غزل شمارهٔ ۱۴۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش آویسا بذرگران
غزل شمارهٔ ۱۴۸ به خوانش افسر آریا
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بسیار زیبا بود
قشنگ بود .اسم غزل ها رو هم بنویسید
از غزل های بسیار ضعیف حافظ است تا آن جایی که عده ای آن را از حافظ نمی دانند ولی از حافظ است منتها از غزل های دوران جوانی او مثلا سال های 738 و 739 زمانی که در صف صوفیان بود و قرآن را نیز از حفظ بود و هنوز وارد سیاست نشده بود . بعد ها بخصوص در عهد شاه شجاع اشعارش جنبه ی سیاسی به خود می گیرد و اکثریت اشعار او بعد از سال 754 تقریبا سیاسی است .
چرا ضعیف؟ به چه دلیل میگین شعر ضعیفیه؟ از صنایع و آرایه های ادبی که در شعر بهره گرفته شده!
ببخشید. درسته که این غزل، مقداری ممکنه از لحاظ وزن و قافیه سبک به نظر بیاد، ولی از مفاهیم و آرایه ها نباید غافل بشیم. اتفاقا، این غزل، غزل بسیار قوی یی هست، البته به دیدگاه بنده. دیدگاه شما هم ارزشمنده
در خدمتیم جناب شمس عزیز
ین غزل حافظ رنگ و بوی عرفانی دارد
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
چون تو آمدی همه چیز رنگ دیگر گرفت
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم
هر سروقد که بر مه و خور حسن می فروخت چون تو در آمدی پی کاری دگر رفت
هرکس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
هرکسی که نگاه عنایت حق تعالی بر او ارزانی شد چنان شادمان و بیخود گردید که غضب داروغه دنیا هم بر او اثری ندارد و غمی به دل راه نیست
در بحر فتاده ام چو ماهی تا یار مرا به شست گیرد
صید معشوق ازلی چه گواراست
حافظ به این امید است که از سرگردانی در بحر دنیا به دریای معرفت حق تعالی راه یابد
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
در پاش فتاده ام به زاری ، آیا بود آنکه دست گیرد
دوست را با ناله شب های بیداران خوش است
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد ، ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
منظور از این غزل:
وصف قرآن و رسول اکرم (ص) است که با آوردن قرآن(قدح معرفت) بازار و دکان بت پرستی برچیده شد. مخالفان با دیدن پیامبر که از شراب وحی مست شده بود هراسان شده و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند.
قرآن همچون بحر و دریایی است که برای رسیدن به لقاء ا... باید در آن غواصی نمود و از می جاویدان آن نوشید.
@ شمس
آقای شمس
ابن قواعد رو از کجا آوردی؟! شاید منظورت اینه که اینجوری به نظزت درست تر میرسه که اینا قاطی نشن.
در جواب "درس" شما یابد گفت که نه لزوما.
تسلط به فارسی از دبد من یعنی توانایی استفاده از آن در دو سه سطح موجود بنا به مقتضیات و ترکیب آنها عندالزوم. نویسنده ها و گوییده های مسلط از همین تکنیکِ ترکیب استفاده میکنن. نه تنها در فارسی بلکه در اینگلیسی هم تا جایی که من میدونم.
مخصوصا در اینگلبسی اینکار بین سخنران های طراز اول خیلی رایجه.
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
معشوقه ی من آن هنگام که جام شراب دردست می گیرد جلوه گری اوبه اوج می رسد وجاذبه وزیبائیش آنقدرزیاد می گردد که جاذبه ی سایر معشوقه ها بی اثرشده ودیگر به چشم نمی آیند. بازارجلوه گری زیبارویان شکسته شده و ازرونق می افتد وفقط معشوق من است که دراوج می ماند ودرکانون توجّهات قرارمی گیرد.
هر سروقد که بر مَه و خور حُسن می فروخت
چون تودرآمدی پی کاری دگررفت
هرکس که بدیدچشم اوگفت
کومُحتسبی که مَست گیرد
مُحتسب:حسابگر،مامورامربه معروف ونهی ازمنکر
هرکس که چشم ِ مست اورا دید گفت: کجاست مامور امربه معروف ونهی ازمنکر تا این مست( چشم یار مرا) رادستگیر کند؟
مروچوبختِ من ای چشم مست یاربخواب
که درپی است زهرسویت آه بیداری
دربَحرفتاده ام چوماهی
تایارمرابه شَست گیرد
بَحر: دریا، دراینجا استعاره ازغم ِ فراقست است.
مانند ماهی در دریای غم ِفراق ِ یار غوطه وَرشده ام در این امیدبسرمی برم که شایدیارمرا صید کند وازاین تنهایی نجات دهد.
بسی نماندکه کشتیِّ عمرغرقه شود
زموج شوق تو دربحربی کران فراق
درپاش فتاده ام به زاری
آیابُوَدآنکه دست گیرد.
با گریه وزاری به پاهایش افتاده ام شاید دلش به رحم آید ولطفی کند و دستِ مرابگیرد.
فقیروخسته به درگاهت آمدم رحمی
که جزولای تواَم نیست هیچ دستاویز
خرّم دلِ آنکه همچوحافظ
جامی زمِی اَلَست گیرد.
ای خوش آن دل که همانندِ حافظ ،توفیقِ نوشیدنِ جامی ازمِی اَزل پیداکرده ومست شده باشد.
اشاره به روزاوّل خلقت است. روزی که گویند خداوند خودرا به آدمیان معرّفی کرد وازآنان عهدوپیمان گرفت که جزاورا نپرستند وشرک نوَرزند.
امّا ممکن است که برای هرکس روزاَلَستِ وعهدِ الست ویژه ای بوده باشد. هرکس معشوقی دارد وروزی که با اوآشناشده وبااوعهد وپیمان عاشقی بسته است.
عهدِاَلَستِ من همه باعشق شاه بود
وزشاهراهِ عمربدین عهد بگذارم.
به نگاه من از غزلهای ناب حافظ بزرگ میباشد من با اکثر غزلهای حافظ به لذتی ناگفتنی میرسم و گاهی در این اندیشه ام اگر در انزمان خون و جنگ و استبداد حافظ بجای یک بانوی با لباس انزمان مه پیکری را با لباس ازاد این دوران ما والبته بشکل و شمایل اروپا میدید چه غزلی می سرود باز بگویم که از دید من حافظ یک موجود چند بعدی بوده و بسیار زیبا پسند بوده است
عالی
سپاس از شما آقا رضا. تفسیرهای شما در غزل های خواجه حافظ برای بنده بسیار مفید است.
با سلام
این شعر را استاد غلامحسین غفاری به سبک خراسانی خوانده است. توصیه میکنم حتما گوش کنید
این غزل را "در سکوت" بشنوید
آنگاه که معشوقم جام شراب در دست به جلوه درآید، بازار زیبایی مهرویان را بیرونق خواهد کرد.
۲- هر که چشمان خمارش را دید، گفت: محتسب کجاست که در پی دستگیری مستان بود( ایهام مست: چشم مست یا کسانی که از شراب چشمش مست شدهاند)
۳- چون ماهی در دریای عشقش افتادهام، به این امید که با قلابش مرا صید کند.
۴- پس از آن با نهایت التماس به پایش میافتم، با این تمنا که بلندم کند و به وصال خویش رساند.
۵- دل آنکه مانند حافظ از شراب ازلی جام میگیرد؛ همیشه زنده و پربار باد!(خانلری: دل او که)
*این غزل عشق را در ایهام حقیقی و مجازی به ظهور میرساند، اما در بیت آخر( جام الست) بر عرفانی بودن ابیاتش صحه میگذارد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هنگامی که محبوب زیبایم جام شراب را در دست بگیرد، تمام دلبران زیبا مشتریان خود را از دست می دهند چراکه همه محو تماشای معشوق من می شوند
هرکس که بدیدچشم اوگفت
کومُحتسبی که مست گیرد
هرکس که چشم مست اورا دید بلافاصله گفت مامور نهی از منکر کجاست که مست را بگیرد و مجازات کند (اوج زیبایی کلام : مستی بهترین صفت برای چشم است ، از طرفی ارتباط دیدن و چشم مست و از سویی دیگر کنایه به محتسب ریاکار ، گیرد هم با دو مفهوم دستگیر کردن و مجازات کردن خودنمایی می کند تا این شاه بیت خیره کننده خلق شود)
دربَحرفتاده ام چوماهی
تایارمرابه شَست گیرد
شست : دراینجا = قلاب ماهیگیری
مانند ماهی در دریا افتاده ام با این آرزو که یار باقلاب عشقش مرا صید کند ( به وصال محبوب برسم)
درپاش فتاده ام به زاری
آیابُوَدآنکه دست گیرد.
با گریه وزاری به پایش افتاده ام؛ آیا این اتفاق می افتد که دستِ مرابگیرد و به وصالش برساند؟!
خرّم دلِ آنکه همچوحافظ
جامی زمِی اَلَست گیرد.
شاداب و خوش باد دل کسی که همچون حافظ از روز اول خلقت در عالم روح مست و عاشق بوده است.
✅ صرفا برای آگاهی:
واژه الست در بیت پایانی به آیه ۱۲۷ سوره ی اعراف اشاره میکند:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَیٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَیٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ
و به یاد آر هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، ما گواهی دهیم. (برخی مفسرین گفتند: مراد ظهور ارواح فرزندان آدم است در نشأه ذرّ و عالم روح و گواهی آنها به نور تجرّد و شهود به توحید خدا و ربّانیت او در عوالم ملک و ملکوت.) (و ما این گواهی گرفتیم) که دیگر در روز قیامت نگویید: ما از این واقعه غافل بودیم
تلگرام گروه حافظ خوانی
این غزل از حافظ با رویکردی عاشقانه و شاعرانه به توصیف معشوق میپردازد و به هیچ وجه به "بدن فروش" اشاره نمیکند. حافظ در این شعر به معشوق خود با عبارات زیبا و دلنشین اشاره میکند که بیانگر عشق و احساسات عمیق اوست.
در واقع، حافظ در اشعارش از نمادها و تصاویر مختلف برای بیان احساسات و تجربیات انسانی استفاده میکند و بیشتر به جنبههای معنوی و عشقی توجه دارد تا به جنبههای مادی و جسمانی.