غزل شمارهٔ ۲۱۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش محمدرضاکاکائی
حاشیه ها
غزلیات حافظ را یکسره عرفانی دیدن و یا تمامی زمینی انگاشتن ، بیراهه رفتن است . شیوه تفکر حافظ ،در طول زندگی تغییر کرده و بالمآل اشعارش نیز متاثر از این دگرگونی ها ،بیانگر چنین تطوراتی است. نمدانم درچه حال وهوایی،غزل بالا سروده شده ،اما بیگمان از: دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب ...نمی توان برداشتی عرفانی داشت.
علی جان شاید دلت با افکارت در تضاد باشد, حافظ جز به عرفان و خرد چیزی را نگفته,... معنی دی عزیزی ... اینست که, شراب و یا حقیقت گوایی در آن زمان و تا این زمان گناه و یا مخالف دستورات دینی میتواند باشد, و افرادی مانند حافظ میبایست در خلوت خود و در جایی دور از ماموران دولتی در حال و افکار خود باشند, چون به گفته آنها این اشخاص گناه کار هستند , پس حافظ به آنها میگوید: اگر افکار او و خوردن شراب گناه و عیب است پس باشد که ما در پنهان و گوشه خانه خود در حال و صفای خودمان باشیم و بمانیم.... و آن دیگران که عیب جویی دیگران میکنند با خود نمایی کار خود بکنند
دربیت دوم شاخ علاوه بر معنی « شاخه » در فرهنگها به معنی« پیمانة شراب » ضبط شده است . ظاهراً حافظ این کلمه را با توجه به همین معنی ایهامی مورد استفاده قرار داده است و بین شاخ وباری تداعی معانی مجاورت نیز به کار رفته است.
درمورد بیت آخر بنده به تریب دیگری هم مشاهده کرده ام.
دی حریفی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای رفیق من گناه آن به که پنهانی بود
اما درمورد این بیت مصاحبه ای از دکتر سروش شنیده ام. ایشان حافظ را کسی میداند که درد جامعه را به خوبی درک کرده است و مرتبه گناهان را به خوبی میداند از این رو تزویر و ریا را گناه سنگین و نابخشودنی میداند در حالیکه در جامعه بسیار ساده از کنار آن میگذرند و از طرف دیگر گناهانی چون شرابخواری پنهانی را گناه بزرگی دانسته و فرد خاطی را مستحق حد شرعی میدانند. در چنین شرایطی حافظ ریاکاران را به شرابخوری در خلوت دعوت میکند که هم از نظر شرعی گناه کوچکتری است و هم مستی صداقت میآورد و فرد را از تزویر که در مقام شرک به خداست دور میکند.
میفرماید:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
سلام برادر اگر اجازه بدید من از این مطلب شما در جایی استفاده خواهم کرد🌷
البته آن عزیزی که خبر میبرد از شرابخواری پنهان حافظ تاکیدش بر نفس شرابخواری بود نه پنهانی بودن آن،
لیک حافظ به طنازی و ظرافت ذهن شنونده را از عیب شرابخواری به هنر پنهان کاری سوق می دهد!
من با نظر علی خیلی موافقم
بیت زیر دقیقاً به چه معناست؟
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
@امین :
گل سوسن واریانت های مختلفی دارد. در بعضی از این واریانت ها گلبرگها به پشت سوسن برگشته. تخیل حافظ از این گل سوسن ِقرمز این هست که گل سجاده خودش رو برای تظاهر به دوش انداخته ولی رنگ قرمز گلبرگ ها (که از جلو دیده میشه ) اون رو لو میده و معلوم میکنه که لباسش آلوده به می است.
بیت آخر همیشه من رو یاد این خاطره میندازه که نقلش برای دوستان هم خالی از لطف نیست
اواخر دوران خدمتم بود که یک موتور خریده بودم
وزیاد بلد نبودم باهاش رانندگی کنم. یکبار که با موتور زمین خورده بودم و دست و پاهام زخمی شده بود و میخواستم برای دیر رسیدنم به محل خدمت هم بهانهای داشته باشم، جریان رو اینطور برای مافوقم تعریف کردم.
گفتم امروز که داشتم میومدم یک ظرف نوشابه یکبار مصرف، از این بزرگها (خانواده)، رفت زیر چرخ جلوی موتور و من میخواستم ازروش رد شم که نتونستم و موتور لیز خورد و منم خوردم زمین.
ایم مافوق ما هم آدم خوشمزهای بود
بعد از تموم شدن جریانی که تعریف کردم با یک قیافه متفکر و متعحبی رو کرد به من و این جمله تاریخی رو فرمود...
«شاید هم دوغ بوده»
درود بیکران بر دوستان جان
_در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
هر انکه در ازل دولت عشق به او بخشیده شده باشد تا ابد جام ارزو و اقبالش با خوشی همراه خواهد بود
2_من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
آن دمی که من خواستم از میگساری توبه کنم با خود اندیشیدم که اگر این خواسته من عملی شده و درخت توبه من بر دهد
(توبه من پذیرفته شود)حتما از کرده خویش پشیمان خواهم شد
3_خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
با خود تصمیم گرفتم که خرقه ای را به نشانه زهد وسجاده نماز همچو گل سوسن از دوشم اویزان کنم ولی خرقه من که همچون سرخیِ گل سوسن
الوده به می هست ایا نشانه مسلمانی خواهد بود
4_بی چراغ جام در خلوت نمییارم نشست
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود
بدون روشنائیه جام می (روشن دلی)نمی توانم خلوت خاطری ایجاد کنم زیرا که گوشه خلوت اهل دل بایستی به نورانیت دل روشن شده باشد
5_همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
تا زمانیکه دل عاشق به گوهر مقصود مزین نشده می بایستی همت بلند داسته و رندانه آستین تعلق از هر چه غیر دوست کوتاه کرده و دست از طلب معشوق بر ندارد تا به وصال رسد همنشینی با چنین رندی آب انگور را تبدیل به یاقوت سرخ نایاب می کند.
6_گر چه بیسامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
گرچه اوضاع چنین رندهایی از نظر اغیار بی سر وسامانی به نظر خواهد رسید ولی بدانند که گدایی سرزمین عشق مورد حسد پادشاهان کشورهای بزرگ خواهد بود
7_نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
ای راهرو و ای انسان حقیقت جو اگر به دنبال نیکنامی و نیک فرجامی هستی خودپسندی و دوستان بد را از خود دور کن.
8_مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
بهار و موسم میگساری و مجلس عشاق و بحث شعر در میان است و پر نکردن جام وجود از لطایف و انعام معشوق نشانه غفلت و بی خبری جان و روح و روان خواهد بود
_دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
دیروز عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی جام وجودش را از می پر کرده و به تنهایی ان را سر می کشد بله ای عزیز با وجود بد خواهان و حسودان نه تنها ایرادی ندارد بلکه بهتر است به صورت پنهانی انجام گیرد.
سربه زیروکامیاب
معانی لغات غزل (218)
دولت :نقیض نکبت ، اقبال و بخت و سعادت و بهره مندی ، بهروزی ، بخت یاری خوشبختی، اقتدار، وتوانایی و در اصطلاح عرفانی وارستگی از علائق و حصول این مطالب دارِین.
فیض دولت: کامکاری ، کامرانی ، فیروزی، تندرستی، شادکامی، بخت و طالع و شانس، از صفات دولت به شمار می آید.
همدم:هم نفس و انیس.
همدم جانی: هم نفس ومونس وعزیز وگرامی .
سجاده: جانماز مطهر مخصوص فرش نماز گزاردن نماز.
خود گرفتم:به فرض ساغر ، چنین فرض کردم.
چراغ جام:فروغ ساغر، روشنایی جام باده
.نمی یارم:یارای آن را ندارم ، نمی توانم.
کنج: گوشه و زاویه ونقاط انتهایی یک فضا ومکان.
کنج اهل دل: گوشه دور دستی که اهل در آنجا مجتمع می شوند.
جام مرصّع:جامی که با دانه های جواهر و احجار کریمه قیمتی زینت یافته ودر اطراف آن به کار رفته باشد. همت عالی: بلند همتی ، بلند نظری.
آب عنب: آب انگور.
یاقوت رمانی: یاقوت قرمزاناری رنگ.
خودپسندی:غرور و خودخواهی وتکبر.
گرانجانی:بدادایی ، بی ذوقی ، ناسازگاری و بهانه گیری.
معانی ابیات غزل (218)
(1) هر کس از روز ازل و از برکت فیض ازلی ، شایستگی و قابلیّت واگذاری دولت و فیض دولت را داشته باشد، تا روز ابد ، آرزوهایش با او همدم و یار جانی خواهد بود. (2) من از همان وقت که تو قصد توبه کردن از باده نوشی را داشتم ، می دانستم که میوه این نِهال توبه ، جز پشمیانی چیز دیگری نخواهد بود. (3) به فرض اینکه سوسن وار سجاده به دوش بکشم ( تا مسلمان جلوه کنم) آیا بودن رنگ قرمز شراب بر خرقه هم از نشانه های مسلمانی است؟ (4) بی روشنایی ساغر باده ، نمی توانم در خلوت خانه در تاریکی بشینم زیرا گوشه اقامتگاه صاحبدلان باید نورانی و روشن باشد. (5) همت خود را بلند دار اگر جام جواهر نشان نبود ، نباشد . برای زیرک وارسته ، آب انگور همان ارزش یاقوت سرخ را دارد. (6) اگر کار ما بی سرانجام به نظر می رسد، در آن به چشم خواری منگر ، زیرا که در کشور عشق ، گدایی مایه رشک شاهان است. (7) اگر به شهر ت نام نیک علاقمندی با مردم بد معاشرت مکن و بدانکه غرور و خوادخواهی نشانه نادانی است. (8) به هنگام ، بهار آنگاه که در گرد همایی دوستان یکرنگ ، صحبت از شعر وادب باشد اگر جامی از دست محبوب نستانی دلیل بی ذوقی و بد ادایی است . (9) دیروز ، عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی شراب می نوشد . ای عزیز من ، مگر بهتر نیست که عیب پوشیده باشد؟
شرح ایبات غزل(218)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مثمن محذوف
*
این غزل در زمان امیر مبارزالدین سروده شده و مطلع غزل ، مفاد این روایت بازگو می کند: اَلسَّعید سعیدٌ فی بَطنِ اُمِّه وَالشَّقی شَقیقیٌ فی بَطنِ اُمِّه . هر گاه به مفاد ظاهری بیت دوم اکتفا کنیم چنین می نمایاند که به حکم جبر زمان و حال و هوای حکومت، حافظ در زمانی محدود از باده نوشی توبه کرده و یا دست کشیده است لیکن این نظریه منطبق با واقعیّت نمی تواند باشد و بایستی مضمون را به حساب خلق طنزی دلپسند گذاشت که شاعر در دوره محتسب ! سروده است ومفاد بیت سوم نیز این نظریه را تأیید می کند زیرا شاعر با طنز دیگری توضیح می دهد که بر فرض که به پارسایی وزهد تظاهر کرده وسجاده به دوش کشیدم آیا این لکه های فراوان شراب که بر روی خرقه ام نمودار است راهم می توانم به حساب مسلمانی بگذارم؟ سپس در بیت چهارم نتیجه می گیرد که من بی شراب نمی توانم به سر ببرم و مجبورم که دل تیره و شبستان تاریک خود را پیوسته با فروغ جام باده روشن نگهدارم . بیت پنجم براین گواهی می دهد که شاعر از لحاظ وضع معیشت و مقررّی دچار محدودیت شده و این مشکل خود را چنین بازگو و رفع می کند که همت مرد بایستی عالی باشد نه اثاث البیت او ودر نزد رندان زیرک وارسته ، ارزش یک ساغر شراب قرمز به اندازه یک جام مرصّع یاقوت عمّانی است.
بیت ششم احتمالاً کج دهنی به وضع حکومت و سخت گیریهای دوره امیرمبارزالدین می تواند باشد . شاعر تنگی معیشت و بی سروسامانی خود را از فراخی و شکوه وجلال حکومت وقت برتر می شمارد و این بی اعتنایی ، ثبات عقیده و حافظ و پافشاری بر عقیده این عارف شجاع را می رساند . مصراع دوم بیتهفتم را که حافظ سخت بدان اعتقاد داشته به صورت ضربالمثل در زبان فارسی در آمده است شاعر در دو بیت آخر به همگان تفهیم می کند که شایعه توبه و دست کشیدن از باده نوشی او صحت ندارد و خلاف عقیده باطنی او بوده و باده نوشی در خفای خود را تأیید کرده وآن را در شرایط موجود مصلحت می شمارد.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
جناب حجت بیت آخر که جنابعالی مرقوم فرمودید بسیا روانتر و دلنشین تر از دو مصرع آخر متن شعر است و این حقیر حاشیه را به متن اصلی ترجیح میدهم).
ولی بیت آخر حاشیه ای که شما نوشتید را جسارتا به شکل ذیل شنیدها:
می خور که شیخ و شحنه و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
اصولا اگر بجای شحنه بنویسیم حافظ یعنی جناب حافظ بطور ضمنی به اقرار نموده که مانند شیخ و مفتی و محتسب اهل تزویر است ؟ که از نظر بنده به هیچ وجه قابل قبول نیست چون در سرتاسر آثار حافظ به کرات از ریا کاران و کسانیکه تزویر میکنند انتقاد کرده و سعی کرده آنها را به مخاطبین خود معرفی نماید همانطور که بی پروا از عشق بی تزویر و مستی بی ریا و عبادت و زهد با ریا و تزویر و شراب سخن رانده است
درود
چند نکته در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد
نکته اول:
شیخ و حافظ و مفتی هر سه در یک زمینه فعالیت دارند. حافظ این صنف که دکان زهد ابتدا متعلق به ایشان است را ذکر می کند و سپس به سراغ حکومت (محتسب) می رود که چه بسا منظور حاکم وقتِ شیراز امیر مبارزالدین باشد.
بنابراین شیخ و شحنه و مفتی و محتسب باعث می شود ارتباط معنایی قطع شود
نکته دوم:
در زبان حافظ شحنه در مقامی نیست که بخواهد ریا بورزد. شحنه 6 بار در دیوان حافظ تکرار شده که جز یک مورد (شحنه نجف) در بقیه موارد فقط یک ناظر است نه چیزی بیش از این
نکته سوم و مهمتر از بقیه نکات:
حافظ با رندی خودش را داخل این جمع قرار می دهد تا از شر آنان در امان بماند و در دیوان حافظ بسیار است مواردی که حافظ خود را خطاب می کند ولی منظورش دیگری است. در واقع همان به در گفتن و دیوار شنیدن.
به علاوه کلمه «حافظ» می تواند حافظ قرآنی غیر از خود شخص شمس الدین محمد باشد چون طبق شواهد تاریخی حافظان بسیاری در آن زمان وجود داشته اند از جمله حاکمان شیراز در آن زمان
پس شیخ و حافظ و مفتی و متحسب صحیح و حافظانه است
گفتم این گل ار دهد باری پشیمانی بود
نسخه 1305
با سپاس از همه دوستان
از جمله آقای یغما.، نیکومنش و سایر عزیزانی کهدر جهت یادگیری از ایشان استفاده کردم
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
ازل در اینجا میتواند زمان بی زمانی یا از نظر مذاهب لحظه خلقت و یا لحظه تولد انسان باشد و ارزانی در اینجا یعنی شایسته بودن، دولت یعنی مُکنت و داراییِ حقیقی، پس حافظ که معتقد به قسمتِ ازلی ست میفرماید هر کس در ازل شایستهٔ بهرمندی از فیض دولت و مشمولِ فیض و رحمت و بخششِ خداوندی بوده است، پس تا ابد یعنی تا بینهایت از جامِ شرابی که او را به مرادمندی و سعادتمندی می رساند بهرمند و با آن یار یا معشوقِ جانی که از جنسِ جان است همدم و یکی خواهد بود. برخی از عرفا این قسمتِ ازلی و ارزانی یا شایستگیِ فیضِ دولت را شاملِ همهٔ انسانها می دانند اما چنین بنظر می رسد که حافظ معتقد است مراتبِ بالای فیضِ رحمت سزاوار و ارزانیِ همگان نیست و شرایطِ دیگری نیز در این قسمتِ ازلی دخیل هستند.
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
بنظر می رسد حافظ که شایستهٔ فیضِ دولتِ ازلی بوده است و جامِ مرادش را ابدی و پیوسته می بیند تصمیم می گیرد تا از مِی توبه کار شود، یعنی بجایِ کوشش در دریافت مِی و شرابِ عشقِ بیشتر در این جهان راهِ زهد را برگزیند و چشم به دولت و میوهٔ این شاخه از دین داری بدوزد، اما بواسطۀ همان فیضِ ازلی در همان ساعت که چنین تصمیمی میگیرد با خود می اندیشد اگر این شاخه بار و میوه ای بدهد بار و میوهٔ پشیمانی و حسرت خواهد بود. یعنی پس از عمری زهد و گوشه نشینی و عبادت در خواهد یافت که در برچیدنِ ثمر و میوه از این شاخه در خُسران و در زمرهٔ زیان دیدگان خواهد بود چرا که بَر و ثمرِ این شاخ در جهانی دیگر و در بهشتِ موعود است اما بر و میوهٔ مِیِ عشق نقد بوده و حافظ یا سالکِ عاشق در همین جهان نیز از آن بهرمند می گردد.
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می، مسلمانی بود
حافظ میفرماید اگر به خود انسان باشد که میخواهد این سجاده و نمادهای زهد را ریاکارانه مانند سوسن بر دوش خود افکنده و با حرف و سخن بر همگان زهد فروشی کند. در مصرع دوم ادامه میدهد اما اگر این خرقهٔ زهد تقوی را به می معرفت و شرابِ عشق رنگین کنی بنحوی که گویی گلهای شرابی رنگ بر آن نقش بسته است، این همان مسلمانیِ حقیقی خواهد بود یا بعبارتی زهد و عبادت همراه با نوشیدنِ شرابِ عشق است که عینِ مسلمانی می باشد.
بی چراغ جام در خلوت نمییارم نشست
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود
جام میِ عشق چراغ راهِ سالکِ عاشق است، خلوت نشینی خاصِ زاهدان و عابدان است که قصدِ بهرمندی از این شاخ را دارند، نمی یارم یعنی بر نمی تابم و تحمل نمی کنم، پس حافظ ادامه می دهد او که بدونِ چراغِ جام یا همان مِیِ عشق و بی یار یارایِ خلوت نشینی را ندارد، از آن روی که کُنج و گوشهٔ اهلِ دل باید که نورانی باشد و از نورِ جامِ باده منور و نورانی باشد، گوشه و کُنجِ خلوتی که از نورِ عشق بی بهره باشد عینِ ظلمت و جهالت است، پس راه بجایی نخواهد برد.
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
جامِ مُرَصَّع جامی ست که به انواع جواهر و یاقوت مُزَیَّن شده باشد و خاصِ پادشاهان است، جامی که شرابش بدونِ زحمت و همت بدست می آید، حافظ میفرماید بمنظورِ دست یابی به جامِ شرابی که چراغ است و نور باید که همتِ عالی و بلندی را از خداوند طلب کنی، پس جامِ مُرَصَّع که وعدهٔ بهشت است را بی خیال شو از آن روی که اگر از طریقِ رندی و عاشقی با همتِ عالیِ خود شرابی را در این جهان بدست آوری حتی اگر آبِ انگوری باشد ارزشِ یاقوتِ رُمّانی را دارد، ( چه رسد به شرابِ معرفت و آگاهی و عشق)، درواقع حافظ به زاهدان و عابدان می فرماید هر نوع شرابی را اعم از انگوری یا روحانی به رایگان و مفت به کسی نمی دهند و اگر هم بدهند ارزشی ندارد اما اگر با همت و کوششِ خود و در همین جهان بدست آوری آنگاه است که ارزشِ گوهر و یاقوت دارد.
گر چه بیسامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
از نگاهِ زاهدی که کنجِ خلوت را بدونِ چراغِ جام برگزیده است کارش به سامان است اما کارِ رندِ عاشقی که چراغِ جام می طلبد و به جام مرصع می گوید مباش بی سر و سامان می نماید، در مصراع دوم گدایی یعنی فقر که در ادبیات عرفانی مبحثی گسترده دارد، حافظ خطاب به چنین زاهدِ خلوت نشینی می فرماید کارِ عاشقیِ رند را سهل و آسان مپندار یا بعبارتی دست کم نگیر، چرا که در این کشور و مُلکِ عاشقی اینچنین فقر و گدایی که رند دارد موردِ رشک و حسادتِ سلاطین است، یا به بیان دیگر سلاطین این جهان که از همهٔ چیزهای این جهانی بی نیازند حسرتِ ساعت و لحظه ای از فقرِ رندانِ عاشق را بر دل دارند.
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
حافظ که جایز نمی داند بیش از این با زاهدِ خلوت نشین به گفتگو بپردازد به سایرین هم توصیه می کند که اگر در طلبِ نیک نامی هستند با بدانِ این قوم که با چراغِ جام و شرابِ عشق بیگانه اند در مقامِ مجادله بر نیایند، چرا که محتمل است این اظهارِ فقر و عاشقی را خودستایی و خود پسندی تلقی کنند، و ای جانِ حافظ؛ بدان که خودپسندی برهان و دلیلِ نادانی و جهالت است، پس از صحبت با بدان بمنظورِ اثباتِ حقانیتِ رندی و عاشقی پرهیز کن.
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
اما در مقابل اگر مجلس انس و بهار دگرگونی انسانها بود و بحث شعر و شاعری درمیان بود (یعنی به مناسبت بود) خوب تو هم اگر خود را از فیض چنین مجلس اهل دلی برخوردار نکره و جامی از حضرت معشوق نستانی ، این عین بی ذوقی و گران جانی توست.
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب ، آن به که پنهانی بود
حافظ همه انسانها را عزیز میداند حتی آنان که در غیبت او سخن راندند و یا بدگویی او را کرده اند و این عزیز را به لحاظ اهمیت آن در هر دو مصرع بیان کرده است یعنی که انسان دارای کرامت و عزیز میباشد حتی اگر منتقد و یا سخن چین و بد گفتار باشد .
مولانا نیز میفرماید؛
مدار خوار دلی را ، اگرچه خوار بود
که بس عزیز عزیزست دل در آن خواری
پس از این نکته اخلاقی و آموزنده حافظ در پاسخ به آن عزیز که تهمت شراب خواری پنهانی به حافظ میزند ، میفرماید آری این عیبی نیست که انسان شراب خورد اما بهتر است این شراب پنهانی نوشیده شود و این پیام پنهانی نوشیدن می ایزدی را در رابطه و همان دلیلی که در بیت هفتم بیان کرده است می آورد .
در این رابطه حافظ و عرفای بزرگ دیگر بسیار تاکید کرده اند که اهمیت مطلب را میرساند و باید می معرفت را مخفیانه و دور از نظر و قضاوت دیگران نوشید، یعنی که هرگونه کار معنوی سالک بخصوص در آغاز کار باید از چشم دیگران پنهان بماند در غیر اینصورت به دلایل گوناگون امکان بازگشت سالک از راه معنوی وجود دارد ، حافظ در جایی دیگر میفرماید:
بیا تا در می صافی، راز دهر بنمایم
به شرط آنکه ننمایی به کج طبعان دل کورش
با درود خدمت همه هموطنان گرامی ....اولین نظر رو که خوندم (علی)آقا :جالب بود اما از دیدگاه بنده کاملا مصرع اول پر معنی و مفهوم هستش ....وقتی که استاد غزل میفرماید :دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب ...در اصل از رمز و راز غیبت و دوری از آن رو فرمایش کرده ...در مصرع بعد بطور بسیار آشکار میفرماید: ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود ...به گوینده نوعی هشدار میده که (عیب نه)عیبی نداره "ولی بهتر این هست که شما هم در جمع عنوان نکنید ...چون که این گفتن و جار زدن از شراب خوردن من بدتره ....البته این هم نظر بندست و مطلق نیست ....البته از هموطنان ارمنی شما بزرگواران هستم و این غزل زیبا رو دیشب خوندم و امروز برای دوستان خواستم بیان کنم <این شد که وارد گنجور شدم و از نظریات دوستان لذت بردم ....در پناه او
این غزل را "در سکوت" بشنوید
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود.
.
گرچه بی سامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدائی رشک سلطانی بود.
.
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود:)
با سلام و درود
گناه کردن پنهان ، بِه از عبادت فاش
اگر خدای پرستی هواپرست مباش
به عین عُجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکناند در اوباش
#سعدی
در بیت مقطع یا آخر همان مضمون حضرت سعدی برایم تداعی شد ( بیزاری از عبادت ریاکارانه ) که خداوند در سوره ماعون می فرمایند ( وای بر نماز گزاران ریایی ) افرادی که برای خودنمایی با تزویر و نمایش ظاهر و رفتار مومنانه قصد سوء استفاده و فریب دیگران را دارند که از قرن ها پیش تا به امروز و شاید تا ابد بوده و خواهند بود ، قبلا هم عرض کردم که در بسیاری از غزلیات حضرت حافظ ، همان اندیشه و مضمون شاعران پیشین از جمله حضرت مولانا و سعدی و .... با کلمات دیگر و شکلی متفاوت بیان شده ، این را اشاره کردم برای عده ای که چون شاعر از ویژگی ایهام و ابهام و سخنان دو پهلو استفاده و هنرنمایی کرده و کتابی همچون بوستان و گلستان و مثنوی معنوی ندارد به زعم ایشان کافر یا در طول زمان از حافظ قرآن بودن به کافری گِرَویده !!
در مصرع دوم در این بیت "می رنگ مسلمانی بود" درست است. در برخی نسخ به اشتباه " رنگ می مسلمانی بود" درج شده است.
خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گُل بر خِرقه، می رنگ مسلمانی بُوَد
خودم تصمیم گرفتم مانند گل سوسن سجاده ی ریاکاری و پنهان کاری بر دوشم بیندازم (گلبرگ های منحنی شکل سوسن شبیه سجاده بر دوش است)
مانند گل (گل دوزی) که به لباس و خرقه رنگ و زیبایی می دهد می و مستی هم به مسلمانی من رنگ و معنا می دهد
در لحظه صفر آفرینش هر که را پادشاهی فنا و نیستی بخشیدند، جام خواستهها( فنا و نداشتن هیج خواستهای= رسیدن به همه خواستهها) جاودانه مونس جانش هست.
۲-همان لحظه که از چنین جام شرابی، خواستم توبه کنم، گفتم میوه این تصمیم جز پشیمانی نخواهد بود.
۳- گیرم که چون سوسن سجاده به دوش افکنم، اما چگونه مسلمان صافدلی باشم وقتی چون گل سرخ بر خرقه رنک شراب دارم.
۴- آری بیروشنایی جام شراب، در خلوت نمیتوانم بنشینم چرا که صاحبدلان باید در زاویهای نورانی سلوک کنند.
۵- شوق و ارادهای والا داشته باش! اگر جام جواهر نشان هم نباشد، آب انگور برای رند وارسته چون یاقوت سرخ است.
۶- گرچه ظاهر ما را پریشان میبینی، اما هیچ وقت کم ارزشش نشمار، که گدای کشور عشق مورد حسادت پادشاه است.
۷- ای دل سرگشته! اگر میخواهی خوشنام باشی، با بدها همنشینی نکن! چرا که انتخاب بدی خود دلیل نادانی است( خانلری: بدپسندی)
۸- اکنون در بهار، محفل انس عاشقان است و شعرها جاری است و نگرفتن جام شراب از معشوق، سنگینی و ملالت روح است.
۹- دیروز عزیزی میگفت: حافظ پنهانی شراب میخورد، خب اگر نوشیدنش عیب باشد، پوشیده باشد بهتر نیست؟
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح