گنجور

فصل هفتم

کواکب و طبایع و بروج فلک کواکب که به دوازده قسمت است و عرش که ورای همه است از وجهی چون مثال پادشاهی است که وی را حجره خاص باشد که وزیر وی آنجا نشیند و گرداگرد آن حجره رواقی بود به دوازده پالگانه و بر هر پالگانه نایبی از آن وزیر نشسته و هفت نقیب سوار، بیرون آن پالگانها، گرد آن دوازده پالگانه می گردند، از بیرون و فرمان نایبان وزیر که از وزیر بدیشان رسیده باشد، می شنوند و چهار کمند در دست این چهار پیاده نهاده تا می اندازند و گروهی را به حکم فرمان به حضرت می فرستند و گروهی را از حضرت دور می کنند و گروهی را خلعت می دهند و گروهی را عقوبت می کنند و عرش حجره خاص است و مستقر وزیر مملکت است که وی فرشته مقرب ترین است و فلک الکواکب آن وراق است و دوازده برج، آن دوازده پالگانه است و نایبان وزیر فرشتگان دیگرند که درجه ایشان درجه فروتر فرشته مقرب ترین است و به هر یکی عمل دیگر مفوض است و هفت ستاره هفت سوار است که چون نقیبان، همیشه گرد آن پالگانها می برآیند و از هر پالگانه فرمانی از نوع دیگر بدیشان می رسد و آن که وی را چهار عنصر گویند چون آتش و آب و باد و خاک، چون چهار چاکر پیاده اند که از وطن خویش سفر نکنندو چهار طبایع حرارت و برودت و رطوبت و یبوست، چون چهار کمند است در دست ایشان، مثلا چون حال بر کسی بگردد که روی از دنیا بگرداند و اندوه و بیم بر وی مستولی شود و نعمتهای دنیا در دل وی ناخوش گردد، وی را اندوه عاقبت کار خویش بگیرد، طبیب گوید که این بیمار است و این علت را مالیخولیا گویند، و علاج وی طبیخ افتیمون است و طبیعی گوید اصل این علت از طبیعت خشکی خیزد که بر دماغ مستولی شود و سبب این خشکی هوای زمستان است و تا بهار نیاید و رطوبت بر هوا غالب نشود، وی صلاح نپذیرد، و منجم گوید این سودای است که وی را پیدا آمده است و سودا از عطارد خیزد، که وی را با مریخ مشاکلتی افتد نا محمود تا آنگاه که عطارد به مقارنه سعدین یا به تثلیث ایشان نرسد، این حال به صلاح نیاید و همه راست می گویند ولکن: ذلک مبلغهم من العلم.

اما اینکه در حضرت الهیت و ربوبیت به سعادت وی حکم کردند و دو نقیب جلد و کاردان را که ایشان را عطارد و مریخ گویند، از آن فرستادند تا پیاده از پیادگان درگاه که وی را هوا گویند، کمند خشکی را بیندازد و در سر و دماغ وی افکند و روی وی از همه لذات دنیا بگرداند و به تازیانه بیم و اندوه و به زمام ارادت و طلب وی را به حضرت الهیت دعوت کند، این نه در علم طب و نه در طبیعت و نه در نجوم باشد، بلکه از بحر علم نبوت بیرون آید که محیط است به همه اطراف مملکت و به همه عمال و نقبا و چاکران حضرت و شناخته است که هر که برای چه شغل اند و به چه فرمان حرکت کنند و خلق را به کجا می خوانند و از کجا باز می دارند

پس هر یکی آنچه گفت راست گفت ولکن از سر پادشاه مملکت و از سر جمله اسفهسالاران مملکت خبر نداشت و حق، سبحانه و تعالی، بدین طریق به بلا و بیماری و سودا و محنت، خلق را به حضرت خویش می خواند و می گوید، «این نه بیماری است، که آن کمند لطف ماست که اولیای خویش را بدان به حضرت خویش خوانیم، «ان البلاء موکل بالانبیاء ثم بالاولیا ثم الامثل فالامثل»، به چشم بیماران فرا ایشان منگرید که ایشان از مایند، مرضت فلم تعدنی در حق ایشان بدین می آید.

پس آن مثالی پیشین، منهاج پادشاهی آدمی بود و در درون تن خویش و این مثال هم منهاج مملکت وی است بیرون تن خویش و بدین وجه، این معرفت نیز هم از معرفت خویش حاصل آید، بدین سبب بود که معرفت نفس خود عنوان اول ساختیم.

فصل ششم: بیشتر خلاف در میان خلق چنین است که همه از وجهی راست گفته باشند، ولکن بعضی نبینند، پندارند که همه بدیدند و مثل ایشان چون گروهی نابینایان اند که شنیده باشند که به شهر ایشان پیل آمده است، خواهند که وی را بشناسند، پندارند که به دست وی را بتوان شناخت و دستها در وی بپرماسیدند یکی را دست بر گوش وی آمد و یکی را بر پای و یکی را بر ران و یکی را بر دندان، چون با دیگر نابینایان رسیدند و صف پیل از ایشان پرسیدند، آن که دست بر پای نهاده بود گفت، «ماننده ستونی است» و آن که دست بر دندان نهاده بود گفت، «ماننده عمودی است» و آن که بر گوش نهاده بود گفت، «ماننده گلیمی است» همه راست گفتند و همه خطا کردند که پنداشتد که جمله پیل را دریافته اند و نیافته بودند همچنین منجم و طبیب هر یکی را چشم به ریگی از چاکران درگاه حضرت الهی افتاد، از سلطنت و استیلای وی عجب داشتند، گفتند، «پادشاه خود این است: هذا ربی» تا کسی که وی را راه باز دادن، نقصان همه بدید و ورای آن دید و گفت، «این در زیر دیگری است، و آنچه در زیر بود، خدایی را نشاید. «لا احب الافلین»فصل هشتم: اکنون وقت آن است که «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» بشناسی که این چهار کلمه مختصر است، جامع معرفت حضرت الهیت.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کواکب و طبایع و بروج فلک کواکب که به دوازده قسمت است و عرش که ورای همه است از وجهی چون مثال پادشاهی است که وی را حجره خاص باشد که وزیر وی آنجا نشیند و گرداگرد آن حجره رواقی بود به دوازده پالگانه و بر هر پالگانه نایبی از آن وزیر نشسته و هفت نقیب سوار، بیرون آن پالگانها، گرد آن دوازده پالگانه می گردند، از بیرون و فرمان نایبان وزیر که از وزیر بدیشان رسیده باشد، می شنوند و چهار کمند در دست این چهار پیاده نهاده تا می اندازند و گروهی را به حکم فرمان به حضرت می فرستند و گروهی را از حضرت دور می کنند و گروهی را خلعت می دهند و گروهی را عقوبت می کنند و عرش حجره خاص است و مستقر وزیر مملکت است که وی فرشته مقرب ترین است و فلک الکواکب آن وراق است و دوازده برج، آن دوازده پالگانه است و نایبان وزیر فرشتگان دیگرند که درجه ایشان درجه فروتر فرشته مقرب ترین است و به هر یکی عمل دیگر مفوض است و هفت ستاره هفت سوار است که چون نقیبان، همیشه گرد آن پالگانها می برآیند و از هر پالگانه فرمانی از نوع دیگر بدیشان می رسد و آن که وی را چهار عنصر گویند چون آتش و آب و باد و خاک، چون چهار چاکر پیاده اند که از وطن خویش سفر نکنندو چهار طبایع حرارت و برودت و رطوبت و یبوست، چون چهار کمند است در دست ایشان، مثلا چون حال بر کسی بگردد که روی از دنیا بگرداند و اندوه و بیم بر وی مستولی شود و نعمتهای دنیا در دل وی ناخوش گردد، وی را اندوه عاقبت کار خویش بگیرد، طبیب گوید که این بیمار است و این علت را مالیخولیا گویند، و علاج وی طبیخ افتیمون است و طبیعی گوید اصل این علت از طبیعت خشکی خیزد که بر دماغ مستولی شود و سبب این خشکی هوای زمستان است و تا بهار نیاید و رطوبت بر هوا غالب نشود، وی صلاح نپذیرد، و منجم گوید این سودای است که وی را پیدا آمده است و سودا از عطارد خیزد، که وی را با مریخ مشاکلتی افتد نا محمود تا آنگاه که عطارد به مقارنه سعدین یا به تثلیث ایشان نرسد، این حال به صلاح نیاید و همه راست می گویند ولکن: ذلک مبلغهم من العلم.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف نظام کیهانی پرداخته می‌شود. به‌طور کلی، کواکب و سیارات به دوازده بخش تقسیم شده‌اند و عرش در بالای همه آنها قرار دارد. این نظام شباهت زیادی به یک پادشاهی دارد که در آن، پادشاه در اتاق خاص خود نشسته و وزیر در کنار او قرار دارد. اطراف این اتاق دوازده بخش وجود دارد که هر کدام نماینده‌ای از وزیر در آن نشسته و هفت نفر دیگر به عنوان نقیب از بیرون آن بخش‌ها را تحت نظر دارند. این نقیبان به دستورات وزیر گوش می‌دهند و به افراد مختلف بر اساس آن دستورات جوایز یا مجازات‌هایی می‌دهند. عرش به عنوان اتاق خاص وزیر و فرشته‌ای مقرب محسوب می‌شود که در حال نظارت بر کل نظام است. هر کدام از نایبان و نقیبان در وظایف خود تخصص دارند و بر اساس نوع رفتار افراد، احکامی صادر می‌کنند. در نهایت، ارتباطی میان طبیعت انسان‌ها و نظام فلکی مطرح شده است، که نشان‌دهنده تأثیرات مختلف کیهانی بر حالات روحی و جسمی انسان‌ها است و به مقوله‌هایی مانند بیماری‌های روحی و جسمی پرداخته می‌شود. در اینجا، علم پزشکی و نجوم هرکدام به نوعی به تشریح و درمان مشکلات انسانی می‌پردازند، اما به نوعی بیان می‌شود که درک آنها به همین اندازه محدود است.
اما اینکه در حضرت الهیت و ربوبیت به سعادت وی حکم کردند و دو نقیب جلد و کاردان را که ایشان را عطارد و مریخ گویند، از آن فرستادند تا پیاده از پیادگان درگاه که وی را هوا گویند، کمند خشکی را بیندازد و در سر و دماغ وی افکند و روی وی از همه لذات دنیا بگرداند و به تازیانه بیم و اندوه و به زمام ارادت و طلب وی را به حضرت الهیت دعوت کند، این نه در علم طب و نه در طبیعت و نه در نجوم باشد، بلکه از بحر علم نبوت بیرون آید که محیط است به همه اطراف مملکت و به همه عمال و نقبا و چاکران حضرت و شناخته است که هر که برای چه شغل اند و به چه فرمان حرکت کنند و خلق را به کجا می خوانند و از کجا باز می دارند
هوش مصنوعی: اما در مورد اینکه در مقام الهی و ربوبی به سعادت او فرمان داده‌اند و دو نگهبان کاردان به نام‌های عطارد و مریخ را فرستاده‌اند تا از پیادگان درگاه که او را "هوا" می‌خوانند، با کمند خشکی به او نزدیک شوند و او را از لذات دنیوی دور کنند و با تازیانه اندوه و به زمام ارادت او را به حضرت الهی بخوانند، باید گفت که این موضوع نه در علم پزشکی و نه در طبیعت و نه در نجوم قابل توجیه است. بلکه این اقدام از عمق علم نبوت ناشی می‌شود که به تمامی جوانب کشور و به تمام کارگزاران و نگهبانان درگاه آشنایی دارد و می‌داند که هر کس در چه نقشی است و بر اساس چه دستوری به کجا حرکت می‌کند و مردم را به کجا دعوت می‌کند و از کجا باز می‌دارد.
پس هر یکی آنچه گفت راست گفت ولکن از سر پادشاه مملکت و از سر جمله اسفهسالاران مملکت خبر نداشت و حق، سبحانه و تعالی، بدین طریق به بلا و بیماری و سودا و محنت، خلق را به حضرت خویش می خواند و می گوید، «این نه بیماری است، که آن کمند لطف ماست که اولیای خویش را بدان به حضرت خویش خوانیم، «ان البلاء موکل بالانبیاء ثم بالاولیا ثم الامثل فالامثل»، به چشم بیماران فرا ایشان منگرید که ایشان از مایند، مرضت فلم تعدنی در حق ایشان بدین می آید.
هوش مصنوعی: هرکسی که سخن می‌گوید، راست می‌گوید، اما هیچ‌کدام از آن‌ها از وضعیت پادشاه و سایر مقامات مملکت خبر ندارند. خداوند با بلا و درد و آزمایش، بندگانش را به سوی خود می‌خواند و می‌فرماید: «اینها بیماری نیستند، بلکه نشانه‌ای از لطف ماست که اولیای خود را به این طریق به نزدیک خود می‌آوریم.» بلایا ابتدا بر پیامبران، سپس بر اولیا و بعد بر دیگران نازل می‌شوند. به حال بیماران نگاه نکنید، زیرا آنان از ما هستند و چون ایشان دچار بیماری می‌شوند، به حق ایشان آسیبی نمی‌رسد.
پس آن مثالی پیشین، منهاج پادشاهی آدمی بود و در درون تن خویش و این مثال هم منهاج مملکت وی است بیرون تن خویش و بدین وجه، این معرفت نیز هم از معرفت خویش حاصل آید، بدین سبب بود که معرفت نفس خود عنوان اول ساختیم.
هوش مصنوعی: مثال قبلی نمایانگر راه و روش پادشاهی انسانی است که در درون وجود او قرار دارد، و این مثال نیز به نوعی نمایش‌دهنده حکومت او در بیرون از وجودش است. بنابراین، این نوع شناخت نیز از شناخت خود او به دست می‌آید. به همین دلیل، شناخت نفس را به عنوان مهم‌ترین موضوع مطرح کرده‌ایم.