شمارهٔ ۱۲ - تجدید مطلع
گردی ز آستان تو یا مبدء النعم
چشم امیدوار مرا منتهی الرّجا
سر کی فرود آیدم، الا به طوق تو؟
لالای کمترین توام، خالص الولا
بر جبهه داغ بندگیم بر تو روشن است
ای آفتاب پیش ضمیرت کم از سها
پروای آفتاب قیامت نمی کنم
در سایهٔ لوای تو، یا صاحب اللّوا
شرح محامدت که از آن قاصر است عقل
کلک زبان بریدهٔ من چون کند ادا؟
شاها تویی که از کرمت خاطر حزین
دارد ز خوشدلی به رخ صبح خنده ها
هر صبحدم به صیقل مهر تو آسمان
آیینهٔ ضمیر مرا می دهد جلا
اکنون همای صبح سعادت گشود پر
دل می پرد به بال دعاهای بی ربا
کامی که هست، از تو طلب می کند دلم
چون ذات توست واسطهٔ رحمت خدا
باشد دوام وصل تمنای خاطرم
اذ لیس عند ربک صبح و لامسا
دیگر امید آن که دهی سرفرازی ام
گردد سرم ز سجده به خاک تو، عرش سا
خواهم طلب کنی من آواره را ز لطف
ای من سگ درت به کجا آرم التجا؟
مپسند بیش ازین تو که غمخوار عالمی
کز بار غم شود الف قامتم دو تا
این بود مطلبم، به جناب تو عرض شد
گردد اگر قبول، دگر نیست مدعا
با یار مهربان ز دل دردکش حزین
آهی بس است، طول سخن می دهی چرا؟
افتاده در صوامع افلاک غلغله
از بس رسا بود نی کلک تو را نوا
ختم سخن نما به دعایی ز روی صدق
اکنون که هست صبح اجابت جبین گشا
تا هست مست شور تو سرهای سرخوشان
تا هست گرم عشق تو دلهای آشنا
از جوش ذکر و غلغل زوّارِ روضه ات
پیوسته باد گنبد افلاک پرصدا
بیگانه نیست در نظر ره روان عشق
گر نام این قصیده نهم، منهج الولا
شمارهٔ ۱۱ - تجدید مطلع: ای نور دیده را به غبار تو التجاشمارهٔ ۱۳ - و نیز در مدح آن بزرگوار (ع): یک پرده نشید است صلا گوش اصم را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گردی ز آستان تو یا مبدء النعم
چشم امیدوار مرا منتهی الرّجا
هوش مصنوعی: یک ذره از آستان تو برایم مانند منبعی از نعمتهاست؛ چشم امیدوار من به تو دوخته شده و به تو وابسته است.
سر کی فرود آیدم، الا به طوق تو؟
لالای کمترین توام، خالص الولا
هوش مصنوعی: به کدام سرزمین فرو خواهم آمد جز به دامن تو؟ من کوچکترین آشنای تو هستم و عاشقانه به تو وابستهام.
بر جبهه داغ بندگیم بر تو روشن است
ای آفتاب پیش ضمیرت کم از سها
هوش مصنوعی: بر پیشانی بندگیام اثر داغی وجود دارد که برای تو روشن است، ای آفتاب. در درون تو، چیزی کمتر از ستاره نیست.
پروای آفتاب قیامت نمی کنم
در سایهٔ لوای تو، یا صاحب اللّوا
هوش مصنوعی: من در سایه حمایتی که تو فراهم کردهای، به روز قیامت و سختیهای آن فکر نمیکنم و احساس نگرانی نمیکنم.
شرح محامدت که از آن قاصر است عقل
کلک زبان بریدهٔ من چون کند ادا؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم وصف محبت تو را بیان کنم در حالی که عقل من از آن ناتوان است و زبان من نیز توانایی ادا کردن آن را ندارد؟
شاها تویی که از کرمت خاطر حزین
دارد ز خوشدلی به رخ صبح خنده ها
هوش مصنوعی: به ایزد بزرگ، تویی که با لطف و کرامتت، دل غمگین افراد را شاد و شگفتانگیز میکنی، مانند صبحی که با خنده و روشنیاش، همه چیز را خوشحال میسازد.
هر صبحدم به صیقل مهر تو آسمان
آیینهٔ ضمیر مرا می دهد جلا
هوش مصنوعی: هر صبح که میگذرد، نور خورشید مانند یک آینه به باطن من درخشش میبخشید و آن را زیباتر و واضحتر میکند.
اکنون همای صبح سعادت گشود پر
دل می پرد به بال دعاهای بی ربا
هوش مصنوعی: اکنون صبح خوشبختی دروازهاش را باز کرده و قلب پرشور ما مانند پرندهای به سوی دعاهای بدون ربا پرواز میکند.
کامی که هست، از تو طلب می کند دلم
چون ذات توست واسطهٔ رحمت خدا
هوش مصنوعی: دل من آنچه که میخواهد، از تو میخواهد؛ زیرا تو خود سبب رحمت خداوند هستی.
باشد دوام وصل تمنای خاطرم
اذ لیس عند ربک صبح و لامسا
هوش مصنوعی: باشد که وصل محبوبم همیشه برقرار بماند، زیرا در پیشگاه پروردگارت نه صبحی وجود دارد و نه شام.
دیگر امید آن که دهی سرفرازی ام
گردد سرم ز سجده به خاک تو، عرش سا
هوش مصنوعی: دیگر امیدوار نیستم که با هدایت تو، سرنوشت من بهتر شود. سرم از سجده بر خاک تو بلند نمیشود; حتی عرش آسمان در مقابل تو قرار دارد.
خواهم طلب کنی من آواره را ز لطف
ای من سگ درت به کجا آرم التجا؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از کسی که مهربانی و لطفی در دل دارد، درخواست میکند که به او توجهی کند. او خود را به عنوان یک انسان آواره و بیکس معرفی میکند و ابراز میدارد که نمیداند باید از کجا و چگونه درخواست کمک کند. شاعر به نوعی نشاندهنده حس ناامیدی و نیاز به یاری است.
مپسند بیش ازین تو که غمخوار عالمی
کز بار غم شود الف قامتم دو تا
هوش مصنوعی: نگاهی متفاوت به زندگی داشته باش و خود را زیاد تحت فشار نگذار. تو نمیتوانی بار غم دیگران را به دوش خود بیندازی و همچنان راست و استوار بایستی.
این بود مطلبم، به جناب تو عرض شد
گردد اگر قبول، دگر نیست مدعا
هوش مصنوعی: این بود ماجرا که به شما عرض شد. اگر بپذیرید، دیگر نیازی به گفتن بیشتر نیست.
با یار مهربان ز دل دردکش حزین
آهی بس است، طول سخن می دهی چرا؟
هوش مصنوعی: با همراه خوب و صمیمی، تنها یک آه عمیق از دل پر درد کافی است. چرا سخن را طولانی میکنی؟
افتاده در صوامع افلاک غلغله
از بس رسا بود نی کلک تو را نوا
هوش مصنوعی: در بالای آسمانها که به آرامش و سکوت معروف است، صدای شگفتانگیزی به گوش میرسد که ناشی از نواختن آهنگ توست. این صدا به حدی زیبا و رساست که حتی در این فضای آرامش، تلاطمی ایجاد کرده است.
ختم سخن نما به دعایی ز روی صدق
اکنون که هست صبح اجابت جبین گشا
هوش مصنوعی: سخن را به دعایی از صمیم قلب پایان بده، اکنون که صبح زمان اجابت فرا رسیده است، سر خود را به دعا بالا بیاور.
تا هست مست شور تو سرهای سرخوشان
تا هست گرم عشق تو دلهای آشنا
هوش مصنوعی: وقتی که شوق و جذبه تو وجود دارد، سرهای شاد و خوشحال خاموش نمیشوند و تا زمانی که عشق تو در دلها میتپد، ارتباطهای آشنا و محبتها زنده خواهند ماند.
از جوش ذکر و غلغل زوّارِ روضه ات
پیوسته باد گنبد افلاک پرصدا
هوش مصنوعی: همواره نام و یاد تو به گوش میرسد و زائران حرم تو صدای پرشور و دلنشینی دارند که به آسمان میرسد.
بیگانه نیست در نظر ره روان عشق
گر نام این قصیده نهم، منهج الولا
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر عشق حرکت میکند، میداند که عشق هیچ غریبهای نیست. اگر این شعر را به نام "منهج الولا" بخوانم، در واقع به روش و طریقه عشق اشاره دارم.