غزل شمارهٔ ۱۹۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش رامین کریمی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش م کریمی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش احسان حلاج
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام
بیت هشتم : خوش بر آ با غصه ای دل . نیم فاصله بین غصه و ای رعایت شود
---
پاسخ: با تشکر، نیم فاصله به فاصله تبدیل شد.
سلام در نسخه های چاپ قدیم این گونه این بیت سروده شده که به نظر بنده همان درست است:
یارما چون سازد اهنگ سماع....قدسیان در عرش دست افشان کنند.
که معنی ان هم درست تر است:هنگامی که یار ما میخواهد اهنگ رحیل اغازد ورحلت کرده وبه خاطر نیکیوی روحش به اسمان الهی برود. فرشتگان مقرب که در عرش الهی مقام دارند.به خاطر ورود وامدن او به عرش شادی ودست افشانی خواهند کرد.
در کتب چاپ قدیم این گونه امده وصحیح تر هم هست: یار ما چون سازد اهنگ سماع...قدسیان درعرش دست افشان کنند
به معنی: یار ما اگر هنگام رحلتش برسد وروحش به عالم بالا واسمان برود.فرشتگان عرش الهی به خاطر امدن او به انجا شادمانی ودست افشانی خواهند کرد.
آهنگ سماع به معنی آهنگ رحلت نیست. سماع پایکوبی و دست افشانی است. اگر یار ما دست افشانی را آغاز کند، قدسیان هم به تبع او در عرش دست افشانی می کنند.
یار ما چون گیرد آغاز سماع
و یا
یار ما چون سازد آغاز سماع
..
قدسیان در عرش دست افشان کنند
به معنی این است که اگر شروع به عملی خیر کنی ، خداوندگار قدسیان را به یاری ات میفرستد ( از تو حرکت از خدا برکت)
این بیت در ادامه ی واصل به مصرع زیر است
... هرچه فرمان تو باشد آن کنند
این اشاره به همان راز کائنات است
با سلام و تشکر
لطفا اصلاح کنید شعر ناقص است
بیت: (عید رخسار تو کو تا عاشقان در وفایت جان خود قربان کنند) رو از قلم انداختید.
چرا توجه نمی کنید آخه؟ شعری به این زیبایی رو از ذوق انداختید!
بوته هجران..
شـاهدان گـر دلـبـری زینـسان کنـنـد
زاهـدان را رخـنـه در ایمـان کـننـد
شاهد : زیبا رو ،بیشتر به پسرانِ زیبا رویی گفته می شدکه درمیکده های ِ زرتشتیان به عنوان ساقی کارمی کردند. رندان ونظربازان نیز گاهی گوشه ی چشمی به آنان داشتند وشیفته وشیدای آنها می شدند.
گر چنین جلوه کند مغبچه ی باده فروش
خاکروب درِ میخانه کنم مژگان را.
شاهدهمان مُغبچه است که درمیخانه های زردتشتیان به مَستان خدمت می کردند.
حافظ به دلیل ِ اینکه زردتشت، به عشق ورزیِ بی قید وشرط،تاکید زیاد داشته وپیروانش رابه مهر ومحبّت وپرهیز ازجنگ وخونریزی،سفارش کرده، احترام و ارادتِ خاصّی به زردتشت داشته است. بایک نگاهِ گذرا به روشنی درمی یابیم که حافظ ازواژه های ِ (شاهد،مُغبچه، دیرمُغان ،پیرمُغان و...فراوان استفاده کرده است.) امّا اینها دلیلی بر زرتشتی بودن ِ حافظ نیست. چنانکه پیشترنیزگفته شده، جهان بینیِ این فرزانه، فرامذهبی وآزاداندیشانه هست وحافظ در چارچوبِ هیچ مذهبی قرارنمی گیرد.
معنی بیت :اگرمُغبچگان (زیبارویان) قرارباشد اینگونه دلستانی ودلبری کنند، وبه همین روش عشوه وناز راچاشنی ِ رفتار خویش نمایند،بی هیچ تردیدی در ایمان واعتقادِ زاهدان، صوفیان وعابدان ِ متعصّب ومتشرّع نیز رخنه خواهند کردوآنها را که مدّعی هستند تحتِ تاثیرهیچ عشوه وغمزه ای قرارنمی گیرند، شیفته وشیدای ِ خود خواهند کرد ودل ودینشان را برباد خواهند داد.
برتوگرجلوه کند شاهدِ ما ای زاهد
ازخدا جزمِی ومعشوق تمنّا نکنی
هرکجـا آن شـاخ نـرگـس بـشـکــفــد
گلـرخـانـش دیـده نـرگسـدان کـنــنـد
شاخ ِ نرگس استعاره از شاهدیست که چشمانش مانند نرگس زیبا ودلکش است گلرخ :خوب رو وگل چهره، کسی که چهرهای گلگون و سرخ دارد.
نرگسدان : گلدانِ گلِ نرگس ،استعاره ازچشم است
معنی بیت :
شاهد به شاخ نرگس تشبیه شده است، وقتی گل نرگس شاهد باشد گلدان ِ این نرگس نمی تواند معمولی باشد! نرگسدان (گلدانِ) این شاهد، چشمانِ گلچهرهاست.
خوبرویان وگل چهره ها که ازروی تکّبر وغرور به کسی نگاه نمی کنند، چشمان خودرا گلدانِ این شاهد می کنند. یعنی چشم ازاو برنمی دارند. درحالی که همگان به این خوبرویان نگاه می کنند وحظِّ روحانی می برند،این خوبرویان نیز ازنگاه کردن به این شاهدی که ازدلبری رخنه دردین وایمان ِ زاهدان می کند،لذّت می برند ودر زیبائیهای اوخیره می مانند،بطوریکه اگر درچشمان ِ آنها نگاه کنی، عکس ِ این شاخ ِ نرگس(شاهد) راخواهی دید.
بجزآن نرگس ِ مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
ای جـوان سـرو قـــد ؛ گـویـی بـبـر
پـیـش از آن کـز قـامتت چوگان کنند
سروقد : خوش اندام وبلند قدِ دلربا
گوی : توپِ مخصوص ِ چوگان بازی. دل به توپِ گوی تشبیه شده است. عشقبازی همانند بازی چوگانست! توپش دلِ عاشق وچوبش، قامتِ رعنای شاهد!
گوی بُردن : کنایه ازاین است که ای شاهد، ازاین نعمتی که به توداده شده(خوش قامتی) بهرهمند شو، کاری بکن.
معنی بیت :
همچنان سخن پیرامونِ شاهد است.خطاب به شاهد:
ای جوان ِ خوش قدو قامت؛ ساکت منشین وبه بازی (عشقبازی) بپرداز ودلی(گویی) رابِبَر، عمرمثل برق وبادمی گذرد.قبل از آنکه پیرشوی، قبل ازآنکه این قد وقامتِ رعنایِ تو خمیده شود، از موهبتی که به تو داده شده استفاده کن،واردبازی شو وگویی بِبَر،هم خودرا بهره مند کن هم عاشقانت را. . سروقد با بلندی ِ چوبِ چوگان تناسبِ زیبایی دارد.حافظ به زبان ِ آن زمان،که چوگان بازی تفریح وسرگرمی مردم بوده، شاهدِ زیباروی ِ خویش را دعوت به عشقبازی می کند.
حافظا گرمَدد ازبخت بلندت باشد
صیدِ آن شاهدِ مطبوع شمایل باشی
عاشقـان را بـر سر خود حُکم نیست
هرچه فـرمان تــو بـاشـد ، آن کنـنـد
معنی بیت :
حافظ عاشقی تمام عیاراست وزمام دل وجانش را به معشوق سپرده وخطاب به معشوق می فرماید:
ماعاشقان از خود هیچ اختیاری نداریم، هرچه که نظر تو باشد ،هرچه که توفرمان دهی همان را انجام خواهیم داد.
دردایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیم ایم
لطف آنچه تواندیشی حکم آنکه توفرمایی
پیش چشمم کمتر است از قطـرهای
ایـن حـکایت ها کـه از طـوفـان کنـنـد
معنی بیت :
این داستانهایی که از طوفانهایِ ویرانگر و سیل آسا (اشاره به داستان طوفان نوح) نقل می کنند، در مقایسه با گریه ها وسیلِ اشکِ من قطرهای بیش نیستند!
ماکه دادیم دل ودیده به طوفانِ بلا
گوبیا ای سیل ِ غم خانه به یکبار ببر
یـار مـا چـون گـیـرد آغـاز سماع
قدسیان برعرش دستافشان کنند
سَماع به معنیِ شنیدن هر آواز خوشاینداست. در اصطلاح صوفیه حالتِ جَذبه واشراق وازخویشتن رفتن وفنا به امر غیر ارادیست که اختیارِعارف تأثیری در ظهور آن ندارد. ولی بزرگان صوفیه ازهمان دورههای قدیم بهاین نکته پی بردندکه گذشته ازاستعدادِ صوفی وعلل ومقدّماتی که اورابرای منجذب شدن قابل میسازد وسایل عملی دیگری که به اختیارواراده یِ سالک است نیز برای ظهورحال فنامؤثر است.بلکه برای پیدایش «حال» و «وجد» عامل بسیار نیرومندی شمرده میشود. از جمله موسیقی وآوازخواندن ورقص است که همه یِ آنها تحت عنوان «سَماع»در میآید. صوفیه میگویند سماع حالتی درقلب ودل ایجاد میکند که «وجد» نامیده میشود و این وجد حرکات بدنی چندی بوجود میآورد که اگراین حرکات غیرموزون باشد «اضطراب» واگرحرکات موزون باشد کفزدن و رقص است.
قدسیان : فرشتگان وملایک
دست افشانی : رقص و نشاط، کف زدن
معنی بیت : هنگامی که معشوق ومحبوبِ ما شروع به آوازخواندن ورقص می کند، چنان نشاط آور وحال برانگیزاننده است که نه تنها آدمیان بلکه فرشتگان هم به وَجد آمده وبه رقص وکف زدن ونشاط میپردازند .
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد.
مردم چشمم به خـون آغـشـتـه شـد
در کجـا ایـن ظـلم بـر انـسـان کـنــنـد
مردم چشم : مردمک دیده، ضمنِ آنکه با انسان درمصرع بعدی، تناسب زیبایی ایجاد شده است.
معنی بیت : از بس که گریه کردهام مردمک چشمانم به خون آلود شده است ، در فرهنگِ کدام ملّت و سرزمینی چنین رفتارهایی دیده می شود؟ درکجا انیگونه ستمی به مردم می کنند ؟
یعنی هیچ جا سابقه ندارد که چنین ستمی بر مردم روا دارند.
دل ازمن بُرد وروی ازمن نهان کرد
خدارا باکه این بازی توان کرد؟!
خوش بـرآ بـا غصـه ای دل ؛ کاهل راز
عیش خوش در بـوتـهی هجران کنـنـد
برآ : در اینجا بساز، کنار بیا
اهل راز: دانندگان اسرار حقیقت ، رندان وعاشقان ِ راستین، آنهاکه باطن پاکی دارند وازحقایق باخبرند.
بوته : ظرفِ مخصوص ِ ذوبِ طلا و فلزات ، کورهی ریخته گری
بوتهی هجران : هجران به ظرف ِ ریخته گری تشبیه شده است.بدین سبب که درهجران دل انسان ازسوز وگداز،ذوب می شود و ظرف ِریخته گری نیز بسیار داغ وذوب کننده ی فلزات است.
معنی بیت : ای دل بامشکلات وغم واندوهِ دوری،بساز و به نیکویی کنار بیا چراکه عاشقان و مَحرمان ِ راز در آتش فراق می سوزند وگداخته می شوند وساخته می شوند. بنابراین از زاویه ای دیگر، غم ودرد واندوهِ غیبتِ معشوق، نعمت هستند وآنها که به حیقیت واصل شده اند دراین دوران به کامیابی و لذت می پردازند وزبان به شکایت بازنمی کنند.
ازدستِ غیبتِ تو شکایت نمی کنیم
تانیست غیبتی نَبُوَد لذّت حضور
سر مکـش حافـظ ز آه نـیـمـه شــب
تـا چـو صـبـحات آیـنـه رخـشـان کنند
سرمَکش: غفلت مکن، فارغ مشو
معنی بیت :
ای حافظ ازشب زنده داریها، گریه وزاری کردنها وسوزوگدازِ نیمه شبهای دوره یِ فراق، فارغ مشو،طاقت بیاور پاپَس مکش، تا آئینهی دلت را، همچون صبح روشن،صیقل دهند و درخشان سازند .
در این بیت وارونگی لطیفی رُخ داده است ؛ آه درشرایط معمولی هر آینه ای را مکّدر می سازد اما در دنیای عشق اینگونه نیست و آه های عاشقان، آینهی دل را صفا و درخشندگی می بخشد.
تاچه کند بادلِ تودودِ دلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد!
در ضبطی از بیت دوم از این غزل شریف به این شکل آورده شده است :
هر گلی ز آن شاخ نرگس بشکفد ـــ
گلرخانش ، دیده نرگسدان کنند !
شاهد یعنی انسان های الگو و پیشرو که در قرآن مکرر ذکر شده است. که در حال حاضر هم شاهد حقیقی امام مهدی است. بیت اول می گوید خیلی از متدینین وقتی عقیده و ایمان مهدی را ببیند انگار ایمانشان ایمان نبوده است و دوباره باید ایمان بیاوردند. بیت دوم و سوم و چهارم هم اهمیت همین الگو گرفتن صحیح است. بیت 5 : در روایات زیادی ظهور امام زمان به طوفان نوح تشبیه شده و اهل بیت هم به کشتی نوح. بیت 6 : سماع یعنی قیام امام و این که همه عالم هستی منتظر آن روز هستند. بیت هفتم تا آخر به انتظار اشاره دارد و ظلمی که بر انسان از جانب خودش می رود تا آن صبح واقعی طلوع کند...
درود بی کران بر دوستان
حافظ در مسیر عاشقی و دلدادگی ازلی خویش در جامعه خفگان شریعت مآبی آن زمان که زهد افیونگر را بر جامعه تزریق می کند در جرگه سالکان الهی قرار می گیرد و محبوب زمینی خویش را ملاقات می کند
وچون جامعه متحجر آن زمان پذیرای روابط مریدی و مرادی سلوک را ندارد با استفاده از یک سری کلید واژه ها به خلق آفرینی بزرگترین غزل عاشقانه و عارفانه تاریخ می پردازد که تنها عاشقان واقعی اجازه برداشت معانی از آن را دارند
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
پیر مغان :قطب و صاحب واولی به امر الهی
شاهد:افراد خالص و صادقی که از سوی قطب مامور به افاضه فیض الهی هستند
مراد از شاخ نرگس :قطب و پیر مغان
مراد از گلرخان :همان شاهدان که چشم بر هم زدنی از پیر بر نمی دارند
اشعار حافظ قابل تفسیر و تاویل نمی باشند فقط دل و چشم عاشق را می خواهند که بتواند انها را تعریف و باز گو کند
در پناه حق باشید
-..-
بُوَد که یار نَرَنجَد ز ما به خُلقِ کَریم
که از سؤال مَلولیم و از جَواب خَجِل
"حافظ"
اگر چون وُعّاظِ خُلدآشنا و جِنّتمکان در فَلسفه نَکوشیم و چَشم از دو دَرِ این جهانِ خراب بِپوشیم و به همین طُرفهخَلاصی زین دُنیایِ حاضر و دون قانع باشیم و مقامِ خود را به اَشرَفی ارتقاء نَبخشیم خیلی هم سخت و دِلگیر نمیگُذرَد ولیکن اِمشبم میلِ آنم هست که چراغخاموش با همین پَر و بالِ مَگسی یکدو پِلّه از مَنبرِ اَندُه بالا شُده و در چُرتکه دَر و سَری به صحرایِ مَحشَرَش بِزَنم، همانا که نوحهیِ ما خوَش و به چَشِتان باشد.
.
به دو چَشمِ تو که چَشم از تو به انعامم نیست》
.
_
.
{(ع)یدِ} {(رُخ)سارِ} تو(کو؟) (تا؟) {(ع)اشِقان}
(دَر) (وَفایَت) (جانِ) خود(قُربان) کُنند}
.
او در پیِ پُرسشهایِ کلیدی و بُنیادی در آفرینَش و پاسُخهایِ جانانهست و زینرو بیپرده در بازیِّ لُغات، حرفِ خودش را خوش میزند تا به پَرِ قَبایِ یار بَر نَخورَد و عبایَش نیز، گَهگاهی هم در رُخ و راستایَش به فاش، در آه و ناله و فریاد و آفرین میکوشد.
.
.
(پیرِ) ما گُفت {خَطا بَر قَلمِ صُنع نَرفت}
(آفرین) بَر {(نَظَرِ) پاکِ} {خطاپوشش (باد)}
.
.
《عیدِ رُخسارِ تو کو تا عاشِقان
در وَفایَت جانِ خود قُربان کُنند》
_
.
آری او در انجام به چشمِ رُ(خِ) و عینِ عین(ع)، (عید و عاشقان)، چَشم ما را در تایِ رُخسارَش مُنَوَّر کرده و بُرد. زِ همان اِپتدا با آسِ دِل از دَر دَرآمد و سپس آن کو(یِ) لاکَردار،( کو)یی که سر تا قَدَمش در عیبِ بَری بود و از سرِ تا و سازِش و نُمایش خبری نیست ، و وَز آن روست که (تا)یی چند چِهره را به رُخِ ما و روزگار کَشیده است، ماه، ماهِ قُربان است و روز، روزِ داس و خونریزیّ و قُربانی و عاشقانی که به پایِ خود سر در جان و فَرجام دارند و به پایِ خود به تن تا وعدهگاه به تا و قربانی شُدهاند و امّا تمامِ زیباییِ کار در جایِ دگر است.
آری آن جا که روزِ قربانی دهم ماهِ تازیست[ دَهُم ماهِ ذیحجه] و از داسیِ ماه ده روزی گُذشته است و ماه رو به کمال و تمامی نهاده و از نو ز چهاردهی میلِ به داسی، و او در ده روز پس از رویَت ماهِ عرب این پُرسش را دارد که (کو) جلوهای ز ابرویِ همچون هلالِ تو تا در وفایِ ماهیات جان و روان و دل و دین را همه در بازم و توفیر کُنم.
.
.
کافر مَبیناد این غَم که دیدهست
از قامَتَت سرو از عارِضَت ماه》
.
.
گو شمع میارید در این جمع که اِمشب
در مَجلسِ ما ماهِ رُخ دوست تَمام است
"حافظ"
تنها در تایِ آن (دَرِ) اَفسونگَرش باشیم
_____
(تا) عاشِقان (به) بویِ نَسیمَش {(دَهَن)د} (جان)
بِگشود نافهای و (دَرِ) آرِزو بِبَست
"حافظ"
____
.
(تا) (آ)سمان ز (حلقه) (بهگوشانِ) {(م)(ا)} شود
(کو) (عشوهای ز ابرویِ) همچون (هِلال) تو
"حافظ"
اینگونه که شما اشعار حافظ را صریح یافتید و شاهد و نظربازی را صریحا همان پسر زیبا و تمنای او معنی میکنید ، رندی و سخنان رندانه او را در کجا میابید ؟؟ رندی ، یعنی در پس این واژگان معنای محکمتری موجود است . ! به همین سادگی از انها میگذرید ؟؟!!!
دوستان گرامی رادعوت می کنم به شنیدن گلهای تازه شماره 137که به زعم بنده باید 173باشد باصدای ملکوتی استاد عبدالوهاب شهیدی وطنازی ساز زنده یادان حبیب اله بدیعی وفرامرزپایور که به واقع یک شاهکار بی بدیل درموسیقی سنتی ماخلق شده است...اثری جاوید
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
شاهد ، انسان زنده شده به خدا و رها شده از منیت و بریده از تعلقات گوناگون دنیوی از هر نوع آن است که به مقام و شهود نایل شده باشد ، نمونه های برجسته آن حافظ ، مولانا ، عطار ، فردوسی، سعدی بایزید بسطامی، سنایی و سایر بزرگان این وادی هستند که از انسانهای جویای معرفت با آموزه ها و آثار خود ،دلبری کرده و آنان را شیفته خود مینمایند ، از این دست دلبری ها که حافظ میکند. در نقطه مقابلِ شاهد زاهد است و به انسانی اطلاق میشود که خدایی را که از جنس فکر میباشد در ذهن خود پرورش داده و در مرکز خود قرار داده، گمان می بَرَد به ایمان حقیقی رسیده است، پس با حفظ کینه توزی و دشمنی و حسادت و رنجش و سایر دردها ، دیگران را نیز به این خدای ذهنی خود دعوت میکند. زاهد همچنین به دیگر انسان هایی نیز اطلاق میگردد که بجای خدای ذهنی سایر چیزهای اینجهانی را در مرکز و دل خود قرار داده اند ، پول و ثروت ، مقام ، اعتبار ، علم و دانش ، باورهای بی ثمر و تقلیدی و انواع شهوات دنیوی از آن جمله هستند و همانطور که زاهد از خدای ذهنی خود توقع بهشت دارد ، آنها نیز از چیزهایی که در دل و ذهن خود قرار داده اند طلب خوشبختی و آرامش میکنند. حافظ میفرماید با شروع دلبری شاهدانی که ذکر شد، انسان هایی که زاهد نماد آنان است در اعتقاد باطلشان رخنه و گسست می بینند، یعنی اگر با خود صادقانه باشند در اندیشه خواهند شد و مجذوب دلبری شاهدان ، چرا که ذات انسان همواره آماده جذب به اصل خدایی خود میباشد ، در بیت بعد حافظ آن شاهدان را گلرخ و در جای دیگری پری روی میداند و همه انسانها چنین هستند .
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگس دان کنند
شاخ نرگس کنایه از همان شاهد و انسان رها گشته از منیت های پرورده ذهن میباشد و در هر زمان و یا مکانی گل وجود آنها به عشق و نور ایزدی شکفته شوند، پس گل رخان یا انسانهای دیگر که آنان نیز از جنسِ زندگی بوده و طالب چنین شهود و حضوری هستند چشمان خود را جایگاه چنین نرگس و جهان بینیِ چنین انسانهایی کرده و از نگاه آن شاخ نرگس و با عینک دید آنان که دیدگاه زندگی و خدا میباشد به جهان می نگرند و همین نگاهِ عاشقانه به جهان است که به آرامی شاهدِ شکفته شدنِ گُلِ وجودی خویش خواهند بود.
ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
پس حافظ خطاب به جوانان می فرماید بهتر است او از این دوران طلایی سرو قامتی بهره مند شده و کار بر روی خود را آغاز و از آموزش ها و پیغام های معنوی شاهدان که گنجینههای زبان فارسی هستند، برای رسیدن به اوج معنویت استفاده کند پیش از آنکه انسانهای دارای منیت و یا زاهدان بی خرد و یا مغرض از قامت وجود و هستی او سوءاستفاده کرده و با آن چوگان کنند یعنی که او را به بازی گرفته و مانند گوی چوگان به هر سویی ببرند.امروزه نیز مکاتب گوناگون انحرافی و بدون نتیجه توسط طماعان و سود جویان بر سر راه انسانها قرار دارند که نه تنها به انسان آرامش و خوشبختی نخواهند داد بلکه موجب سردرگمی بیشتر او میشوند .
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
اما گوی چوگان بودن که در بیت قبل بیان شد در شکل مثبت آن نیز وجود دارد و آن هنگامی ست که عاشقان مانند گوی چوگان خود را در اختیار آن چوگان باز یگانه قرار داده و بر سر و فکرهای خود کنترل و حکمرانی ندارند و به حضرت معشوق میگویند :
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
پس آنگاه که عاشقان اختیار همه امور خود را به دست او دهند، کن فکان همه امور دنیوی و معنوی آنان را به بهترین شکل ممکن اداره خواهد کرد و فکرهای خلاقانه در چنین انسانی جاری خواهد شد .
پیش چشمم کمتر است از قطرهای
این حکایتها که از طوفان کنند
طوفان همان حوادث طوفانی روزگاران هستند که در همه عصرها و دوران ها وجود داشته و همه آنها حاصل منیت های کوچک و بزرگ و از سر فکر و ذهن میباشند . در دوران ما نیز از این دست طوفانها کم نبودند و حافظ میفرماید همه آن طوفانها را بقدر قطره ای بیشتر نمی بیند و برای او ارزشی ندارند، پس بهتر است انسان بر روی خود تمرکز نموده و وقت خود را برای حوادث بیرونی تلف نکند .
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
سماع حرکت در مسیر ریتم و آهنگ زندگی ست و به محض رسیدن سالک طریقت عشق به این آگاهی که تسلیم حضرت معشوق شده و بدون توجه به عوامل بیرونی و حوادث روزگار صبر و شکر و رضایت را پیشه خود کند و از دریچه چشم خدا به جهان بنگرد پس همه کاینات و قدسیان دست افشانی خواهند نمود ، یعنی همه کاینات برای پیشبرد اهداف عالی انسان عاشق همکاری میکنند .
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند
اما این مهم که در بیت قبل به آن اشاره شد به این راحتی میسور نخواهد شد و نیازمند تحمل درد آگاهانه برای زدودن دلبستگی های انسان به جهان ماده و همچنین رهایی از دردهای ناشی از آن میباشد که حافظ در اینجا از آن به خون گریستن یاد میکند و کنایه از زدودن چرکها و آلودگی های ناشی از تعلقات دنیوی هستند که باید از چشم و نظرگاه عاشق بیرون رفته و خدا یا زندگی جایگزین آن شود . و در مصرع دوم میفرماید البته که در هیچ کجا ظلمی چنین بر انسان نمی کنند ، و این ظلم بی نظیر است زیرا با چنین ظلمی که در واقع لطف است، انسان پس از تحمل درد آگاهانه از تعلقات دنیوی خود خلاصی یافته و از آن پس فقط با عینک زندگی و خدا جهان را نظاره میکند .
خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند
و از آن پس تنها غم و غصه انسان عاشق غم هجران و فراق است و حافظ میفرماید عاشق این غصه را با روی خوش می پذیرد و اهل راز میدانند که این غصه با غم و دردهای پیشین تفاوت اساسی دارد زیرا این دردِ هجران برای وصل شدن به آن یگانه درحقیقت برترین عیش و سرخوشی ست که نصیب عاشق میگردد .
سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
پس حافظ (ای انسان) تو از آه و درد فراق نیمه شب یک لحظه هم دست مکش زیرا بوسیله همین آه است که در صبحِ بیداریت وقتی در آینه بنگری خواهی دید زنگار ها از دلت زدوده و آنچنان رخشان شده که اصلِ زیبا و خداییِ خود را بوضوح در آن آیینه صیقل خورده خواهی دید.
برگ بی برگی درود برشما وتوضیحات وتحلیلی که پیرامون این غزل بسیار زیباودلنشین حضرت حافظ که ارائه دادید ما هم بهره بردیم لازم است.....
یک نکته مهم اینکه خوب برداشت از یک شعر سروده بنابه سلایق و ذوق درونی حتی موقعیت هایی در آن قرار گرفته ایم میتواند متفاوت باشد، خیلی ها درمورد بیت اول فرموده اند شاهد الان میتواند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. خو این هم نظریست،
ولی شاهد میتوانند خیلی ها باشند...
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند،
بطور مثال خودماها وقتی یک زیبایی خیره کنند میبینیم عنان از میدهیم یجورایی هواس ما بجای دیگر نیست حال آن زیبایی میتواند یک جنس مخالف یک منطقه ای رؤیایی یک تجمل ووو باشد یا کسی که خیلی هم اهل دین و ایمان و متدین باشد موقع عاشقی حتی خطر منحرف از دین و ایمان هم هست 🙏
وحالاکه تااینجا رسیدیم یادی کنیم ازاجرای بی نهایت رویایی استاد شجریان که همانند دیگراجراها آدمی را ازکره خاکی به عرش میبرد ولذتی صدچندان میبرد این اجرا دراجرایی خصوصی رندعافیت سوز هست که فقط هم همان بیت اولش هست
حالا دلیلش معلوم نیست به همان صورت است یانه،
به هرجهت خیلی زیباست حق یارتان🙏
این غزل را "در سکوت" بشنوید
اگر زیبارویان اینگونه دلبری میکنند، بیتردید در ایمان زاهدان رخنه خواهند کرد.
۲- آری هر جا آن یار پریچهره نرگسفش شکوفا شود و تبسمی نماید، زیبارویان چشم خود را گلدانش خواهند کرد.
۳- ای جوان زیبااندام! در میدان دلبری گویی بزن(خانلری: گویی بزن.دلم را به دست آور) پیش از آنکه از این قامت رعنا چوگان سازند!
۴- گرچه عاشقان حتی بر وجود خویش نیز فرمانروایی ندارند و هر چه تو دستور دهی انجام میدهند.
۵- حکایتهایی که از طوفان نوح میگویند در برابر چشمان عاشقم چون قطرهای بیش نیست!(بیت اضافه خانلری:
عید رخسار تو کو، تا عاشقان
در وفایت جان خود قربان کنند.اشاره به دو عید فطر و قربان مسلمانان)
۶- آری یار ما چون به سماع و چرخش درآید، قدسیان در عرش به وجد آیند و پایکوبی کنند.(خانلری: سازد آغاز سماع)
۷- در فراق چو تو نازنینی، مردمک چشمم در خون غرق شد، در کدام سرزمین چنین ستمی بر انسان(ایهام: انسان العین: مردمک چشم)روا میدارند؟!
۸-ای دل! با غصه عشق، زیبا بنشین! رازدانان عیش حال خوش را از بوته فراق به دست آوردهاند.
۹- ای حافظ! از آه نیمه شبان دور نشو! تا آیینه دلت را چون صبح درخشان کنند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح