گنجور

شمارهٔ ۴۸۶

یا رب فلک برین دل مسکین چه ها نکرد
یک لحظه با مزاج خودم آشنا نکرد
دایم ستم بود هنر و جور پیشه اش
روزی به سهو با من مسکین وفا نکرد
بس خون دل ز دیده فروریختم ز غم
هرگز زمانه رحم بدین مبتلا نکرد
بر هر که مهر بسته شد از مهر روی دوست
ننشست تا مرا به ضرورت جدا نکرد
بسیار داد کام دلِ تنگ هرکسی
یک لحظه کام این دل محزون روا نکرد
هردم هزار درد به جان و دلم نهاد
وز لطف خوی یک سر مویش دوا نکرد
بگذشت چون هزار نگار آن نگار من
چشمی ز روی لطف برین بینوا نکرد
شاهان شوند ملتفت حال هر گدا
آخر نظر به سوی غریبان چرا نکرد
هرچند جان به راه وفا داده ام ولی
آن بی وفا نگار به غیر از جفا نکرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یا رب فلک برین دل مسکین چه ها نکرد
یک لحظه با مزاج خودم آشنا نکرد
هوش مصنوعی: خدایا، آسمان با این دل بیچاره چه کارها که نکرد! حتی یک لحظه هم مرا با حال و هوای خودم آشنا نکرد.
دایم ستم بود هنر و جور پیشه اش
روزی به سهو با من مسکین وفا نکرد
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام همواره با ظلم و ستم مواجه بوده‌ام و زندگی‌ام پر از مشکلات است. روزی به طور ناگهانی، با من که انسان ضعیفی هستم، رفتار نیکویی نشد و وفاداری از خود نشان نداد.
بس خون دل ز دیده فروریختم ز غم
هرگز زمانه رحم بدین مبتلا نکرد
هوش مصنوعی: من از شدت غم و اندوه، بسیار گریه کرده‌ام و هیچ‌گاه زمانه به حال من دلسوزی نکرده است.
بر هر که مهر بسته شد از مهر روی دوست
ننشست تا مرا به ضرورت جدا نکرد
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت تاثیر محبت و زیبایی چهره محبوب خود قرار گرفته، احساس آرامش و ثباتی نخواهد داشت تا وقتی که به زوری از هم جدا نشوند.
بسیار داد کام دلِ تنگ هرکسی
یک لحظه کام این دل محزون روا نکرد
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگی خود خیلی چیزها را خواسته و در عین حال دلش پر از غصه و ناراحتی بوده است، اما هیچ‌کس نتوانسته یک لحظه هم به دل شاد او توجه کند و خوشحالی او را درک کند.
هردم هزار درد به جان و دلم نهاد
وز لطف خوی یک سر مویش دوا نکرد
هوش مصنوعی: هر لحظه هزاران درد را به جان و دل من می‌ریزد و از لطف خود، حتی یک سر مو از او هم درمان نمی‌کند.
بگذشت چون هزار نگار آن نگار من
چشمی ز روی لطف برین بینوا نکرد
هوش مصنوعی: گذشت و مانند هزاران زیبایی، آن معشوق من هرگز یک نگاه با لطف به این بیچاره نینداخت.
شاهان شوند ملتفت حال هر گدا
آخر نظر به سوی غریبان چرا نکرد
هوش مصنوعی: شاهان به حال هر گدای در حال عجز و درماندگی توجه می‌کنند، اما چرا به غریبان و بیگانگان توجهی نشان نمی‌دهند؟
هرچند جان به راه وفا داده ام ولی
آن بی وفا نگار به غیر از جفا نکرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه جانم را برای وفاداری فدای کرده‌ام، اما آن معشوقه‌ی بی وفا جز خیانت چیزی از خود نشان نداده است.