شمارهٔ ۴۷۷
به قول مدّعیان ترک یار نتوان کرد
به ترک ساعد و دست نگار نتوان کرد
بیا بیا که برآریم یک نفس با هم
که اعتماد بدین روزگار نتوان کرد
درون سینه مجروح ما ز غم زارست
که پیش خلق جهان آشکار نتوان کرد
میان دیده روانست اشک چندانی
به هجر تو که بگویم گذار نتوان کرد
منی که به گل وصلت مدام می بودم
یقین بدان که قناعت به خار نتوان کرد
تراست عاشق شوریده در جهان بسیار
به غایتی که قیاس و شمار نتوان کرد
ز روی خویش مفرمای بیش از این صبرم
چرا که بر سر آتش قرار نتوان کرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به قول مدّعیان ترک یار نتوان کرد
به ترک ساعد و دست نگار نتوان کرد
هوش مصنوعی: نمیتوان یار را ترک کرد، همچنان که نمیتوان دست و ساعد نگار را رها کرد.
بیا بیا که برآریم یک نفس با هم
که اعتماد بدین روزگار نتوان کرد
هوش مصنوعی: بیا تا یک لحظه با هم باشیم، چون نمیتوان به این روزگار اطمینان کرد.
درون سینه مجروح ما ز غم زارست
که پیش خلق جهان آشکار نتوان کرد
هوش مصنوعی: در دل ما به خاطر درد و غم زیاد، چیزی وجود دارد که نمیتوانیم آن را در برابر دیگران نشان دهیم.
میان دیده روانست اشک چندانی
به هجر تو که بگویم گذار نتوان کرد
هوش مصنوعی: در زیر چشمانم اشکهای زیادی به خاطر دوری تو وجود دارد که نمیتوانم دربارهاش صحبت کنم.
منی که به گل وصلت مدام می بودم
یقین بدان که قناعت به خار نتوان کرد
هوش مصنوعی: من همیشه به زیبایی و شگفتیهای عشق تو علاقهمند بودم، پس به خوبی میدانی که هرگز نمیتوانم به چیزهای کمارزش و بیمفهوم راضی شوم.
تراست عاشق شوریده در جهان بسیار
به غایتی که قیاس و شمار نتوان کرد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که در دنیا، افراد زیادی دیوانه شوند و این عشق به اندازهای عمیق و بینهایت است که نمیتوان آن را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد یا شمارش کرد.
ز روی خویش مفرمای بیش از این صبرم
چرا که بر سر آتش قرار نتوان کرد
هوش مصنوعی: از چهرهات دور نشو، دیگر از صبر من گذشته است؛ زیرا نمیتوان بر سر آتش ایستاد.