گنجور

شمارهٔ ۹

تا خدا تَرکِ خدایی گوید
وز خدایش جدایی جوید
ول کند کرسی و عرش و همه را
کم کند از دو جهان همهمه را
خشگ گردد به رگ هستی خون
لغو گردد عمل کن فیکُون
راه یابد به فلک غمازی
انجمن سازی و پارتی بازی
انگلیسان به فلک رخنه کنند
نقشه‌ای طرح در آن صحنه کنند
حرف نفتی به میان اندازند
در فلک مجلس شورا سازند
حزبی و لیدری و انجمنی
جعل قانونی و درد وطنی
اکثریت کند آماده سفی
با اقلیت یا بی طرفی
من که آخر چشم آسیب ممات
از چه بایست کشم رنج حیات

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1403/02/19 15:05
رسول لطف الهی

این مرد باتوجه به مدت کم عمر شاهکار سروده مثنوی زهره منوچهرش که چقدر زیباست وبینش بسیار قوی اجتماعی او بی‌نظیر.روانش پرنور