوعی: عشق من به حدی شدت گرفته که از درونم فوران می‌کند و می‌خواهم داستان این عشق دیرینه را برای دیگران بازگو کنم.
لیک بیم ملال بی ذوقی
که ندارد به شرح آن شوقی
هوش مصنوعی: اما نگرانم از این که بی‌حوصلگی وجود دارد و این حالت هیچ حسی به توصیف آن شوق ندارد.
می کند بند راه شوق بیان
می نهد مهر خامشی به دهان
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق راهی را سد می کند و عشق گویای احساسات را در سکوت نگه می دارد.
پس همان به که لب فرو بندم
بیش از این گفت و گوی نپسندم
هوش مصنوعی: بهتر است که دیگر بیش از این صحبت نکنم، زیرا ادامه این گفتگو را نمی‌پسندم.
گر مددگار من شود توفیق
که کنم درس عشق را تحقیق
هوش مصنوعی: اگر توفیق یاری‌ام کند، می‌توانم در درس عشق به تحقیق بپردازم.
بهر آن دفتری ز نو سازم
داستانی دگر بپردازم
هوش مصنوعی: برای نوشتن داستانی جدید، دوباره قلم به دست می‌گیرم و داستانی دیگر را آغاز می‌کنم.
ور بماند جواد عمر از سیر
ختم الله لی بما هو خیر
هوش مصنوعی: اگر عمر من به خوبی سپری شود و به موفقیت‌هایی برسم که به نفع من باشد، باز هم بر این باورم که هرچه خدا بخواهد، همان اتفاق می‌افتد.