گنجور

شمارهٔ ۱۱۶

شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را
دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را
با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم
کای دیده به راهت دو جهان بی سر و پا را
دیری ست که از دوری خاک سرکویی
در دیده و دل ریخته ام خار جفا را
ظالم برسان مژده، گر افتاد گذارت
ازکوی کسی کش سر ما نیست، خدا را
این نغمه به لب، بی خبر از خویش فتادم
کز خاک رهت غالیه ای بود صبا را
چون باز به خویش آمدم از عالم مستی
گفتم که بگو آن صنم هوش ربا را
کز دوریت آتش به جهان زد، دل گرمم
بیدادگرا، دل شکنا، طرفه نگارا
سوزد شب و آسوده بود روز، خوشا شمع
قد احرقنی هجرک لیلا و نهاراً
مپسند سیه روز و پریشان، دل جمعی
یکباره مکش ازکف ما، زلف دو تا را
القصه، مرا بی تو دگر تاب نمانده ست
لن اقدر فی هجرک صبراً و قرارا
احوال حزین دل و دین باخته این است
یک ره چه شود تازه کنی عهد وفا را؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را
دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را
هوش مصنوعی: شاید بوی تو خبر از تو به ما بدهد. دیشب در مسیر تنگی که بودیم به نسیم صبحگاهی اشاره کردیم.
با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم
کای دیده به راهت دو جهان بی سر و پا را
هوش مصنوعی: با قلبی پر از عشق و شوق، پذیرای تو هستیم، ای کسی که چشم به راه تو، دو جهان بی‌هدف و حیران است.
دیری ست که از دوری خاک سرکویی
در دیده و دل ریخته ام خار جفا را
هوش مصنوعی: مدتی است که به خاطر دوری از خاک سر کوی تو، در دلم و چشمانم رنج و غم انباشته‌ام.
ظالم برسان مژده، گر افتاد گذارت
ازکوی کسی کش سر ما نیست، خدا را
هوش مصنوعی: به ظالم بگو که اگر ازکوچه کسی که ما را رها کرده‌ای، عبور کردی، خدا را یاد کن.
این نغمه به لب، بی خبر از خویش فتادم
کز خاک رهت غالیه ای بود صبا را
هوش مصنوعی: در اینجا شخص به این نکته اشاره می‌کند که صدای دلنشینی را با خود به همراه دارد، بدون آنکه از حال و روز خود آگاه باشد. او احساس می‌کند که این صدای جذاب، همانند گل‌های خوشبویی است که نسیم آنها را به سمتش می‌آورد و این گل‌ها نشانه‌ای از عشق و زیبایی محبوبش هستند.
چون باز به خویش آمدم از عالم مستی
گفتم که بگو آن صنم هوش ربا را
هوش مصنوعی: وقتی به وضعیت عادی و طبیعی خود برگشتم و از حالت سرمستی خارج شدم، به خودم گفتم که بگو آن دلربا و جذاب را چه می‌شود.
کز دوریت آتش به جهان زد، دل گرمم
بیدادگرا، دل شکنا، طرفه نگارا
هوش مصنوعی: از دوری تو آتش به دل و دنیا می‌زند، اما دل من با وجود این، گرم و پر از عشق است، ای بی‌رحم و دل‌شکن، چه زیبا و دلربا.
سوزد شب و آسوده بود روز، خوشا شمع
قد احرقنی هجرک لیلا و نهاراً
هوش مصنوعی: شب در آتش می‌سوزد و روز در آرامش است، خوشا آن شمعی که به خاطر دوری تو در طول شب و روز می‌سوزد.
مپسند سیه روز و پریشان، دل جمعی
یکباره مکش ازکف ما، زلف دو تا را
هوش مصنوعی: غصه و روزهای ناخوشایند را نپسند، نباید به یکباره دل شاد و آرام ما را از ما بگیری، زلف‌هایت را هم که دو رشته هستند.
القصه، مرا بی تو دگر تاب نمانده ست
لن اقدر فی هجرک صبراً و قرارا
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، من بدون تو دیگر تحملی ندارم و نمی‌توانم در دوری تو صبر کنم و آرامش داشته باشم.
احوال حزین دل و دین باخته این است
یک ره چه شود تازه کنی عهد وفا را؟
هوش مصنوعی: دل غمگین و دینی که باخته، چنین حالتی دارد: آیا یک بار هم که شده می‌توانی پیمان وفا را تازه کنی؟