غزل شمارهٔ ۱۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش سهراب سیفی
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش احسان حلاج
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۱۸ به خوانش محمدرضا ضیاء
حاشیه ها
قرنهاست که این ابیات را مردمان میخوانند فارغ از پیشرفت تکنولوژی ، احساس یکسانی به ادمی دست میدهد. افتخار میکنیم که ایرانی هستیم و حافظ را داریم
تضمین غزل شماره ۱۸ حافظ
...........
جز بشادی و طرب غصه بَرد بنبادت
باده و مطرب شاهد برسد فریادت
تا زگردون گذرد نغمه صوت شادت
..................
ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت
*****************
وصف و حمد رخت بود تفاخر اوراق
یار در بر گرفته،، دست هم چراغ ایاق
آفتابی فتد ز منظرت، به صحن رواق
.............
در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
******************
بشاخِ سرو همه بلبلان بجوش و نوای
ساقی میر کجا مطرب و تنبورکجای
ساقیا باده بگردان وکرم کن بخدای
........
برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند آزادت
******************
دل ما شاد ازآن مخزن گنج غم توست
زندگی یابد همان دل که نصیبش دم توست
مطربا شادی دوران همه زیر و بم توست
..........
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت
******************
محرم سرً درین دهر مگر سینه نیافت
هرکه در راه عشق غم ز درد و فتنه نیافت
به صحن میکده کس هیچ رند تشنه نیافت
...........
شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
******************
ساقیا آن قدح پر میت چو ناز آور
وین دلم روی برآن زلف سرافراز آورد
مطرب احوال دل شاد چو با ساز آورد
..................
چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولت مادرزادت
******************
فاتح جام جمم هر سحر چو شد مفتوح
خیز و جامی به سحر گیر ز صحبای صبوح
ساقیا رطل گران ده تو در ادوار فتوح
...............
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت
******************
جاوید مدرس رافض
1-کلمهُ "که" در مصرع اول بیت دوم ممکنست با که موصول اشتباه گرفته شده و ارتباط دو مصرع را از بین ببرد. درحالیکه این که پرسشی است و خواجه در شگفت است که در دوران فراق و دوری یار، چه کسی دل از حریفان می ربوده و چه کسی دل به یار و محبوب میداده است.
2-دوران خواحه با بر سرکار آمدن حکام و شاهان مختلف که بعضی میخانه ها را بسته و خم ها را شکسته و برخی با میخواران مدارا میکرده اند، فراز و فرود هایی داشته و بنظر میرسد این غرل باید با سر کار آمدن شاه شجاع یا یکی از همقکران او سروده شده باشد.
به نظرم در مصرع دوم از بیت دوم به جای حریفان (حریفم) بیان شود درست تر است چون فعل می دادت مفرد است ومعنی شعر می شود )شگفت زده هستم چگونه تو در ایام جدایی به حریفم دل می دادی واوهم متقابلا به تودل می داد
به نظر می رسد که وزن شعر به این صورت صحیح باشد:
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
برخلاف آنچه آقای کیوان اظهار داشته اند "که" در بیت دوم موصول است و نمی توان آن را نشانه ی پرسش به حساب آورد چرا که در این حالت حرف "و" در مصراع دوم زائد می نماید. علاوه بر این جمله به نوعی گسیختگی نحوی و بی معنایی دچار میشود
"دل دادن" به معنای رضایت دادن است.
دوست عزیز جناب آقای محمد حسن سورانی
نظر شما تا حدی صحیح است
وزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن است
ولی در این مواقع فاعلاتن اول نیز فعلاتن محسوب میشود
در اشعار دیگر حافظ نیز نظیر این مورد دیده میشود
در بیت آخر به جای دولت، صحبت نیست؟
حافظ از دست مده صحبت این کشتی نوح
حافظ از دست مده ... این کشتیِ نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
صحبت : 40 نسخه (801، 807، 813، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 843 و 29 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
دولت : 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، انجوی شیرازی، سایه، خرمشاهی- جاوید
41 نسخه غزل 19 و بیت تخلص آن را دارند. نسخۀ مورخ 803 غزل را ندارد. نظر دکتر نیساری را در نخستین کامنت بخوانیم. مطلب ایشان در مقدمۀ چاپ دیوان حافظ به سال 1377 و بر اساس 32 نسخه از نسخی است که ایشان تا آن زمان میشناختند:
...............................................
پیوند به وبگاه بیرونی
................................................
********************************
*******************************
سلام
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
مارا به شراب ابلاغ کرده بگو از همت و اراده ما بود که تو از زندان خم رهای یافتی .
دختر رز : یعنی بنت العنب ، کنایه از شراب انگور
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
ازفحوای کلام وشادمانی حافظ چنین بنظرمی رسد که این غزل به مناسبت روی کارآمدن ِمجددِّ شاه شجاع یا یکی ازدوستان صمیمی وبه عبارتی هم پیاله ی وی ، پس ازفروپاشی ِاستبداد وخفگان بوده باشد.
ظاهراً شاه شجاع نسبت به دیگران مردم دارتربوده وبه شرابخواران ومیگساران نیزسخت نمی گرفته است.ضمن آنکه ازطبع شعری نیز بی بهره نبوده و باحافظ عزیز رابطه ی دوستی ِ ریشه دار، صمیمانه وای بسا عاطفی داشت.
احتمالاً "ساقیا" نیزکنایه ازهمین فرد مورد نظراست.
مبارک بادت: مبارکت باشد.
مواعید: وعده ها و موعودها وعده داده شده ها و چیزهای وعده داده شده
مَرَواد: نرود
ای ساقی، عید آمده برای تومبارک ومیمون باشد، امیدوارم چیزهایی که وعده داده بودی ازیادت نرفته باشد.
شاید منظورازعید هم توفیقِ بزرگِ روی کارآمدن ِ مخاطب است. چنین برمی آید که مخاطب قبل ازبه تخت رسیدن وعده وعیدهایی داده بوده که حافظ آنها رادراینجابه یادش می آورد.
در شگفتم که در این مدّتِ ایّام ِفراق
بَرگرفتی زحریفان دل ودل میدادت
برگرفتی زحریفان دل :ازهم پیاله ها دل برکندی
دل می دادت: دلت راضی می شد
معنی بیت: درحیرتم که دراین روزهای هجران و دوری، چگونه ازدوستان وهم پیاله ها دل برکندی وبه فراموشی سپردی، درتعجّبم که چطور دلت راضی به این کارمی شد تا جدا ازهم پیاله ها بوده باشی؟!
برسان بندگی دختر رَز گو به درآی
که دَم و همّتِ ما کرد ز بند آزادت
برسان بندگی: ارادات واشتیاق ماراابلاغ کن بگو که ماخدمتگزاریم.
رَز: انگور
دختررَز: کنایه از شراب یا باده که ازانگورمی گیرند.
به دَرآی: ازپشتِ پرده بیرون بیا
دم وهمّت: اراده وخواستِ ما، پشتکار وعزم ِما
معنی بیت: ای ساقی که به باده دسترسی داری ارادت واشتیاق مارا به دختررَز(باده یاشراب) ابلاغ کن وبگو که دیگر دوره ی سیاهِ اختناق با اراده وتلاش ما سپری شد،ازپشتِ پرده بیرون بیا.
حافظ دراین دوره ی جدید که ظاهراً وفق مرادبوده سرازپا نمی شناسد وبه باده پیام می فرستدکه دیگرنیازنیست ازنظرها پنهان باشی بیرون بیا که میگساران انتظارت رامی کشند. بنظرمی رسد دردوره ی سیاه اختناق،میکده هابسته بوده ومردم باده وشراب را پنهانی می خورده اند.
دراینجا شاعربه باده شخصیّتِ انسانی بخشیده وبا اوسخن می گوید. درجای دیگر درموردِ حضور دختر رز اینچنین می فرماید)
آمدازپرده به مجلس عرقش پاک کنید
تانگویند حریفان که چرا دوری کرد
شادیِ مجلسیان در قدم و مَقدَم توست
جایِ غم باد مَرآن دل که نخواهد شادت
مَقدَم: قَدَمگاه، جای پا
این بیت خطاب به ساقی ویا(مخاطب غزل شاه شجاع) بوده باشد هم به دختر رز(شراب) که دربیتِ قبلی شخصیّتِ انسانی داشت. هردوبرداشت صحیح است.
معنی بیت: ای ساقی، یا ای ساقی به دختر رَز بعدازابلاغ درود ومحبّتِ ما ازطرف ما بگو:
شادی جمع دوستان(میگساران) ازوجود وحضور توست. هرگاه که تو درجمع ماحضور داری همه را مست ومسرورمی کنی، امیدوارم هردل که تورانمی خواهد وتورابد می پندارد دلش به درد وغم مبتلاگردد.
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستانِ سَمن و سرو و گل و شمشادت
تاراج:به یغمارفتن، غارت شدن.
تاراج خزان: غارتگری خزان، کنایه از دوران اختناق وخفگان است که به خزان تشبیه شده است.
رخنه نیافت: دراینجا یعنی خسارت ندید وزرد وخشک نشد ،ویران نشد.
بوستان سمن وسرو....: کنایه ازخانواده ودوستان ویاران است.
بادرنظرگرفتن اینکه مخاطب غزل، شاه شجاع است، شاعر ازاینکه او ویارانش به سلامتی، دوره ی استبداد راپشت سرگذاشته و آسیبی ندیده اند به درگاهِ خداوند شکرگزاری می کند .
معنی بیت: خداراشکرکه بوستان سمن و...(وجود تو و خانواده ودوستانت) ازغارتگری خزان دراَمان بوده وهیچیک صدمه ای ندیدید.
چشم بد دورکزآن تفرقهات بازآورد
طالع ِ نامور و دولتِ مادرزادت
چشم بد دور: سلامت باشی،بلا به دورباشد
تفرقه: جدایی وپراکندگی، ازیکدیگرفاصله داشتن
طالع: بخت واقبال،
نامور: نام آور ومشهور
دولت: امکانات، ثروت و مکنت، نیک بختی.
دولت مادرزاد: قدرت و اقبال خوش ذاتی
معنی بیت: ازبلایا وچشم زخم زمانه دراَمان باشی که ازآن طوفان جدایی آسیبی ندیدی ودوباره به میان یاران بازگشتی! توذاتاً خوش اقبال هستی وهنگام تولدّ،دولت وخوش شانسی راباخودآورده ای.
حافظ ازدست مَده دولتِ این کشتی ِنوح
وَر نه طوفان ِ حوادث ببرد بنیادت
دراین بیت آخرین: کشتی نوح هم می تواند استعاره ازشاه شجاع ، سافی وهم پیاله ی شراب بوده باشد.
معنی بیت: حافظ مبادا این کشتی نوح(شاه شجاع یاجام مِی) را ازدست بدهی، درغیراینصورت طوفان حوادثِ روزگار تورا ازپای درخواهد آورد.
کشتی ِ باده بیاورکه مرابی رخ دوست
گشته هرگوشه ی چشم ازغم دل دریایی
بیت زیبای؛
حافظ از دست مده دامن این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
دامن کشتی نوح تلمیح زیبا و اشاره لطیفی است به اهل بیت پیامبر؛ آن چنان که حضرت رسول اکرم در حدیث سفینه نوح به آن اشاره کرده است و در آن حدیث است که رسول اکرم فرمود: همانا مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است، هر کی برآن سوار شد نجات یافت و هر کس از آن روی برگرداند غرق گشت. حدیث سفینه نوح بنابر نقل ابوذر غفاری از پیامبر(ص)، این چنین است: إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ (ترجمه: مَثَل اهل بیت من در میان شما کشتی نوح است، هر کس به این کشتی داخل شود نجات مییابد، و هر کس جا بماند، غرق میشود.) [شیخ طوسی، الأمالی، 1414ق، ص633؛ دیلمی، ارشادالقلوب، 1412ق، ج2، ص306؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، 1378ق، ج2، ص27؛ شیخ صدوق، الأمالی، 1362ش، ص269، حدیث 18؛ طبرسی، الاحتجاج، 1403ق، ج1، ص273.] این حدیث بارها در غزلیات لسان الغیب شیراز بدان اشاره شده است و نیز خود کشتیبان که اشاره به وجود مقدس امام زمان علیه اسلام است. در مجموع کلمات و تعبیرات کشتی، کشتی ارباب هنر ، کشتی می و کشتی نوح همگی اشارات لطیفی به ارادت حافظ شیراز از اهل بیت عصمت و طهارت اهل راز علیهم السلام است.
محمد ادیب نیا
هر کسی از ظن خود شد یار من..................
تفسیر به رای لازم نیست
جناب عبدالله
اینجا محل ارائه نظرهای مختلف عامه مردم است نه میدان حکمرانی شما
هر کس آزاد است آن چه که برداشت میکند بگوید
معانی لغات غزل
مبارک بادت: مبارکت باد.
مواعید: جمع موعود – چیزهایی که وعده شده.
مَرَواد: (الف حرف ندا) خدا کند که نرود.
حریف: هم پیشه، همکار، هم قطار، طرف مقابل در بازیهای دو طَرَفه.
دل می دادت؟: آیا دلت راضی می شد؟ دلت اجازه می داد؟
دختر رز: بنت العنب، کنایه از شراب است.
بندگی: خدمتگزاری.
دَم: نَفَس (و دَم به عربی به معنای خون).
همّت: اراده، عزم و در نزد صوفیه توجّه قلب و قصد سالک برای رسیدن به کمال.
قَدَم: گام.
مَقدَم: قَدَمگاه، جای پا.
تاراج: چپاول، یغما کردن، غارت کردن.
تاراج خزان: غارت خزان، کنایه از برگ ریزان خزان.
رخنه: شکاف دیوار، سوراخ و شکاف در هر چیز.
رخنه نیافت: شکاف بر نداشت، ویران نشد.
تفرقه: پراکندگی، از هم جدا شدن، جداجدا کردن چیزی.
طالع: برآینده، طلوع کننده، بخت و اقبال، پیشانی، شانس.
نامور: نام آور.
طالع نامور: سرنوشت نیک.
دولت: امکانات، ثروت و مکنت، نیک بختی.
دولت مادرزاد: قدرت و امکانات سرشتی.
معانی ابیات غزل
(1)ای ساقی! فرا رسیدن عید به تو مبارک باد. به امّید اینکه وعده هایی که داده بودی فراموشت نشده باشد.
(2)در شگفتم که آیا در این مدّتِ دوری و فراق دلت راضی می شد که چنین از دوستان دل برگیری.
(3)(ای باد صبا) مراسم خدمتگزاری ما را به شراب ابلاغ کرده بگو که از طینت پاک و همّت و اراده ما بود که تو از زندانِ خُم رهایی یافتی. حالیا آشکارا بیرون آی …
(4)… (که) شادی اهل مجلس وابسته به قدوم توست (و) هر دلی که شادی ترا نخواهد قرین غم و اندوه باد.
(5)سپاس خدای را که دست غارتگر خزان خللی در گلزار پر گل و سبزه تو پدید نیاورد.
(6)چشم بد از تو دور که در اثر بخت و اقبال بلند و امکانات جبلّیِ تو، از پراکندگی و جدایی رهایی یافتی.
(7)حافظ مبادا امکانات این کشتی نوح را از دست بدهی وگرنه طوفانِ رویدادها تو را از بین خواهد برد.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
*
1-این غزل در روزهای اول ماه محرّم سال 768 هجری یعنی در ایّام ورود مجدّد شاه شجاع به شیراز، پس از شکست فاحشی که به برادر خود داد، توسط حافظ سروده شده و تبریک عید در بیت اوّل مربوط به روز اوّل ماه محرّم سال 768 هجری است که روز اوّل سال عربی و مقارن با این رویداد می باشد و از مفاد مصراع دوم بیت اوّل چنین بر می آید که در تمام مدّتی که شاه شجاع دور از پایتخت خود شیراز مشغول تدارک حمله مجدّد خود بوده است به وسیله مکاتبه، با حافظ در ارتباط و تماس و وعده هایی به شاعر داده بوده است.
2-در بیت دوم تعارفی دل پسند و زیباست که علی رغم واقعیّت تلخ اتّفاق افتاده و دور بودنِ اجباریِ شاه شجاع از شیراز، حافظ در مقام تجاهل العارف برآمده چنین وانمود می کند که تو هر وقت و هر زمان اراده می کردی می توانستی شیراز را فتح کرده و مراجعت کنی و خودت آن را به تعویق می انداختی و در این مدّت چه طور دلت راضی می شد که دوری دوستان و هم قطاران را تحمّل نمایی!
3-در بیت سوم حافظ می گوید ای باد صبا سلام مرا خدمت شاه شجاع رسانیده و به او بگو از برکت نَفَسِ گرم و همکاریها و پشت کار ما بود که از مخمصه خلاصی یافتی و شاعر می خواهد به شاه شجاع بفهماند که بعد از تعارف، واقعیّت امر این است. در نظر داشته باش.
4-در بیت چهارم اضافه می کند که ورود تو به شیراز سبب خوشحالی و مسرّت اکثریت مردم می شود و آن عدّه قلیلی هم که با برادرت همراه و با تو دشمنند بگذار دلشان از غم بترکد.
5-در بیت پنجم شاعر از اینکه در کیفیّت لشکر و احوال خانواده سلطنتی و وضعیت امور مادّی شاه شجاع خللی وارد نشده اظهار مسرّت می کند.
6-در بیت ششم مجدداً از مراجعت شاه شجاع اظهار خوشحالی نموده و تهوّر و پایمردی و پافشاری او را تا دستیابی به فتح می ستاید.
7-و بالاخره در بیت مقطع مراتب همکاری و خدمتگزاری خود را ابلاغ می کند.
در شرح این غزل اقتضا دارد به دو نکته مهمّ که در ساختار غزلهای حافظ مشاهده می شود اشاره شود:
1-بسیاری از حافظ پژوهان اعتقاد چندانی به ذو وجهین بودن غزلهای حافظ نداشته و آنها را صِرفاً غزلهایی عاشقانه یا عرفانی به حساب می آوردند و برای ابیات کلیّه غزلها معنانی مستقل در نظر گرفته و تعبیرات یا مفاهیم نهفته در بطن غزل را امری پندارگونه ناشی از تخیّلات پاره یی از شارحین می دانند. چنین نیست و به عنوان مثال چنانچه در همین غزل (18) دقّت شود مشاهده می شود که روی سخن شاعر در مطلع شروع کلام با ساقی است و در بیت دوم که دنباله مطلب بیت اوّل است شاعر با ساقی مشغول عرض تبریک و تعارف است و در بیت سوم و چهارم شاعر خطاب به همان ساقی می گوید که ای ساقی سلام مرا به شراب برسان و به او بگو حال که از زندان خم بیرون آمده یی ما مجلسیان مقدمت را گرامی می داریم. حال باید ببینیم بیت پنجم چه معنا می دهد و ضمیر آن به چه کسی بر می گردد؟ چرا شاعر در بیت پنجم مطلب معترضه یی را پیش می کشد و می گوید که شکر خدای را که به بوستان سمن و گل و شمشاد تو آسیبی نرسیده است. مگر ساقی یا شراب باغچه و گل و شمشاد دارند که از باد خزان آسیب ببیند؟ در بیت ششم کار از اینهم بدتر می شود آنجا که می گوید خدای را شکر که از طالع نیکوی تو بود که از تفرقه به در آمدی. این مضامین و مطالب نه به ساقی می چسبد نه به شراب. پس ضمیر بیت پنجم و ششم به چه کسی بر می گردد؟ اگر به ساقی یا شراب که مطالب و مضامین وافی به مقصود نیستند و این پراکنده گویی ها چه معنی می دهد؟ به ناچار باید قبول کنیم که منظور شاعر از ساقی، ساقی میخانه نیست و این نام عاریتی است که در زیر پوشش آن شاعر با کسی طرف مکالمه است که مضامین بیت چهارم و پنجم هم به او مربوط شده رفع عیب می شود و این همان شاه شجاع است که شاعر با او مبارکباد کرده و مضامین ابیات بعدی نیز هر کدام دارای ایهامی است که همانطور که در شرح این ابیات گفته شده به او بر می گردد.
2-نکته دوم این است که با اندک دقّت در مفاد ابیات این غزل متوجّه می شویم که اگر شاعری بخواهد غزلی تعبیردار بگوید چاره یی ندارد که این ویژگی را قبول کند که صورت ظاهر غزلش در مکتب وقوع نباشد یعنی غزلهای او نمی تواند با موضوع واحدی شروع و در همان موضوع تا پایان غزل خاتمه پذیرد بلکه هر بیت باید درباره مطلب مستقلّی ساخته و پرداخته شود. از اینجا نتیجه می گیریم که این شیوه که حافظ در پیش گرفته و اکثر غزلهای خود را بدان سبک سروده در راه نیّت و هدف اصلی او یعنی ساختن غزلهایی ذو وجهین با تغییر صورتی در ظاهر و صورتی در باطن بوده است و هرگز شاعر صِرفاً برای اینکه غزلی عاشقانه یا عارفانه بسازد دست به قلم نشده و غزلسرایی او به منظور انتقال یک نوع خبر و مطلب است به فرد یا افراد مورد نظر خود، منتها هنر شاعر در این است که این کار معجزه آسا را شخصاً ابتکار و از عهده آن به خوبی برآمده است و به عقیده نویسنده این سطور حافظ این هنر را از کلام الله مجید تقلید کرده است و آفرین خدا بر او.
3-مطلب دیگر اینکه از همین جا معلوم می شود که چرا حافظ در طول حیات خود علاقه چندانی به جمع آوری اشعار خود نداشته است؟ زیرا او شاعری همانند ناظمهای دیگر نبوده است که برای اینکه دیوانی فراهم آورد شعر گفته باشد و سعی کند در همه ردیف و قافیه ها شعری بسازد و با 29 حروف الفبا بازی کند. او مردی فاضل و عارف و دانشمند بوده که مسیر زندگانیش او را به دسته بندی کشانیده و هنر و ذوق شاعری خود را در راه مبارزه با رقیبان بالاجبار به کار گرفته است و هرگز نباید او را با دیگر شاعران قیاس کرد. او مردی است فوق العاده و نابغه که هنر شاعری کمترین و کوچکترینِ نمونه و قطره ای است از دریای فضل و کمال و معلومات او، بنابراین آن خودخواهیها و شهرت طلبیها که در دیگر شاعران مشاهده می شود در او نبوده و چندان به اشعار خود دلسپردگی نداشته است. ما باید این واقعیت را قبول کنیم که ناظمها مانند اکثر آنهایی که نام آنها صفحات تذکرة الشعراها را پر کرده است همگی در اصل و ضمیر باطن خود گرسنه نام و تشنه شهرت بوده و شأن شاعران بالفطره مانند خیّام و مولوی و حافظ و … اجلّ از آنهاست.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
دختر رَز: بنت العنب، شرابی که از انگور حاصل گردد، دانه ی انگور
رز یعنی انگور
برسان بندگی دختر رز، گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم باده از خون رزان است نه از خون شماست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
امام خواجه که بودش سر نماز دراز به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
نامه تعزیت دختر رز بنویسید تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند
به نیمشب اگرت آفتاب میباید ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل مباد تا به قیامت خراب طارم تاک
عروسی بس خوشی ای دختر رز ولی گه گه سزاوار طلاقی
بیت آخر کشتی نوح می تواند اشاره به شراب باشد که در ابیات قبل آمده است :
مضمون مشابه در بیت زیر از حافظ آمده است
اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد
سلام
بیت چهارم "جای غم باد مرآن دل که نخواهد شادت" که آقای سهیلی عزیز با اون صدای گرمش بجای مرآن ، هر آن دل رو میخونه.
رسیدن عید را به ساقی تبریک می گوید و از او می خواهد وعده هایش را از یاد نبرد.
ایهام ها:
عید: عید فطر که ممنوعیت شراب را برداشته- لحظه ای که اغیار کنار روند، حضور دوست حاصل شود، عید حقیقی است.
ساقی: خداوند- جلوه گاه های خداوند مانند زیباییها و هر آنچه حافظ مشتاق را به وجد می آورد.
بیت2: شگفت زده ام که در این مدت طولانی که در شوق رسیدنت بودم، چگونه دلت آمد از مشتاقانت دل بکنی.
بیت3: ارادت ما به دختر تاک(شراب) را برسان و بگو با همت و نفس ما از بند آزاد شدی( شراب حال خوش با تلاش و انفاس قدسی به دست می آید)
بیت4: شادی اهل بزم با ورود تو هست و هر که شادی ساقی را نخواهد دلش خانه غم باد( لازمه شوق به حال خوش و ساقی نفرین بر غم و اندوه است)
بیت6:بخت بلندت مشهور و مادرزادی است که سبب شده از تفرقه خاطر به درآیی و حال خوش حاصل شود.
بیت7: حافظ، خوش بختی این کشتی نوح را از دست نده وگرنه طوفان حوادث( تفکرات و احوال ناخوش) بنیاد حال خوشت را از بین می برد.
ایهام کشتی نوح:
سبوی شراب شبیه کشتی- کانون توجه خداوند( کیهان) که سبب حال خوش و آرامش است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
اینستاگرام:drsahafian
خوانش ها و تعابیر متفاوتِ دوستان ازین بیت ، مرا به اندیشهی بیشتر در مورد آن واداشت، نهایتا معنی آن را اینگونه یافتم:
در شگفتم که در این مدّتِ ایّام، فراق
بَرگرفتی زحریفان دل ودل میدادت
یعنی حافظ در شگفت است که فراق و دوری ، در این مدتِ ایامِِ سپری شده ، در عین حالی که از حریفان و هم پیاله های مخاطبِِ حافظ ، دل برمیگرفته ( آنها را نومید میساخته)، در همان حال به مخاطبِِ حافظ دل میداده (شهامت میداده است).
به نظر میرسد مصراع
جای غم باد (مر )آن دل....به صورت زیر درست باشد
جای غم باد (هر) آن دل که نخواهد شادت
این جمله اسنادی است و مر به نشانه مفعول بیواسطه جایی در جمله اسنادی ندارد
استاد محمد علی طاهری عزیزم اینو در نوروز 99 خوند و پیامش رو به همراهانش داد به این امید که همه ی انسانها در مسیر حق و حقیقت قرار بگیرند در این شرایط سختی که انسان بواسطه ی لجام گسیختگی و ظلم و ستم نسبت به هستی برای خودش ایجاد کرده .
خداوند حال قومی را تغییر نمیدهد ، تا آنکه آن قوم حال خود را تغییر دهد .
با سلام خدمت دوستان عزیز
در بیتی که جناب حافظ عزیز می فرماید
ساقیا آمدن عید مبارک بادت:منظور بأن خداوند است ،منظور با خدایی که آگاهی می دهد ،آگاهی از دریای بیکران علمش
داره میگه خدایا عید آمده و آن عیدی که قول داده بودّی به ما بدهی(منظور همان آگاهی)است را فراموش نکنی
ساقی کوثر خداست ،می از خُم وحدت الهی
باسلام و سپاس از کوششهای پربار شما متأسفانه آنچه شما با عنوان " لغتنامه، ابجا ، جستجو ، وزن " برای من یک پدیده مزاحم است که مرتب در هنگام " کپی" کردن یک بیت ، چان با سماجت بدنبال من می آید که حداقل برایمن که روزی باید صدها بیت را برای تحقیقم " کپی" کنم ، وقت گیر است. بدیهی است که این امکان باشد که این افزوده برای برخی نعمت و کمک کننده باشد . تا یار ....
با تشکر فراوان . دست مریزاد
چشم بد دور کز آن تفرقه خوش بازآورد
بر اساس نسخه غنی
اصلاح فرمایید
با درود و مهر..
داستان از آنجا شروع شد که دستان خالی بود و رستگاری آرزو، باغ امید چه شیرین جلوه مینمود و من خاکی هنوز دور از پاکی چه ساده با سیبی شیرین تلخی به کام شد و هجران به قسمت حوالتم کرد کاش ایکاش پدر ارزان نمیفروختی بهشتمان را که سرزنش عقل نصیب ما شود و دل در سوز دیار یار همچون عندلیب بهار ناله سردهد جان که ناچیز است در کف نهادیم و سر زیر شمشیر غمش فرود آوردیم دیگر نه بضاعتی و نه طاقتیست مرگ را که نیک میدانیم لیک به دنبال رهی نزدیکتریم به قصد وصل جانان خواجه زیبا گفت که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.....
باسپاس از راهیان راه حق
بیت آخر مانند بسیاری از غزلیات حضرت حافظ میتواند راهنمایی برای درک معنای کلی غزل باشد . در بیت آخر پر واضح است که جناب حافظ به این روایت از رسول اکرم اشاره دارد که مشهور است به حدیث کشتی نوح : إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ (ترجمه: مَثَل اهل بیت من در میان شما کشتی نوح است، هر کس به این کشتی داخل شود نجات مییابد، و هر کس جا بماند، غرق میشود.)
وزن بیت ایرادی ندارد؟ واقعا فعلاتن هستش!؟
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
عید عاشقان آن لحظه و دمی ست که به خویشِ اصلیِ خود بازگردند و با طی طریق در سلوک معنوی یک مرحله یا منزل را پشت سر گذاشته و به منزل بعدی وارد شوند ، بنظر میرسد حافظ یا پوینده راه عشق در این منزلگاه به وحدت با خداوند یا زندگی رسیده است و این موفقیت و پیشرفت را که مدیون ساقی راه معرفت است به وی تبریک می گوید، این تبریک به خود و کل هستی و کاینات هم تلقی می گردد زیرا پس از رسیدن عاشقِ سالک به وحدت و یگانگی با خداوند جدایی ها رنگ باخته و سالک، کل هستی و نیستی را یک هشیاری و خرد واحد می بیند و به دلیل همین یگانگی دیدن است که برای ما خیلی روشن نیست مراد از ساقی در اینجا پیر راهنمای معنوی اوست و یا اینکه منظور خداوند است، اما با عنایت به مصرع دوم که وفای به عهد وعده های داده شده به سالک را یادآوری می کند و همچنین معنی بیت دوم بنظر میرسد مخاطب خداوند باشد .
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
بر گرفتی ز حریفان دل و دل می دادت
فراق یا جدایی پساز ورود انسان که از جنس خداوند است به زمین و تنیدن خویشِ جدید ذهنی اتفاق می افتد که این خویشِ تنیده شده جدید ضرورتی ست برای رفع نیازهای جسمانی و تن انسان بمنظور بقا در این جهان مادی . حریفان یعنی همه یاران و عاشقانی هستند که پس از تنیده شدن خویشتن جدید ذهنی به این امر آگاه شدند که از جنس ماده و چیزهای آفل و زودگذر این جهان نیستند و تصمیم به بازگشت به اصل خود گرفته ، سلوک معنوی خود را شروع کردند و قرار است در این امر معنوی به یاری یکدیگر بشتابند . حافظ اظهار شگفتی می کند که به محض اراده سالک به قدم گذاشتن در این راه، حضرت معشوق از آن حریفانی که قدم در راه می گذارند دل می بَرد و آنان را هر لحظه عاشق تر می کند بر خود و از سوی دیگر دل می دهد به آن عاشقان، یعنی خود نیز عاشق آن حریفان و یاران می شود.این اظهار شگفتی حافظ میتواند همان مقام حیرت باشد که مقتضیات خود را دارد و چون خداوند نیز بر سالک عاشق دل بست، خویشتنِ کاذبِ عاشق را هدف تیرهای کن فکانِ خود قرار داده و می کُشد، پس حضرت حق خود خونبهای آن خویش ذهنی شده و در نتیجه سالکِ عاشق با کمال حیرت درمی یابد از همه دلبستگی های دنیوی و همچنین درد های مربوطه مانند حرص و حسد، کینه، دشمنی، خشم و امثال آن رها و آزاد شده است. مصرع دوم مصداق حدیثی ست با همین مضمون.
برسان بندگی دختر رز ، گو بدر آی
که دم و همت ما کرد ز غم آزادت
در این بیت حافظ از وعده ای که خداوند یا زندگی به حریفان و یاران راه عاشقی داده است و در بیت مطلع غزل آن را به ساقی یادآوری نمود پرده برمی دارد، دختر رز همان حضور یا اصل خدایی انسان یا اصل شراب است و با تنیده شدن خویشتن کاذب ذهنی از انسان جدا شده و او نیز در غم این جدایی بسر می برد، پس اکنون که حافظ یا انسان عاشق به وحدت با زندگی رسیده است از خداوند یا زندگی می خواهد تا دختر رز یا آن یار و یوسفی که پیش از حضور وی در جهان نیز با او همراه بوده است باز آمده و به او ملحق شود و با جاری شدن بر وی، او را شرابی رنگ کند زیرا زمان جدایی و تفرقه سپری شده است .
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد ، مر آن دل که نخواهد شادت
مجلسیان به همه کائنات و باشندگان جهان هستی از عالم وجود تا عالم موجود اطلاق می شود که با رسیدن حافظ یا یک انسان عاشق به حضور و وحدت با هستی ، به رقص و شادی می پردازند و بازگشت فرخنده دختر رز یا شراب روز الست را جشن می گیرند، حافظ در غزلی دیگر اینچنین سروده است : "مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت / به تماشای تو آشوب قیامت برخاست "، اما در این جهان هستند انسانهایی که شادی را نه بر خود و نه بر دیگران روا نمی دارند ، آنانی که اسیر خویشتنِ ساخته ذهن خود و درد پرست هستند غم را دوست دارند، پس حافظ میفرماید هرکس این شادی ذاتی دیگران را بر نمی تابد و پیوسته درحال تزریق درد به خود و دیگران است ، غم در دلش لانه کرده و به این راحتی ها رهایش نمی کند .
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
در این بیت حافظ تنیده شدن خویشتن در ذهن را که برای امکان بقای انسان در این جهان بوده است به باد خزان تشبیه می کند ، این باد خزان چه بسیار گل و سبزی ها را به تاراج برده و بکلی پژمرده و خشک می کند، بنحوی که امکان بازگشت دختر رز یا یوسف زیبای آنان تا پایان عمر جسمانی در این جهان برای آنان میسر نمی شود، حافظ شکر و سپاس خداوند را بجای می آورد که این باد ویرانگر پاییزی در بوستان این جهان، نتوانست رخنه کند، این بوستان را انسانهایی می سازند که خیلی زود یا کمی دیرتر از خویشتن ذهن بازگشته و به اصل خدایی خود رجوع می کنند و یا اصلآ همچون سرو (پیامبران و اولیای خاص ) از آغازحضور در این جهان سبزی و طراوت خود را از دست نمی دهند ، یا اینکه سمن و سپید روی هستند و خیلی زود بازگشت نموده و دختر رز یا شراب خود را بدست می آورند، یا بعضی که سرانجام با کار معنوی غنچه زیبای حضورشان باز و مانند گل شکفته می شوند، و تعدادی هم پس از رسیدن به لذت و شادی حضور و شرابی شدن رخسار همچون شمشاد قد کشیده و متعالی می شوند .
چشم بد دور کز آن تفرقه ات باز آورد
طالع نامور و دولت مادر زادت
تنها انسانهایی که شراب و دختر رز خود را در بند و اسیر ذهن نگه داشته اند چشم زخم میزنند به آن ساقی که در آزاد ساختن یوسفیت و دریافت کنندگان می از چاه ذهن موفق شده و در بازگشت عاشقان لطف و مساعدت می کند تا از تفرقه دیدنِ جهان بازگشته و به وحدت برسند و یا کل هستی را یک خرد و هشیاری یافته، با عشق به سایر مخلوقات و از جمله همنوع خود بنگرند. در مصرع دوم طالع به معنی بخت و اقبال است اما بختی که توسط شخصِ انسان رقم می خورد و نامور میگردد، یعنی اختیار کامل انسان برای رقم زدن سرنوشت خویش ، دولت مادر زاد همان نیکبختی یا اصل خرد و هشیاری اصیل خداوندی ست که در نهاد و ضمیر هر انسانی و از الست نهفته است و با تولد و ورود به این جهان یار و همراه اوست. مولانا نیز در باره طالع نامور می فرماید :
دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد / گفتمش آری ، ولی از ماه روزافزون خویش
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
کشتی نوح همان فضای گشوده شده و وحدت وجودی ست که سالک به آن دست یافته است و شرح آن در غزل بیان شد، پس حافظ از رهپویان عاشق می خواهد اگر به این مرحله از طریقت رسیده و موفق به ورود کشتی وحدت با همه باشندگان عالم شوند، از این دولت و دارایی ارزشمند خود مراقبت کنند تا مبادا همچون فرزند نوح اسیر طوفان حوادث شوند. طوفان حوادثی که قطعآ همه انسانها و در هر مقام و مرتبه ای را در دوران مختلف زندگی دربر می گیرد و بیرون ماندن از این کشتی وحدت و یگانگی برابر با نابودی بنیاد و ریشه انسان است. مرحله و منزل طی شده توسط سالک طریقت تازه ابتدای راه بوده و این کشتی هدایت و وحدت به پیش میرود تا سرنشینان را به منزل دیگری وارد کند .
معنی ابیات
۱- ساقیا( ذات الهی/پیر یا انسان کاملی که حضور الهی رسیده) فرا رسیدن عید( اتصال به خداوند/حضور الهی) بر تو مبارک باد.
- به امید آنکه وعده هایی که دادی فراموشت نشده باشد.
۲- در عجبم که در این مدت دوری و فراق!،
دلت راضی میشد که اینچنین از دوستانت دل برگیری؟!!
۳-( ای باد صبا) سلام ما را به دختر رز( بنت العنب/ کنایه از شراب عشق الهی)برسان و بگو که از نیت پاک و اراده ما بود ،
- که از زندان ( دلبستگی های نفس )رها یافتی.
۴- شادی مراسم ما بواسطه قدم تو است،
هر دلی که شادی تو را نخواهد، قرین غم و اندوه باد( هر کس که از دلبستگی به چیز های دنیا رها نشود و از طریق فضا گشایی به حضور الهی نرسد، دچار غم و اندوه خواهد شد)
۵- سپاس خدا را که دست غارتگر خزان( نفس سرکش / هوی و هوس های شیطانی نفس) ،
خللی در گل وسبزه( فضای گشوده شده دل) پدید نیاورد.
۶- چشم بد از تو دور باد، که در اثر بخت و اقبال بلندت،
از جدایی او( فراق از خداوند ) رها یافتی.
۷- حافظ میادا امکانات این کشتی نوح( کشتی نجات/ کنایه از عشق الهی و رسیدن به حضور و اتحاد با او) را از دست بدهی،
وگرنه طوفان حوادث( وابستگی های کاذب دنیوی / شیطان سرکش درونی انسان)تو را از بین خواهد برد.
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت...
با تشکر از بی گرگی با توضیحات کامل و در خور ، توجه داشته باشیم شاعرانی چون حافظ ، مولاناو سعدی تمام تلاششان در این است تضادی که بین ذهنیت متاثر از فریب جهان مادی و عینیت که همان خدایی باشد وجود دارد را بیان کرده و انسانها را از از خود بیگانگی رهانیده و به عینیت و خدایی زنده کنند.
تضمین غزل شماره ۱۸ حافظ
...........
جز بشادی و طرب غصه بَرد بنبادت
باده و مطرب شاهد برسد فریادت
تا زگردون گذرد نغمه صوت شادت
..................
ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت
وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت
*****************
وصف و حمد رخت بود تفاخر اوراق
یار در بر گرفته،، دست هم چراغ ایاق
آفتابی فتد ز منظرت، به صحن رواق
.............
در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
******************
بشاخِ سرو همه بلبلان بجوش و نوای
ساقی میر کجا مطرب و تنبورکجای
ساقیا باده بگردان وکرم کن بخدای
........
برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی
که دَم و همّت ما کرد ز بند آزادت
******************
دل ما شاد ازآن مخزن گنج غم توست
زندگی یابد همان دل که نصیبش دم توست
مطربا شادی دوران همه زیر و بم توست
..........
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد، مَر آن دل که نخواهد شادت
******************
محرم سرً درین دهر مگر سینه نیافت
هرکه در راه عشق غم ز درد و فتنه نیافت
به صحن میکده کس هیچ رند تشنه نیافت
...........
شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
******************
ساقیا آن قدح پر میت چو ناز آور
وین دلم روی برآن زلف سرافراز آورد
مطرب احوال دل شاد چو با ساز آورد
..................
چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد
طالعِ ناموَر و دولت مادرزادت
******************
فاتح جام جمم هر سحر چو شد مفتوح
خیز و جامی به سحر گیر ز صحبای صبوح
ساقیا رطل گران ده تو در ادوار فتوح
...............
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت
******************
جاوید مدرس رافض
باسلام خدمت دوستان عالم وادیب و فرزانه
آیا این غزل نسبت به غزل ۲۰۲ حضرت حافظ، تقدم تاریخی دارد یا تاخر؟
در این غزل، حضرت حافظ، شکر میکند که فراق، لطمه ای به دختر رز وارد نکرده در حالی که در غزل ۲۰۲ نامه ی تعزیت دختر رز را اعلان میدارد
عاقبت دختر رز کدام است؟ وصال و برون شدن از پرده یا مرگ و سوگواری وی؟
آیا سوگواری حافظ در غزل ۲۰۲، مربوط به همان ایام گم شدن دختر رز که در غزل ۱۵ اشاره میکند است؟ یا بار دیگر این سوگ به واقع رخ میدهد؟
به لحاظ تاریخی چه برداشتی صحیح است
« دشت و دمن بوی بهاران گرفت
شور ز گلبانگ هزاران گرفت »
گل ز چمن ، دشت و دمن گشته مست
عطر خوش از باده ی باران گرفت
لاله به سرخی شده است جلوه گر
جام می از دست نگاران گرفت
نغمه ی خوش سر دهد اینک نسیم
صوت خوش از چهچه یاران گرفت
رود ، که غرش کند اندر مسیر
شور و شر از ابر بهاران گرفت
نرگسِ مست ، آمده بی قیل و قال
باده از آن ، دیده خماران گرفت
بید که در خواب خوشی رفته بود
سرو صفت ، دست چناران گرفت
غنچه که در دیده ی صبح ، وا شده
نکهتی از شاخه سواران گرفت
چین و چروک از رخ صحرا برفت
لاله ، رخ از لاله عذاران گرفت
قامت سرو راست شد از یُمن عید
شد کژی و شومیِ زاران گرفت
چشم بد از قامت گل دور باد
رخصت خود از کف خاران گرفت
آنکه قرار از دل ما برده بود
رفت و رخ از دیده ی باران گرفت
#رضارضایی « بیقرار