گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۵

شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
شیوهٔ حور و پری گرچه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد
چشمهٔ چشمِ مرا ای گلِ خندان دریاب
که به امّیدِ تو خوش آبِ روانی دارد
گوی خوبی که بَرَد از تو؟ که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عِنانی دارد
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخنِ عشق نشانی دارد
خَمِ ابرویِ تو در صنعتِ تیراندازی
بُرده از دستِ هر آن کس که کمانی دارد
در رَهِ عشق نشد کَس به یقین محرمِ راز
هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد
با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
مرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله، خزانی دارد
مدعی گو لُغَز و نکته به حافظ مفروش
کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و جذابیت اشاره شده است. شخصی که بنده و عاشق زیبایی است، باید به زیبایی واقعی توجه کند، نه به ظواهر و مانند آنها. در واقع، او باید به درون و عمق وجود شخص یا چیز زیبایی که می‌بیند، توجه کند.
شیوهٔ حور و پری گرچه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد
هوش مصنوعی: روش و زیبایی حور و پری هرچقدر هم که نرم و دلپذیر باشد، اما زیبایی و لطافت واقعی متعلق به فرد دیگری است که فراتر از آن‌هاست.
چشمهٔ چشمِ مرا ای گلِ خندان دریاب
که به امّیدِ تو خوش آبِ روانی دارد
هوش مصنوعی: ای گل خندان، به من توجه کن و اشک‌های من را ببین، زیرا این اشک‌ها به خاطر امیدی است که به دیدار تو دارم و مانند جویبارِ زلالی است که به خاطر تو جریان دارد.
گوی خوبی که بَرَد از تو؟ که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عِنانی دارد
هوش مصنوعی: کسی که از تو خوب بگوید، چه کسی است؟ در آنجا که خورشید هم سوارکاری ندارد که افسار را در دست بگیرد.
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخنِ عشق نشانی دارد
هوش مصنوعی: دل من به وضوح نشان داد که با جمله‌هایم تو را قانع کرده است. آری، سخن عشق نشانه‌ای دارد که آن را می‌توان به راحتی فهمید.
خَمِ ابرویِ تو در صنعتِ تیراندازی
بُرده از دستِ هر آن کس که کمانی دارد
هوش مصنوعی: زیر پلک و ابروی تو، زیبایی‌ای وجود دارد که باعث می‌شود حتی ماهرترین تیراندازان هم در تیرکشی خود شکست بخورند.
در رَهِ عشق نشد کَس به یقین محرمِ راز
هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هیچ‌کس به‌طور قطع به رازهای درونی دیگری دسترسی ندارد و هر فرد بر اساس افکار خودش، دربارهٔ دیگران نظر و گمانی دارد.
با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
هوش مصنوعی: در کنار کسانی که در میکده زندگی می‌کنند، هر حرف و نکته‌ای زمان و مکان خاصی دارد و نشانه‌ای از بزرگی و کرامت آن‌هاست.
مرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله، خزانی دارد
هوش مصنوعی: پرنده‌ی هوشمند در باغش کسی را نمی‌پذیرد، چرا که هر فصل زیبایی که می‌آید، پایانی تلخ به دنبال دارد.
مدعی گو لُغَز و نکته به حافظ مفروش
کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد
هوش مصنوعی: مدعی نگوید که حافظ تنها به زبانی خاص محدود است، چرا که قلم ما هم می‌تواند نکته‌ها و فنون ویژه‌ای را به تصویر بکشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۲۵ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1389/08/06 11:11

شاهد = زیبا روی
لطیف = دلپذیر، نغر
لطافت = نرمی، نازکی
فانی = ضمیر مبهم معشوق
گل خندان = استعاره از محبوب
آب روان = استعاره از اشک
دلنشان = آرام بخش دل
خم ابرو = منحنی کمان ابروی یار( استعاره مکنیه )
لُغَز = معما
مویی و میانی = موی مشکین و میان باریک (کمر باریک )
آنی دارد = لطیفه ای از زیبایی و صف ناشدنی دارد
صنعت = هنر
عِنان = افسار، دهنه
خرابات نشینان = ساکنان میخانه معرفت
ملاف = لاف مزن ، خودستایی مکن
معنی بیت 3 : ای گل شکفته به چشمه چشم من عنایتی کن که به آرزوی دیدار تو اشکش روان است
معنی بیت آخر: به مدعی بگو که به لطیفه ها و معماهای خود برحافظ فخر مکن قلم ما نیز گویا و خوش بیان است ( آرایه التفاوت )

1391/12/26 11:02
حسین

در بیت اول داره می گه در مسلک عشق شاهد(معشوق) ان نیست که دارای برو ابرویی و زیبایی ظاهری باشد دنبال زیبایی باطن باش اون سیرت زیبا رو ببین نه صورت

1394/03/15 18:06
اصغر

اگــــر بیـنی در این دیــوان اشــــعار خرابـــــات و خرابــــاتی وخمــــار
بـــت و زنّــار و تسبیــــح و چلیپــــا مغ و ترســــا و گـــــبر و دیر و مینــا
شـــراب و شـــاهد و شمع و شبستان خــروش و بربط و آواز مســـــــــتان
می و میخــــانه و رنـد خـرابـــــات حریف و ساقی و نرد و منــــــــاجات
نــــــوای ارغــــــنون و ناله ی نــــی صـــبوح و مــــــجلس و جام پیاپی
خـــــم و جــــام و سـبوی می فروشی حــــریفی کردن انـــدر باده نـــوشی
ز مســـــجد ســـوی میـــخانه دویـدن در آنــجا مـــدتی چــــند آرمیــــــدن
گـــــرو کـــردن پــیاله خویشــتن را نـــهادن بر ســر می جان و تن را
گـــــــل و گلزار و سرو و باغ و لاله حـــــدیث شـــــبنم و بــاران و ژاله
خــــــط و خـــال و قد و بالا و ابـــرو عـــذار و عارض و رخسار و گیسو
لب و دندان و چشم شوخ و سرمست ســــر و پا و میان و پنـــجه و دســت
مـــشو زنهار از این گفتار در تــــاب بــرو مقصــــد از آن گفتـار دریــــاب
مپیــــچ اندر سر و پــــــای عـــــبارت اگــــر هستی ز اربـــاب اشــــــارت
نـــظر را نغــــز کـــــــن تا نغــــز بینی گـــــذر از پوســــت کن تا مغز بینی
نــــظر گــــــر بر نــــداری از ظــواهر کــــــجا گردی ز اربــــــاب ســرائر
چــــو هر یک را از این الفاظ جانیسـت به زیر هر یک از اینها جهانیســت
تو جــــانش را طـلـب از جـــسم بگــذر مســــمّی جـوی باش از اســـم بگذر
فــــرو مــــگذار چــــــیزی از دقــــائق که تا باشـــی ز اصحــاب حقائـــق
شمس الدین مغربی

1394/03/15 18:06
اصغر

دوست عزیز، گوش کن حافظ خود چه می گوید:
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وآن چه گویند روا‌نیست نگوییم رواست
کلاهت را قاضی کن...

1394/04/11 23:07
کسرا

خم ابروی تو در صنعت تیراندازی
برده از دست هر آن کس که کمانی دارد....
اصلا مصرع اول این شعر رو که میخونی.. خودش میره اون ته ته ته دلت میشینه... دیگه تا مصرع آخر بیت آخر... طرف باید خیلی سنگدل باشه که دلش نلرزیده باشه... خیلی قشنگه... بنظر من باید با وضو شعرهای حافظ رو خوند...

1394/07/19 14:10
راست جو

مشخصات کتاب: شاهد بازی در ادبیات فارسی، دکتر سیروس شمیسا، انتشارات فردوس، 1381
دکتر سیروس شمیسا در این کتاب سعی‌ دارد تا از جریان های تاریخی- اجتماعی ایران را که در ادبیات ایران از تاثیر گذاری فوق العاده ای برخوردار بوده به تصویر بکشد.
به هر حال شمیسا بر مبنای متون نظم و نثر و تاریخی گذشته ادعا می کند که (شاهد بازی) یا عشق مرد به مرد که در طول تاریخ با اسم ها و اصطلاحات مختلفی مطرح شده است: نظر بازی، جمال پرستی، بچه بازی. به شخص مفعول امرد، بی ریش، نو خط، مخنث، ساده رخ و ... به شخص فاعل جمال پرست، صورت پرست، بچه باز و ... در نزد قدما قبحی که امروز دارد را نداشته است و شاید هم اصلا قبحی نداشته است و ایرج میرزا را شاهد مثال می آورد که تا یک قرن پیش کسی مثل او که از افراد متشخص جامعه بوده در بیان شاهد بازی های خود ظاهرا از هیچ احساس شرمندگی برخوردار نبوده است. در ادامه شمیسا اذعان می کند که ادبیات غنایی فارسی به یک اعتبار ادبیات همجنس گرایی است. او می گوید که در این که معشوق شعر سبک خراسانی و مکتب وقوع در دوره تیموری، مرد است شکی نیست. اما ممکن است که خواننده غیر حرفه ای در مورد ادبیات سبک عراقی مثلا غزلیات امثال سعدی و حافظ دچار شک و تردید شود. اما حدود نصف اشعار این بزرگان هم صراحت دارد که در باب معشوق مذکر است. زیرا آشکارا از واژه های پسر و امرد و خط عذار و سبزه ریش و این گونه مسائل سخن رفته است. باید دانست که مسائلی چون رقص و زلف و خال و خطّ و قد و دامن و تیر نگاه و ساقی گری و امثال این ها که امروزه به نظر می رسد در مورد زنان است در قدیم مربوط به مردان می شده است. ادبیات سبک هندی هم اساسا ابیات عاشقانه نیست و عمدتا جنبه ادب تعلیمی دارد، اما بر طبق سنّت در آن هم معشوق مذکر است. در دروه بازگشت یعنی ادبیات دوره قاجار به تبع ادبیات دوره های سلجوقی و غزنوی و نیز واقعیت های موجود جامعه معشوق مرد بوده است. لذا می توان گفت که فقط در ابیات دوران معاصر است که در آن به طور گسترده یی با معشوق مونّث مواجه ایم.شاهد بازی در متون تاریخی هم انعکاس وسیعی داشته است مثل عشق سلطان محمود به ایاز یا عشق امیر یوسف برادر سلطان محمود به غلام ترکش طغرل کافر نعمت که در تاریخ بیهقی منعکس شده است. در دوران قاجار هم عشق ناصر الدین شاه به غلامعلی خان معروف به ملیجک . در دوره صفویه در برخی از شهرهای امرد خانه هایی دایر بوده است که به صورت رسمی با مجوز کار می کرد ه اند و حکومت از آنان مالیات اخذ می کرده است.
دکتر شمیسا رواج همجنس گرایی در ایران را به دوران بعد از اسلام نسبت می‌دهد در حالیکه شهرنوش پارسی پور از سابقه چندهزار ساله آن خبر می‌دهد. ویل دورانت نیز که به همجنس گرا بودن ایرانیان در زمان باستان اشاره مستقیم کرده است.
شعری مرتبط از حافظ:
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی// خجسته است چنین شب که دوستان بینی

سعدی:
نام سعدی همه جا رفت به شاهدبازی‏ // وین نه عیب است که در ملت ما تحسین است

در این متن از منابع زیر استفاده شده است:
شاهد، معشوق مرد در ادبیات فارسی
شاهد بازی در ادبیات فارسی (منبع اصلی)
نگاهی به کار تحقیقی «شاهد بازی در ادبیات فارسی» / شهرنوش پارسی پور
دانلود رایگان: دانلود کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی
پیوند به وبگاه بیرونی
ویل دورانت، تاریخ تمدن، مشرق زمین گاهواره تمدن
و...

1394/08/13 17:11
محسن خانی

به نظرم اینگونه صحیح‌تر باشد:
«مرغ زیرک نشود در چمنش پرده‌سُرای/ هر بهاری که به دنبال خزانی دارد»
یعنی مرغ زیرک در چمن چنین بهاری به نغمه‌سرایی نمی‌پردازد. پرده در اینجا هم‌معنیِ نغمه است.

>>>>>>>>>>>>>>>>>
***************************************
***************************************
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی ......................... گمانی دارد
بر حسب فهم: 28 نسخه (801، 803، 813، 824، 843 و 23 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
بر حسب فکر: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
بر حسب حال: 1 نسخۀ متأخّر (858)
35 نسخه غزل 121 را دارند و از آنها نسخ مورخ 819، 822، 854، 889 و 894 بیت فوق را ندارند. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخه‌های مورخ 818، 821، 823 و 825 خود غزل را ندارند.
**********************************
**********************************

1395/04/29 05:06
فرید نجف زاده اصل

وزن رو اشتباه نوشتین،اشتباه نکنم اگر وزنش به این صورته:
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

1402/04/23 00:06
Elahe S

بله من هم فکر میکنم که وزنش به صورتی که شما گفتید درست باشه. 

اگه کسی تخصص داره ممنون میشم توضیح بده 

1395/09/23 07:11
امیرحسین

آن: از مصطلحات صوفیانه است و آن نوعی حسن و زیبایی است که قابل درک اما توصیف ناپذیر است

1395/11/10 03:02
عبدالرحمان

پسر در شعر حافظ نفس خود اوست در سنینش. و جمال یار دیدنی نیست درک کردنی است فهم

1395/11/10 03:02
عبدالرحمان

منظور از پسر در اکثریت عرفان نفس خود است در سنین متفاوت که همچنان در سنین بالا اثراتی از خود بروز می دهد مثلا نوجوانی شاعر در پنجاه سالگی او تجلی هایی دارد و نه شخص ثالث و جمال یار دیدنی نیست درک کردنی است

1395/11/14 19:02
سمیرا تابش

سلام دوستان
فقط خواستم یاد آوری کنم از سخن خود خواجه حافظ شیراز
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
ان شاا... رحمت پروردگار شامل حال همه ما شود

1395/12/17 20:03
بهادر

شاهد در اصطلاح به پسر زیبارویی گفته میشود که پیراهن او از وسط چاک خورده است. در زمان قدیم به دلیل حضور کمرنگ زنان در جامعه به ناچار به همجنس تمایلاتی وجود داشته است (متاسفانه)
خدا نکند یک ادیب خارجی بخواهد مثلا یکی از آثار ایرج میرزا رو ترجمه کند..متاسفانه چنین است که دوستان فرمودند

1396/04/10 13:07
امیر

در بار گران ادبی اشعار حافظ هیچ جای تردیدی نیست و دیوان حافظ گنجینه شعر و ادب ما هست ولی لطفا تعصب و تقدس سازی رو کنار بگذارید . شاهد بازی . نظر بازی . هم جنس گرایی . معشوق مرد در فرهنگ . شعر ودوران اجتماعی (دوره زمانی ) در کشور ما و بین ادبا و سرشناسان ماغ که جناب حافظ هم یکی از انها بوده رواج داشته . قبیح بودن این موضوع با انکار این موضوع از بین نمی رود متاسفانه این ناهنجاری وجود داشته

1397/01/18 16:04

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده ی طَلعت آن باش که آنی دارد
"شـاهد": بدانکه خدامنبع ِ بی پایانِ زیبائیهاست. هرچیزی شامل انسان ،حیوان، مناظرطبیعت جلوه ای ازجمال آن زیبای مُطلق هستند. بنابراین عشقبازی بانهاد وباطن پاک، فارغ ازهرگونه بدبینی وشَرّ وشهوترانی،بازیبائیهای پیدا ونهان این جهان، قدردانی وسپاسگزاری ازخالق ِ زیباست. "شاهد" به معنای ِ زیبارو،درحقیقت یک فروغ ازتجلّی ذاتِ زیبای مطلق است در لباس شهود. ونظربازی وعشقبازی حافظانه،عین ِ بندگی، عبادت وشکرگذاریست."شاهد"به معنای زیبا رو ،بیشتر به پسرانِ زیبا رویی گفته می شدکه درمیکده های ِ زرتشتیان به عنوان ساقی کارمی کردند. رندان ونظربازان نیز گاهی گوشه ی چشمی به آنان داشتند وشیفته وشیدای آنها می شدند وبانظرکردن درزیبائیهای آنان به خالق زیبائیها رهنمون می شدند.
میان: کمر
طلعت: چهره، رخسار، رو، وجه ، دیدار ، برآمدن، دمیدن، طلوع، دیدن، رویت کردن
آنی دارد: جاذبه وافسونی که درهرکسی وجودندارد ومربوط به جذبه ی معنوی وروحانیست که ازباطن او برمی خیزدنه اززیبائیهای ظاهر.
معنی بیت: هرکسی که زیبائیهای ظاهری مثل موی معطّر ودلکش وکمرباریک داشته باشد به او "شاهد" نمی گویند. شیفته ودلداده ی روی کسی باش که جذبه ی معنوی وکشش روحانی داشته باشد. جذبه ای که خوشترازحُسن وزیبائیست.
اینکه می گویندآن خوشترزحُسن
یارما این دارد وآن نیزهم
شیوه ی حور و پری گرچه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
شیوه: طرز، راه و روش ،خوی ، ناز، کرشمه ،مکر
معنی بیت: نازوکِرشمه ی حوروپریان(زیبارویان ونازنینان) لطیف ودلپذیراست امّا آنچه که خوبتر ولطیف ودلپذیرتراست همان جذابیّت،حُسن وملاحتیست که فلانی(معشوق موردِ نظرشاعر) دارد.
اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حُسن وملاحت به یارمانرسد
چشمه ی چشم مرا ای گل خندان دریاب
که به امید تو خوش آب روانی دارد
معنی بیت: ای معشوق ،ای گل خندان وباطروات،به چشمه ی جوشان چشمان من بی توجّهی مکن آن را دریاب که به امید اینکه به توآب تازه ای برساند درفَوران است.
چشم من کردبه هرگوشه روان سیل سرشک
تاسهی سروتوراتازه ترآبی دارد
گوی خوبی که بَرَد از تو که خورشید آن جا؟
نه سواریست که در دست عنانی دارد
گوی: توپ چوگان، دربازی چوگان،بازی کنان سواربراسب سعی می کنند گوی یاهمان توپ مخصوص چوگان راازهمدیگرگرفته وبه سمت دروازه ی حریف برسانند. دراینجاخوبی به گوی تشبیه شده است.درکارگاه تصوّرات ِشاعر، خوبرویان در میدان رقابت،همانندِ چوگان بازان درتلاش هستند که گوی خوبی را ازهمدیگر ربوده وخود پیروزمیدان باشند. خورشید نیزیکی ازاین حریفان است امّا درمقابلِ معشوق حافظ، خورشید حریفِ جدّی و سوارکارماهری نیست که بتواند بااورقابت کند. بلکه سوارکاریست ضعیف که حتّا نمی تواندافسارمرکبِ خودراکنترل کند چه رسد به اینکه تهدیدی برای معشوق باشد!
عنان: افسار
معنی بیت: درمیدان مبارزه ای که خورشید ضعیف ترین حریفِ توست چه کسی می تواند گوی خوبی وملاحت وزیبائی راازتوبه رباید وپیش افتد؟ درآن میدان رقابت که توباشی خورشید افساراسب رهاکرده ومیدان راخالی می کند چون توان مقابله باتورا ندارد.
گوی خوبی بُردی ازخوبان خَلُّخ شادباش
جام کیخسروطلب کافراسیاب انداختی
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
دل نشان: مقبول،مرغوب،خوشآیند
معنی بیت: اززمانی که توسخنانم راپذیرفتی(عشق مراقبول کردی) سخنانم ارزش پیداکرده وبردلها می نشیند آری سخنانی که ازاعماق دل برمی خیزدنشانه های مخصوص دارد ویکی ازنشانه های آن،نشستن بردلهاست.
تامراعشق توتعلیم سخن گفتن کرد
خلق راوردزبان مدحت وتحسین من است
خم ابروی تو در صنعت تیراندازی
بُرده ازدست هرآنکس که کمانی دارد
بُرده ازدست: اوراشکست داده است.
معنی بیت: انحنا وکمان ابروان تومهارت ویژه ای درهنرتیراندازی دارد وهرآنکس را که درصنعت تیراندازی دستی داردشکست داده است.
چشم توخدنگ ازسپرجان گذراند
بیمارکه دیدست بدین سخت کمانی
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
معنی بیت: (طریق عشق طریقی پرپیچ وخطرناک است وقابل پیش بینی نیست. ممکن است هرچه تلاش کنی که به منزل مقصود برسی ازمنزل دورترشوی! چه بسانیز ممکن است که با یک ترانه ،ناگاه خودرادرمنزل ببینی) هیچ کس بااطمینان نمی تواند بگوید چه درست است وچه نادرست. هرکس به اندازه ی فهم ودانش واندیشه ی خویش، تصوّراتی دارد وگمان می کند که تصوّراتش براساس حقیقت است.
توراچنانکه تویی هرنظرکجابیند؟
به قدردانش خودهرکسی کند ادراک
با خرابات نشینان ز کرامات مَلاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
خرابات نشینان: رندان پاکباخته، عاشقان، ازبندِ تعلّقات دینی ودنیوی رهاشدگان
کرامات:کارهای عجیب وخارق العاده که بعضی ادّعای آن رادارند وچنین وانمود می کنند که دراثرتقوا وپاکدامنی بدان رسیده اند!
معنی بیت: با رندان وخراباتیان ازکرامات یاوه سرایی مکن. رندان زیرک هستند ویاوه های تورا باورنخواهندکرد. سعی کن جایگاه هرسخن را بهتربشناسی وبدانی که نباید هرسخنی را درهرجایی بزنی.
شرممان باد زپشمینه ی آلوده ی خویش
گربدین فضل وهنر نام کرامات بریم
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
پرده سرای : آشیانه
معنی بیت: مرغ دانا وزیرک، درباغی که بهارش ناپایدارباشد وبه دنباله ی آن پائیز درراه بوده باشد آشیانه درست نمی کند.
"مرغ زیرک" کنایه ازرندان و خراباتیان زیرک وآگاه هستند که باآگاهی ازناپایداری ِ دنیا، خودرا ازبندِ هرچه که رنگِ تعلّق پذیرد آزاد کرده اند.
زرَهم میفکن ای شیخ به دانه های تسبیکه چومرغ زیرک افتد نفتدبه هیچ دامی
مدّعی گو لُغز و نکته به حافظ مفروش
کِلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
مدّعی: کسی که ادّعای چیزی یادانشی دارد که ندارد.
لُغز: چیستان، معمّا
انتقاد، ایراد، خُرده، لغاز
مَتلک
کِلک: قلم
نکته: مسئله،لطیفه،رمز
معنی بیت: ای مدّعی که به چیزی که نداری وانمودمی کنی، به حافظ چیستان ومسئله ولطیفه مفروش ومغرورمباش قلم مانیززبان وبیان خاصّ خودرادارد وتوازآن مطّلع نیستی.
زشعردلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطفِ طبع وسخن گفتن دَری داند

1397/03/24 16:05
تماشاگه راز

شرح جلالی :
سعـدی : آن شـکر خـنده که پـر نـوش دهـانی دارد نـه دل مـن که دل خـلق جهانی دارد
سلمان ساوجی : آنکه زَاَبروی و مژه تیر و کمانی دارد نـه دل مـن کـه دل خـلق جهانی دارد
شـاهــد آن نیـسـت که دارد خـط سبـز و لب لعـل شـاهد آن است که این دارد و آنی دارد
هـــــــوس گـوشـــه آبـی اگـــــرت مـی بـاشـد گـــوشـه دیـــده مـــــا آب روانی دارد
با دقت در مضامین غزل سلمان ساوجی و حافظ تقریباً محقق می شود که حافظ از غزل سلمان استقبال و مضامین او را به نحوی شایسته تری بازگو کرده است . به نظر می رسد در آن زمان تصیم به استقبال از غزلی ،قبلاًدر انجمن مطرح و مورد انتقاد قرار می گرفته است . در زمان شاه شجاع ، در چند مورد غزلهای شاه شجاع نیز مطرح و مورد استقبال قرار کرفته ،همین طور از گذشتگان و معاصرین نیز غزلهایی مطرح می شده که یکی از آنها همین غزل مورد بحث است . صرف نظر از سه مضمونی که در سه بیت یاد شده بالا از سلمان ساوجی توسط حافظ به نحو شایسته تری به رشته نظم کشیده شده است شاعر در غزل خود چند نکته دیگر نیز مطرح می کند:
1- حافظ ضمن تعریف و تمجید از زیبایی شاه شجاع در بیت چهارم بلافاصله در بیت پنجم از اینکه در مورد استقبالی دیگر، شاه شجاع شعر او را با امتیاز و برتری پذیرفته تشکر می کند و همین موضوع گویا سبب دلخوری شاعر دیگری شده که شعر او درجه پایین تری قرار گرفته و او به حافظ از روی کنایه و تعریض مطالبی را عنوان کرده و حافظ در مقطع این غزل به آن شاعر پاسخی دندان شکن داده و گفته است که با من درنیفت زبان قلم من پاسخگوی حرفهای بی مورد تو هست . بنظر این ناتوان از اینکه در این غزل دربیت هشتم حافظ می فرماید :
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
گویا طرف صحبت حافظ عماد ، عماد فقیه بوده باشد . اجمالاً این غزل از غزلهای بسیار خوب است که بسیار هنرمندانه و بلاغت کامل به مضامین سلمان ساوجی پاسخ داده شده است .
2- یک مطلب اصلی و مستقلی را نیز به عنوان یک نظریه فلسفی در این غزل مطرح می کند که بسیار جالب است . شاعر در بیت هفتم می فرماید : هر چند شناخت مبداً خلقت از طریق عرفان و با هدایت عشق ( نه عقل ) بر طریق شرع رجان دارد اما با وجود این در این طریق هم تا به امروزهیچ کس پی به اصل راز خلقت نبرده وهرکس هم حرفی زده است به اندازه فهم و کمان و تصور خودش نبوده است .

1397/03/27 16:05
تماشاگه راز

برای درک معانی اصطلاحات شاعرانه عارفان مثل شراب و شاهد و خرابات و امثال آن در اشعار عرفا دوستان را به منبع زیر از "شیخ محمود شبستری » گلشن راز" ارجاع میدهم :
شیخ محمود شبستری » گلشن راز/sh56">شیخ محمود شبستری » گلشن راز/sh56/
و بخش 49 تا 63 زیر :
شیخ محمود شبستری » گلشن راز/
یا حق

1397/07/21 06:10
Ha_Af

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
خاک عالم به سرتان باد!!!!
هیچ ملتی رو ندیدم که اینجور تیشه به ریشه فرهنگ و تمدن خودش بزنه!
حتی شاعر بزرگی و معروفی به نام گوته که از جنس فرهنگ ما نیست اینگونه از حافظ به بزرگی یاد میکنه اما شما ها...
قرار نیست هر به اصطلاح دکتری که اصلا معلوم نیست از کجا مدرک گرفته با کتاب های ممنوعه اش به خودش جرات بده این گونه از حضرت حافظ یک متهم بسازه و عده ای عقده ای تر از خودش رو تحت تاثیر قرار بده!!!
کافر همه را بکیش خود پندارد... لطفا اول خودتون و زندگیتون رو اصلاح کنید ای موجودات پلشت عقده ای.... بعد بیاید کامنت بذارید....
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تابود ذکرت دعا و درس قرآن غم مخور
در مورد کلمه شاهد بازی میشه این طور گفت که مسیحیان اروپایی برای نشان دادن معصوم بودن فرشته ها اون هارو شبیه پسر بچه ها ی معصوم ترسیم میکردند و نگاره های اماکن مذهبی و مقدسشون پر بوده از این چیزا و کاملا رایج بوده و احتمالا از اونجا وارد فرهنگ ما شده تا جایی که نه تنها نگاره های ما مثل نقاشی های کاخ گلستان رو تحت تاثیر قرار داد بلکه به عنوان نمادی در ادبیات ما نیز وارد شده البته این توجیه منه و ممکنه عزیزان توجیه دیگری بیاورند با تشکر.

1397/07/22 00:10
Ha_Af

درمورد کلمه شاهد باز در دهخدا به هردوجنس چه مخالف و موافق اشاره دارد و نه تنها لازم نیست حتما برای همجنس به کار برود و منظور همجنس باشد بلکه به معنای زن بارگی نزدبک تر است....

1398/08/16 01:11
بیان

آواز استاد شهرام ناظری بر روی این شعر در کنسرت با لوریس چکناوریان بی نظیر است فوق العاده است

1399/06/07 11:09
مادر

از آقای رضا گرامی ممنونم که وارد این جنگ کلمات و عقیده های شخصی نشدن و طبق روال همیشگی تفسیر غزل را نوشتند که بسیار استفاده میبرم. سپاسگزارم برادر بزرگوارم.

1399/07/27 20:09
امیر

حضرت حافظ اشعاری فنی و پر از آرایه دارد و برخی از آنان را ما نوجوانان توان درک نیست اگر اشعاری احساسی تر و ساده تر در حد نوجوانان سراغ دارید که البته شعری مطابق با استاندارد های ادبی باشد لطفا ما را از اندوخته هایتان بی بهره نگذارید

1399/11/02 00:02
فرشیدورد

بیت آخر در نسخه قدسی چنین آمده:
مدعی گو برو و نکته به حافظ مَفروش
کلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد
"ی "بر روی" زبانی" ساکن است.

1400/01/14 10:04
محمود

عزیزان فراموش نکنید که حافظ سرگشته هم از اهل ملامت بوده است...

1400/09/27 01:11
ابو سعید

به نظر میرسه این غزل به گونه ای هست که حافظ به صورت خودخواسته مبهم تر از همیشه صحبت کرده تا به قول خود هرکسی برحسب فکر گمانی کند، شاید در زمان سرودن این غزل از افرادی که او را به مسائلی خلاف واقع متهم میکردند دلخور شده(مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش/کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد) و به قولی خواسته تا به صورت معکوس و با اصرار کنایه آمیز به آنچه که او را به آن متهم میکردند با مدعی ها مبارزه کنه؛ واضح تر بگم فرض کنید کسی فعلی خلاف واقع به شما نسبت بدهد مثلا به شما بگه در کارت کم فروش هستی! در حالی که شما اینطور نیستید و او تهمت زده، شروع به صحبت و بحث باهاش میکنید تا ثابت کنید دروغ گفته، نهایتا وقتی به تصور مغرضانه و غلط خود اصرار میکنه شما با بی حوصلگی تمام میگید: باشه تو راست میگی. به نظرم ابیات اول این غزل در ظاهر حالت جامعی از همین نتیجه‌ی باشه تو راست میگی هست، انگار که حافظ سعی کرده تا کاملا حافظانه به مدعی ها بگه که: باشه شما راست میگید! و با این حال در بطن ابهام صحبتش منظور صحیح خود رو هم ذکر کرده.

1400/12/18 00:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/01/03 10:04
دکتر صحافیان
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن(خانلری:او) باش که آنی دارد(۱۲۵)

هر مدعی که مویی زیبا و کمری باریک داشته باشد دلربای جان نیست، دلبسته معشوقی باش که با درخشش در جانت، حال خوش برایت ارمغان آورد( ایهام آن: فارسی: اشاره به نمکین بودن.عربی: لحظه و حال خوش)

۲-اگرچه داشتن زیبایی حوری و پری، دلپذیر است ولی زیبایی دلنشین و آورنده حال خوش در آن معشوق است.

۳- تو که چون گل خندان شاد و شادی آوری، به چشمه اشک چشمانم که برایت همیشه جاری است، نظری بیفکن!

۴-در چوگان زیبایی چه کسی تواند از تو گوی سبقت بگیرد؟!خورشید نیز سواری است که در برابر زیبایی ات عنان از دستش رها شده است! ۵- از وقتی سخنانم بر جانت نشست، بر جانها می نشیند( لسان الغیب گشتم) آری سخن عشق مهر پذیرش معشوق دارد! ۶- ابروان کمانی زیبایت در نیکو تیر انداختن، کمان را از دست هر کمانداری گرفته است( خانلری: بستد از دست) ۷- بی تردید کسی در راه عشق محرم اسرار نخواهد گشت، بلکه بر حسب فهم و گنجایشش دریافتی از رازها خواهدداشت(خانلری: حسب فهم) ۸-پس ای مدعی! با ساکنان طریق عشق، دم از کرامات نزن هر سخن و نکته ای جایی دارد. ۹-پرنده هوشیار برای چمن دنیا که بهارش را خزان در پی است، نغمه سرایی نمی کند!خانلری: نغمه سرایی( یکی از رازها) ۱۰- ای مدعی! نگاه ظریفت را به حافظ نفروش، قلم ما نیز گویای اسرار عشق است.

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح

1401/10/18 14:01
محمود سیدهندی

در مصراع دوم بیت چهارم؛

نی سواریست شاید صحیح تر از نه سواریست باشد؛ چنانچه همه میدانیم در رسم الخط قدیم نسخ خطی که را بصورت کی، نه را بصورت نی، چه را بصورت جی و ... می نوشته اند و البته تلفظ هم با صورت امروزی متفاوت بوده؛ این قاعده باعث شده برخی نی سواریست را به نه سواریست بدل کنند در صورتی که اینجا مراد نی است و ربطی به نه و قاعده ای که مطرح کردیم ندارد.

برای نی سوار و عنان و ... شواهد بسیاری است.

1401/12/23 05:02
برگ بی برگی

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده طلعتِ آن باش که آنی دارد 

منظور از شاهد در اینجا کسی ست که به مقامِ شهود یا وصلِ و دیدارِ رویِ حضرتِ معشوق رسیده باشد، موی و میان کنایه از حجابی ست هرچند نازک که هنوز مابینِ سالک و خداوند وجود دارد و مادامی که این موی در میان باشد وصلی اتفاق نیفتاده است، پس هستند سالکانی که به مقامِ قُرب رسیده اند اما هنوز شاهد نیستند و این موی می تواند بارِ دیگر به کوهی بدل شده سالک را به راحتی از زندگی جدا کرده، به ذهن بازگرداند، این موی و حجاب می تواند اندک هم هویت شدگی (identity) با باورهای گذشته سالک باشد و یا تعلق خاطر به داشته هایِ ذهنی و دنیوی، حافظ می‌فرماید اگر سالک و پوینده راه عاشقی چنین مویی در میانِ داشته باشد، این همان حجاب است و اگر مدعیِ شهود باشد بندگی و دنباله روی از او جایز نیست،  در مصراع دوم می‌فرماید اما اگر حتی برای لحظاتی سرِ مویی حجاب نیز در میان نباشد پوینده راهِ عاشقی به مقام شهود و وصلِ کامل رسیده است و طلعت یا رویِ او نیز همان رویِ زندگی و خداوند است، پس بندگی یا پیروی از رخسار و سیره چنین انسانِ کاملی جایز و شایسته است زیرا او با خداوند به وحدت رسیده و آن دارد، "آن" در عرفان و تصوف یعنی این لحظه ی ابدی که در اندیشه نمی آید چرا که به محضِ بیان از زمان خارج و امری مربوط به گذشته می گردد، صوفیِ حقیقی که بنا به فرموده مولانا "از هزاران تنها یکی زان صوفیند" اصطلاحن باید ابن الوقت باشد یعنی اگر فرزندِ "آن" و رها شده از ماضی و مستقبل بود می توان وی را صوفیِ حقیقی یا صافی و عاشقی خواند که با خداوند یکی شده و به جنسِ اصلیِ خود بازگشته است، خداوندی که بینهایت است نه در زمان می گنجد و نه در مکان، نه تاریخ دارد و نه جغرافیا، و انسان ها همگی دارایِ چنین قابلیتی هستند که می توانند آنرا به فعل درآورند، حافظ می‌فرماید انسان برای پای گذاشتن در راهِ عاشقی به منظورِ پیوستنِ به اصلِ خود می تواند دنباله رویِ چنین شاهدی باشد و نه هر مدعی دیگر حتی اگر فقط به اندازه مویی از زندگی جدا باشد. مدعی قیامت را در آینده می داند اما شاهد آنرا در همین لحظه و "آن" جستجو می کند.تا قائم به ذات و جوهرِ خود گردد.

شیوه حور و پری گرچه لطیف است ولی

خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد

شیوه و راه و رسم فرشتگان که پرهیزکاری و پاکیِ فطری دارند لطیف است و از جنسِ زندگی که زاهد می تواند با گوشه نشینی و پرهیز اگر صادق باشد به آن دست یابد اما حافظ میفرماید این تمامِ خوبی نیست، بلکه خوبی و لطافت آن است که فلانی یا فلان عارف دارد که از جمیعِ حسنات و صفاتِ خداوندی برخوردارشده است، فلان همچنین می تواند اشاره به حُسنِ بی پایان و نامحدودِ حضرت دوست باشد، یعنی همان "آن" ، پس فقط چنین (فلان) عارفی که به لطافتِ عشق دست یافته و آن دارد می‌تواند مرشد و راهنمای پویندگان راهِ عاشقی باشد .

چشمه چشمِ مرا ای گُلِ خندان دریاب

که به امیدِ تو خوش آبِ روانی دارد

چشم در اینجا چشمِ زندگی و نگاه به هستی از منظرِ چشمِ خداوند است ، گُلِ خندان نوجوان و جوانانِ نو شکفته ای هستند که هنوز بطورِ کامل گرفتارِ در چاهِ ذهن نیستند و اگر هم باشند به راحتی می توانند خود را از ذهن رها و آزاد کنند، پس‌ نگاه و بینشِ عارف و شاهدانی چون حافظ و مولانا چشمه هایِ آبِ حیاتی هستند که گُلهایِ نوشکفته برای رها شدن باید آن را دریابند، حافظ چنین غزلهایِ نابِ عارفانه را به حق آبِ روانِ زنده کننده ای می خواند که به امیدِ طراوت و شاداب نمودنِ جانِ گلهایِ خندان از سرچشمه بینش و نگرشِ او به هستی جاری می گردد و هر انسانی آنرا دریابد به سعادتمندی می رسد.

گویِ خوبی که بَرَد از تو، که خورشید آنجا

نه سواریست که در دست عِنانی دارد؟

پس‌حافظ که با چشمِ زندگی اصلِ انسان را سراسر خوبی و از جنسِ خداوند می بیند خطاب به گُلِ نوشکفته و خندان ادامه میدهد اگر آن گُل یا نوجوان آبِ چشمه معرفتِ شاهدانی همچون مولانا و حافظ را دریابد چه کسی قادر خواهد بود این گویِ خوبی و گوهرِ ارزشمند را از وی برُباید؟، آن هم در جایی که آن یگانه خورشیدِ هستی که سوارکارِ ماهری ست و عنانِ اختیارِ گویِ خود را در دست دارد و با قانونِ قضای خود می تواند هرگونه که اراده کند این گوی را به گردش در آورد.

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی 

آری آری سخنِ عشق نشانی دارد

امکانِ اینکه دلنشین گفته شود می‌بود اما حافظ دل نشان سروده است تا علاوه بر معنیِ سخن کز دل بر آید لاجرم بر دل نشیند، گوشزد کند که عشق دلِ انسانی را که سخنانِ حقِ بزرگی چون حافظ را به جان قبول می کند نشان و کاندید (نامزد ) می کند تا به اصلِ خود زنده کند، در مصراع دوم با تأکید می فرماید آری تنها سخنِ عشق است که آدرس و نشانی داشته و راه بجایی می برد، به عبارتی عشق دلِ انسانِ پذیرنده سخنان بزرگان را نشان می کند تا اگر دیگر شرایط را نیز برآورده کند آن دل را به عشق زنده کند.

خَمِ ابروی تو در صنعتِ تیراندازی 

بُرده از دست، هر آن کس که کمانی دارد

خَمِ ابروی حضرت دوست یعنی نظرِ لطف و عنایتش به انسانی که پذیرنده سخنِ بزرگانی چون حافظ است، "کمانی دارد" کنایه ای ست از خم و تسلیم شدن، پس‌حافظ می‌فرماید پس از قبول کردنِ سخنِ عشق و نشان شدنِ آن دل، خداوند با نظرِ لطف و گوشه چشمی هر کس را که همچون کمان خمیده و در برابر قضای الهی تسلیمِ محض شده، به شرحِ صدر و گشودنِ فضای درونی بپردازد، دلِ چنین انسانی را از دست می برد، یعنی عاشق می کند .

در رهِ عشق نشد کس به یقین محرمِ راز 

هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد

حافظ در ادامه بیتِ قبل می فرماید اما صِرفِ عاشق شدن نیز کافی نیست، دلِ عاشقی به عشق زنده می شود که محرمِ راز گردد و هر دلی با یقین محرمِ راز نمی شود زیرا هر دلِ عاشقی نیز بر حسبِ اندیشه و فکرهایی که برآمده از ذهن هستند حدس و گمانی متفاوت از چگونگی قرار گرفتن در راهِ عاشقی دارد یا بنا به فرمایش مولانا "هر کسی از ظنِ خود شد یارِ  من"، اما راهِ عاشقی را با فکر و ذهن چه کار؟ و حافظ در بیتِ بعد به درستیِ راهِ خرابات برای طیِ طریقِ عاشقی می‌پردازد.

با خرابات نشینان زِ کرامات مَلاف

هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

همانطور که حافظ در بیتِ قبل اشاره کرد مدعیانِ عاشقی که بر حسبِ گمان و ذهنِ خود راه را یافته و در مسیرِ آن قرار گرفته اند توهمِ زنده شدن به خداوند به آنها دست داده و لافِ دروغینِ کرامات می زنند، یعنی ادعا می کنند به خداوند رسیده اند و به همین دلیل کرامات دارند، یعنی می توانند قانونِ علت و معلول را نقض کرده و هرچه اراده می کنند همان شود و هر دعایی می خوانند را خداوند اجابت می کند، حافظ می‌فرماید ای مدعیِ عاشقی که در توهماتِ خود گرفتار شده ای، با خرابات نشینان یا عاشقانِ حقیقی که در خرابات محرمِ راز شده اند لاف نزن زیرا هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، یا به عبارتی این مُهملات را برای انسانهایِ بیگانه با عشق و جایی دیگر بیان کن که اینجا خریداری ندارد زیرا دلی که به عشق زنده و محرمِ راز گردد به این آگاهی و خرد می رسد که هر اتفاقی در این جهان بر مدارِ نظم و عدل است و خارج از آن، معجزه و شفا و کراماتی رخ نخواهد داد.

مرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای 

هر بهاری که به دنباله خزانی دارد

مرغِ زیرک یا رند و عاشقی که محرمِ راز شده است هرگز در چمنِ زندگی، پرده سرایی برپا نمی کند، یعنی انسان چیزهایی از این جهان را گردآوری کرده و از آنِ خود پنداشته، حصار و پرده ای گرداگرد آن تعلقات می‌کشد، در حالیکه بادِ خزان و گردبادِ حوادث روزگار سرانجام آن پرده را از هم دریده و چیزهایی را که روزگاری انسان جزو دارایی هایِ خود تصور می کرده است دگرگون و پراکنده می کند. حافظ در مصراع دوم می‌فرماید اما هر بهاری اینگونه نیست، بهارِ جوانی و زیبایی خزانی را در پی دارد، بهارِ ثروت و شهرت و مقام نیز اینچنین است، اما بهارِ دلی که به عشق یا خداوند زنده می شود تنها بهاری ست که ابدی و جاودانه است و در دنبالهٔ آن خزانی نیست.

مدعی گو لُغَز و نکته به حافظ مفروش

کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد

حافظ می فرماید اما مدعیِ عاشقی و کرامات دست بردار نیست و با لُغز و لفاظی و بکارگیری الفاظِ قلمبه سلمبه ای که در دانش هایِ کتابی آمده است به تقلید از گذشتگان سعی در نکته فروشی و اثباتِ حقانیتِ راهِ خود می نماید که حافظ به عنوانِ آخرین توصیه در این غزل از گُلهایِ خندان و نوشکفته می خواهد به اینچنین لُغز و لفاظی هایی توجه نکنند که اگر مبنایِ عاشقی لفاظی به زبان و بیان باشد، کِلک و قلم و زبانِ حافظ در این جهت نیز بی‌نظیر و سرآمد است و کسی به گردِ پای او نمی رسد، پس عاشقی نه به زبان و لُغز و نکته فروشی ست و نه به لفاظی، بلکه به عمل و کمان یا تسلیم شدن در حدِ گوی و خود را در اختیارِ آن یگانه خورشید و سوارِ چوگان باز قرار دادن است.

 

 

 

 

 

 

1403/04/02 01:07
سحر

🌹

1403/06/04 11:09
مهرداد ت

مثل همیشه عالی، 

سپاس 

1402/02/30 03:04
فاطمه یاوری

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده‌ی طلعت آن باش که آنی دارد..........!

1402/08/14 16:11
Arsha Br

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد 

منظور اینکه شاهد زن نیست و میانی و مویی همان فرج زن است 

بنده طلعت آن باش که آنی دارد 

آنی دارد یعنی آلت مردانه دارد و مذکر 

کجای این بیت نامفهومه بگید تا براتون کاملا تفسیر کنم کمی بی طرف و بدون حب به شعر و کلام بنگریم و بیاندیشیم