شمارهٔ ۹۰
سفید کرد غمت دیده های تار مرا
بود سیاهی زلف تو روزگار مرا
چو شمع، سوز دل خود مرا تمام کند
به دیگری نگذارد غم تو کار مرا
ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر
هوای گرد تو گشتن بود، غبار مرا
ز چشم مست توام یک نظر بس است ولی
هزار میکده می، نشکند خمار مرا
دغل مباز که هرگز خراب نتوان کرد
ز فیل مست ستم، عهد استوار مرا
چو زلف، رشتهٔ گلدستهٔ میان تو شد
وفا پر از گل حسرت کند کنار مرا
همیشه ریشهٔ نخلم ز گریه بود در آب
سموم هجر فرو ریخت، برگ و بار مرا
ز تندباد نلرزد، چو شاخ سنگین شد
دواست رطل گران، دست رعشه دار مرا
به شمع وادی ایمن گشود دیده کلیم
ندیده بود مگر آتشین عذار مرا؟
کند شکوفه ی بادام، خار مژگانم
به چشم من گذر افتد اگر، بهار مرا
خمار در سر و چون چشم یار بیمارم
خبر دهید ز من، مست هوشیار مرا
خوشم که ناوک آن غمزه، خسته است حزین
دل فگار مرا، جان بی قرار مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سفید کرد غمت دیده های تار مرا
بود سیاهی زلف تو روزگار مرا
هوش مصنوعی: غم تو چشمان تاریکم را روشن کرده است، در حالی که سیاهی موهای تو، زندگیام را تیره و تار کرده است.
چو شمع، سوز دل خود مرا تمام کند
به دیگری نگذارد غم تو کار مرا
هوش مصنوعی: مثل شمعی که با سوختن خود نور میدهد، دل من هم میسوزد و تمام وجودم را میسوزاند. اما غم تو اجازه نمیدهد که به دیگران فکر کنم یا به کارهای دیگر بپردازم.
ز رستخیز نخیزد ز جا مگر که دگر
هوای گرد تو گشتن بود، غبار مرا
هوش مصنوعی: از قیامت برنمیخیزم مگر اینکه واقعاً خواستهام به گرد تو بچرخم، به خاطر همین غبار وجودم.
ز چشم مست توام یک نظر بس است ولی
هزار میکده می، نشکند خمار مرا
هوش مصنوعی: یک نگاه از چشمان مست تو برای من کافی است، اما هزار بادهخانه هم نمیتواند خمار و مستی من را بشکند.
دغل مباز که هرگز خراب نتوان کرد
ز فیل مست ستم، عهد استوار مرا
هوش مصنوعی: فریب و نیرنگ نزن، زیرا هیچگاه نمیتوانی رابطه محکم و استواری که با دست قدرت و نفوذ دارم را خراب کنی.
چو زلف، رشتهٔ گلدستهٔ میان تو شد
وفا پر از گل حسرت کند کنار مرا
هوش مصنوعی: وقتی که موهایت به مانند رشتهای از تزیینات در وسط وجود تو شد، وفا در کنار من پر از گلهای حسرت میشود.
همیشه ریشهٔ نخلم ز گریه بود در آب
سموم هجر فرو ریخت، برگ و بار مرا
هوش مصنوعی: همیشه ریشهٔ نخل من به خاطر گریه و اندوه در آبهای سمی جدایی و بیمهری ذوب شده و باعث سرنگونی برگها و میوههایم شده است.
ز تندباد نلرزد، چو شاخ سنگین شد
دواست رطل گران، دست رعشه دار مرا
هوش مصنوعی: اگرچه در برابر طوفان نلرزد، وقتی که شاخ سنگین بود، درمان درد من به مانند وزنی سنگین، دست لرزان من را تسکین میدهد.
به شمع وادی ایمن گشود دیده کلیم
ندیده بود مگر آتشین عذار مرا؟
هوش مصنوعی: کلیم، که اشاره به حضرت موسی دارد، در درهای امن به تماشای شمعی پرداخت. او هیچ چیزی جز چهرهای آتشین و درخشان مرا ندیده بود.
کند شکوفه ی بادام، خار مژگانم
به چشم من گذر افتد اگر، بهار مرا
هوش مصنوعی: زمانی که شکوفههای بادام میریزند، اگر خاری که از مژههایم بر چشمم میافتد گذر کند، بهار برای من اتفاق میافتد.
خمار در سر و چون چشم یار بیمارم
خبر دهید ز من، مست هوشیار مرا
هوش مصنوعی: حالتی شبیه بیخودی و شیدایی دارم و چشمانم به یاد محبوب، گرفتار درد است. از حال من با خبر باشید؛ من در حالی که مست هستم، هنوز هوشیارم.
خوشم که ناوک آن غمزه، خسته است حزین
دل فگار مرا، جان بی قرار مرا
هوش مصنوعی: خوشحالم که تیرکمان آن چشم نازک، از تیراندازی خسته شده است. دل دردناک و دلواپسم به شدت نگران و بیقرار است.

حزین لاهیجی