شمارهٔ ۱۶۲
ما بریدیم به دوران تو از کام طمع
هر که شد پخته دوران نبود خام طمع
از لب لعل تو دندان طمع برکندیم
کام چون نیست بریدیم به ناکام طمع
تو گدایی که دل از هر دو جهان می خواهی
از گدایان نتوان داشتن انعام طمع
به تو ز آغاز طمع کردم از آن خوار شدم
بکند خوار کسان را به سرانجام طمع
دیده تا چشم تو بیند نکند خواب خیال
دل که زلفت طلبد کی کند آرام طمع
سایه واگیری و بویی نفرستی هرگز
پس چه دارم به تو ای سرو گل اندام طمع
دوست را از من دل خسته جدا کرد ایّام
ای دریغا نه چنین بود ز ایام طمع
عافیت نیست در آن کوی که خمّارانند
نیک نامی مکن از مردم بدنام طمع
ای طبیب! از سر بیمار مرو تا فردا
نیست امروز به تیمار تو تا شام طمع
از طمع بود که در دام غم افتاد جلال
از هوا مرغ درآرد به سوی دام طمع
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما بریدیم به دوران تو از کام طمع
هر که شد پخته دوران نبود خام طمع
هوش مصنوعی: ما در دوران تو از آرزوها و خواستهها دست کشیدیم، چرا که کسانی که به بلوغ و پختگی رسیدهاند، دیگر دچار خامی آرزوها نمیشوند.
از لب لعل تو دندان طمع برکندیم
کام چون نیست بریدیم به ناکام طمع
هوش مصنوعی: از لب زیبا و دلانگیز تو، آرزوی ناچیز را کنار گذاشتیم. چون نمیتوانیم به کام دل برسیم، از امید و آرزو دست کشیدیم.
تو گدایی که دل از هر دو جهان می خواهی
از گدایان نتوان داشتن انعام طمع
هوش مصنوعی: تو به دنبال چیزی هستی که نه تنها در این دنیا، بلکه در دنیای دیگر نیز آن را میخواهی؛ اما بدان که گدایان نمیتوانند به چیزی فراتر از نیازهای ابتدایی خود امید داشته باشند.
به تو ز آغاز طمع کردم از آن خوار شدم
بکند خوار کسان را به سرانجام طمع
هوش مصنوعی: از همان ابتدا به تو امید داشتم و به خاطر این امید، خود را خوار و خفیف کردم. این تمام امیدها را نیز بر سرانجامی که برای دیگران پیش میآید، فدا کردم.
دیده تا چشم تو بیند نکند خواب خیال
دل که زلفت طلبد کی کند آرام طمع
هوش مصنوعی: چشم من تا تو را ببیند، خواب و خیال دل را فراموش نمیکند، زیرا موهای تو او را به خود جذب میکند و نمیتواند آرام بگیرد.
سایه واگیری و بویی نفرستی هرگز
پس چه دارم به تو ای سرو گل اندام طمع
هوش مصنوعی: سایهات را از من دور نکن و هرگز بوی عطرت را فراموش نکن؛ پس چه چیزی از تو میخواهم ای سرو خوشهیکل که امیدوارم به وجودت.
دوست را از من دل خسته جدا کرد ایّام
ای دریغا نه چنین بود ز ایام طمع
هوش مصنوعی: دوست، به خاطر روزگار، از من دلگیر و دور شد. آه! روزگار، چنین نباید میبود که به خاطر طمع اینگونه شود.
عافیت نیست در آن کوی که خمّارانند
نیک نامی مکن از مردم بدنام طمع
هوش مصنوعی: در جایی که افرادی بدنام و بیاصالت حضور دارند، نمیتوان به آسودگی و راحتی زندگی کرد. بنابراین، بهتر است از ذکر نامهای خوب و نیک از افرادی که بدنام هستند، پرهیز کنیم.
ای طبیب! از سر بیمار مرو تا فردا
نیست امروز به تیمار تو تا شام طمع
هوش مصنوعی: ای پزشک! از بالای سر بیمار نرو، زیرا ممکن است فردا نباشد. امروز در درمان تو امید دارم تا غروب.
از طمع بود که در دام غم افتاد جلال
از هوا مرغ درآرد به سوی دام طمع
هوش مصنوعی: جلال به خاطر طمع و آرزوهایش به مشکلات و غمها دچار شد، مانند پرندهای که به خاطر خواستههایش به دام طمع میافتد.