شمارهٔ ۱۰۳
ماه شهرآشوب من، هر گه به راهی بگذرد
شهر پر غوغا شود، چونان که ماهی بگذرد
روزم از هجران سیه شد، آفتاب من کجاست؟
تا به سویم در چنین روز سیاهی بگذرد
چون به ره می بینمش، بیخود تظلم می کنم
همچو مظلومی که بر وی پادشاهی بگذرد
ای که در عشق بتان لاف صبوری می زنی
صبر کن، تا زین حکایت چند گاهی بگذرد
نگذرد، گر سالها باشم به راهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آن دم چو ماهی بگذرد
با وجود آنکه آتش زد مرا در جان و دل
دل نمی خواهد که سویش دود آهی بگذرد
ساقیا، لب تشنه مردم، کاش بر من بگذری
وه! چه باشد آب حیوان بر گیاهی بگذرد؟
در صف خوبان تو در جولان و خلقی در فغان
همچو آن شاهی که با خیل و سپاهی بگذرد
گفت: می خواهم که از پیش هلالی بگذرم
آه! گر ظلمی چنین بر بی گناهی بگذرد!
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه شهرآشوب من، هر گه به راهی بگذرد
شهر پر غوغا شود، چونان که ماهی بگذرد
هوش مصنوعی: ماه زیبای من که هر بار از مسیری عبور میکند، شهر را پر از سر و صدا و هیجان میکند، همانطور که وقتی ماه از آسمان میگذرد، همه چیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
روزم از هجران سیه شد، آفتاب من کجاست؟
تا به سویم در چنین روز سیاهی بگذرد
هوش مصنوعی: روزهایم به خاطر دوریِ تو تاریک و غمناک شده است، و من نمیدانم آفتاب من کجاست. امیدوارم که در این روزهای سیاه و دشوار، تو به سوی من بیایی.
چون به ره می بینمش، بیخود تظلم می کنم
همچو مظلومی که بر وی پادشاهی بگذرد
هوش مصنوعی: وقتی او را میبینم، مثل یک انسان بیگناه و مظلوم احساس ضعف و ناتوانی میکنم، گویی که در برابر یک پادشاه قرار گرفتهام.
ای که در عشق بتان لاف صبوری می زنی
صبر کن، تا زین حکایت چند گاهی بگذرد
هوش مصنوعی: ای کسی که در عشق معشوقان ادعای صبوری میکنی، کمی صبر کن تا این ماجرا و ماجراهایش مدتی بگذرد.
نگذرد، گر سالها باشم به راهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آن دم چو ماهی بگذرد
هوش مصنوعی: اگر سالها در انتظار او بمانم، او هرگز نمیرود و اگر لحظهای غایب شوم، او مانند ماهی از کنار من میگذرد.
با وجود آنکه آتش زد مرا در جان و دل
دل نمی خواهد که سویش دود آهی بگذرد
هوش مصنوعی: با اینکه آتش عشق در وجودم شعلهور است و جان و دل را میسوزاند، اما نمیخواهم هیچ نشانهای از زحمت و درد به سمت او بفرستم.
ساقیا، لب تشنه مردم، کاش بر من بگذری
وه! چه باشد آب حیوان بر گیاهی بگذرد؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، مردم تشنهای که کاش مرا ببینی و بر من بگذری. چه میشود اگر آبی که برای زنده کردن گیاهان است، بر من بگذرد؟
در صف خوبان تو در جولان و خلقی در فغان
همچو آن شاهی که با خیل و سپاهی بگذرد
هوش مصنوعی: در میان نیکان تو در اوج زیبایی و مردم در ناراحتی هستند، مانند شاهی که با لشکر و قدرت خود در حال گذر است.
گفت: می خواهم که از پیش هلالی بگذرم
آه! گر ظلمی چنین بر بی گناهی بگذرد!
هوش مصنوعی: گفت: میخواهم از پس هلالی عبور کنم. آه! چقدر دردناک است که چنین ظلمی بر بیگناهی اعمال شود!

هلالی جغتایی