گنجور

شمارهٔ ۱۴ - شکایت از روزگار

دلم از بار غم خراب شد است
رخم از خون دل خضاب شداست
دیده پالونه سرشک آمد
طبع پیمانه عذاب شد است
وه که جانم شکار غم گشتست
وه که بختم اسیر خواب شد است
تو بظاهر نگه مکن که مرا
لفظ چون لؤلؤ خوشاب شداست
اشک من بین که ازجفای فلک
لعل چون بسد مذاب شداست
قدح سرخ لاله میبینی
جگرش بین که چون کباب شداست
چرخ با من عتاب می نکند
هنرم موجب عتاب شداست
در ترقی معانی نظمم
چون دعاهای مستجاب شداست
قدر من گر چو خاک پست افتاد
سخن من بلطف آب شداست
تو بقدر چو خاک من منگر
هنرم بین که بیحساب شداست
سخن من زر است لیک سخا
کیمیا وار تنک یاب شد است
ذره گرچه به ذات مختصر است
گوهر تیغ آفتاب شداست
آه از این خواجگان دون همت
کاب ازاد بارشان سراب شده است
تا شد ستند کدخدای جهان
خانه مکرمت خراب شداست
بخل از ایشان جهان چنان آموخت
که صدا خامش از جواب شداست
طبع ایشان گرفت هم خورشید
لاجرم زابردر حجاب شداست
سر بیمغزشان نگر کز باد
راست چون خیمه حباب شداست
لعل از بار منت خورشید
در دل سنک خون ناب شد است
گوهر از لاف رعد و طعنه ابر
در دهان صدف لعاب شداست
دست اندر عنان فضل مزن
که کرم پای دررکاب شداست
فضل بگذار کانکه زر دارد
در جهان مالک الرقاب شداست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم از بار غم خراب شد است
رخم از خون دل خضاب شداست
هوش مصنوعی: دل من از شدت غم و اندوه به شدت آسیب دیده و چهره‌ام به خاطر اشک‌ها و دردهای درونم سرخ و ملتهب شده است.
دیده پالونه سرشک آمد
طبع پیمانه عذاب شد است
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک شده و حال دلم به شدت ناخوش است.
وه که جانم شکار غم گشتست
وه که بختم اسیر خواب شد است
هوش مصنوعی: بسیار غمگینم و جانم درگیر درد و اندوه شده است، و روزگار به گونه‌ای پیش رفته که خواب مرا تسخیر کرده و به بند کشیده است.
تو بظاهر نگه مکن که مرا
لفظ چون لؤلؤ خوشاب شداست
هوش مصنوعی: به ظاهر به من نگاه نکن، زیرا کلمات من مانند مرواریدهای زیبا و دلنشین هستند.
اشک من بین که ازجفای فلک
لعل چون بسد مذاب شداست
هوش مصنوعی: اشک من را ببین که از ظلم و ستم روزگار به رنگ قرمز و مانند گدازه مذاب درآمده است.
قدح سرخ لاله میبینی
جگرش بین که چون کباب شداست
هوش مصنوعی: لیوان سرخ رنگی که در دست داری، نشان‌دهنده زیبایی لاله است، اما اگر به جگرش نگاه کنی، متوجه می‌شوی که چقدر دردناک و سوزان است، انگار که کباب شده باشد.
چرخ با من عتاب می نکند
هنرم موجب عتاب شداست
هوش مصنوعی: چرخ زمان با من سر ناسازگاری ندارد و این هنر من است که باعث می‌شود با من اینگونه رفتار نکند.
در ترقی معانی نظمم
چون دعاهای مستجاب شداست
هوش مصنوعی: در پیشرفت معانی اشعارم، مانند دعاهایی است که همیشه اجابت می‌شوند.
قدر من گر چو خاک پست افتاد
سخن من بلطف آب شداست
هوش مصنوعی: اگرچه ارزش من ممکن است مثل خاک پایین بیاید، اما کلام من به لطف آب، جان‌دار و زنده خواهد شد.
تو بقدر چو خاک من منگر
هنرم بین که بیحساب شداست
هوش مصنوعی: به اندازه‌ی خاک به من نگاه نکن، بلکه هنرم را ببین که به اندازه‌ی بی‌حسابی و بی‌کرانگی است.
سخن من زر است لیک سخا
کیمیا وار تنک یاب شد است
هوش مصنوعی: سخن من ارزشمند و گرانبهاست، اما بخشش و generosity آن به سختی پیدا می‌شود.
ذره گرچه به ذات مختصر است
گوهر تیغ آفتاب شداست
هوش مصنوعی: ذره اگرچه خود کوچک و ناچیز است، اما می‌تواند تابش و درخشش بی‌نظیر آفتاب را در خود داشته باشد.
آه از این خواجگان دون همت
کاب ازاد بارشان سراب شده است
هوش مصنوعی: آه از این افراد بی‌لیاقت و دون‌همت که به خاطر آرزوهای پوچ و بی‌پایه‌شان، بار مسئولیت و واقعیت‌های زندگی برایشان تبدیل به یک سراب و توهم شده است.
تا شد ستند کدخدای جهان
خانه مکرمت خراب شداست
هوش مصنوعی: تا وقتی که پیشوای جهان، خانه احترام و عزت را ویران کند، دیگر کسی در این زندگی نمی‌تواند به آرامش و امنیت دست یابد.
بخل از ایشان جهان چنان آموخت
که صدا خامش از جواب شداست
هوش مصنوعی: بخل آنها به دنیا به گونه‌ای یاد داد که اگر کسی پاسخ بدهد، صدایش دیگر خاموش می‌شود.
طبع ایشان گرفت هم خورشید
لاجرم زابردر حجاب شداست
هوش مصنوعی: آنها به قدری در خودشان غرق شده‌اند که حتی نور خورشید نیز از آن‌ها پنهان شده است.
سر بیمغزشان نگر کز باد
راست چون خیمه حباب شداست
هوش مصنوعی: به سرهای بی‌معنی آن‌ها نگاه کن که چطور مانند چادر باد کرده‌ای از حباب، راست ایستاده‌اند.
لعل از بار منت خورشید
در دل سنک خون ناب شد است
هوش مصنوعی: در دل سنگ، به خاطر تأثیر نور خورشید، جواهری مانند لعل به وجود آمده است.
گوهر از لاف رعد و طعنه ابر
در دهان صدف لعاب شداست
هوش مصنوعی: زیبایی و ارزش واقعی مروارید در عمق صدف نهفته است و نه در صدا و لافِ رعد و برقی که ابر ایجاد می‌کند. این بدان معناست که چیزهای باارزش همیشه در سکوت و درون یک مکان پنهان هستند و نیازی به نمایش ندارند.
دست اندر عنان فضل مزن
که کرم پای دررکاب شداست
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر خوبی‌ها و فضایل دیگران به خود نبال، چون بخشندگی و کرم آن‌ها به‌قدری است که در خدمت تو قرار دارد.
فضل بگذار کانکه زر دارد
در جهان مالک الرقاب شداست
هوش مصنوعی: محبت و فضلی را در نظر بگیر که کسی که ثروت دارد، در این دنیا بر دیگران تسلط پیدا کرده است.