گنجور

شمارهٔ ۹۸

گر ز رخسار تو یک لمعه بدریا افتد
آب آتش شود و شعله بصحرا افتد
بسکه از قد تو نالیم بآواز بلند
هر نفس غلغله در عالم بالا افتد
روز وصلست، هم امروز فدای تو شوم
کار امروز نشاید که بفردا افتد
دارم امید که: چون تیغ کشی در دمِ قتل
هر کجا پای تو باشد سرم آنجا افتد
رفتی از خانه ببازار بصد عشوه و ناز
آه ازین ناز! درین شهر چه غوغا افتد؟
آنکه انداخت درین آتش سوزان ما را
دل ما بود، که آتش بدل ما افتد؟
دل مدهوش هلالی، که ز پا افتادست
کاش در جلوه گه آن بت رعنا افتد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر ز رخسار تو یک لمعه بدریا افتد
آب آتش شود و شعله بصحرا افتد
هوش مصنوعی: اگر تنها یک پرتو از چهره‌ی تو به دریا بیفتد، آن آب به آتش تبدیل می‌شود و شعله‌اش به صحرا می‌رسد.
بسکه از قد تو نالیم بآواز بلند
هر نفس غلغله در عالم بالا افتد
هوش مصنوعی: هر بار که به قد و قامت تو می‌نگریم و ناله می‌زنیم، صدای ما به حدی بلند است که در آسمان طنین‌انداز می‌شود.
روز وصلست، هم امروز فدای تو شوم
کار امروز نشاید که بفردا افتد
هوش مصنوعی: امروز روز وصال است و من آماده‌ام که برای تو فدای شوم. کارهای امروز نباید به فردا موکول شوند.
دارم امید که: چون تیغ کشی در دمِ قتل
هر کجا پای تو باشد سرم آنجا افتد
هوش مصنوعی: من امیدوارم که هر کجا که تو قدم بگذاری، سرم به دامن تو بیفتد مانند کسی که در لحظه‌ی کشتن، تیغ را بیرون آورده است.
رفتی از خانه ببازار بصد عشوه و ناز
آه ازین ناز! درین شهر چه غوغا افتد؟
هوش مصنوعی: تو از خانه به بازار رفتی و با تمام فریبندگی و ناز خود، همه را تحت تأثیر قرار دادی. آه! چه شور و هیاهویی در این شهر به پا خواهد شد!
آنکه انداخت درین آتش سوزان ما را
دل ما بود، که آتش بدل ما افتد؟
هوش مصنوعی: شخصی که ما را در این آتش سوزان قرار داده، دل ما بوده است. آیا دل ما نمی‌توانست باعث شعله‌ورتر شدن آتش درون ما شود؟
دل مدهوش هلالی، که ز پا افتادست
کاش در جلوه گه آن بت رعنا افتد
هوش مصنوعی: دل شیدا و خاموش من تحت تأثیر زیبایی هلالی است که به زمین افتاده، ای کاش در محضر آن معشوق زیبا، من نیز به زمین بیفتم و تسلیم شوم.