گنجور

بخش ۱ - بابٌ فی ذکرِ رجالِ الصّوفیة منَ المتأخّرین علی الاختصار من أهلِ البُلدان

اکنون اگر ما ذکر و شرح حال همه بیاریم اندر این کتاب، دراز گردد و اگر بعضی را فرو گذاریم مقصود نیز برنیاید. اکنون اسامی آن که بون اندر عهد من و هستند از آحاد قوم و مشایخ ایشان از ارباب معانی که دون اصحاب رسوم‌اند، اندر این کتاب بیارم تا به حصول مراد خود قریب‌تر باشم، ان شاء اللّه، عزّ و جلّ.

آن‌چه بودند از شام و عراق: شیخ زکی بن علاء: از بزرگان مشایخ بود و سادات زمانه. وی را یافتم چون شعله‌ای از شعله‌های محبت با آیات و براهین ظاهر و شیخ بزرگوار ابوجعفر محمدبن المصباح الصّیدلانی: از رؤسای متصوّفه بود و زفانی نیکو داشت اندر تحقیق و میلی عظیم داشت به حسین بن منصور، و بعضی از تصانیف وی برخواندم. و ابوالقاسم سَدُسی: پیری با مجاهدت و نیکو حال بود، و راعی و معتقد درویشان به اعتقادی نیکو.

اما از اهل فارس: شیخ الشیوخ، ابوالحسن سالْبِه: افصح اللسان بود اندر تصوّف و اوضح البیان اندر توحید و وی را کلمات معروف است، و شیخ مرشد، ابواسحاق بن شهریار: از محتشمان قوم بود و سیاستی عظیم داشت و شیخ ظریف، ابوالحسن علی بن بکران: از بزرگان متصوّفه بود و شیخ ابومسلم: مردی عزیز وقت بود و نیکو روزگار و شیخ ابوالفتح بن سالْبِه: مر پدر را خلفی نیکو و اومیدوار است. و شیخ ابوطالب: مردی گرفتار کلمات حق بود.

و از این جمله من مر شیخ الشیوخ و شیخ ابواسحاق را ندیدم.

اما از اهل قهستان و آذربایگان و طبرستان و کُمش: شیخ شفیق، فرج، معروف به اخی زنگانی: مردی نیکو سیر و ستوده طریقت بود شیخ وندری: از بزرگان این طریقت است، و ازوی خیرات بسیار است و پادشاه تایب: مردی عیار بود اندر راه حق. و شیخ ابوعبداللّه جنید: پیری رفیق بود و محترم و شیخ ابوطاهر مکشوف: از اجله وقت بود و خواجه حسن سمنان: مردی گرفتار است و اومیدوار و شیخ سهلکی: از فحول و صعالیک متصوّفه بود و احمد پسر شیخ خرقان: مر پدر را خلفی نیکو بود. و ادیب کُمندی: از سادات زمانه بود.

اما از اهل کرمان: خواجه علی بن الحسین السیرکانی: سیاح وقت بود و اسفار نیکو داشت و پسرش حکیم مردی عزیز بود و شیخ محمد بن سَلَمَه: از بزرگان وقت بوده است و پیش از وی مکتومان بوده‌اند از اولیای خدای عزّ و جلّ و جوانان و احداث امیدوار هستند.

اما از اهل خراسان، که امروز سایهٔ اقبال حق آنجاست: شیخ مجتهد، ابوالعباس سرمقانی بود. زندگانی خوب داشت و وقتی خوش. و خواجه ابوجعفر محمدبن علی الجوینی است که از بزرگان و محققان این طایفه بوده است و خواجه ابوجعفر تُرشیزی. از عزیزان وقت بود و خواجه محمود نشابوری، مقتدای وقت بود و زبانی نیکو داشت و شیخ محمد معشوق، زندگانی نیکو و خوب داشت، جَمْرة الحبّ بود، پیری نیکو باطن و خرم. و خواجه سید مظفر، پسر شیخ ابوسعید، امیدوار است که مقتدای قوم و قبلهٔ دل‌ها شود. و خواجه احمد حمادی سرخسی. مبارز وقت بود ومدتی رفیق من بود و از کار وی عجایب بسیار دیدم. وی از جوانمردان متصوّفه بود و شیخ احمد نجار سمرقندی که مقیم مرو می‌بود سلطان زمانه بود. و شیخ ابوالحسن علی بن ابی علی الاسود: مر پدر را خلفی نیکو بود و اندر روزگار خود یگانه بود به علو همت و صدق فراست.

و اگر جمله را برشمرم از اهل خراسان دشوار باشد و من سیصد کس دیدم اندر خراسان تنها که هر یک مشربی داشتند که یکی از آن اندر همه عالم بس بُوَد. و این جمله از آن است که آفتاب محبت و اقبال طریقت اندر طالع خراسان است.

اما از اهل ماوراء النهر: خواجه امام، مقبول خاص و عام، ابوجعفر محمد ابن الحسن الحرمی: مردی مستمع و گرفتار است و همتی عالی دارد و روزگاری صافی و شفقتی تمام بر طالبان درگاه حق. و خواجهٔ فقیه و اندر میان اصحاب خود وجیه، ابومحمد باثغری: روزگاری نیکو داشت و معاملاتی قوی و محمد ایلاقی، شیخ وقت و بزرگ زمانه بود و تارک رسوم و عادات و بهانه و خواجه عارف، فرید وقت بود و بدیع عصر. و علی بن اسحاق، خواجهٔ روزگار مردی محتشم بود و زبانی نیکو داشت.

و این اسامی گروهی است که جمله را بدیده‌‌ام و مناقب یک یک، خود را معلوم کرده و جمله از اهل تحقیق بوده‌اند.

اما از اهل غزنین و سُکّان آن: شیخ عارف، و اندر روزگار خود منصف، ابوالفضل بن اسد: پیری بزرگوار بود، و وی را براهین ظاهر و کرامات زاهر بود و چون شعله‌ای بود از آتش محبت، و روزگارش مبنی بر تلبیس بود. و شیخ مجرد و از علایق مفرد، اسماعیل الشّاشی: پیری محتشم بود و بر طریق ملامت رفتی و شیخ سالار طبری، از علمای متصوّفه بود و روزگاری نیکو داشت و شیخ عیار و معدن اسرار، ابوعبداللّه محمد بن الحکیم، المعروف به مُرید، رحمه اللّه: از مستان حضرت قربت حق بود و اندر فن خود ثانی نداشت و روزگارش بر خلق پوشیده بود و وی را براهین ظاهر است و آیات زاهر. و به صحبت روزگارش بهتر بودی از آن‌چه به دیدار و شیخ محترم و از جملهٔ بزرگان مقدم، سعید بن ابی سعید العیار: حافظ حدیث پیغمبر بود و عمری نیکو یافت و مشایخ بسیار را بدید و قوی حال بود و با خبر؛ اما پوشیده رفتی، معنی خود به کس ننمودی. و خواجهٔ بزرگوار و قاعدهٔ حرمت و وقار، ابوعلا عبدالرحیم بن احمد سفری: عزیز قوم است و سید وقت و مرا دل با وی نیکو باشد و روزگاری مهذب دارد و حال نیکو و از فنون علم آگاه است. و شیخ اوحد، قَسورة بن محمد الجَردیزی: با اهل طریقت شفقتی تمام دارد و مر هر یک را به نزدیک وی حرمتی هست و مشایخ را دیده است.

و به حکم اعتقاد عوام و علمای آن شهر، امیدوارم که از پس این کسانی پدید آیند که ما را بدیشان اعتداد باشد و این گروهی پراکندگان که اندر آن شهر راه یافته‌اند و صورت این طریق را قبیح گردانیده، از آن شهر پاک گردند و آن نیز قدمگاه اولیا وبزرگان دین شود، ان شاء اللّه تعالی.

اکنون بازگردیم به فرق فِرق ایشان اندر مذاهب و بیان هر یک و باللّه العون و العصمة و السّداد.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اکنون اگر ما ذکر و شرح حال همه بیاریم اندر این کتاب، دراز گردد و اگر بعضی را فرو گذاریم مقصود نیز برنیاید. اکنون اسامی آن که بون اندر عهد من و هستند از آحاد قوم و مشایخ ایشان از ارباب معانی که دون اصحاب رسوم‌اند، اندر این کتاب بیارم تا به حصول مراد خود قریب‌تر باشم، ان شاء اللّه، عزّ و جلّ.
هوش مصنوعی: اگر ما بخواهیم در این کتاب تمام جزئیات و شرح حال افراد را بیان کنیم، متن بسیار طولانی می‌شود و اگر بعضی از آنها را نادیده بگیریم، به هدف نخواهیم رسید. پس تصمیم دارم نام‌هایی از افرادی که در زمان من هستند، از میان قوم و مشایخشان و همچنین افرادی که به معانی مرتبط هستند و از اصحاب رسوم نیستند، در این کتاب بیاورم تا به هدف خود نزدیک‌تر شوم، ان شاء اللّه.
آن‌چه بودند از شام و عراق: شیخ زکی بن علاء: از بزرگان مشایخ بود و سادات زمانه. وی را یافتم چون شعله‌ای از شعله‌های محبت با آیات و براهین ظاهر و شیخ بزرگوار ابوجعفر محمدبن المصباح الصّیدلانی: از رؤسای متصوّفه بود و زفانی نیکو داشت اندر تحقیق و میلی عظیم داشت به حسین بن منصور، و بعضی از تصانیف وی برخواندم. و ابوالقاسم سَدُسی: پیری با مجاهدت و نیکو حال بود، و راعی و معتقد درویشان به اعتقادی نیکو.
هوش مصنوعی: افرادی که در شام و عراق حضور داشتند شامل شیخ زکی بن علاء بودند که از بزرگان و سادات زمان خود به شمار می‌رفت. او را مانند شعله‌ای از عشق و محبت یافتم که دارای آیات و براهین روشن بود. همچنین شیخ بزرگوار ابوجعفر محمد بن المصباح الصیدلانی، که از رهبران صوفیان بود و در تحقیق دانش و بیان کلامش مهارت داشت. او علاقه زیادی به حسین بن منصور داشت و برخی از آثارش را مطالعه کردم. ابوالقاسم سَدُسی نیز پیر و مجاهدی نیکو بود که به خوبی از درویشان حمایت می‌کرد و اعتقادی درست داشت.
اما از اهل فارس: شیخ الشیوخ، ابوالحسن سالْبِه: افصح اللسان بود اندر تصوّف و اوضح البیان اندر توحید و وی را کلمات معروف است، و شیخ مرشد، ابواسحاق بن شهریار: از محتشمان قوم بود و سیاستی عظیم داشت و شیخ ظریف، ابوالحسن علی بن بکران: از بزرگان متصوّفه بود و شیخ ابومسلم: مردی عزیز وقت بود و نیکو روزگار و شیخ ابوالفتح بن سالْبِه: مر پدر را خلفی نیکو و اومیدوار است. و شیخ ابوطالب: مردی گرفتار کلمات حق بود.
هوش مصنوعی: شیخ الشیوخ ابوالحسن سالبه، یکی از چهره‌های برجسته در تصوف و زبان فارسی بود و بیان او در موضوع توحید بسیار واضح و شیواست. او کلمات معروفی دارد. همچنین، شیخ مرشد ابواسحاق بن شهریار، از افراد محترم و با نفوذ زمان خود بود که سیاست‌های عظیمی را به اجرا گذاشت. شیخ ظریف ابوالحسن علی بن بکران، یکی از بزرگان صوفی و شیخ ابومسلم، فردی محترم و مورد احترام در زمان خود بوده است. همچنین، شیخ ابوالفتح بن سالبه، فرزندی شایسته و امیدوار برای پدرش به حساب می‌آید و شیخ ابوطالب، انسانی بود که به کلمات حق و حقیقت معتقد بود.
و از این جمله من مر شیخ الشیوخ و شیخ ابواسحاق را ندیدم.
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه شیخ الشیوخ و شیخ ابواسحاق را ندیده‌ام.
اما از اهل قهستان و آذربایگان و طبرستان و کُمش: شیخ شفیق، فرج، معروف به اخی زنگانی: مردی نیکو سیر و ستوده طریقت بود شیخ وندری: از بزرگان این طریقت است، و ازوی خیرات بسیار است و پادشاه تایب: مردی عیار بود اندر راه حق. و شیخ ابوعبداللّه جنید: پیری رفیق بود و محترم و شیخ ابوطاهر مکشوف: از اجله وقت بود و خواجه حسن سمنان: مردی گرفتار است و اومیدوار و شیخ سهلکی: از فحول و صعالیک متصوّفه بود و احمد پسر شیخ خرقان: مر پدر را خلفی نیکو بود. و ادیب کُمندی: از سادات زمانه بود.
هوش مصنوعی: از اهالی قهستان، آذربایجان، طبرستان و کُمش، افرادی چون شیخ شفیق، فرج معروف به اخی زنگانی، مردی نیکو و مورد ستایش در سیر و سلوک بودند. شیخ وندری نیز از بزرگان طریقت به شمار می‌رفت و کارهای خیر زیادی انجام داده بود. پادشاه تایب مردی شجاع و راستگو در راه حق بود. شیخ ابوعبدالله جنید شخصیتی محترم و رفیقانه بود و شیخ ابوطاهر مکشوف از افراد برجسته زمان خود بود. خواجه حسن سمنانی مردی گرفتار و امیدوار بود. شیخ سهلکی از بزرگترین و ممتازترین متصوفه به شمار می‌رفت و احمد پسر شیخ خرقان نیز فرزند نیکویی داشت. ادیب کُمندی نیز از سادات زمان خود بود.
اما از اهل کرمان: خواجه علی بن الحسین السیرکانی: سیاح وقت بود و اسفار نیکو داشت و پسرش حکیم مردی عزیز بود و شیخ محمد بن سَلَمَه: از بزرگان وقت بوده است و پیش از وی مکتومان بوده‌اند از اولیای خدای عزّ و جلّ و جوانان و احداث امیدوار هستند.
هوش مصنوعی: خواجه علی بن الحسین السیرکانی از شخصیت‌های مهم زمان خود در کرمان بود که سفرهای زیادی کرده و تجربیات ارزشمندی به دست آورده بود. پسر او نیز مردی مورد احترام و دانا بود. همچنین، شیخ محمد بن سَلَمَه یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های آن زمان به شمار می‌رفت. پیش از او نیز افرادی از اولیای الهی وجود داشته‌اند که جوانان و نو جوانان به آنها امیدوار بودند.
اما از اهل خراسان، که امروز سایهٔ اقبال حق آنجاست: شیخ مجتهد، ابوالعباس سرمقانی بود. زندگانی خوب داشت و وقتی خوش. و خواجه ابوجعفر محمدبن علی الجوینی است که از بزرگان و محققان این طایفه بوده است و خواجه ابوجعفر تُرشیزی. از عزیزان وقت بود و خواجه محمود نشابوری، مقتدای وقت بود و زبانی نیکو داشت و شیخ محمد معشوق، زندگانی نیکو و خوب داشت، جَمْرة الحبّ بود، پیری نیکو باطن و خرم. و خواجه سید مظفر، پسر شیخ ابوسعید، امیدوار است که مقتدای قوم و قبلهٔ دل‌ها شود. و خواجه احمد حمادی سرخسی. مبارز وقت بود ومدتی رفیق من بود و از کار وی عجایب بسیار دیدم. وی از جوانمردان متصوّفه بود و شیخ احمد نجار سمرقندی که مقیم مرو می‌بود سلطان زمانه بود. و شیخ ابوالحسن علی بن ابی علی الاسود: مر پدر را خلفی نیکو بود و اندر روزگار خود یگانه بود به علو همت و صدق فراست.
هوش مصنوعی: از خراسان، که امروز مرکز توجه و مقام حقی است، شخصیت‌های برجسته‌ای ظهور کرده‌اند. شیخ مجتهد ابوالعباس سرمقانی، زندگی خوبی داشت و ایام خوشی را گذراند. خواجه ابوجعفر محمدبن علی الجوینی از بزرگ‌ترین و محقق‌ترین افراد این جمع بوده است و همچنین خواجه ابوجعفر تُرشیزی که در زمان خود عزیز و محترم بود. خواجه محمود نشابوری نیز رهبر زمان خود بود و از بیان خوبی برخوردار بود. شیخ محمد معشوق زندگی خوبی داشت و از نظر روحی فردی شاد و نیکو بود. خواجه سید مظفر، پسر شیخ ابوسعید، امیدوار است که رهبر قومش و مورد محبت دل‌ها باشد. خواجه احمد حمادی سرخسی که در زمان خود مبارز بود و مدتی همکار من بود، عجایب زیادی را در کارش مشاهده کردم. او از جوانمردان صوفی بود. شیخ احمد نجار سمرقندی، که در مرو سکونت داشت، در آن زمان به عنوان سلطان شناخته می‌شد و شیخ ابوالحسن علی بن ابی علی الاسود نیز پدری نیکو داشت و در زمان خود به خاطر بلند همتی و صداقت در درک، بی‌نظیر بود.
و اگر جمله را برشمرم از اهل خراسان دشوار باشد و من سیصد کس دیدم اندر خراسان تنها که هر یک مشربی داشتند که یکی از آن اندر همه عالم بس بُوَد. و این جمله از آن است که آفتاب محبت و اقبال طریقت اندر طالع خراسان است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم افراد اهل خراسان را بشمارم، این کار دشوار خواهد بود زیرا من در خراسان سیصد نفر را دیدم که هر کدام روش خاصی در زندگی داشتند و هر یک از آن سبک‌ها در کل دنیا منحصربه‌فرد است. این از آنجا نشأت می‌گیرد که نور محبت و گرایش به طریقت در سرنوشت خراسان وجود دارد.
اما از اهل ماوراء النهر: خواجه امام، مقبول خاص و عام، ابوجعفر محمد ابن الحسن الحرمی: مردی مستمع و گرفتار است و همتی عالی دارد و روزگاری صافی و شفقتی تمام بر طالبان درگاه حق. و خواجهٔ فقیه و اندر میان اصحاب خود وجیه، ابومحمد باثغری: روزگاری نیکو داشت و معاملاتی قوی و محمد ایلاقی، شیخ وقت و بزرگ زمانه بود و تارک رسوم و عادات و بهانه و خواجه عارف، فرید وقت بود و بدیع عصر. و علی بن اسحاق، خواجهٔ روزگار مردی محتشم بود و زبانی نیکو داشت.
هوش مصنوعی: در سرزمین ماوراء النهر، فردی به نام خواجه امام وجود دارد که همواره مورد توجه مردم است و محبوب خاص و عام به شمار می‌آید. ابوجعفر محمد ابن الحسن الحرمی، مردی شنوا و درگیر مسائل روز است و دارای اراده‌ای بالا می‌باشد. او در گذشته به خاطر صفا و محبتش نسبت به طالبین درگاه حق شناخته شده بود. خواجه‌ای دیگر به نام ابومحمد باثغری، فقیهی محترم و مورد توجه در جمع یارانش بود که ایام خوشی را سپری کرده و در امور خود توانایی بالایی داشت. محمد ایلاقی نیز در زمان خود بزرگ‌ترین شیخ و مرشد بود که از رسوم و عادات دوری می‌گزید. همچنین خواجه عارفی وجود داشت که در زمان خود بی‌نظیر و منحصر به فرد بود. علی بن اسحاق، مردی محترم و دارای زبان و بیان خوش، در روزگار خود به شمار می‌رفت.
و این اسامی گروهی است که جمله را بدیده‌‌ام و مناقب یک یک، خود را معلوم کرده و جمله از اهل تحقیق بوده‌اند.
هوش مصنوعی: این لیست شامل افرادی است که به تحقیق پرداخته‌اند و شایستگی‌های هر یک از آن‌ها مشخص شده است.
اما از اهل غزنین و سُکّان آن: شیخ عارف، و اندر روزگار خود منصف، ابوالفضل بن اسد: پیری بزرگوار بود، و وی را براهین ظاهر و کرامات زاهر بود و چون شعله‌ای بود از آتش محبت، و روزگارش مبنی بر تلبیس بود. و شیخ مجرد و از علایق مفرد، اسماعیل الشّاشی: پیری محتشم بود و بر طریق ملامت رفتی و شیخ سالار طبری، از علمای متصوّفه بود و روزگاری نیکو داشت و شیخ عیار و معدن اسرار، ابوعبداللّه محمد بن الحکیم، المعروف به مُرید، رحمه اللّه: از مستان حضرت قربت حق بود و اندر فن خود ثانی نداشت و روزگارش بر خلق پوشیده بود و وی را براهین ظاهر است و آیات زاهر. و به صحبت روزگارش بهتر بودی از آن‌چه به دیدار و شیخ محترم و از جملهٔ بزرگان مقدم، سعید بن ابی سعید العیار: حافظ حدیث پیغمبر بود و عمری نیکو یافت و مشایخ بسیار را بدید و قوی حال بود و با خبر؛ اما پوشیده رفتی، معنی خود به کس ننمودی. و خواجهٔ بزرگوار و قاعدهٔ حرمت و وقار، ابوعلا عبدالرحیم بن احمد سفری: عزیز قوم است و سید وقت و مرا دل با وی نیکو باشد و روزگاری مهذب دارد و حال نیکو و از فنون علم آگاه است. و شیخ اوحد، قَسورة بن محمد الجَردیزی: با اهل طریقت شفقتی تمام دارد و مر هر یک را به نزدیک وی حرمتی هست و مشایخ را دیده است.
هوش مصنوعی: در غزنین، عارف بزرگواری به نام ابوالفضل بن اسد زندگی می‌کرد که انسان منصف و محترمی بود. او دارای براهین و کرامات واضحی بود و همچون شعله‌ای پرنور از محبت به حق می‌درخشید. در کنار او، اسماعیل الشاشی وجود داشت که انسانی بزرگوار و محتشم بود و به طرز خاصی در مسیر ملامت حرکت می‌کرد. همچنین شیخ سالار طبری، از جمع اهل علم و تصوف بود که زندگی خوبی داشت. ابوعبدالله محمد بن الحکیم، معروف به مرید، نیز از عارفان بزرگ و صاحب اسرار بود، او در نزدیکی حق و در فن خود بی‌نظیر بود، با این حال بیشتر زندگی‌اش در پرده‌ای از پنهان‌کاری گذشت. سعید بن ابی سعید العیار، حافظ حدیث پیامبر، از دیگر بزرگان آن زمان بود که سال‌های زیادی را سپری کرد و مشایخی را ملاقات نمود، اما بیشتر به دور از چشم دیگران زندگی کرد و به‌خوبی به معنا و حقیقت خود پی برد. در نهایت، ابوعلا عبدالرحیم بن احمد سفری، انسانی محترم و با وقار از قوم خود بود که از علم آگاهی داشت و وضعیت خوبی را در زندگی خود داشت. قسوره بن محمد الجردیزی نیز به خاطر شفقت و محبتش به دیگران مورد احترام بود و با مشایخ و اهل طریقت ارتباط نزدیکی داشت.
و به حکم اعتقاد عوام و علمای آن شهر، امیدوارم که از پس این کسانی پدید آیند که ما را بدیشان اعتداد باشد و این گروهی پراکندگان که اندر آن شهر راه یافته‌اند و صورت این طریق را قبیح گردانیده، از آن شهر پاک گردند و آن نیز قدمگاه اولیا وبزرگان دین شود، ان شاء اللّه تعالی.
هوش مصنوعی: امیدوارم افرادی ظهور کنند که مورد قبول مردم و علمای آن شهر باشند و این گروهی که در آنجا پراکنده شده‌اند و این مسیر را ناپسند جلوه داده‌اند، از آن شهر دور شوند و آنجا تبدیل به محل حضور اولیا و بزرگان دین گردد، ان شاء الله.
اکنون بازگردیم به فرق فِرق ایشان اندر مذاهب و بیان هر یک و باللّه العون و العصمة و السّداد.
هوش مصنوعی: حالا بیایید به تفاوت‌های بین گروه‌های مختلف آن‌ها در زمینه‌ی عقاید و بیان هر یک از آن‌ها بپردازیم و در این مسیر به یاری خدا و کمک و توفیق او امیدواریم.

حاشیه ها

1402/02/02 10:05
یزدانپناه عسکری

7- محمد معشوق

***

[عین القضات همدانی، نامه‌ها  ج3 ص352و353]

و این جماعت که رسیدند، ایشان را مغلوبی در پناه خود نگاه ‌می‌داشت، و مستی ایشان سایه‌وان سر ایشان شد. و هرکه با تمیز بود سرش ‌برداشتند؛ الاّ کسانی که شایستة نبوّت بودند، پس ایشان را بر آن راه‌های دور از جاده ‌اطلاع دادند. و چون مطلع شدند، ایشان را واراه آوردند و مُشرفی مملکت به ایشان تسلیم کردند.

و از جملة مغلوبان این دو ترکمان بودند،که حسین قصاب‌ از ایشان حکایت کرد: وا کاروانی عظیم به راهی می‌رفتم، ناگاه دو ترکمان از میان کاروان برون‌ شدند و راه نامسلوک را رفتن گرفتند. این قصاب می‌گوید: واخود گفتم که این دو ترکمان مگر راه می‌دانند نزدیک‌تر از این راه معهود؛ پی ‌بر پی ایشان نهادم و می‌رفتم، و کاروان همچنان بگذاشتم، و شبی بود تاریک. چون پاره‌ای راه رفته بودم، ناگاه‌

روی ماه پوشیده شد به ابری سیاه، و من راه گم کردم؛ ولیکن چاره نمی‌دانستم جز رفتن. چنانکه گویند، مصراع: در شیب و فراز عشق، افتان، خیزان. می‌گوید: چون نیمه‌شبی بود، دوباره ماه از ابر برون آمد، و از قدم آن دو جوانمرد بازیافتم و می‌رفتم.

چون صبحی بود، کوهی پدید آمد. آن دو ترکمان مردوار پای بر آن کوه‌ نهادند، و به یک ساعت بر آن بالا شدند؛ من نیز جانی می‌کندم و ساعتی بیفتادمی و ساعتی برفتمی. آخر بر سر آن کوه شدم. آفتاب طلوع می‌کرد. لشکرگاهی عظیم دیدم خیمه‌های بی‌نهایت زده. و در آن میان، خیمه‌ای دیدم عظیم. پرسیدم که آن خیمه از آن کیست؟ گفتند: آن سلطان است. پای راست از رکاب برون افتادم، آوازه‌ای به گوشم رسید که سلطان در خیمه نیست و برنشسته است و به شکار شده.

مرا عقل زایل شد،

پای چپ در رکاب بماند و پای راست باز افتاده، و هنوز در انتظار آنم که سلطان بازگردد. آن دو ترکمان یکی محمد معشوق‌ بوده است و یکی‌ امیرعلی عبو.

[یزدانپناه عسکری]

النَّبِئ، مسافران آگاهی و در پای چپ مانده طهارت دل

دانلود فایل pdf