شمارهٔ ۹۵
ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را
که داغ لاله کردم، مردم چشم غزالان را
نه آنم کز جفای عشق، آسان دست بردارم
به دامان قیامت می برم، چاک گریبان را
سواد دیدهٔ من، صورت نقش نگین دارد
ز بس افشرده ام بر چشم خون آلود، مژگان را
عبیر آلوده بویی، مغز گل را عطسه زن ، دارد
مگر دست صبا زد شانه، آن زلف پریشان را
نگاهت نارسا می افتد از دل های مشتاقان
به کوتاهی مبادا شهره سازی، مَدِّ احسان را
سراسر صرف شبهای جدایی می شود عمرم
برای سوختن چون شمع، دارم رشتهٔ جان را
گذشت آن هم که دل را از شهادت شاد می کردم
کشید از سینه ام بی رحمی صیّاد پیکان را
خدنگ ناز بی پروا، نگاه عجز نامحرم
که دیگر بر سر رحم آورد، آن نامسلمان را؟
حزین ، سر سبز دارد دانه ام را پرتو لطفش
نگهدارد خدا از چشم بد، آن برق جولان را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را
که داغ لاله کردم، مردم چشم غزالان را
هوش مصنوعی: با مژههای خود، چهرهای سرخ و زیبا چون گلها برای بیابان خلق کردم و با این کار، چهرهٔ زیبا و جذاب غزالان را تحت تأثیر قرار دادم.
نه آنم کز جفای عشق، آسان دست بردارم
به دامان قیامت می برم، چاک گریبان را
هوش مصنوعی: من آن شخص نیستم که به آسانی از عشق و درد جدایی دست بکشم و در روز قیامت به سوی حق سفر میکنم، با دلی شکسته و نالهایی از عشق در سینهام.
سواد دیدهٔ من، صورت نقش نگین دارد
ز بس افشرده ام بر چشم خون آلود، مژگان را
هوش مصنوعی: نگاه من به قدری پرمغز و عمیق است که همچون نگینی زیبا به نظر میرسد. به خاطر اشکهای بسیار که بر چشمانم نشسته، مژگانم هم به حالت دلنشینی درآمده است.
عبیر آلوده بویی، مغز گل را عطسه زن ، دارد
مگر دست صبا زد شانه، آن زلف پریشان را
هوش مصنوعی: بوی عطرآلودی که از گل برخاسته، مانند عطسهای است که از عمق وجودش برمیخیزد. آیا ممکن است که نسیم صبحگاهی این زلفهای پریشان را مرتب کرده باشد؟
نگاهت نارسا می افتد از دل های مشتاقان
به کوتاهی مبادا شهره سازی، مَدِّ احسان را
هوش مصنوعی: برای توجیه تمایل و اشتیاق دلهای هوادارانت، مبادا به خاطر شهرت خود به دیگران لطف کنی.
سراسر صرف شبهای جدایی می شود عمرم
برای سوختن چون شمع، دارم رشتهٔ جان را
هوش مصنوعی: تمام عمرم صرف شبهای جدایی میشود، مثل شمعی که در حال سوختن است. احساس میکنم که رشتهٔ زندگیام در حال قطع شدن است.
گذشت آن هم که دل را از شهادت شاد می کردم
کشید از سینه ام بی رحمی صیّاد پیکان را
هوش مصنوعی: گذشت زمانی که با خوشحالی دل را از گواهی دادن به عشق شاد میکردم. حالا بیرحمی تیرانداز، تیرش را از سینهام کشید.
خدنگ ناز بی پروا، نگاه عجز نامحرم
که دیگر بر سر رحم آورد، آن نامسلمان را؟
هوش مصنوعی: دختر نازنین و بیپروا، با نگاهی که به حالت ناتوانی دارم، آیا میتوانی آن شخص نامسلمان را به حالت تردید و ترحم واداری؟
حزین ، سر سبز دارد دانه ام را پرتو لطفش
نگهدارد خدا از چشم بد، آن برق جولان را
هوش مصنوعی: حزین، با لطف خدا، دانهی من را که سرسبز شده، از آسیبهای دیگران حفظ کند و نور درخشان آن را از چشمهای بد دور نگه دارد.

حزین لاهیجی