گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۵

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد
چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد
عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد
خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد
هوش مصنوعی: دوستی و محبت را در زندگی خود ریشه‌دار کن تا شادی و خوشبختی به ارمغان آورد. اما دشمنی و کینه را از خود دور کن، زیرا تنها درد و رنج به همراه خواهد داشت.
چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان
که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد
هوش مصنوعی: با دوستان خوش مشرب و آسان‌گیر همراه باش، زیرا اگر دچار مشکلاتی شوی و احساس درد و ناراحتی کنی، همین رفاقت و لذت از زندگی می‌تواند تو را تسکین دهد.
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما
بسی گردش کُنَد گردون، بسی لیل و نهار آرد
هوش مصنوعی: شبِ گفتگو را فرصتی ارزشمند بشمار، زیرا پس از زمان ما، روزگار به شدت تغییر خواهد کرد و بسیاری از شب‌ها و روزها خواهد آمد.
عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
هوش مصنوعی: در خانه لیلی که مانند مهدی برای ماهی زیبا است، خدا را در دل بگذار تا بر دیوانه مجنون اثر بگذارد.
بهارِ عمر خواه ای دل، وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هِزار آرد
هوش مصنوعی: بهار زندگی را انسان باید غنیمت بشمارد، زیرا این باغ هر سال به زیبایی گل‌ها و پرندگان، روزهای شاداب و سرزنده‌ای به همراه می‌آورد.
خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعلِ نوشین را که زودش باقرار آرد
هوش مصنوعی: به خدا سوگند که دل شکسته‌ام آرام و قرار ندارد. با زلف‌های تو بگو تا لعل نوشین را به زودی آرامش ببخشد.
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد
هوش مصنوعی: در این باغ، خداوند می‌خواهد که حافظ با سن و سالی بالا بر لب جویی نشسته و در کنار او درخت سروی قرار بگیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1392/02/18 00:05
امین کیخا

بلبل و هزار همان مرغ زندواف است که ایرانیان گمان می کردند اوستا میخواند و اغاز داستان اسفندیار فردوسی میگوید که بلبل به شاخسار اواز دری می خواند و بر مرگ اسفندیار می روهد

1392/02/18 00:05
امین کیخا

با عرض پوزش فردوسی فرموده سخن گفتن پهلوی

1392/03/23 11:05
فاطمه

وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
هزج مثمن سالم
---
پاسخ: با تشکر از تذکر سرکار، وزن تصحیح شد.

1393/01/03 06:04
دکتر ترابی

در بیت نخست ، دست کم از دید روستایی چون من که با باغ و نهال و درخت بزرگ شده است؛ میبایست جای نهال و درخت عوص شده باشد
نهال می نشاندیم و بسیار به ندرت درخت بر می کندیم ( مگر که خشک شده بود).
نهالی که می نشانیم هم چون دوستی زمان می خواهد تا کام دل به بار آورد.
نهال دوستی بنشان، که کام دل به بار آرد
درخت دشمنی برکن، که رنج می شمار آرد
دشمنی پاگرفته است به بار نشسته است چونان درخت.

1393/01/03 06:04
دکتر ترابی

که رنج بی شمار آرد.

1393/02/07 11:05
چنگیز گهرویی

در بیت نخست اتفاقا درخت و نهال بسیار بجا و درست به کار برده شده است و این کار فقط از حافظ بر میاید و بس .در اینجا اصلا بحث کاشتن نهال و درخت نیست .نظر قیاس در انجام دو فعل نیک دوستی و نا پسند دشمنی میباشد.نهال و درخت از لحاظ کمیت و کیفیت در مرتبه کمترین و بیشترین میباشند.شاعر میگوید دوستی را در حد درخت انجام بده که میوهان را زود میچینی و دشمنی را ولو بسیا اندک در حد نهال که سالیان بعد اثر میکند از ریشه بکن نابود کن .

1393/02/07 19:05
چنگیز گهرویی

در این غزل مراد از هزار فقط عدد هزار میباشد

1393/03/01 11:06
چنگیز گهرویی

اقای دکتر .در مورد بیت نخست این غزل .بیت بهترین چراغ راه شما ست ./. جویبار ملک را اب روان شمشیر توست . (درخت ) عدل بنشان بیخ بد خواهان بکن .حافظ






ک ::

1393/03/01 11:06
چنگیز گهرویی

در یادداشت قبلی صورت صحیح بیت بدین گونه میباشد.جویبار ملک را اب روان شمشیر توست .تو درخت عدل بنشان بیخ بد خواهان بکن

1393/03/10 11:06
سیدکاظم

در بیت آخر اشتباه تایپی دیده می شود؛ یعنی ار، از نگاشته شده.

1395/06/04 13:09
استاد ناصر

منظور از عماری دار همان ساربان است عماری در زبان عربی به کجاوه یا محملی میگویند که بالین شتر قرار میدهند و عماری دار کسی است که افسار شتر را در دست میگیرد و اینجا لیلی که همچون ماه در کجاوه نشسته حافظ دعا میدارد خدایا به دل عماری دار بینداز که از مسیری برود که مجنون آنجا باشد...

1395/10/28 03:12

که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
1- درد ِ سرکش بودن، حتا در زمان ِ مستی هم خمار می آورد.
2- اگر مستی ِ تو خمار بیاورد، درد ِ سر (سردرد) خواهی کشید.

1395/10/28 03:12

شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد
مومیایی دادن در لغت به معنی درمان بخشیدن و چاره سازی کردن و شفا دادن آمده.
مانند انسان های بیمار (شکسته وار) به درگاه ِ تو آمدم چون که طبیب به من آدرس ِ تو را داده که از لطف ِ تو شفا بگیرم.

1397/01/04 19:04
اوات سیف

روز15اسفند یا روز درختکاری اگر ازکسی بپرسی چکار میکنی نمیگه دارم نهال میکارم میگه دارم درخت میکارم حافظ برای قیاس دوستی و دشمنی ازدرخت و نهال استفاده کرده یعنی برای کارهای نیک درخت بکار تا ثمر ببخشد و برای کینه توزی ودشمنی حتا اگه اول کاری و میخوای بدخواه کسی باشی که همان نهال را بکار برده می فرماید سعی کن این نهال را همین اول کاری ار ریشه بِکُنی.

1397/01/04 21:04

درخت دوستی بنشان که کام دل ببارآرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
روشن است که به استنادبیت پایانی،این غزلِ بسیارنغزوزیبا دردوران کهن سالی وپختگی سروده شده است. معجونی ازشراب عشق ومعرفت ورندیست وتک تک بیتها آنقدرعمیق ،پرمایه وحائز اهمیّت هستند که به ضرب المثل تبدیل شده وحتّازینت بخش نوشته ها وکلام رجال مهم بین المللی نیزواقع شده اند.
معنی بیت: درمزرعه ی دل ،درختانی ازجنس دوستی وهمدلی پرورش دهیدتا ازثمراتِ دلپذیرآنها بهره مندوکامیاب گردید. نهال "دشمنی" همانندِ علفهای هرزدرتلاش خواهندبودکه سرازخاک برآورده ومانع ازثمردهی درختان ِ دوستی شوند، آنهاراازریشه برکنید که اگرقوّت بگیرند شمارادچاررنج وزحمت بسیارخواهند نمود.
نکته ی بسیارمهمّی که شارحان بدان نپرداخته ودرشرح این بیت موردتوجّه قرارنداده اند این است که دامنه ی معنای "دوستی ودشمنی" دراین بیت، چنانکه خواهیم دید گسترش یافته وبه حدّ کمال رسیده است.
"دوستی" بسیارمتنوّع وانواع گوناگون دارد مثل دوستی باخدا،دوستی های عاشقانه، دوستی های خانوادگی دوستی های مجازی،تجاری، مالی ووووو
شاعرعزیز وپیام آورعشق ومحبّت، دراین غزلِ نغز وناب،برآن است تا بذردوستی ومودّت درمزرعه ی دل وجانِ طرفین دعواهآ وجنگها نشانده وتوجّه آنها رابه امری نیکو،معنوی وسعادت بخش معطوف سازد.
معنای دوستی دراینجا باتوجّه به لحن کلام،معنای گسترده تری پیداکرده وبه اصطلاح غنی ترشده است. دردوستیِ حافظانه، گستره ی معنا از همدلی، همنوایی وهمراهی،فراتررفته و مُدارا کردن،تحمّل واحترام به عقایدِ مخالفین رانیزشامل شده است چراکه دشمنی وخصومت وجنگ وستیز، بیشتردر محدوده ومیدان تقابلِ آرا وبرخوردِعقاید وباورهاست که شکل می گیرد‌ودر زندگانی معمولی و روزمرّگی کمتربه چشم می خورد.
حافظ براین باوراست که گفتگو، درآمیختن ودوستی بهترازجنگ وستیزو خصومت است. پیش شرط ورود به یک دوستی پایدار وسالم،مدارا وتحمّل است، باید ظرفیّت ِ تحمّل ِ طرفین،تاآنجا توسعه یابدکه مخالفین خودرابااحترام به عقایدشان بپذیرند وبه جای بریدنِ سرمخالفین وبه جای آرزوی مرگ برکسانی که باآنهاهم عقیده نیستند،آرزوی سلامتی، سرخوشی وسعادت داشته باشند واختلافات خودرا گلاویزشدن، درعرصه ی گفتگو وهم زیستی مرتفع کنند.
برای رسیدن به چنین شرایط ایده آل، باید طرفین جنگها بپذیرندوباورکنند که خداوندازعشق ودوستی بین انسانها، خشنود می شود نه ازبریده شدن سرطرفین! شوربختانه تازمانی که این باور (خدا دوستارعشق است نه جنگ) درباطن همه ی آدمیان نهادینه نشود هرگزنهال دشمنی ازمزرعه ی دل وجان آدمیان برکنده نخواهدشد ورنج های بیشماری بربشریّت تحمیل خواهدکرد.
درمرام رندی ومَسلکِ حافظانه ،کینه وخشم ونفرت ازدلهازدوده شده وجای خودرابه مهربانی،همزیستی ودرآمیختن داده است.
همه جاخانه ی عشق است چه مسجدچه کُنشت
همه کس طالب یارندچه هوشیاروچه مست
چو مهمانِ خراباتی، به عزّت باش با رندان
که دردِ سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد
رندان : رهاشدگان، خراباتیان، آنها که ظاهری لااُبالی وگناهکاردارند لیکن باطنشان نورانی وپاک است. بی قیدوبند به آداب ورسوم اجتماعی وشرعی، آزاد ازبندِ تعلّقات دنیوی واُخروی
مصرع دوّم دونوع خوانش دارد: اوّل آنکه "سرکشی" رایک واژه به معنای مخالفت ونافرمانی درنظربگیریم وبعدازسرکشی مکث کنیم تامعنای بیت روشن تر پدیدارگردد. دوّم:که دردِ سر کشی رابه معنای) سردردمی گیری) درنظرگرفته ومعنای متفاوتی برداشت کنیم.
برداشت اوّل: وقتی که به خرابات به عنوان میهمان قدم می گذاری با رندان مطابق ِ ادب واحترام ومتواضعانه رفتارکن اگربی حُرمتی کنی ونافرمان باشی مرض ِ غرور ونافرمانی، مستی ازتوبرمی گیرد وتورا به خُماری فرومی برد.
برداشت دوّم: وقتی که به خرابات به عنوان میهمان قدم می گذاری با رندان مطابق ِ ادب واحترام ومتواضعانه رفتارکن وبدان که پایان ِاین مستی ِ دلپذیر، خُماری ِ ناخوشآیندی دارد ویکی ازتبعاتِ خماری سردرد است. بنابراین باید به این نکته بیاندیش که دوباره به رندان احتیاج پیدا خواهی کرد آنهارابه این سادگی ازدست مده!
ساغرلطیف ودلکش ومی افکنی به خاک
اندیشه ازبلای خماری نمی کنی؟!
شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
گردون: روزگار،چرخ فلک
لیل ونهار: شب وروز
معنی بیت: ارزش وقدرشبی را که با دوستان هم نشین می شوی وهم صحبتی می کنی بدان که اگرنیک بنگری زندگی همین لحظات خوشیست که پشت سرمی گذاری واین نیزبدان که بعدازمرگ ما چرخ روزگارمتوقّف نخواهدشد زندگانی بی حضورما ادامه پیدا خواهدکرد وچه بسیارشب وروزهایی که پس ازما رقم خواهند خورد.
ده روزه مِهرگردون افسانه است وافسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
عماری دار لیلی راکه مَهد ماه درحکم است
خدارا دردل اندازش که بر مجنون گذار آرد
عماری: کجاوه
عماری دار:کجاوه دار، کنایه ازساربان
مهد: گهواره،کجاوه
لیلی به ماه تشبیه شده دردرون گهواره (کجاوه)نشسته است
که مهدِ ماه درحکم است: یعنی ساربان اختیاراین کجاوه رادردست دارد ومی تواند به هرسو هدایت کند وببرد.
معنی بیت: خدایا دردلِ کجاوه دارِ لیلی که بسان گهواره ی ماه است بیانداز تاازمسیری عبورکند که لیلی ناگزیر به دیداربامجنونِ دل افگارگردد ومایه ی تسلّی خاطراوقرارگیرد.
برقی ازمنزل لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمن مجنون ِ دل افگارچه کرد!
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
بهارعمر: علاوه براشاره به دوران جوانی، کنایه ازعیش وعشرت وشادمانی درونی نیزهست. شادمانی بهار فصلی ودردوره ای مشخّص ومحدود است امّا حافظ به دل خویش سفارش می کند که درطلبِ بهارعمر باشد وتنها به بهارطبیعت اکتفانکند. حافظ همیشه بهترین ها رامی خواهد.
"این چمن" کنایه ازروزگار وچرخ گردون است.
"هزار" دراینجا فقط به معنای عدد وقرینه برای" صدگل" آمده وتاکیدی برکثرت وفراوانیست گرچه معنای هزاردستان رانیز درپس زمینه ی ذهن تداعی می نماید.
معنی بیت: ای دل جَهدی کن که نشاط وشادمانی درونی وپایدارآرزوکنی، خوشی ها وناخوشی های ناپایدار این چرخ گردن را زیادجدّی مگیر. خواهی نخواهی همه ساله پس ازپائیزوزمستان ، بهارازراه می رسد وصدها گل وهزاران بلبل می پروراند سپس به دست بادخزان،پژمرده می کند و می میراند.
گربهارعمرباشد بازبرتختِ چمن
چترگل برسرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
خداراچون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین راکه زودش باقرارآرد
ریش: مجروح
"لعل نوشین" کنایه ازلب آبدار وسرخ است.
بفرما لعلِ نوشین را: ازلب آبدار ولعلگون خویش بخواه
که زودش: که زود دل مجروح مرا
باقرارآرد: به قراربیاورد، آرام سازد
معنی بیت: ای معشوق، برای رضای خدا، وقتی می بینی دل خونین وزخمی من، بازلفِ دلکش توقراری بسته وشیدای توشده است، توهم ازروی کرامت وبزرگواری،مرحمتی کن ازلبهای سرخ وآبدارت بوسه ای ببخش وآرامش وقراررابه دل زخمی وبی قرارمن بازگردان.
دراین باغ ازخداخواهددگرپیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
معنی بیت: حافظ دیگرپیرشده وبهترآن است که ازخدا بخواهد شرایطی رقم بخوردتا دراین دنیای پهناوربرلبِ جویباری بنشیند وسروقامتی ازبالابلندان رادرآغوش کشیده وبه عیش وعشرت پردازد.
اگرآن طایرقدسی زدرم بازآید
عمربگذشته به پیرانه سرم بازآید

1402/07/26 03:09
فاطمه یاراحمدی

جدا از شرحیات حضرت عالی استفاده فراوان می کنم. سپاسگزارم! 

1397/08/03 19:11
داریوش ابونصری

از دوستان آشنا با گیاهان یویژه در شیراز کسی همت بکند و این گیاه گل نسرین را که از خانواده گل سرخ است اما گلهای کوچک صد برگ و سفید و خوشبو دارد را در لب جویبار های شیراز شناسایی کرده و در باره اش در اینترنت مطالبی بنویسد و عکس آنرا بگذارد تا ایرانیان این گل را که در ادبیات مورد گفتگوی شاعران است را بشناسند . برخی میگویند گل نسرین همان نسترن است که درست نیست و این گل یکی از اقسام گل رز هنذیست که در بیشتر جا های خاور میانه میروید و گل مشکین یکی از اقسام آنست اما بدلایلی دیگر در میان ایرانیان شناخته نیست . باید بدوستان یادآوری بکنم که پیش ازهر گونه قضاوت و نظر دهی در باره نسرین به لغتنامه دهخدا رجوع کنند و با توجه به سخنان مرحوم دهخدا در باره این گل پژوهش بکنند تا تصورات خود را بجای واقعیات در باره این گل فراموش شده گسترش ندهند تا این گل دوباره شناخته و توسط ایرانیان کشت آن رونق بگیرد. بلندی این گل حدود هفتاد و پنج سانتی متر است و دهها گل سفید و یا بگفته حافظ "صد گل آرد بار " دارد. اگر این گل را شناختید لطف کرده و مرا هم از آن مطلع بکنید . حافظ شناسان بویژه در شیراز و دوستدار طبیعت میتوانند این گل را پیدا بکنند. با سپاس از کوشش دوستانی که در این باره پژوهش خواهند کرد . این گل نباید اندازه اش بزرگتر از یک تا یک اینچ و نیم باشد و باید حتما سفید و خوشبو باشد وگرنه آن گل نسرین نیست. برای اطلاع من با من در فیس بوک با نام Dariush Aboonasry تماس بگیرید

1397/09/21 17:12
مصیب مهرآشیان مسکنی

در بیت آخر اگر بجای ز ر شود
باید
باید مصراع چنین شود
درین باغ ار خدا خواهد شود پیرانه سر حافظ
واگر بنا را بر ز بگذاریم باید چنین باشد
درین باغ از خدا خواهد اگر پیرانه سر حافظ در هر حال در ان مصراع دو واژه غلط آمده است.

1397/10/22 13:12
Behzad Behzadi

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
درخت دوستی و نهال دشمنی به درستی بکار برده شده است.ترکیبی زیبا و بدیع و حکیمانه و مدبرانه از حافظ.
در واقع حافط در ابتدا به ساکن یه شما می گوید که برای دوستی طرح و برنامه داشته باش و برای دراز مدت هدف گذاری کن.در همون اول کار حکم می کند که ببارنشستن درخت دوستی را در ذهنت مجسم کن.درختی که قد میکشد.ریشه می دواند،بزرگ می شود.قوی می شود.از ک.ران حوادث عبور می کند.سایه میگستراند،میوه و ثمر میدهد،عطر و بویش ، برگ و بشارش آسایش رهگذر خسته است.در واقع به شما در ابتدا می گوید که ارزش دوستی چفدر است و برای چقدر کچا و تاکی هزینه کنی.در واقع مثبت اندیش باش و بارورش کن.نهال دشمنی را در نطفه خفه کن.اجازه رشد بهش نده.طرح و برنامه برایش نداشته باش.اجازه نده رشد کند و به درخت تبدیل شود.در واقع منفی نگر نباش . بارورش نکن

1398/10/23 22:12
کرمانشاهی

در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
این مصرع به نظر من درستش اینه:
در این باغ ار خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ

1398/12/23 05:02
محسن ابطحی

یک سطر أز أین غزل إز قلم اقتاده لست
زکار اقتاده أی لیدل چو من ضد بار فم داری
بر یک جرعه می در کش که در حالت بکار ارد

1398/12/25 14:02
صالح

مصرع آخر را شاملو نوشته است:
در این باغ ار خدا خواهد، در این پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جوی و سروی در کتار آرد!
که معنی بهتر و دقیق‌تری دارد.

1399/01/09 12:04
برگ بی برگی

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد

نهالِ دشمنی برکَن که رنجِ بیشمار آرد

غزل در باره دوستی با رندان یا عارفان و بزرگانی چون حافظ و مولانا ست که درواقع دوستی با آنان دوستی و خدمتِ به خود است تا کامِ دل برآورده شده و انسان علاوه بر رشد و کمالِ معنوی به کامیابیِ حقیقی از دنیایِ مادی نیز رسیده ، از مواهبِ زندگی بهرمند و به کامِ دل و آرزوهای خود برسد ، پس حافظ می‌فرماید دوستی با رندان را همچون درختی ریشه دار و محکم بنشان که با تندبادِ حوادث و اتفاقاتِ روزگار خم به ابروی خود نیاورده و خللی در آن بوجود نیاید و برای مثال با مختصر ضرر و زیانی مادی یا معنوی از آنان رویگردان نشوی و این دوستی تبدیلِ به دشمنی نگردد ، در مصراع دوم می فرماید اگر هم دیدی دوستی با رندان در حالِ بَدل به دشمنی ست تا هنوز نهال است و ریشه دار نشده بلافاصله آن نهال را از جای بر کَن زیرا این دشمنی درواقع دشمنی با خود است که موجب رنجِ بیشمار و بینهایت خواهد شد ،‌ یعنی علاوه بر از دست دادنِ اندوخته های معنوی ، اوضاعِ بیرونی و جهانِ مادیِ چنین انسانی نیز در مشقت و دشواری های بسیار زیادی افتاده ، روابطِ با نزدیکانش خراب و اگر هم به ثروت یا خانواده ای برسد از لذت و بهرمندیِ حقیقیِ آن محروم و کامِ دلش برآورده نخواهد شد .

چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان 

که دردِ سر کشی جانا ، گرت مستی خُمار آرد 

حافظ می‌فرماید اما اکنون که تصمیم به دوستی با رندان گرفته و در یک خراباتی مهمان هستی ، با رندی که ساقیِ آن خرابات است پیمانِ دوستی بسته ، از دستِ وی باده نوشی می کنی به عزت باش ، یعنی سالک وقتی تحتِ آموزشِ معنویِ بزرگی ست و شاگردیِ آن رند را می کند باید حُرمتِ ساقیِ خود را نگه دارد ،‌ یکی از مواردِ بی عزت نمودنِ ساقی سوالات بی مورد و نابجا ست چنانچه مولانا  می‌فرماید  : انصتو را گوش کن خاموش باش / چون زبانِ حق نگشتی گوش باش  ور بگویی شکلِ استفسار گو / با شهنشاهان  تو مسکین وار گو ، پس‌حافظ نیز در مصراع  دوم می‌فرماید اگر در محضرِ بزرگی هستی و از مکتبِ خراباتِ او باده نوشی می کنی ولی عزتِ آن ساقی را رعایت نمی کنی ، در هنگامی که مست شدی اما خُمارِ باده ای و باده بیشتری را طلب می کنی ، پس آن رند نیز از ریختنِ باده بیشتر در جامِ وجودت خودداری می کند ، رندان بُخل ندارند  بلکه این مهمانِ خرابات است که با بی حُرمتی خود را از باده محروم می کند ، شاید هم که رند با زبانِ زندگی  به سالکِ نو آموز گوشزد می کند تو که به همه رموز و اسرار آگاه هستی ، پس نیازی به شرابِ آگاهی و خردِ بیشتری نداری ، برخی از ما یکی دو قطره از دریای معرفتِ آن بزرگان را چشیده و نچشیده ، نه تنها شکلِ استفسار سخن نمی‌گوییم بلکه با خیره سریِ تمام به سخنانِ آن بزرگان ایراد هم می‌گیریم ، برای مثال می گوییم با عرضِ معذرت از مولانا ، اینجا را اشتباه گفته است ، که حافظ می‌فرماید؛ "چو بشنوی سخنِ اهلِ دل مگو که خطاست / سخن شناس نِه ای جانِ من خطا اینجاست " و درست همیجاست که حافظ می‌فرماید جانا ، مراقب باش که خُماری و درد سر خواهی کشید ، یعنی جریانِ آبِ معرفت قطع می شود .

شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما 

بسی گردش کند گردون ،‌ بسی لیل و نهار آرد

شب یعنی این لحظه که بسرعت می گذرد و صحبت یعنی هم‌نشینی،  پس‌ حافظ می‌فرماید لحظه ای نیز از هم نشینی و مصاحبت با رندانِ جام بدست غفلت مکن و هر دمِ آن را غنیمتِ زندگی بشمار آور ، زیرا پس از از دست دادنِ فرصتِ کوتاهی که زندگی در این جهان به انسان داده است تا با بهره بردن از این هم نشینی دلش به عشق زنده شود ، روزگار یا چرخِ گردون شبها و روزهای بسیاری را رقم خواهد زد ، اما هرگز فرصتِ دوباره ای به انسان نخواهد داد.

عَماری دارِ لیلی را که مَهدِ ماه در حکم است 

خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذر آرد 

حافظ بزرگان و رندانِ ساقی صفت را عماری دارِ لیلی یا کجاوه گردانِ ماه یا اصلِ خدایی انسان می داند ،‌ آنان حُکمِ گهواره آن ماهِ زیبا روی را دارند ، عارفان با گردانیدنِ آن کجاوه در سراسرِ گیتی می خواهند توجهِ مشتاقان به دیدارِ رویِ لیلی را جلب و آنان را شیفته و مجنون ِ آن ماهِ زیبا روی کنند تا به دیدار و وصالش جانهای مُرده را زندگی بخشند و رنجِ بیشمار ِ انسانها را به پایان رسانند ، پس حافظ از خداوند می خواهد در دلِ آن رندانِ کجاوه گردان بیندازد تا بر مجنون و عاشقانی چون حافظ گذر کنند ، چرا که باید مجنون بود تا قدرِ گوهرِ لیلیِ خود را دانست و دیوانه لیلی و اصلِ زیبا رویِ خود بود ، مولانا می‌فرماید عماری گردانی لیلی را به خلیفه نشان داد اما او در نظرش چندان هم زیبا جلوه نکرد پس خطاب به او گفت :  "گفت لیلی را خلیفه کاین تویی / کز تو مجنون شد پریشان و غوی؟  ، از دگر خوبان تو افزون نیستی/ گفت خاموش چون تو مجنون نیستی  " و حافظ نیز به این مطلب اشاره دارد که انسان تا از عقلِ جسمانیِ خود فارغ و مجنون نگردد، لیلیِ خود را زیبا ندیده  و قدر نمی داند .

بهارِ عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال 

چو نسرین صد گل آرَد بار و چون بلبل هزار آرد

بهارِ عًمر یعنی تبدیل و دگرگونی ، پس‌ حافظ از انسانها  می خواهد تا بهارِ عُمرِ خود را از خداوند طلب کنند که زیباترین دعا برای هر کسی ست و ما ایرانیان چه زیبا این دعا را در هنگامِ تحویلِ سال نو و طلیعه بهار بر زبان می آوریم که ای کاش همراه با طلبِ حقیقی وکوشش برای دیدارِ لیلیِ زیبا روی باشد ، در مصراع دوم حافظ ادامه میدهد این بهارِ فصل‌ها که هر ساله اتفاق خواهد افتاد و چمنِ زندگی صدها نسرینِ زیبا روی و هزاران بلبلِ عاشق را به این جهان هدیه می کند ، نسرین کنایه از دلبرانِ زیبا روی و بلبل یعنی عاشقانِ نغمه خوان و سینه چاکِ نسرین و گلهای خوش رنگِ زندگی ، البته که حافظ نه تنها عشقهایِ زمینی را نفی نمی کند ، بلکه آن را همراه با بهارِ طبیعت الگو و راهنمای رسیدنِ انسان به لیلی و اصلِ زیبا رویِ خود می داند و او که به بهار و شکوفایی عُمر خود رسیده است نیز همچون بلبل ، نغمه سرایِ نسرین و عماری دارِ  لیلیِ خود شده است .

خدا را چون دلِ ریشم قراری بست با زلفت

بفرما لعلِ نوشین را که زودش با قرار آرد

اما اغلبِ نسرین و بلبلهای فصلِ عاشقیِ بهار که لیلیِ زیبا روی خود را در یکدیگر تشخیص نمی دهند و تنها زیبایی ظاهر را در عشقِ خود دیده و توقعِ خوشبختی از یکدیگر دارند پس از چندی  بدلیلِ  عدم دریافتِ سعادتمندیِ مورد نظر ، عشقهاشان به سردی گراییده ، دلهاشان ریش و زخمی می شود ، همچنین زخمهایی که بواسطه عدمِ کامیابی از سایرِ چیزهای بیرونی و مادی بر دلِ انسان وارد می شود موجب می گردد توجه انسان به لیلی و اصلِ زیبا رویِ خود معطوف شود ،‌ قرار و پیمانی با زلفِ حضرتِ دوست می بندد تا به دیدارِ لیلی که امتداد اوست نایل شده و از اینهمه زخم و درد رهایی یابد ، پس‌حافظ به درگاهِ خداوند دعا می کند حال که او با زلفِ حضرتش پیمان و قراری از رویِ اخلاص بسته و در طریقِ عاشقی می کوشد بفرما و در دلش انداز تا زودتر به قرارِ خود عمل کند و  با لبِ نوشین و وصالش دلِ بی قرارِ حافظ را قرار بخشد .

در این باغ ار خدا خواهد ، دگر پیرانه سر حافظ 

نشیند بر لبِ جویی و سروی در کنار آرد

حافظ این جهان را باغِ زندگی می بیند که پیرانه سرهای بسیاری در آن عمر را به بطالت بسر می برند ، پیرانه سر یعنی انسانها هزاران سال است که با سر و ذهنِ خود فقط نظاره گرِ این باغ هستند ، از شکوفا شدنِ غنچه ها و تغییرِ فصل‌ها عبرت نمی گیرند ، هیچگونه رغبتی به لیلیِ زیبای خود ندارند و توجهی به سخنانِ عماری دارانِ لیلی نمی کنند ، اما اگر خدا بخواهد آنان نیز همچون حافظ مجنون وار طالبِ لیلیِ خود می شوند ،‌ بر لبِ جویِ آبِ زندگانی می‌نشینند و سرو یا لیلیِ زیبارویِ خود را در کنار و مجاورتِ خود خواهند داشت که هر روز قد کشیده و متعالی می شود . در صورتی که" از خدا خواهد" بخوانیم باز هم به همین معنا می رسیم ، یعنی حافظ برای خود آرزو می کند اما با توجه به بکارگیری واژه " دگر" که اشاره به شخص یا اشخاصِ دیگر است همان "ار خدا خواهد "صحیح تر بنظر می رسد ،‌ یعنی پیرانه سرِ دیگری همچون حافظ .

 

 

1399/09/21 19:11
غلامعلی

به نظر می‌رسد خطاب خواجه حافظ در خصوص مصرع اول، خطاب عام است و توصیه همگان به کاشتن درخت دوستی است و خود کاشتن درخت دوستی از همان ابتدای کاشت شما به مقصود رسیده‌اید و در حقیقت کام دل به ثمر نشسته است. در مصرع دوم خطاب ایشان به دیگران است که اگر چه این نهال توسط دیگران کاشته شده، توصیه به کندن آن از ریشه نموده است و توصیه به رفع اختلاف و ایجاد مودت و دوستی است هرچند شما در آن اختلاف و دشمنی نقشی نداشته باشید.

1400/10/26 10:12
دکتر صحافیان

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
( در خطاب به معشوق سراسر ناز سنگدل) درخت پربار عشق و دوستی بکار تا کامیاب شویم، نهال دشمنی را ریشه کن کن، که رنج بی شمار( فراق) به همراه دارد.( شوق به نرمش معشوق در بیت  ۴ با کنایه ودر بیت ۶ صراحتا آمده)
چو مهمان خراباتی به عزت باش(نسخه به خط محمد ساوجی: به عشرت کوش)با رندان
که دردسر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
آنگاه که مهمان خرابات شده ای (و بهره مند) جایگاه و ارزش رندان را گرامی بدار، که وقتی حال خوش مستی از میان رفت( و نیاز به شراب رندان پیدا کردی) خمار و سردرد خواهی شد.
۳- شب هم نشینی را غنیمت شمار، که پس از حضور ما در بزم هستی، روزگار بسیار گردش کند( نسخه: غنیمت دان و داد خوش دلی بستان)
۴-خدایا آنکه کجاوه لیلی- چون گهواره ماه- در فرمان اوست، به دلش بینداز که از مجنون گذر کند.
۵-ای دل! بهار عمر و حال خوشش را بجوی، که این چمن صدها گل نسرین و هزاران بلبل عاشق آورد.
۶-اکنون معشوقم! چون می بینی که دل زخمی ام با زلف دلکشت قراری بسته، از لبان شیرینت بخواه  که( با آب حیات) زودتر آرام و قرار را به من برگرداند.
۷- حافظ در باغ زندگی و در انتهای عمر، تنها از خداوند می خواهد تا حال خوش ادامه پیدا کند؛ بر لب جویی نشیند و زیبا اندامی در کنار گیرد.
دکتر مهدی صحافیان
 آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

1400/12/18 00:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1402/11/22 23:01
راشد میرزاده

بیت هفتم در بعضی نسخ: ارخدا خواهد...