گنجور

بخش ۱ - باب الخرق

بدان که خرقه کردن جامه اندر میان این طایفه معتاد است و اندر مجمع‌های بزرگ که مشایخ بزرگ رُضِیَ عنهم حاضر بودند این کرده‌اند. و من از علما دیدم گروهی که بدان منکر بودند و گفتند که: «روا نباشد جامهٔ درست پاره کردن و آن فساد بود.»

و این محال است. فسادی که مراد از آن صلاح باشد سهل بود و همه کسان نیز جامهٔ درست ببرند و بدوزند؛ چنان‌که معهود است و هیچ فرق نباشد میان آن که جامه‌ای به صد پاره کنند وبر هم دوزند و میان آن که به پنج پاره کنند واندر هر پاره‌ای از آن خرقه راحت دل مؤمنی است و قضای حاجتی که از آن وی بر مرقعه دوزند.

و هرچند که جامه خرقه کردن را اندر طریقت هیچ اصلی نیست و البته اندر سماع در حالت صحت نشاید کرد؛ که آن جز به اسراف نباشد اما اگر مستمع را غلبه‌ای پدیدار آید چنان‌که خطاب از وی برخیزد و بی‌خبر گردد معذور باشد؛ یا چون یکی را چنان افتد، اگر جماعتی بر موافقت وی خرفه کنند روا باشد و جمله خرق اهل این طریق بر سه گونه باشد: یکی آن که درویش خود خرقه کند و آن اندر حال سماع بود به حکم غلبه و آن دو گونه: یکی آن که جماعت و اصحاب به حکم پیری و مقتدایی جامهٔ وی را خرقه کنند و یا اندر حال استغفار از جرمی و دیگر اندر حال سُکْر از وجدی.

و مشکل‌ترین این جمله خرقهٔ سماعی باشد و آن بر دو گونه باشد:

یکی مجروح و دیگر درست و جامهٔ مجروح را شرط دو چیز بود: یا بدوزند بدو باز دهند این جماعت یا به درویشی دیگر، و یا مر تبرک را پاره پاره کنند و قسمت کنند.

اما چون درست باشد بنگریم تا مراد آن درویش مستمع که جامه بیفکند چه بوده است. اگر مراد، قوال بوده است وی را باشد و اگر مراد، جماعت،ایشان را و اگر بی مراد افتاد، به حکم پیر باشد تا چه فرمان دهد پس اگر درویش را در آن مرادی بوده باشد به هر نوع که بود از راه موافقت جماعت شرط نباشد؛ از آن‌چه به هر حال که باشد یا به مرادی یا به اضطراری دیگران را اندر او هیچ موافقت نیست. فاما اگر مرادِ درویش جماعت بود یا بی مراد درویش جدا شده است، موافقت اصحاب با یک‌دیگر شرط باشد؛ بی موافقت جمله درست نیاید. و چون جماعت موافقتی کردند بر چیزی، پیر را نشاید که به قوال دهد جامهٔ درویشان؛ اما روا بود اگر محبی از آنِ ایشان چیزی فدا کند و جامه به درویشان باز دهد و یا همه خرقه کنند و قسمت کنند.

و اگر جامه اندر حال غلبه افتاده بود مشایخ اندر این مختلف‌اند بیشتری گویند قوال را باشد، بر موافقت قول پیغمبر، علیه السّلام:«مَنْ قتلَ قتیلاً فله سَلَبُه. جامهٔ مقتول قاتل را بود.» و اگر به قوال ندهند از شرط طریقت بیرون آیند و گروهی گویند: فرمان پیر را باشد و اختیار این است؛ چنان‌که آن‌جا به مذهب بعضی از فقها جز به اذن امام جامهٔ مقتول قاتل را ندهند، این‌جا جز به فرمان پیر جامه به قوال ندهند و اگر پیر خواهد که به قوال ندهد بر وی حرج نباشد. واللّه اعلم بالصّواب و الیه المرجِعُ و المآبُ.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که خرقه کردن جامه اندر میان این طایفه معتاد است و اندر مجمع‌های بزرگ که مشایخ بزرگ رُضِیَ عنهم حاضر بودند این کرده‌اند. و من از علما دیدم گروهی که بدان منکر بودند و گفتند که: «روا نباشد جامهٔ درست پاره کردن و آن فساد بود.»
هوش مصنوعی: بدان که در میان این گروه، پاره کردن لباس یک عادت رایج است و درGatheringهای بزرگ که مشایخ بزرگ نیز در آن حضور داشتند، این عمل انجام شده است. اما من از بعضی از علمای دین کسانی را دیده‌ام که این کار را رد کرده‌اند و گفته‌اند که پاره کردن لباس جایز نیست و این کار نادرست است.
و این محال است. فسادی که مراد از آن صلاح باشد سهل بود و همه کسان نیز جامهٔ درست ببرند و بدوزند؛ چنان‌که معهود است و هیچ فرق نباشد میان آن که جامه‌ای به صد پاره کنند وبر هم دوزند و میان آن که به پنج پاره کنند واندر هر پاره‌ای از آن خرقه راحت دل مؤمنی است و قضای حاجتی که از آن وی بر مرقعه دوزند.
هوش مصنوعی: این موضوع ممکن نیست. فسادهایی که به دنبال اصلاح هستند، آسان است و همه می‌توانند لباس صحیحی بدوزند؛ همان‌طور که معمول است. هیچ تفاوتی بین کسی که لباسی را به صد تکه می‌دوزد و کسی که آن را به پنج تکه تقسیم کرده و در هر تکه‌اش دل مؤمنی را آسوده می‌کند و نیاز او را برطرف می‌سازد، وجود ندارد.
و هرچند که جامه خرقه کردن را اندر طریقت هیچ اصلی نیست و البته اندر سماع در حالت صحت نشاید کرد؛ که آن جز به اسراف نباشد اما اگر مستمع را غلبه‌ای پدیدار آید چنان‌که خطاب از وی برخیزد و بی‌خبر گردد معذور باشد؛ یا چون یکی را چنان افتد، اگر جماعتی بر موافقت وی خرفه کنند روا باشد و جمله خرق اهل این طریق بر سه گونه باشد: یکی آن که درویش خود خرقه کند و آن اندر حال سماع بود به حکم غلبه و آن دو گونه: یکی آن که جماعت و اصحاب به حکم پیری و مقتدایی جامهٔ وی را خرقه کنند و یا اندر حال استغفار از جرمی و دیگر اندر حال سُکْر از وجدی.
هوش مصنوعی: در طریقت، عمل خرقه کردن اهمیت خاصی ندارد و در حالت صحت، سماع کردن نکته‌ای ناپسند است؛ زیرا این عمل ممکن است به اسراف منجر شود. اما اگر شنونده‌ای به قدری تحت تأثیر قرار گیرد که از خود بی‌خود شود، در این حالت می‌تواند معذور باشد. همچنین اگر کسی به این حالت دچار شود و دیگران نیز به او بپیوندند، این عمل جایز است. به طور کلی، خرقه کردن در این طریقت به سه دسته تقسیم می‌شود: یکی اینکه خود درویش در حین سماع اقدام به خرقه کردن کند که به دلیل غلبه است؛ دوم اینکه دوستان یا پیروان، به خاطر احترام به مراد و پیشوایشان، لباس او را خرقه کنند؛ و سوم اینکه این عمل می‌تواند به دلیل استغفار از گناه یا در حالت حالت وجد و شوق باشد.
و مشکل‌ترین این جمله خرقهٔ سماعی باشد و آن بر دو گونه باشد:
هوش مصنوعی: و دشوارترین بخش این جمله مربوط به خرقهٔ سماعی است که به دو صورت متفاوت می‌تواند باشد:
یکی مجروح و دیگر درست و جامهٔ مجروح را شرط دو چیز بود: یا بدوزند بدو باز دهند این جماعت یا به درویشی دیگر، و یا مر تبرک را پاره پاره کنند و قسمت کنند.
هوش مصنوعی: یکی از مجروح‌ها را مداوا کردند و دیگری به درستی باقی ماند. حال برای لباس مجروح چند گزینه وجود داشت: یا این لباس را بدوزند و به خود او برگردانند، یا آن را به یک درویش دیگر بدهند. همچنین امکان داشت که لباس را پاره کنند و بین افراد تقسیم نمایند.
اما چون درست باشد بنگریم تا مراد آن درویش مستمع که جامه بیفکند چه بوده است. اگر مراد، قوال بوده است وی را باشد و اگر مراد، جماعت،ایشان را و اگر بی مراد افتاد، به حکم پیر باشد تا چه فرمان دهد پس اگر درویش را در آن مرادی بوده باشد به هر نوع که بود از راه موافقت جماعت شرط نباشد؛ از آن‌چه به هر حال که باشد یا به مرادی یا به اضطراری دیگران را اندر او هیچ موافقت نیست. فاما اگر مرادِ درویش جماعت بود یا بی مراد درویش جدا شده است، موافقت اصحاب با یک‌دیگر شرط باشد؛ بی موافقت جمله درست نیاید. و چون جماعت موافقتی کردند بر چیزی، پیر را نشاید که به قوال دهد جامهٔ درویشان؛ اما روا بود اگر محبی از آنِ ایشان چیزی فدا کند و جامه به درویشان باز دهد و یا همه خرقه کنند و قسمت کنند.
هوش مصنوعی: با دقت باید به این موضوع نگاه کنیم تا بفهمیم درویش مستمع که لباس خود را برمی‌افکند، چه هدفی داشته است. اگر هدف او قوال بوده، باید به او توجه کنیم و اگر منظور، جمعیت بوده، به آن‌ها توجه می‌شود. اگر هم هدف مشخصی نبود، باید به دستور پیر توجه کرد و دید او چه می‌گوید. چنانچه درویش هدفی داشته باشد، باید بگوییم که توافق با جمعیت لازم نیست چون او ممکن است به نوعی دچار اضطرار شده باشد و در این حالت دیگران با او هیچ هماهنگی ندارند. اما اگر هدف درویش جمعیت بود یا خود درویش به تنهایی از جمع جدا شده بود، باید توافق اعضا با یکدیگر رعایت شود زیرا بدون این توافق، کار درست نمی‌شود. وقتی جمعی بر چیزی توافق کردند، برای پیر روا نیست که به قوال اجازه دهد لباس درویشان را بدهد، اما ممکن است محبی از آن جمع چیزی را فدای آنان کند و لباس را به درویشان بازگرداند یا همه لباس‌ها را از هم بکنند و تقسیم کنند.
و اگر جامه اندر حال غلبه افتاده بود مشایخ اندر این مختلف‌اند بیشتری گویند قوال را باشد، بر موافقت قول پیغمبر، علیه السّلام:«مَنْ قتلَ قتیلاً فله سَلَبُه. جامهٔ مقتول قاتل را بود.» و اگر به قوال ندهند از شرط طریقت بیرون آیند و گروهی گویند: فرمان پیر را باشد و اختیار این است؛ چنان‌که آن‌جا به مذهب بعضی از فقها جز به اذن امام جامهٔ مقتول قاتل را ندهند، این‌جا جز به فرمان پیر جامه به قوال ندهند و اگر پیر خواهد که به قوال ندهد بر وی حرج نباشد. واللّه اعلم بالصّواب و الیه المرجِعُ و المآبُ.
هوش مصنوعی: اگر در حال غلبه بر پوشش کسی بیفتد، مشایخ در این مورد نظرات مختلفی دارند. بیشتر آنها بر این باورند که باید پوشش متعهد به مقتول به قاتل داده شود، بر اساس قول پیامبر: «هر کس کسی را بکشد، مال او برای قاتل است.» در این صورت، اگر به قوال (مداح) ندهند، از اصول طریقت خارج می‌شوند. گروهی نیز می‌گویند که باید طبق فرمان پیر (رهبر معنوی) عمل شود. در برخی از فقه‌ها، تنها با اجازه امام، پوشش مقتول به قاتل داده می‌شود، و در اینجا نیز فقط با فرمان پیر، پوشش به قوال داده خواهد شد. اگر پیر بخواهد که آن پوشش به قوال داده نشود، بر او هیچ خجالت یا فشاری نیست. خدا داناتر به درست است و بازگشت به اوست.