قوله، تعالی: «وَمَنْ أحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إلَی اللّهِ. (۳۳/فصّلت).»
و نیز گفت: «قَوْلٌ مَعروفٌ (۲۶۳/البقره).»
و نیز گفت: «قُولُوا منّا. (۱۳۶/البقره).»
بدان که گفتار از حق به بنده فرمان است، چون اقرار به یگانگی وی و ثناهای وی، و خلق را به درگاه وی خواندن و نطق نعمتی بزرگ است از حق تعالی به بنده و آدمی بدان مُمیِّز است ازدیگر حیوانات؛ قوله، تعالی: «وَلَقَدْ کَرَّمَنا بَنی آدَمَ (۷۰/الإسراء).» یک قول مفسران اندر این، قول است. پس هر چند که گفتار از حق به بنده نعمتی ظاهر است آفت آن نیز بزرگ است؛ لقوله، علیه السّلام: «أخْوَفُ ما أخافُ عَلی أمَّتی اللّسانُ.»
و در جمله گفتار چون خمر است که عقل را سست کند و مرد چون اندر شرب آن افتاد هرگز بیرون نتواند آمد و خود را از آن باز نتواند داشت. و چون این معلومِ اهل طریقت شد که گفتار آفت است، سخن جز بهضرورت نگفتند؛ یعنی در ابتدا و انتهای سخن خود نگاه کردند، اگر جمله حق را بود بگفتند و الا خاموش بودند؛ از آنچه معتقد بودند که خداوند عالِم الاسرار است و مذموماند خلایق اگر خداوند تعالت کبریاؤه جز چنین دانند؛ لقوله، تعالی: «أمْ یَحْسَبونَ أنّا لانَسْمَعُ سِرَّهم و نَجْویهُم بَلی و رُسُلُنا لَدَیْهم یَکْتُبُونَ (۸۰/الزّخرف).» یا میپندارند که من نمیدانم نهانیهای ایشان؟ بلی میدانم و ملایکه نیز بر ایشان مینویسند و من عالم الغیب و مطلع الاسرارم. و قوله، علیه السّلام: «مَنْ صَمَتَ نجا. آن که خاموش باشد نجات یابد.» پس اندر خاموشی فواید و فتوح بسیار است و در گفتن آفت بسیار.
و گروهی از مشایخ را بر کلام فضل نهادهاند و گروهی کلام را بر سکوت. از آن جمله جنید گفت رضی اللّه عنه که: «عبارت جمله دعاوی است و آنجا که اثبات معانی است دعاوی هذر باشد.» و وقت باشد که به سقوط قول اندر حال اختیار معذور گردد؛ یعنی اندر حال تقیه اندر حال خوف، با وجود اختیار و قدرت بر قول و انکار قولش مر حقیقت معرفت را زیان ندارد و به هیچ وقت بنده بی معنی به مجرد دعوی معذور نباشد و حکم این حکم منافقان کنند. پس دعوی بی معنی نفاق آمد و معنی بی دعوی اخلاص؛ «لِانَّ مَنْ أَسِّسَ بُنْیانُه علی بیانٍ اسْتَغْنی فیما بَیْنَه و بینَ ربِّه مِنَ اللّسانِ»؛ یعنی چون راه بر بنده گشاده شد، از گفتار مستغنی گشت؛ از آنچه عبارت مراِعلام غیر را بود، و حق تعالی بی نیاز است از تعبیر احوال و غیر وی کرای آن نکند که به وی مشغول باید شد و مؤکّد شود این سخن به قول جنید که گفت: «مَنْ عَرفَ اللّهَ کلَّ لِسانُه.» آن که به دل حق را بشناخت زبانش از بیان بازماند؛ که اندر عیان، بیان حجاب نماید.
و از شبلی رضی اللّه عنه میآید که: اندر مجلس جنید رضی اللّه عنه بر پای خاست و به آواز بلند گفت: «یا مرادی»، و اشارت به حق کرد. جنید گفت: «یا بابکر، اگر مرادت حق است این اشارت چرا کردی؟ که وی از این مستغنی است و اگر مرادت نه حق است خلاف چرا گفتی؟ که حق تعالی به قول تو علیم است؟» شبلی بر گفتهٔ خود استغفار کرد.
و آن گروهی که کلام را بر سکوت فضل نهادند، گفتند که: «بیان احوال از حق به ما امر است که دعوی به معنی قایم بود واگر کسی هزار سال به دل و به سر عارف باشد و ضرورتی مانع نبود، تا اقرار به معرفت نپیوندد حکمش حکم کافران باشد؛ و خداوند تعالی مؤمنان را بجملگی شکر و حمد و ثنا فرمود؛ قوله، تعالی: «وأمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (۱۱/الضّحی)»، و ثنا و تحدث نعمت هراینه گفتاروی بود. پس گفتار ما تعظیم ربوبیت را باشد؛ لقوله، تعالی: «أُدْعُونی استَجِبْ لکُم (۶۰/المؤمن)»، و نیز گفت، جل جلاله: «اُجیبُ دعوةَ الدّاعِ إذا دَعانِ (۱۸۶/البقره)» و مانند این.
و یکی گوید از مشایخ، رضی اللّه عنهم: «هر که را بیانی نباشد از روزگار خویش ورا روزگار نباشد؛ که ناطق وقت تو وقت توست.»
لِسانُ الْحالِ أفْصَحُ مِنْ لسانی
وصَمْتی عَنْ سؤالِکَ تَرْجُمانی
و اندر حکایات یافتم که: روزی ابی بکر شبلی رضی اللّه عنه در کرخ بغداد میرفت. یکی را دید از مدعیان که میگفت: «السّکوتُ خیرٌ مِنَ الکلامِ.» فقال: «سکوتُک خیرٌ من کلامِکَ؛ لأنّ کلامَکَ لغوٌ و سکوتَکَ هَزْلٌ، و کلامی خیرٌ من سُکوتی؛ لأنَّ سکوتی حِلْمٌ و کلامی علمٌ.» خاموشی تو بهتر از گفتار تو؛ از آنچه گفتارتو لغو است و خاموشی تو هزل و گفتار من بهتر از خاموشی من؛ از آنچه سکوت من حلم است و کلام من علم. اگر علم نگویم حلم بر آن داردم، و اگر بگویم علمم بر آن دارد چون نگویم حلیم باشم و چون بگویم علیم باشم.
و من که علی بن عثمان الجلابیام میگویم: کلامها بر دو گونه باشند و سکوتها بر دو گونه: کلام، یکی حق بود و یکی باطل و سکوت، یکی حصول مقصود و آن دیگر غفلت. پس هر کسی را گریبان خود باید گرفت اندر حال نطق و سکوت، اگر کلامش به حق بود گفتارش بهتر از خاموشی و اگر باطل بود خاموشی بهتر از گفتار، و اگر خاموشی از حصول مقصود و مشاهده بود خاموشی بهتر از گفتار و اگر از حجاب و غفلت بود گفتار بهتر از خاموشی.
و عالمی اندر این دو معنی سرگردانند. گروهی از مدعیان مشتی هذر و هوس و عبارتی از معانی خالی بر دست گرفتهاند، و میگویند که: «گفتار فاضلتر از سکوت»، و گروهی از جهال، که مَناره از چاه نشناسند، سکوت به جهل خود بازبستهاند و میگویند: «خاموشی بهتر از گفتار.» و این هر دو همچون یکدیگر باشند.
پس تا که را فرا گفتار آرند و که را خاموش کنند؛ که اصل این معانی آن است؛ «لِأنَّ مَنْ نَطَقَ أصابَ أوْ غَلِطَ و مَنْ اُنطِقَ عَصِمَ مِنَ الشّطَطِ.» هرکه بگوید، یا خطا گوید یا صواب و هرکه را بگویانند از خطا و خللش نگاه دارند؛ چنانکه چون ابلیس بگفت: «أنا خَیْرٌ مِنه (۱۲/الأعراف)»، تا دید آنچه دید، و چون آدم را بگویانیدند: «ربَّنا ظَلَمْنا انْفُسَنا (۲۳/الأعراف)» گفت، تاش برگزیدند.
پس داعیان این طریقت اندر گفتار خود مأذون و مضطر باشند و اندر خاموشی شرم زده و بیچاره. «مَنْ کانَ سَکُوتُه حیاءً کانَ کَلامُه حَیوةً.» آن را که خاموشی از حیا بود کلامش مر دلها را حیات بود؛ از آنچه گفتار ایشان از دیدار بود و گفت بی دیدار به نزدیک ایشان خوار بود و ناگفتن دوستتر از گفتن دارند تا با خود بودند و چون غایب شدند خلق مر قول ایشان را بر جان نگارند. از آن بود که آن پیر گفت، رضی اللّه عنه: «مَن کانَ سُکوتُه لَهُ ذَهَباً، کانَ کَلامُه لِغَیرهِ مَذْهَباً.» پس باید تا طالب، زبانی را که خوضش اندر عبودیت بود، خاموش کند تا زیانی که نطقش به ربوبیت بود فرا گفتن آید و عبارات وی صیاد دلهای مریدان گردد.
و ادب اندر گفتار آن است که بی امر نگوید، و اگر خاموش بود جاهل نباشد و غافل و مرید را باید تا اندر سخن پیران دخل وتصرف نکند و به عبارت بر ایشان غریب نیارد وبدان زبان که شهادت گفته است دروغ و غیبت نگوید و مسلمانان را نرنجاند و درویشان را به نام مجرد نخواند و تا چیزی از وی نپرسند نگوید و سخن گفتن ابتدا نکند و شرط خاموشی درویش آن بود که بر باطل خاموش نباشد و شرط گفت آن که جز حق نگوید و این را فرع بسیار است و لطایف بیشمار فامّا بدین مقدار بسنده کردم مر خوف تطویل را. و اللّه اعلم بالصّواب و الیه المرجِعُ و المآب.
اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله، تعالی: «وَمَنْ أحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إلَی اللّهِ. (۳۳/فصّلت).»
هوش مصنوعی: خداوند در آیهای میفرماید که هیچکس بهتر از کسی که مردم را به سمت خدا دعوت کند، سخن نمیگوید.
و نیز گفت: «قَوْلٌ مَعروفٌ (۲۶۳/البقره).»
هوش مصنوعی: او همچنین گفت: "گفتاری نیکو (۲۶۳/البقره)."
و نیز گفت: «قُولُوا منّا. (۱۳۶/البقره).»
هوش مصنوعی: و همچنین گفت: «بگویید از ما.»
بدان که گفتار از حق به بنده فرمان است، چون اقرار به یگانگی وی و ثناهای وی، و خلق را به درگاه وی خواندن و نطق نعمتی بزرگ است از حق تعالی به بنده و آدمی بدان مُمیِّز است ازدیگر حیوانات؛ قوله، تعالی: «وَلَقَدْ کَرَّمَنا بَنی آدَمَ (۷۰/الإسراء).» یک قول مفسران اندر این، قول است. پس هر چند که گفتار از حق به بنده نعمتی ظاهر است آفت آن نیز بزرگ است؛ لقوله، علیه السّلام: «أخْوَفُ ما أخافُ عَلی أمَّتی اللّسانُ.»
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که سخن گفتن درباره خداوند به بنده دستور است، مانند اعلام یگانگی او و ستایشهای او، و دعوت مردم به درگاه او نیز نعمت بزرگی از سوی خداوند برای بندگان است و انسان به واسطه این توانایی از سایر موجودات متمایز میشود. خداوند در قرآن میفرماید: «ما به بنی آدم کرامت دادیم.» با این حال، هرچند که سخن گفتن درباره خداوند نعمتی بزرگ است، آسیبهای آن نیز قابل توجه است؛ چنانکه پیامبر اسلام فرمود: «بیشترین چیزی که از آن میترسم بر امت خود، زبان است.»
و در جمله گفتار چون خمر است که عقل را سست کند و مرد چون اندر شرب آن افتاد هرگز بیرون نتواند آمد و خود را از آن باز نتواند داشت. و چون این معلومِ اهل طریقت شد که گفتار آفت است، سخن جز بهضرورت نگفتند؛ یعنی در ابتدا و انتهای سخن خود نگاه کردند، اگر جمله حق را بود بگفتند و الا خاموش بودند؛ از آنچه معتقد بودند که خداوند عالِم الاسرار است و مذموماند خلایق اگر خداوند تعالت کبریاؤه جز چنین دانند؛ لقوله، تعالی: «أمْ یَحْسَبونَ أنّا لانَسْمَعُ سِرَّهم و نَجْویهُم بَلی و رُسُلُنا لَدَیْهم یَکْتُبُونَ (۸۰/الزّخرف).» یا میپندارند که من نمیدانم نهانیهای ایشان؟ بلی میدانم و ملایکه نیز بر ایشان مینویسند و من عالم الغیب و مطلع الاسرارم. و قوله، علیه السّلام: «مَنْ صَمَتَ نجا. آن که خاموش باشد نجات یابد.» پس اندر خاموشی فواید و فتوح بسیار است و در گفتن آفت بسیار.
هوش مصنوعی: سخن گفتن چون شراب است که عقل را سست میکند و کسی که در آن فرو رود، نمیتواند خود را از آن جدا کند. اهل طریقت متوجه شدهاند که گفتار میتواند آفت باشد، بنابراین جز در مواقع ضروری سخن نمیگویند. آنها در آغاز و پایان سخن خود دقیق میشوند: اگر سخنشان حق باشد، میگویند و در غیر این صورت سکوت اختیار میکنند، چرا که معتقدند خداوند به تمامی اسرار آگاه است و مخلوقات اگر غیر از این را بپندارند، نکوهش شدهاند. بنابراین در سکوت، فوائد بسیار و در گفتن، آفات زیادی وجود دارد.
و گروهی از مشایخ را بر کلام فضل نهادهاند و گروهی کلام را بر سکوت. از آن جمله جنید گفت رضی اللّه عنه که: «عبارت جمله دعاوی است و آنجا که اثبات معانی است دعاوی هذر باشد.» و وقت باشد که به سقوط قول اندر حال اختیار معذور گردد؛ یعنی اندر حال تقیه اندر حال خوف، با وجود اختیار و قدرت بر قول و انکار قولش مر حقیقت معرفت را زیان ندارد و به هیچ وقت بنده بی معنی به مجرد دعوی معذور نباشد و حکم این حکم منافقان کنند. پس دعوی بی معنی نفاق آمد و معنی بی دعوی اخلاص؛ «لِانَّ مَنْ أَسِّسَ بُنْیانُه علی بیانٍ اسْتَغْنی فیما بَیْنَه و بینَ ربِّه مِنَ اللّسانِ»؛ یعنی چون راه بر بنده گشاده شد، از گفتار مستغنی گشت؛ از آنچه عبارت مراِعلام غیر را بود، و حق تعالی بی نیاز است از تعبیر احوال و غیر وی کرای آن نکند که به وی مشغول باید شد و مؤکّد شود این سخن به قول جنید که گفت: «مَنْ عَرفَ اللّهَ کلَّ لِسانُه.» آن که به دل حق را بشناخت زبانش از بیان بازماند؛ که اندر عیان، بیان حجاب نماید.
هوش مصنوعی: در مورد کلام و سکوت، نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از مشایخ کلام را مهم میدانند و برخی دیگر سکوت را. جنید، یکی از این مشایخ، بر این باور است که دعاوی و کلمات در جاهایی که معانی واقعی وجود دارد، بیفایده هستند. او میگوید در شرایطی که انسان میتواند نظر خود را بگوید یا انکار کند، این کار ممکن است به ذات معرفت او آسیب نرساند، حتی اگر در شرایط تقیه یا ترس باشد. اما هیچگاه نمیتوان بدون معنا صرفاً به ادعا بسنده کرد، چرا که این به نفاق شباهت دارد. ادعای بیمعنا نشانه نفاق است و معنای خالص بدون ادعا نشان از اخلاص دارد. زمانی که انسان بتواند به حقیقت برسد، نیازی به بیان کلمات ندارد؛ اهمیت سخن به اندازهای نیست که مانع از درک عمیق او شود. خداوند به بیان انسان نیاز ندارد و انسان باید به عمق درک خداوند مشغول شود. جنید نیز اشاره میکند که کسی که خدا را شناخته، دیگر نیازی به صحبت کردن ندارد، زیرا بیان میتواند مانعی برای شناخت حقیقت باشد.
و از شبلی رضی اللّه عنه میآید که: اندر مجلس جنید رضی اللّه عنه بر پای خاست و به آواز بلند گفت: «یا مرادی»، و اشارت به حق کرد. جنید گفت: «یا بابکر، اگر مرادت حق است این اشارت چرا کردی؟ که وی از این مستغنی است و اگر مرادت نه حق است خلاف چرا گفتی؟ که حق تعالی به قول تو علیم است؟» شبلی بر گفتهٔ خود استغفار کرد.
هوش مصنوعی: شبلی به مجلس جنید رفت و با صدای بلند گفت: "ای مراد!" و به حق اشاره کرد. جنید به او پاسخ داد: "ای بابکر، اگر مرادت حق است، پس چرا به این اشاره کردی؟ که او به این نیاز ندارد. و اگر مرادت حق نیست، پس چرا به ناحق صحبت کردی؟ که خداوند به سخنان تو واقف است." شبلی از گفتهاش توبه کرد.
و آن گروهی که کلام را بر سکوت فضل نهادند، گفتند که: «بیان احوال از حق به ما امر است که دعوی به معنی قایم بود واگر کسی هزار سال به دل و به سر عارف باشد و ضرورتی مانع نبود، تا اقرار به معرفت نپیوندد حکمش حکم کافران باشد؛ و خداوند تعالی مؤمنان را بجملگی شکر و حمد و ثنا فرمود؛ قوله، تعالی: «وأمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (۱۱/الضّحی)»، و ثنا و تحدث نعمت هراینه گفتاروی بود. پس گفتار ما تعظیم ربوبیت را باشد؛ لقوله، تعالی: «أُدْعُونی استَجِبْ لکُم (۶۰/المؤمن)»، و نیز گفت، جل جلاله: «اُجیبُ دعوةَ الدّاعِ إذا دَعانِ (۱۸۶/البقره)» و مانند این.
هوش مصنوعی: گروهی که به اهمیت بیان سخن تاکید دارند، میگویند که بیان حقایق برای ما یک وظیفه است و اگر کسی هزار سال هم در دل و ذهن خود عالم باشد اما تا زمانی که خود را به شناخت نرساند، حکم او همچون کافر خواهد بود. خداوند مؤمنان را تشویق به شکرگزاری و ستایش کرده و میفرماید که باید از نعمتهای خدا سخن بگوییم. سخنگفتن ما در واقع نشانگر عظمت و بزرگی خداوند است و او نیز وعده داده است که دعاها را پاسخ میدهد.
و یکی گوید از مشایخ، رضی اللّه عنهم: «هر که را بیانی نباشد از روزگار خویش ورا روزگار نباشد؛ که ناطق وقت تو وقت توست.»
هوش مصنوعی: یکی از عرفا میگوید: «هر کسی که نتواند از زمانه خود سخن بگوید، در واقع در زمانهای زندگی نمیکند؛ زیرا زمان واقعی تو، همان زمان فعلی تو است.»
لِسانُ الْحالِ أفْصَحُ مِنْ لسانی
وصَمْتی عَنْ سؤالِکَ تَرْجُمانی
هوش مصنوعی: حالت و رفتار من، گویاتر از کلام من است و سکوت من خود پاسخی به پرسش توست.
و اندر حکایات یافتم که: روزی ابی بکر شبلی رضی اللّه عنه در کرخ بغداد میرفت. یکی را دید از مدعیان که میگفت: «السّکوتُ خیرٌ مِنَ الکلامِ.» فقال: «سکوتُک خیرٌ من کلامِکَ؛ لأنّ کلامَکَ لغوٌ و سکوتَکَ هَزْلٌ، و کلامی خیرٌ من سُکوتی؛ لأنَّ سکوتی حِلْمٌ و کلامی علمٌ.» خاموشی تو بهتر از گفتار تو؛ از آنچه گفتارتو لغو است و خاموشی تو هزل و گفتار من بهتر از خاموشی من؛ از آنچه سکوت من حلم است و کلام من علم. اگر علم نگویم حلم بر آن داردم، و اگر بگویم علمم بر آن دارد چون نگویم حلیم باشم و چون بگویم علیم باشم.
هوش مصنوعی: روزی ابی بکر شبلی در منطقه کرخ بغداد در حال حرکت بود که شخصی را دید که میگفت: "سکوت بهتر از سخن گفتن است." ابی بکر شبلی پاسخ داد: "خاموشی تو بهتر از گفتارت است، زیرا سخنان تو بیمحتواست و سکوت تو هم نامربوط است. اما کلام من از سکوت من بهتر است، چون سکوت من نشاندهندهی صبر و بردباری است و گفتار من نشاندهندهی دانش. اگر سخنی نگویم، صبر را در پیش دارم و اگر سخن بگویم، دانش را در پیش دارم. چون سکوت نکنم، حلیم هستم و وقتی صحبت کنم، علیم هستم."
و من که علی بن عثمان الجلابیام میگویم: کلامها بر دو گونه باشند و سکوتها بر دو گونه: کلام، یکی حق بود و یکی باطل و سکوت، یکی حصول مقصود و آن دیگر غفلت. پس هر کسی را گریبان خود باید گرفت اندر حال نطق و سکوت، اگر کلامش به حق بود گفتارش بهتر از خاموشی و اگر باطل بود خاموشی بهتر از گفتار، و اگر خاموشی از حصول مقصود و مشاهده بود خاموشی بهتر از گفتار و اگر از حجاب و غفلت بود گفتار بهتر از خاموشی.
هوش مصنوعی: من علی بن عثمان الجلابی میگویم: سخنها به دو نوع هستند و سکوتها نیز به دو نوع تقسیم میشوند: یکی از گفتارها حق است و دیگری باطل. در مورد سکوت هم، یکی به دست آوردن هدف را ممکن میسازد و دیگری نشاندهنده غفلت است. بنابراین هر کس باید به کلمات و سکوت خود توجه کند. اگر سخن او صحیح باشد، گفتارش از سکوت بهتر است و اگر نادرست باشد، سکوت ثمربخشتر است. همچنین اگر سکوت او به خاطر دستیابی به هدف و آگاهی باشد، در این صورت سکوت او از سخن گفتن بهتر است و اگر سکوت او ناشی از غفلت باشد، در آن صورت گفتن بهتر از سکوت است.
و عالمی اندر این دو معنی سرگردانند. گروهی از مدعیان مشتی هذر و هوس و عبارتی از معانی خالی بر دست گرفتهاند، و میگویند که: «گفتار فاضلتر از سکوت»، و گروهی از جهال، که مَناره از چاه نشناسند، سکوت به جهل خود بازبستهاند و میگویند: «خاموشی بهتر از گفتار.» و این هر دو همچون یکدیگر باشند.
هوش مصنوعی: در اینجا افرادی وجود دارند که در مورد دو نظر مختلف سردرگم شدهاند. عدهای از افرادی که خود را صاحب نظر میدانند، فقط به پچپچها و آرزوهاپرداختهاند و جملاتی را مطرح میکنند که فاقد عمق معانی واقعی است و معتقدند که "گفتار از سکوت بهتر است." همچنین گروهی از نادانان، که حتی نمیتوانند از چاه برجستههای خودشان را بشناسند، به سبب جهل خود به سکوت پناه میبرند و میگویند "خاموشی بهتر از صحبت کردن است." در واقع، هر دو گروه از نظر تفکر، به همدیگر شباهت زیادی دارند.
پس تا که را فرا گفتار آرند و که را خاموش کنند؛ که اصل این معانی آن است؛ «لِأنَّ مَنْ نَطَقَ أصابَ أوْ غَلِطَ و مَنْ اُنطِقَ عَصِمَ مِنَ الشّطَطِ.» هرکه بگوید، یا خطا گوید یا صواب و هرکه را بگویانند از خطا و خللش نگاه دارند؛ چنانکه چون ابلیس بگفت: «أنا خَیْرٌ مِنه (۱۲/الأعراف)»، تا دید آنچه دید، و چون آدم را بگویانیدند: «ربَّنا ظَلَمْنا انْفُسَنا (۲۳/الأعراف)» گفت، تاش برگزیدند.
هوش مصنوعی: پس در مورد اینکه چه کسی باید سخن بگوید و چه کسی باید سکوت کند، اصل این است که کسی که صحبت میکند ممکن است درست یا نادرست بگوید، اما کسی که مورد خطاب قرار میگیرد از خطا و اشتباهاتش حفظ میشود. مانند زمانی که ابلیس گفت: «من از او بهترم»، اما بعد از آنچه دید، متوجه اشتباهش شد. در مقابل، وقتی به آدم گفتند: «پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم»، او این را پذیرفت و تشخیص داد که باید منتخب شود.
پس داعیان این طریقت اندر گفتار خود مأذون و مضطر باشند و اندر خاموشی شرم زده و بیچاره. «مَنْ کانَ سَکُوتُه حیاءً کانَ کَلامُه حَیوةً.» آن را که خاموشی از حیا بود کلامش مر دلها را حیات بود؛ از آنچه گفتار ایشان از دیدار بود و گفت بی دیدار به نزدیک ایشان خوار بود و ناگفتن دوستتر از گفتن دارند تا با خود بودند و چون غایب شدند خلق مر قول ایشان را بر جان نگارند. از آن بود که آن پیر گفت، رضی اللّه عنه: «مَن کانَ سُکوتُه لَهُ ذَهَباً، کانَ کَلامُه لِغَیرهِ مَذْهَباً.» پس باید تا طالب، زبانی را که خوضش اندر عبودیت بود، خاموش کند تا زیانی که نطقش به ربوبیت بود فرا گفتن آید و عبارات وی صیاد دلهای مریدان گردد.
هوش مصنوعی: داعیان این مسیر در صحبتهای خود مجاز و ناچار هستند و در سکوت به شدت شرمنده و ناتوان. کسی که سکوتش از حیا باشد، سخنش جانبخش دلهاست؛ زیرا گفتار آنان به خاطر دیدارشان ارزشمند است و گفتاری که بدون دیدار باشد نزد آنها کمارزش است. آنها ترجیح میدهند که با یکدیگر سکوت کنند تا زمانی که غایب میشوند، دیگران سخنانشان را فراموش نکنند. به همین دلیل، آن پیر گفت: «کسی که سکوتش برای خود سودمند باشد، سخنش برای دیگران راهنمایی خواهد بود.» بنابراین لازم است که جوینده، زبانی را که در مسیر عبادت به کار میبرد، خاموش کند تا زیانهایی که از نطقش در ارتباط با پروردگاری ناشی میشود، کمتر شود و سخنان وی بتواند دلهای مریدان را به خود جلب کند.
و ادب اندر گفتار آن است که بی امر نگوید، و اگر خاموش بود جاهل نباشد و غافل و مرید را باید تا اندر سخن پیران دخل وتصرف نکند و به عبارت بر ایشان غریب نیارد وبدان زبان که شهادت گفته است دروغ و غیبت نگوید و مسلمانان را نرنجاند و درویشان را به نام مجرد نخواند و تا چیزی از وی نپرسند نگوید و سخن گفتن ابتدا نکند و شرط خاموشی درویش آن بود که بر باطل خاموش نباشد و شرط گفت آن که جز حق نگوید و این را فرع بسیار است و لطایف بیشمار فامّا بدین مقدار بسنده کردم مر خوف تطویل را. و اللّه اعلم بالصّواب و الیه المرجِعُ و المآب.
هوش مصنوعی: ادب در گفتار به این است که انسان بدون اجازه صحبت نکند. اگر هم سکوت کند، نباید جاهل و بیخبر باشد. دنبالکنندگان باید در صحبتهای خود به سخنان بزرگترها احترام بگذارند و به شکلی صحبت نکنند که برای آنها ناآشنا باشد. آنها نباید دروغ بگویند یا غیبت کنند و نباید مسلمانان را آزار دهند. همچنین، نباید درویشان را به نام "مجرد" خطاب کنند و تا از آنها نپرسند، چیزی نگویند و خودشان آغازگر سخن نباشند. شرط سکوت درویش این است که در برابر باطل خاموش نباشد و شرط صحبت این است که جز حق نگوید. این موضوع دارای جزئیات و لطائف بسیاری است، اما به همین مقدار اکتفا کردم تا از طولانی شدن موضوع جلوگیری کنم. خدا داناترین است و به او بازگشت و سرانجام همه چیز است.