گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸

آن کس که به دست جام دارد
سلطانیِ جَم مُدام دارد
آبی که خِضِر حیات از او یافت
در میکده جو‌ که جام دارد
سررشتهٔ جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد
بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد
نرگس، همه شیوه‌های مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد
ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردی‌ست که صبح و شام دارد
بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کس که به دست جام دارد
سلطانیِ جَم مُدام دارد
هر کس که مست است و باده می‌نوشد‌، سلطانی و شاهی جمشید را همیشگی دارد.
آبی که خِضِر حیات از او یافت
در میکده جو‌ که جام دارد
آن آب حیات که خضر از او زندگی جاودانه یافت را در می‌کده جستجو کن و آنرا از پیاله شراب بخواه.
سررشتهٔ جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
کار و سر رشته جان را به می و باده بگذار زیرا جان بر مستی قوام یافته و از او آفریده شده است.
ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد
قسمت ما می و باده شده است و قسمت زاهدها‌، تقوا و پرهیزگاری تا میل و انتخاب یار کدام باشد.
بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد
هر کس که مست است و خوش و شاد گشته است بجز از مستی و کرامت لب‌های تو نیست ای ساقی.
نرگس، همه شیوه‌های مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد
گل نرگس و چشم‌های مست همگی یک گوشه و کرشمه از چشم‌های زیبای تو را به قرض گرفته‌اند.
ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردی‌ست که صبح و شام دارد
وصف رخ زیبا  و موی سیاه تو ورد زبان دل من است و دلم هر سپیده‌دم و شامگاه به یاد توست.
بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
آن لب‌های سرخ تو هر دم دل عاشقان و دردمندان را بیشتر می‌سوزاند.
در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد
زیبایی تو در یک قلم و فقط دویست غلام و چاکر همچون حافظ کشته‌مرده زیبایی چاه چانه دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1387/10/06 13:01

این شعر با یکی از اشعار اوحدی هموزن و قافیه است و مصرع آغازین آن با یکی از مصرعهای آن شعر تشابه دارد:
«آواز دهید تا ببینند
صوفی که به دست جام دارد»

1395/10/28 03:12

بر سینه ی ریش ِ دردمندان
لعل ات نمکی تمام دارد.
و جای دیگری گفته:
لب و دندان ت را حقوق ِ نمک
هست بر جان و سینه های کباب
کباب ِ سینه (ی مرغ دیگر! وگرنه گوسفند که سینه ندارد!) همراه با نمک از غذاهای باب میل خواجه حافظ بوده ظاهراً!

1396/08/21 14:11
رضا سامی

من نفهمیدم واژۀ جام در بیت دوم دقیقا به چه دلیل و معنایی اومده. لطفا آگاهم کنید.

1396/08/21 22:11
حسین،۱

آقا رضا سامی گرامی
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
گویا میگوید : جام ِ میکده آب حیاتی دارد که خضر از آن زندگی جاوید یافت
زنده باشی

1396/09/22 00:11
رضا سامی

حسین عزیز معنای بیت که کاملا آشکاره. ولی نه از لحاظ دستوری و نه از لحاظ محتوایی اصلا نیازی به ذکرِ جام نیست. آبی که خضر حیات از او یافت ( را ) در میکده جو. خلاص. معنا کامل است و دستور درست. مگر اینکه ( جام دارد ) صرفا به جهت پر کردن وزن و قافیه و یا با منظور دیگری آورده شده باشد که من بی خبرم.

1403/06/26 13:08
گزنفون

به لحاظ دستوری هم بیت ایرادی ندارد. "جام" در این بیت نهاد جمله آخر است:

آبی را که خضر از او حیات یافت در میکده بجو زیرا که جام (آن آب را) دارد.

یا آبی را که خضر از او حیات یافت جام دارد پس در میکده آن را بجو.

1397/01/09 00:04

آن کس که به دست جام دارد
سلطانیِ جَم مُدام دارد
جام : ساغرشراب
جَم : جمشید ، پادشاه باستانی که بارگاهی باشوکت وشکوه افسانه ای داشت.
مُدام : همیشه،پیوسته
معنی بیت: هرکس که به جام شراب دسترسی راحتی دارد مسلّماً اوسلطانِ وقتِ خویش است وسلطانیِ اوبه همان شکوه وعظمتِ جمشیدشاه افسانه ایست.
ای که درکوی خرابات مقامی داری
جم ِوقتِ خودی اَرباده به جامی داری
آبی که خِضِرحیات ازاویافت
در میکده جو که جام دارد
خضر: بعضی گویند پیامبر بعضی دیگربنده ی صالحی که سرانجام درظلمات به جستحوی آب زندگانی (آب حیات) برآمد وسرانجام بدان دست یافت وعمرجاودانه پیداکرد.
معنی بیت: آن آبی که خضر ازآن نوشید و عمرجاویدپیداکرد دورازدسترس نیست درظلمات جستجونکنید همین شرابیست که درمیکده ها درون جام ها ریخته می شود وباده نوشان می آشامند.
حافظ آنقدر شراب را دوست داشته که ارزش آن را با ارزش آب حیات برابر شمرده است.
سرم خوشست وبه بانگِ بلندمی گویم
که من نسیم حیات ازپیاله می جویم
سررشته ی جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
سر رشته: اختیارامورات جان
معنی بیت: زمام اختیارجان را به دست جام شراب بسپارکه رشته ی جان وزندگی،ازشراب سامان می یابد.
زدورباده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم ازجور دورگردون است
ماومی وزاهدان وتقوا
تا یار سر کدام دارد
سرکدام دارد: تمایل به چه کسی دارد.
معنی بیت : ما( رندان وخراباتیان) شراب را انتخاب کرده وسروکارمان با شراب افتاده است زاهدان به پرهیزگاری وتقوا دلخوش کرده اند تاسرآنجام ببینیم که یار(محبوب ازلی)رفتار وعملکرد کدام یک راخواهدپسندید رندان یازاهدان.
ترسم که روزحشرعنان درعنان رود
تسبیح شیخ وخرقه ی رندِ شرابخوار
بیرون ز لبِ توساقیا نیست
در دور کسی که کام دارد
"ساقی" دراینجا خودمعشوق است.
دردَور: در زمانه
معنی بیت: ای ساقی (معشوق) دراین زمانه هرکسی که کامیاب بوده باشد بدون تردید از عاشقان خوش اقبال ِتوست وازلَعلِ لبان نوشین توکامروا شده است. بدون شربتِ لعل لبانت هیچ کامی شیرین نمی شود.
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل
چه خون که دردلم افتاد همچوجام ونشد
نرگس همه شیوه‌های مستی
از چشم خوشت به وام دارد
گل"نرگس" درادبیّات عاشقانه کنایه ازچشم معشوق است. بی تردیدنرگس نیزهمانندِ چشمان معشوق باید مست بوده باشد امّا این مستی رانیز ازچشم اووام گرفته است.
معنی بیت: گل نرگس که به مستی شهرت پیداکرده است تمام شیوه ها ی مستی را ازچشمان توآموخته ووام دارچشمان مست توست.
نرگس طلبد شیوه ی چشم توزهی چشم
مسکین خبرش ازسر ودردیده حیا نیست
ذکر رُخ و زلفِ تو دلم را
وردیست که صبح وشام دارد
معنی بیت: بازیادآوری زیبائیهای سیما وجلوه ی دلکش گیسوان تو وتکرارمُدام آنها، صبح وشب وردِ زبانم هست وخاطرمراآسوده می دارد.
دعای جان تو وردِ زبان مشتاقان
همیشه تاکه بوَد متّصل مَسا وصباح
برسینه ی ریش دردمندان
لَعلَت نمکی تمام دارد
ریش : زخم
دردمندان: عاشقان
لَعلت: لبان سرخ وآبدارت
نمکی تمام دارد : ایهام دارد: 1-کنایه ازبوسه که مرهم زخم است 2- چون نمک برروی زخم،آزارنده ودردناک است.
معنی بیت: لبهای سرخ ونمکین تو(بوسه های تو) مرهمی آرام بخش برجراحات دلِ عاشقان است آن راازدردمندان دریغ مدار.
یا: لبهای آبدار ووسوسه انگیزتو،همچون نمکی برروی زخم عاشقانت هست چون بدان دسترسی ندارندآنهارامی آزاردوبی قرارترمی سازد.
لب ودندانت را حقوق نمک
هست برجان وسینه های کباب
درچاه ذَقَن چوحافظ ای جان
حُسن تودو صد غلام دارد
چاه ذَقَن : چاه زنخ، گودی چانه
معنی بیت: ای معشوق دلسِتان، جاذبه ی زنخدان تو، چاهیست که صدها نفرامثال حافظِ عاشق، گرفتار واسیردر خود دارد.
کُشته ی چاهِ زنخدان تواَم کزهرطرف
صدهزارش گردن جان زیرطوق غبغب است

1402/11/17 13:02
Ali Mola

منظور شراب روحانیست .لطفا برای استفاده از شعر های حافظ از تفسیر های نوشته شده از عرفا استفاده کنید چون ایشون عارف بودند و حال عارف رو عارف متوجه میشه.مثل تفاسیر علامه طباطبایی 

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

1404/01/18 16:04
فاطمه زمانی

سپاسگزار و قدردان زحمات شما در تفسیر اشعار حافظ هستیم آقای رضا

ذکر رخ و زلف تو دلم را
وردیست که صبح و شام دارد
ماه رمضان1440ق

1400/11/22 08:01
دکتر صحافیان

کسی که جام شراب در دست اوست، پادشاهی جمشید را، جاودانه در اختیار گرفته است.
۲- آب زندگانی که خضر با آن به جاودانگی رسید نیز در جام شراب میکده است. 
۳- پس سر رشته جانت را به این جام واگذار تا رشته جان و روح از آن به نظم و اعتدال برسد( از تضاد های درونی خارج شود و به صلح کلی برسد)
فراغ و جام : پیش از این ارتباط طولی ابیات بیان شد، در اینجا ارتباط بین دو غزل بازگو می شود: در غزل قبل ۳ باز سخن از فراغ( آسایش خاطر یا حال خوش) و در این غزل ۳ بار جام؛ سر چشمه آن تکرار می شود( به فصاحت لسان الغیب و پرهیز از تکرار توجه شود)
۴- ما شراب بیخود کننده و زاهدان پارسایی را انتخاب کردند تا معشوق ازلی به کدام میل دارد( ایهام: ۱- تمسخر زاهدان۲- بیان پذیرش مطلق از سوی سالک بی هیچ اندیشه ای حتی اگر معشوق ازلی گاهی جام را و گاهی پارسایی را بپذیرد)
۵- هر که کامروا و خوش دل است در این دور زمان، از نوش لبان توست.
۶- نرگس نیز مستی اش را وام دار چشمان طناز توست( تشبیه معکوس)
۷- از این رو یاد چهره و موهای بی نظیرت، ورد و دعای شب و روز من است.( چهره و زلف اشاره به روز و شب)
۸- لبان زیبای تو در نمک ریختن بر زخم دل عاشقان، سنگ تمام می گذارد.
۹- و زیبایی گودی چانه ات،  دویست غلام چون حافظ دارد. 
دکتر مهدی صحافیان
 آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

1400/12/18 00:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1403/02/17 12:05
هادی علی زاده

ببینید وقتی به جای جام و می، عشق بگذاریم ( چرا که بی شک عشق امانت خداوند بر انسانهاست) و به جای میکده، جهان هستی و به جای ساقی خداوند رو درنظر بگیریم چه زیبا میشود

 

۱: آن‌کسی که عاشق واقعی خداوند است دائما مانند جمشید شاه در شکوه و سلطانی است

۲: کسی که در دنیا به دنبال عشق الهی و واقعی باشد و آن را مانند خضر که آب حیات یافت بدست بیاورد همچون خود خضر عمر جاوید میابد

۳:اختیارات امور را به خدا و عشق او واگذار کن، چرا که همه امور از عشق الهی نظم یافته

۴:اکنون ما عشق الهی را بدون چشم داشت انتخاب کردیم و زاهدان هم پرهیزگاری و تقوا را انتخاب کرده اند ولی هیچکدام از ما نمیدانیم که خداوند کدام را دوست دارد و نهایتا متوجه این قضیه خواهیم شد

۵: هرکسی که یک بار و حتی اندکی عشق تو (الهی) را درک کرده باشد دیگر وابسته شده و هیچگاه دور از عشق تو نمیتواند زندگی کند

۶: حتی زیبایی گل نرگس نیز به دلیل مست بودن از شراب عشق خداوند است و آخر همین زیبایی را نیز به خود خدا برمیگرداند چراکه همین زیبایی هم در اصل از آن خداست

۷: چنان عاشق تو‌ هستم که صبح و شب زیبایی‌ها و الطاف تو ورد زبانم است و هرچه بیشتر میگویم بیشتر عاشق میشوم

۸: زیبایی‌ها و عشق تو مانند نمکی است که وقتی بر زخم دل عاشق ریخته میشود درد آن را بیشتر میکند و هرچه زیبایی تو را میبینیم عاشقتر میشویم و دلمان زخمی تر میشود

۹: تنها حافظ نیست که عاشق زیبایی‌های تو است بلکه افراد زیادی مانند حافظ هستند که گرفتار عشق و زیبایی های تو هستند

این شعر تاثیرگزارترین شعر حافظ بر من بوده است 🌹🫀

1404/03/02 23:06
دکتر حافظ رهنورد

خواجه فرمود: 

عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف

چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

این از خواص هنر خواجه حافظ و توانایی فن شعر اوست که غزل‌هایش چندپهلو بودن را تداعی می‌کند.

در همین چند حواشی که ثبت شده، هر کس از ظن خود یار این غزل شده. یکی شراب تلخ را مبنا می‌داند. یکی از شراب روحانی حرف می‌زند. یکی جای کلمات چیز دیگری می‌گذارد و الخ

حال اینکه چه کس درست می‌گوید، بماند

همین که غزل خواجه طیف گسترده‌ای با گرایش‌های متفاوت ایدئولوژیک را جذب می‌کند نشان از کلک خیال انگیز وی است.

روانش مینوی

1404/03/03 00:06
دکتر حافظ رهنورد

توجه داشته باشید که این غزل به دو قسمت تقسیم شده‌. در چهار بیت نخست، خواجه از برتری‌ها و خوبی‌های نوشیدن می می‌سراید و در چهار بیت دوم ساقی را مدح می‌گوید و او را بلندمرتبه‌ای دارای کمالات می‌داند که مخموران و مستان عشاق وی‌اند که خواجه نیز یکی از آن‌هاست.

 

واژگانی که در این غزل دو پهلو هستند، عبارتند از:

 

مدام که به‌معنای دائما هست و نام نوعی شراب

 

دور که هم معنای زمانه و دوران می‌دهد و هم به گردش پیاله در حلقه‌ی مستان اشاره دارد.

1404/08/14 02:11
علی احمدی

آن کس که به دست جام دارد

سلطانیِ جَم مُدام دارد

کسی که جام در دست دارد صاحب پادشاهی جاودانه جمشید است..

چون از پادشاهی جمشید سخن گفته جام هم باید جام جهان بین باشد که همه حقایق جهان در آن پیداست.اما این چه جامی است که همیشگی بوده و صاحبش را از حقایق آگاه می کند

آبی که خِضِر حیات از او یافت

در میکده جو‌ که جام دارد

آبی که خضر  با آن زندگی جاویدان یافت را باید در میکده جستجو کنی چون در میکده جام وجود دارد .

اینجا معلوم می شود آن جامیکه باعث کشف حقایق می شود و همیشه با صاحبش خواهد بود جام می است .

سررشتهٔ جان به جام بگذار

کاین رشته از او نظام دارد

می گوید امور جان خود را به این جام می واگذار کن چون رشته امورات زندگی تو با آن جام نظم پیدا می کند. 

بالاخره ما باید این جام را بشناسیم . جام باده ای که  همه امور زندگی ما را برای همیشه نظم می دهد و احتمالا تاکنون هم این باده در زندگی ما وجود داشته ولی از آن بی خبر بوده ایم چه جامی است .؟ شناخت ما از باده باید به زندگی روز مره ما کمک کند.

بارها این مطلب را هنگام خواندن اشعار حافظ راستی آزمایی کرده ام و در مطالعاتی چند از بزرگان ردیابی نموده ام .تنها واژه ای که مناسب  و معادل این نوع باده در اشعار حافظ است عبارت « امید » است.هرچند واژه های متعددی در قالب ترکیب های وصفی و اضافی به همراه باده ( و انواع کلمات دیگر معادل آن ) در ابیات ذکر شده ولی هیچ عبارتی جامعیت کلمه امید را ندارد . اگر مسیر باده - مستی - عاشقی را در نظر داشته باشیم می توانیم باده را امید برای مستی یا درک جدید از حقایق پیش رو بدانیم. حقایقی که از پیش در مورد آنها نامطمئن بودیم  و نه با عقل بلکه با امید به درک آنها نائل شدیم .امید از ابتدای به دنیا آمدن با گریه ما شروع شد و در زمان مرگ نیز با میل به حیات جاودان هنوز زنده است و از نظر حافظ پس از مرگ نیز این امید همواره با ماست همانطور که پیش از آفرینش ( روز الست ) وقتی که نگران آمدن به این دنیا بودیم همراه ما بود.پس همه انسانها به این باده دسترسی دارند ولی ارزش آن را نمی دانند.

ما و مِی و زاهدان و تقوا

تا یار، سرِ کدام دارد

ما جانب می را گرفتیم و زاهدان تقوا و پرهیزکاری پیشه کردند و به عبادات پرداختند.آنها به دنبال معشوق ( خداوند ) هستند ما هم به دنبال او هستیم .تا ببینیم خداوند در آخرت طرف کدام یک از ما را می گیرد.( نگاه اصلاح گرایانه حافظ به مذهب را نشان می دهد)

حافظ با داشتن می امیدوار است پس از مرگ  مورد پذیرش معشوق قرار گیرد آن هم با اطمینانی بالا.

بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست

در دور، کسی که کام دارد

هرکس که در دور (قدح گردانی میخانه)معشوق ( ساقی) را با باده نوشی  و مستی حاصل از آن درک کرد ، به آرزوی خود رسیده و شراب لب او را می نوشد .

این باده با باده امید متفاوت است .همه عناصر وجود معشوق درنزدعاشق حضور می یابد و او را مست نگه می دارد . این باده همان « می عشق» است که حافظ بیان می کند.به عبارتی عاشق وقتی تحت ربایش معشوق است باز هم مست می شود و حقایق بیشتری را درک می کند.این باده نصیب همه نمی شود.

نرگس، همه شیوه‌های مستی

از چشمِ خوشت به وام دارد

چشم زیبای تو ای معشوق طوری است که گل نرگس همه شیوه های مست بودن را از آن وام می گیرد.

بازهم جلوه معشوق که باعث مستی گل نرگس و همه عاشقان می شود( از جنس می عشق)

ذکرِ رخ و زلف تو دلم را

وردی‌ست که صبح و شام دارد

حتی یاد کردن چهره و زلف تو مثل وردی است که دلم هر صبح  و شب  بر زبان می آورد. زلف، راه عاشقی و چالشهای آن و رخ، مقصد و هدف در انتهای راه عاشقی است .برای هر هدفی مسیری وجود دارد و برای رسیدن به حقیقت مطلق و اطمینان کامل باید از مسیر پر چالشی عبور کرد پس باید همیشه هدف و مسیر را در یاد داشت.

بر سینهٔ ریشِ دردمندان

لعلت نمکی تمام دارد

لعل لب نمکین است و سینه عاشق درد کشیده ، زخمی و معلوم است که نمک بر زخم چه می کند.

لب هم شیرین است و امید عاشق را بیشتر می کند و هم نمکین است و  وابستگی دردآوری دارد.

پس مسیر عاشقی تکمیل می شود . می  - مستی - عاشقی( درک حضور معشوق )  - مستی از می عشق - خماری و درد عاشقی 

 و این چرخه بارها تکرار می شود.

در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان

حُسنِ تو دو صد غلام دارد

ای معشوق جان ،در چاه فرورفتگی چانه ات صد ها برده مثل حافظ به خاطر زیبایی تو جای گرفته اند و مست رخ زیبای تو هستند.