گنجور

بخش ۸۷ - پیدا کردن اسباب کبر و علاج آن

بدان که هرکه تکبر کند از آن کند که خود را صفتی داند که دیگران را از آن نیست و آن صفت کمال بود و آن را هفت سبب است:

سبب اول اندر کبر علم است که عالم چون خویشتن به کمال آراسته بیند، دیگران را در حق خود چنان بهایم بیند و این بر وی غالب شود و اثر این آن بود که از مردمان مراعات و خدمت و تعظیم و تقدیم چشم دارد. اگر نکنند عجب دارد و اگر وی بدیشان نگرد یا به دعوت کسی شود منتی داند به نزدیک وی و از علم خویشتن منتی بر خلق نهد و اندر حدیث آخرت خود را از ایشان بهتر داند به نزد حق تعالی و کار خویش امیدوارتر بیند و بر ایشان بترسد و گوید همه را خود به دعای من و ارشاد من حاجت است و از دوزخ به من خلاص خواهند یافت.

و بدین سبب گفت رسول (ص)، «آفه العلما الخیلاعه آفت علما بزرگ خویشتنی است». باشد که خطر کار آخرت وی را معلوم کند باریکی صراط مستقیم بشناسد ما و هرکه آن به حقیقت شناخت چنین کس را جاهل گفتن اولیتر از آن که عالم که علم حقیقی آن باشد که خطر کار آخرت وی را معلوم کند و باریکی صراط مستقیم بشناسد و هرکه آن شناخت خویشتن را همیشه از کبر دور بیند و مقصر داند و از خطر عاقبت کار خویش و از هراس آن که علم بر وی حجب خواهد بود به تکبر نپردازد، چنان که گفت ابودردا رضی الله عنه که به هر علمی که زیادت شود دردی زیادت شود.

اما آن کسانی که علم همی آموزند و کبر ایشان زیادت همی شود، از دو وجه است: یکی آن که علم حقیقی علم دین است نیاموزند و آن علمی است که بدان خود را بشناسند و از این علم درد افزاید و شکستگی نه تکبر، اما چون علم طب و حساب و نجوم و نحو و لغت و علم جدل و خلاف آموزند از این جز تکبر نیفزاید و قریب ترین و عزیز ترین علمی علم فتاوی بود، چه آن علم اصلاح خلق دنیاست پس آن علم دنیاست، اگرچه دین را در آن حاجت بود از آن خوف نخیزد، بلکه چون بر آن مجرد بایستد و دیگر علم نخواند دل تاریک شود و کبر غالب گردد. ولیس الخبر کالمعاینه نظاره کن اندر این قوم که چگونه اند.

و همچنین علم طیارات مذکران و سجع و طامات ایشان و طلب سخنها که خلق را به نعره آورد و نکته ها که بدان اندر مذاهب تعصب کنند تا عوام پندارند که آن از راه دین است. این همه تخم کبر و حسد و عداوت اندر دلها بکارد و درد و شکستگی نیفزاید که باد بطر و فخر افزاید. و دیگر وجه آن است که باشد که کسی علم نافع خواند چون تفسیر قرآن و اخبار و سیرت سلف و ازاین جنس علوم که در این کتاب و در کتاب احیا بیاورده ایم و هم متکبر شود و سبب آن بود که باطن وی اندر اصل خبیث افتاده است و اخلاق بد دارد و همت وی از خواندن علم و گفتن درنگذشته بود تا بدان تحمل کند نه برزیدن علم، پس چون دارویی که اندر معده افتد پیش از احتما به صفت خلط معده گردد. و چون آبی که از آسمان بیاید یک صفت بود و به هر نباتی که همی رسد صفت وی را همی افزاید، اگر به تلخ رسد تلخ تر شود و اگر به شیرین رسد شیرین تر شود.

ابن عباس رضی الله عنه روایت می کند از رسول که قومی باشند که قرآن خوانند و از حنجره ایشان برنگذرد و گویند کیست که قرآن چون ما خواند و که داند آن که ما دانیم؟ آنگاه با اصحاب نگریست و گفت، «ایشان از شما باشند یا از امت من، ایشان همه علف دوزخ باشند». عمر رضی الله عنه گوید، «از جباران علما می باشید و آنگاه علم شما به جهل شما وفا نکند». و خدای تعالی رسول (ص) را به تواضع فرمود و گفت، «و احفض جناحک لمن اتبعک من المومنین و بدین سبب بود که صحابه بر خویشتن هراسان بودند از کبر. تا حذیفه یک بار امامی کرد، پس گفت، «امامی دیگر طلب کنید اندر دل من همی آید که من از شما بهترم». و هرگه که ایشان از خیال کبر ترسند دیگران چرا نترسند و چون رهند؟

و چنین عالم کجا یابند اندر این روزگار، بلکه عزیز باشد عالمی که بداند که این صفت مذموم است و از وی حذر همی باید کرد که بیشتر خلق اندر این غافل بوند و نیز به تکبر خویش فخر کنند و گویند ما فلان را به کس نداریم و وزن ننهیم و اندر وی ننگریم و امثال این، پس اگر کسی را از این معنی آگاهی بود سخت عزیز بود و دیدار وی عبادت بود و همه کس را به وی تبرک باید کرد. و اگر نه آنستی که اندر خبر است که روزگاری بباید که هرکه ده یک معاملت شما بکند نجات یابد، بیم نومیدی بودی، ولیکن اندکی اندر این روزگار بسیار است، چه اندر دین یاور نمانده است و حقایق دین مندرس شده است و هرکه راه رود بیشتر آن بود که تنها رود و یار ندارد و رنج وی مضاعف شود، پس باید که با وی کفایت کند بدین.

سبب دوم اندر کبر زهد و عبادت است که عابد و زاهد و صوفی خالی نباشد از کبر و دیگران را به خدمت و زیارت خویش اولیتر بیند و منتی بر مردمان همی نهد از عبادت خویش و باشد که پندارد که دیگران هلاک شدند و وی آمرزیده است و باشد که کسی وی را برنجاند و وی را آفتی برسد بر کرامات خویش نهد و چنان پندارد که برای وی است. و رسول (ص) می گوید که هرگه مردمان همه هلاک شدند هلاک وی شده باشد، یعنی به چشم حقارت به مردمان نگرد و گفت، «گناهی تمام باشد که کسی برادر مسلمان را حقیر بیند». و تفاوت میان وی و میان کسی که به وی تبرک می کند و وی را بهتر از خویش داند و برای خدا وی را دوست دارد بسیار بود. و هرکه خود را بهتر از دیگران داند بیم آن بود که درجه وی خدای به ایشان دهد و وی را از برکت عبادت خویش محروم کند، چنان که در بنی اسرائیل مردی بود که از وی عابدتر نبود و دیگری بود که از وی فاسق نبود، این عابد نشسته بود و پاره ای میغ بر سر وی ایستاد. آن فاسق گفت، «بروم و با وی بنشینم باشد که خدای تعالی به برکات وی بر من رحمت کند». چون بیامد و بنشست عابد با خود گفت که این کیست که در بر من بنشست و از وی نابکارتر کس نیست و از من عابدتر کس نیست. پس گفت، «برخیز و برو». فاسق برفت و میغ با وی به هم برفت. پس وحی آمد به رسول آن روزگار که بگوی تا هردو کار را از سر گیرند که هرچه فاسق کرده بدان ایمان نیکوی وی عفو کردیم و هرچه عابد کرده بود بدان کبر وی حبطه کردیم.

و یکی پای بر گردن عابدی نهاد. او گفت برگیر که به خدای که خدای بر تو رحمت نکند. وحی آمد به پیغامبر آن وقت که وی را بگوی که ای آن که بر من سوگند تحکیم می کنی که وی را نیامرزم بلکه تو را نیامرزم و غالب آن بود که هرکه عابد را برنجاند پندارد که خدای تعالی رحمت بر وی نخواهد کرد و باشد که گوید که زود باش که بیند جزای این. و چون آفتی به وی رسد گوید دیدی که با وی چه رفت، یعنی که از این کرامات من بود. و این احمق نداند که بسیار کفار رسول (ص) رابرنجانیدند که خدای تعالی از ایشان انتقام نکرد و بعضی را مسلمانی روزی کرد. پندارد که وی گرامی تر است از پیغامبر، از برای وی انتقام خواهند کرد و عابدان جاهل چنین پندارند و زیرکان چنان باشند که هرچه به خلق رسد از بلا پندارند که از شومی گناه و تقصیر ایشان بوده است.

چون عمر رضی الله عنه با آن صدق و اخلاصی که داشت از حذیفه می پرسید که بر من از نشان نفاق چه بینی راست بگوی و میندیش. پس مومن راه تقوی می رود و می ترسد و عابد ابله به ظاهر عملی می کند و دل به پلیدی کبر و پندار آلوده و از آن نترسد. و به حقیقت هرکه قطع کرد که وی از دیگری بهتر است، عبادت خود بدین جهل حبطه کرد که هیچ معصیت از جهل عظیمتر نیست.

و یک روز صحابه بر مردی ثنا بسیار گفتند. به اتفاق ساعتی این مرد فرا رسید آنجا. گفتند، «یا رسول الله! آن مرد نیک که همی گفتیم این است». رسول (ص) گفت، «اندر وی نشان نفاق می بینم». عجب بماندند همه. چون نزدیک رسید، رسول (ص) گفت، «به خدای بر تو که راست بگوی هیچ اندر خاطر تو همی آید که هیچ کس اندر این قوم بهتر از تو نیست؟» گفت، «آید». پس رسول (ص) این خبث در باطن وی بر روی وی بدید به نور نبوت و این را نفاق خواند. و این آفتی عظیم است علما و عباد را، ولیکن ایشان را اندر این بر سه طبقه اند:

طبقه اول آن بود که دل از این خالی نتوان کرد، لیکن به مجاهده تواضع همی کند و فعل کسی همی گوید که وی را از خود بهتر داند تا هیچ بر معاملت و زبان وی پیدا نیاید، این مرد درخت کبر از باطن قطع نتواند کرد، اما شاخه های وی جمله بزند.

طبقه دوم آن که زبان نگاه دارد و اظهار نکند و گوید خویشتن را از همه کس واپس تر دانم، ولیکن اندر معاملت و افعال وی چیزها پیدا آید که نشان کبر باشد از باطن، چنان که هرکجا که بود صدر جوید و اندر پیش رود و آن که عالم باشد سر بر یک سو نهد چنان که ننگ همی دارد از مردمان و آن که عابد بود روی ترش دارد که گویی با مردمان به خشم است و این هردو ابله ندانند که علم و عمل نه اندر سرکشیدن بود و نه اندر ترش روئی، بلکه اندر دل بود و پرتو نور آن بر ظاهر همه شفقت و تواضع و گشادگی باشد که رسول (ص) عالم ترین و متقی ترین همه خلق بود و هیچ کس متواضع تر و گشاده روی تر از وی نبود، اندر هیچ کس ننگریستی مگر به خنده و گشادگی. و با وی خطاب همی آمد که «و احفض جناحک» و همی گفت، «فبهما رحمه من الله لنت لهم... الآیه از رحمت حق تعالی برتو آن بود که با همه گشاده و مشفق و نرم بودی تا از تو همه نفور نشدند».

طبقه سوم آن که بر زبان نیز اظهار و تفاخر و مباهات کنند و بر خود ثنا گویند و احوال و کرامات دعوی کنند. عابد گوید فلان کسیت و عبادت وی چیست؟ و من همیشه به روزه باشم و شب بیدار باشم و همه روز ختم کنم و هیچ کس قصد من نکند که هلاک شود و فلان مرا برنجاند و دید آنچه دید و مال و فرزند وی هلاک شد. و باشد که این نبرد کند تا اگر قومی را بیند که نماز شب می کند وی جهد کند تا ایشان عجز آورند و اگر روزه دارند وی مدتی گرسنه بنشیند.

و اما عالم گوید که من چندین نوع علم دانم. فلان چه داند و استاد وی که بوده است؟ و اگر مناظره کند اندر آن کوشد تا خصم را اسیر آرد و اگر همه به باطل بود و شب و روز اندر آن باشد تا عبارتی و سجعی غریب یاد گیرد تا اندر محافل بگوید و بدان خویشتن را اندر پیش دیگران افکند که لغت غریب و الفاظ اخبار یاد گیرد تا بر دیگران زیادت آورد و نقصان ایشان فرانماید و آدم کدام عابد و عالم باشد که از چنین معانی خالی باشد اندک یا بسیار؟ پس چون این همه بیند و همی شنود که رسول (ص) همی گوید که هرکه در دل مقدار یک حبه کبر است بهشت بر وی حرام است، وی را جز درد و بیم و اندوه نیفزاید و به تکبر نپردازد و دانسته باشد که خدای همی گوید، «تو را نزد ما قدری است، اگر نزدیک خویش بی قدری و اگر خود را قدری شناسی نزدیک ما بی قدری». و هرکه از حقایق دین این فهم نکند وی را جاهل گفتن اولیتر از آن که عالم.

سبب سوم کبر به نسبت باشد تا گروهی که علوی باشند یا خواجه زاده باشند پندارند که مردمان همه مولا و غلام ایشانند، اگرچه پارسا باشند و اغلب این کبر اندر باطن ایشان باشد، اگرچه اظهار نکنند و امثال این. ابوذر رضی الله عنه گفت با یکی جنگ کردم و گفتم، «یابن السوداء یا سیاه بچه» رسول (ص) گفت، «بیرون مشو که هیچ سفید بچه را بر سیاه بچه فضلی نیست». ابوذر گفت، «بخفتم و آن مرد را گفتم پای بر گردن من و روی من نه بدین سخن که گفتم با تو». نگاه کن که چون وی را معلوم شد که این کبر است چه تواضع کرد تا آن کبر را بشکند؟ و دو مرد به نزدیک رسول (ص) تفاخر کردند. یکی گفت، «پسر فلان بن فلانم، تو کیستی؟» رسول (ص) گفت ایشان را که دو کس اندر پیش موسی (ع) فخر کردند. یکی گفت که من پسر فلان بن فلانم و تا نُه پدر برشمرد از مهتران. به موسی (ع) وحی آمد که او را بگو که هر نُه اندر دوزخ و تو دهم ایشان. و رسول (ص) گفت که کسانی که اندر دوزخ انگشت شده اند فخر بدیشان دست بدارید، اگرنه خوارتر باشید از گوزری که نجاست آدمی بیند همی بوید و همی چشد.

سبب چهارم کبر بود به جمال. و این میان زنان بیشتر رود، چنان که عایشه رضی الله عنه زنی را گفت که کوتاه است. رسول (ص) گفت که غیبت کردی و این کبر بود به بالای خویش. اگر کوتاه بودی این نگفتی.

سبب پنجم کبر به توانگری باشد که گوید مال و نعمت من چنین است و تو که ای ای مفلس؟ و اگر خواهم چون تو چندین غلام بخرم و امثال این. و قصه آن دو برادر که در سوره الکهف است که گفت «انا اعز منک مالا و ولدا» از این جمله است.

سبب ششم تکبر باشد به قوت بر اهل ضعف چنان که رسول (ص) فرمود که، «قوّت نه آن است که کسی دیگری را بیفکند. قوّت آن است که نفس و هوا را قهر کند».

سبب هفتم تکبر به تبع و شاگرد و غلام و چاکر و مرید و در جمله هرچه کسی آن را نعمت شناسد و بدان فخر آرد آن کبر بود و چیزها هست که اگرچه نعمت نباشد هم فخر کنند تا مخنّث نیز به اسباب مخنّثی با دیگر مخنثّان فخر آورد.

این است اسباب تکبر، اما سبب آن که ظاهر گردد عداوت بود و حسد که هرگه آدمی وی را دشمن دارد خواهد که بر وی تکبر و فخر کند. و باشد که سبب ریا بود که اندر پیش مردمان تکبر کردن گیرد تا به چشم نیکو به وی نگرند یا با کسی مناظره کند که داند وی فاضلتر است و اندر باطن متواضع باشد ولیکن به ظاهر تکبر کند تا مردمان ندانند، اکنون چون این اسباب بدانستی علاج بباید شناخت که علاج هر علتی باطل کردن سبب وی باشد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که هرکه تکبر کند از آن کند که خود را صفتی داند که دیگران را از آن نیست و آن صفت کمال بود و آن را هفت سبب است:
هوش مصنوعی: بدان که هر کسی که به خود مغرور باشد، از این می‌آید که خود را دارای ویژگی‌ای بداند که دیگران آن را ندارند و آن ویژگی نیز کمال محسوب می‌شود. این امر به هفت علت بستگی دارد.
سبب اول اندر کبر علم است که عالم چون خویشتن به کمال آراسته بیند، دیگران را در حق خود چنان بهایم بیند و این بر وی غالب شود و اثر این آن بود که از مردمان مراعات و خدمت و تعظیم و تقدیم چشم دارد. اگر نکنند عجب دارد و اگر وی بدیشان نگرد یا به دعوت کسی شود منتی داند به نزدیک وی و از علم خویشتن منتی بر خلق نهد و اندر حدیث آخرت خود را از ایشان بهتر داند به نزد حق تعالی و کار خویش امیدوارتر بیند و بر ایشان بترسد و گوید همه را خود به دعای من و ارشاد من حاجت است و از دوزخ به من خلاص خواهند یافت.
هوش مصنوعی: یک دلیل اصلی برای کبر و بزرگ‌منشی در دانش، این است که شخص عالم وقتی خود را در نهایت کمال می‌بیند، دیگران را ناچیز و حقیر می‌پندارد. این احساس غالب بر او تأثیر می‌گذارد و موجب می‌شود که از مردم انتظار احترام و خدمت داشته باشد. اگر چنین رفتارهایی از سوی دیگران مشاهده نکند، شگفت‌زده می‌شود. وقتی کسی به او توجه نمی‌کند یا دعوتش نمی‌کند، خود را متمایز و برتر می‌داند و از دانش خود بر دیگران منت می‌گذارد. او همچنین خود را در روز قیامت از دیگران بالاتر دانسته و به نزد خداوند امیدوارتر است، در عین حال از دیگران هراسان است و معتقد است که همه به دعا و هدایت او نیازمندند و از آتش جهنم تنها با کمک او نجات خواهند یافت.
و بدین سبب گفت رسول (ص)، «آفه العلما الخیلاعه آفت علما بزرگ خویشتنی است». باشد که خطر کار آخرت وی را معلوم کند باریکی صراط مستقیم بشناسد ما و هرکه آن به حقیقت شناخت چنین کس را جاهل گفتن اولیتر از آن که عالم که علم حقیقی آن باشد که خطر کار آخرت وی را معلوم کند و باریکی صراط مستقیم بشناسد و هرکه آن شناخت خویشتن را همیشه از کبر دور بیند و مقصر داند و از خطر عاقبت کار خویش و از هراس آن که علم بر وی حجب خواهد بود به تکبر نپردازد، چنان که گفت ابودردا رضی الله عنه که به هر علمی که زیادت شود دردی زیادت شود.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، پیامبر (ص) فرمودند: «خودبینی، آفت علما است». بهتر است که انسان به خطرات کارهای آخرت توجه کند و به دقت صراط مستقیم را بشناسد. هر کسی که به واقعیت این مسیر آگاه باشد، باید به خود نسبت به علم خود بیگانه بماند و خود را بزرگ نبیند. او باید همواره به خطر عاقبت کارهایش بیندیشد و از ترس اینکه علمش باعث غرور او شود، از تکبر دوری کند. چنانکه ابودردا رضی الله عنه فرموده‌اند: هر اندازه که علم انسان افزایش یابد، درد او نیز بیشتر خواهد شد.
اما آن کسانی که علم همی آموزند و کبر ایشان زیادت همی شود، از دو وجه است: یکی آن که علم حقیقی علم دین است نیاموزند و آن علمی است که بدان خود را بشناسند و از این علم درد افزاید و شکستگی نه تکبر، اما چون علم طب و حساب و نجوم و نحو و لغت و علم جدل و خلاف آموزند از این جز تکبر نیفزاید و قریب ترین و عزیز ترین علمی علم فتاوی بود، چه آن علم اصلاح خلق دنیاست پس آن علم دنیاست، اگرچه دین را در آن حاجت بود از آن خوف نخیزد، بلکه چون بر آن مجرد بایستد و دیگر علم نخواند دل تاریک شود و کبر غالب گردد. ولیس الخبر کالمعاینه نظاره کن اندر این قوم که چگونه اند.
هوش مصنوعی: کسانی که علم می‌آموزند و در عین حال دچار کبر و غرور می‌شوند، معمولاً به دو دلیل این حالت را پیدا می‌کنند. ابتدا، آنها به دنبال علم حقیقی و معنوی نیستند؛ علمی که انسان را به خودشناسی می‌رساند و در نتیجه، انسان را humble می‌کند. دانشی که فقط به درد می‌خورد، مانند علم پزشکی، ریاضی، نجوم و زبان‌شناسی، معمولاً تنها باعث افزایش تکبر می‌شود. نزدیک‌ترین و ارزشمندترین علم، علم فتاوی است که به اصلاح رفتار و اخلاق اجتماعی می‌پردازد و اگرچه به دین وابسته است، هدف اصلی‌اش دنیوی است. اگر فرد تنها بر این علم تمرکز کند و از دیگر علوم غافل شود، دچار تاریکی روح و کبر خواهد شد. بهتر است به رفتار این افراد نگاهی بیندازیم تا ببینیم چگونه هستند.
و همچنین علم طیارات مذکران و سجع و طامات ایشان و طلب سخنها که خلق را به نعره آورد و نکته ها که بدان اندر مذاهب تعصب کنند تا عوام پندارند که آن از راه دین است. این همه تخم کبر و حسد و عداوت اندر دلها بکارد و درد و شکستگی نیفزاید که باد بطر و فخر افزاید. و دیگر وجه آن است که باشد که کسی علم نافع خواند چون تفسیر قرآن و اخبار و سیرت سلف و ازاین جنس علوم که در این کتاب و در کتاب احیا بیاورده ایم و هم متکبر شود و سبب آن بود که باطن وی اندر اصل خبیث افتاده است و اخلاق بد دارد و همت وی از خواندن علم و گفتن درنگذشته بود تا بدان تحمل کند نه برزیدن علم، پس چون دارویی که اندر معده افتد پیش از احتما به صفت خلط معده گردد. و چون آبی که از آسمان بیاید یک صفت بود و به هر نباتی که همی رسد صفت وی را همی افزاید، اگر به تلخ رسد تلخ تر شود و اگر به شیرین رسد شیرین تر شود.
هوش مصنوعی: در علم و تحقیق، برخی افراد به مباحث پیچیده و گفتارهای فریبنده روی می‌آورند که باعث می‌شود مردم تحت تأثیر قرار بگیرند و گمان کنند که این مطالب مرتبط با دین است. اینگونه تفکرات خود را در دل‌ها با کینه، حسد و عداوت جا می‌دهند و تنها به درد و رنج می‌افزایند و بر تکبر و فخر افراد می‌افزایند. از سوی دیگر، ممکن است فردی علم مفیدی مانند تفسیر قرآن یا تاریخ سلف را مطالعه کند و به غرور بیفتد، در حالی که در باطن دارای روحی ناپاک و اخلاقی نادرست است. این افراد به جای اینکه علم را با تحمل و درک بخوانند، تنها به表面 ظاهری آن توجه می‌کنند. مانند دارویی که در معده قرار می‌گیرد و تحت تأثیر خواص خود، به حالت دیگری درمی‌آید و یا آبی که اگر بر گیاه تلخی بریزد، آن را تلخ‌تر می‌کند و اگر بر گیاهی شیرین بریزد، آن را شیرین‌تر می‌سازد.
ابن عباس رضی الله عنه روایت می کند از رسول که قومی باشند که قرآن خوانند و از حنجره ایشان برنگذرد و گویند کیست که قرآن چون ما خواند و که داند آن که ما دانیم؟ آنگاه با اصحاب نگریست و گفت، «ایشان از شما باشند یا از امت من، ایشان همه علف دوزخ باشند». عمر رضی الله عنه گوید، «از جباران علما می باشید و آنگاه علم شما به جهل شما وفا نکند». و خدای تعالی رسول (ص) را به تواضع فرمود و گفت، «و احفض جناحک لمن اتبعک من المومنین و بدین سبب بود که صحابه بر خویشتن هراسان بودند از کبر. تا حذیفه یک بار امامی کرد، پس گفت، «امامی دیگر طلب کنید اندر دل من همی آید که من از شما بهترم». و هرگه که ایشان از خیال کبر ترسند دیگران چرا نترسند و چون رهند؟
هوش مصنوعی: ابن عباس رضی الله عنه نقل می‌کند که رسول خدا فرمودند که گروهی هستند که قرآن را می‌خوانند، اما این قرآن از حنجره آن‌ها بیرون نمی‌آید. آن‌ها می‌گویند: «کیست که به مانند ما قرآن بخواند و چه کسی می‌تواند آنچه را که ما می‌دانیم، بداند؟» سپس رسول خدا به اصحاب خود نگریست و فرمود: «این افراد از شما هستند یا از امت من؟ همه آن‌ها علف دوزخ خواهند بود.» عمر رضی الله عنه نیز گفت: «شما از بزرگ‌ترین علمای جبار هستید و علم شما به جهل شما نمی‌افزاید.» و خداوند متعال، رسول را به تواضع دستور داد و فرمود: «بال خود را برای پیروان مومن خود بگستران.» به همین خاطر، صحابه از کبر و بزرگ‌منشی هراسان بودند. حذیفه نیز یک بار امامت کرد و بعد گفت: «برای من امامت دیگری جستجو کنید، زیرا در قلب من احساس می‌کنم که از شما بهترم.» و هر بار که آن‌ها از فکر بزرگ‌منشی ترسیدند، دیگران باید چرا نترسند و چگونه باید رفتار کنند؟
و چنین عالم کجا یابند اندر این روزگار، بلکه عزیز باشد عالمی که بداند که این صفت مذموم است و از وی حذر همی باید کرد که بیشتر خلق اندر این غافل بوند و نیز به تکبر خویش فخر کنند و گویند ما فلان را به کس نداریم و وزن ننهیم و اندر وی ننگریم و امثال این، پس اگر کسی را از این معنی آگاهی بود سخت عزیز بود و دیدار وی عبادت بود و همه کس را به وی تبرک باید کرد. و اگر نه آنستی که اندر خبر است که روزگاری بباید که هرکه ده یک معاملت شما بکند نجات یابد، بیم نومیدی بودی، ولیکن اندکی اندر این روزگار بسیار است، چه اندر دین یاور نمانده است و حقایق دین مندرس شده است و هرکه راه رود بیشتر آن بود که تنها رود و یار ندارد و رنج وی مضاعف شود، پس باید که با وی کفایت کند بدین.
هوش مصنوعی: در این روزگار، پیدا کردن عالمی که از عیب‌های اخلاقی آگاه باشد و به آن توجه کند، کار دشواری است. افرادی که به غرور و خودپسندی خود می‌بالند، در جامعه فراوانند و ادعا می‌کنند که کسی را در برابر خود نمی‌بینند. اگر کسی به این معانی آگاه باشد، فراتر از دیگران ارزشمند است و دیدار او عبادتی به شمار می‌آید و همه باید از وجود او بهره‌مند شوند. ولی متأسفانه، بر اساس احادیث، روزگاری فرا می‌رسد که حتی اگر کسی یک دهم از کار شما را انجام دهد، نجات خواهد یافت. در حال حاضر، وضعیت به گونه‌ای است که در دین یاری یافت نمی‌شود و حقایق دینی رو به فراموشی است. امروزه افرادی که در این راه قدم می‌زنند، غالباً تنها هستند و این تنهایی سبب افزایش زحمت آنها می‌شود. لذا ضروری است که برای حمایت از این دسته افراد، اقداماتی انجام شود.
سبب دوم اندر کبر زهد و عبادت است که عابد و زاهد و صوفی خالی نباشد از کبر و دیگران را به خدمت و زیارت خویش اولیتر بیند و منتی بر مردمان همی نهد از عبادت خویش و باشد که پندارد که دیگران هلاک شدند و وی آمرزیده است و باشد که کسی وی را برنجاند و وی را آفتی برسد بر کرامات خویش نهد و چنان پندارد که برای وی است. و رسول (ص) می گوید که هرگه مردمان همه هلاک شدند هلاک وی شده باشد، یعنی به چشم حقارت به مردمان نگرد و گفت، «گناهی تمام باشد که کسی برادر مسلمان را حقیر بیند». و تفاوت میان وی و میان کسی که به وی تبرک می کند و وی را بهتر از خویش داند و برای خدا وی را دوست دارد بسیار بود. و هرکه خود را بهتر از دیگران داند بیم آن بود که درجه وی خدای به ایشان دهد و وی را از برکت عبادت خویش محروم کند، چنان که در بنی اسرائیل مردی بود که از وی عابدتر نبود و دیگری بود که از وی فاسق نبود، این عابد نشسته بود و پاره ای میغ بر سر وی ایستاد. آن فاسق گفت، «بروم و با وی بنشینم باشد که خدای تعالی به برکات وی بر من رحمت کند». چون بیامد و بنشست عابد با خود گفت که این کیست که در بر من بنشست و از وی نابکارتر کس نیست و از من عابدتر کس نیست. پس گفت، «برخیز و برو». فاسق برفت و میغ با وی به هم برفت. پس وحی آمد به رسول آن روزگار که بگوی تا هردو کار را از سر گیرند که هرچه فاسق کرده بدان ایمان نیکوی وی عفو کردیم و هرچه عابد کرده بود بدان کبر وی حبطه کردیم.
هوش مصنوعی: دلیل دوم بر بزرگی و تکبر در زهد و عبادت این است که عابد، زاهد و صوفی ممکن است از کبر خالی نباشند و خود را برتر از دیگران ببینند. آنها ممکن است دیگران را در خدمت به خود و زیارت محبوب‌تر تصور کنند و بر دیگران منتی بگذارند به خاطر عبادت خود. گاهی ممکن است فکر کنند که دیگران در گمراهی هستند و فقط خودشان نجات یافته‌اند. اگر کسی آنها را ناراحت کند یا آسیب به آنها برسد، ممکن است این اتفاقات را به کرامات خود نسبت دهند. رسول خدا فرمودند که وقتی مردم به هلاکت می‌رسند، ممکن است فقط آن شخص هلاک نشده باشد، یعنی باید به دیگران با دید احترام نگاه کرد. همچنین اشاره شد که نابخشیدن برادر مسلمان را گناهی بزرگ دانستند. تفاوت زیادی بین شخصی که خود را بالاتر از دیگران می‌داند و کسی که به آن شخص احترام می‌گذارد و او را از خود بهتر می‌شمارد وجود دارد. اگر کسی خود را بهتر از دیگران بداند، باید بترسد که خداوند او را از برکات عبادتش محروم کند. داستانی از بنی اسرائیل نقل شده که در آن یک عابد و یک فاسق وجود داشتند. عابد به فاسق نگاهی حقیرانه داشت، اما فاسق با خود می‌گفت که شاید از برکات عبادت عابد بهره‌مند شود. وقتی فاسق نزد عابد رفت، عابد او را راند. در نتیجه، وحی نازل شد که هر دوی آنها باید به اعمال خود بازگردند؛ چرا که گناهان فاسق بخاطر نیت خوبش بخشیده شد و عبادت عابد به خاطر کبرش باطل گردید.
و یکی پای بر گردن عابدی نهاد. او گفت برگیر که به خدای که خدای بر تو رحمت نکند. وحی آمد به پیغامبر آن وقت که وی را بگوی که ای آن که بر من سوگند تحکیم می کنی که وی را نیامرزم بلکه تو را نیامرزم و غالب آن بود که هرکه عابد را برنجاند پندارد که خدای تعالی رحمت بر وی نخواهد کرد و باشد که گوید که زود باش که بیند جزای این. و چون آفتی به وی رسد گوید دیدی که با وی چه رفت، یعنی که از این کرامات من بود. و این احمق نداند که بسیار کفار رسول (ص) رابرنجانیدند که خدای تعالی از ایشان انتقام نکرد و بعضی را مسلمانی روزی کرد. پندارد که وی گرامی تر است از پیغامبر، از برای وی انتقام خواهند کرد و عابدان جاهل چنین پندارند و زیرکان چنان باشند که هرچه به خلق رسد از بلا پندارند که از شومی گناه و تقصیر ایشان بوده است.
هوش مصنوعی: در این متن، به تأثیرات منفی ایجاد شده بر زندگی انسان‌ها به وسیله تصور نادرست از رابطه خود با خداوند اشاره شده است. شخصی به یک عابد آسیبی می‌زند و عابد به او می‌گوید که این کارش بر او تأثیر منفی خواهد داشت. این پیام به پیامبر فرستاده می‌شود که هرکس به عابدی آزار برساند، نباید تصور کند که خداوند رحمتش را از او دور کرده است. در واقع، برخی کفار نیز پیغمبر را مورد آزار قرار دادند اما در نتیجه، خداوند با آن‌ها انتقام نگرفت و برخی را به ایمان هدایت کرد. عابدان جاهل ممکن است فکر کنند که خودشان از مقام بالاتری برخوردارند و تصور کنند که خداوند تنها به خاطر آنها عمل می‌کند، در حالی که زیرکان می‌دانند که مشکلات و بلاها ممکن است به دلایل دیگر حادث شوند و به گناهان یا تقصیرات خود انسان‌ها ارتباط نداشته باشند.
چون عمر رضی الله عنه با آن صدق و اخلاصی که داشت از حذیفه می پرسید که بر من از نشان نفاق چه بینی راست بگوی و میندیش. پس مومن راه تقوی می رود و می ترسد و عابد ابله به ظاهر عملی می کند و دل به پلیدی کبر و پندار آلوده و از آن نترسد. و به حقیقت هرکه قطع کرد که وی از دیگری بهتر است، عبادت خود بدین جهل حبطه کرد که هیچ معصیت از جهل عظیمتر نیست.
هوش مصنوعی: عمر، با صداقت و اخلاصش، از حذیفه می‌پرسید که آیا نشان‌هایی از نفاق در او می‌بیند و از او می‌خواست که راست بگوید و دروغ نگوید. مؤمن مسیر تقوا را انتخاب می‌کند و از آلودگی‌ها و نافرمانی‌ها می‌ترسد، در حالی که عابد نادان تنها به ظواهر اعمالش بسنده می‌کند و دلش پر از کبر و تصورات نا درست است و از آن ترسی ندارد. در واقع، هرکسی که فکر کند از دیگران بهتر است، عبادت خود را با این جهالت نابود کرده است زیرا هیچ گناهی بزرگ‌تر از جهل نیست.
و یک روز صحابه بر مردی ثنا بسیار گفتند. به اتفاق ساعتی این مرد فرا رسید آنجا. گفتند، «یا رسول الله! آن مرد نیک که همی گفتیم این است». رسول (ص) گفت، «اندر وی نشان نفاق می بینم». عجب بماندند همه. چون نزدیک رسید، رسول (ص) گفت، «به خدای بر تو که راست بگوی هیچ اندر خاطر تو همی آید که هیچ کس اندر این قوم بهتر از تو نیست؟» گفت، «آید». پس رسول (ص) این خبث در باطن وی بر روی وی بدید به نور نبوت و این را نفاق خواند. و این آفتی عظیم است علما و عباد را، ولیکن ایشان را اندر این بر سه طبقه اند:
هوش مصنوعی: روزی صحابه درباره مردی خوبی بسیار صحبت کردند و تعریف و تمجید از او کردند. آن مرد سپس نزد رسول خدا (ص) آمد. صحابه به پیامبر گفتند: «ای رسول خدا! این همان مرد نیکو است که از او سخن می‌گفتیم.» پیامبر فرمودند: «در او نشانه‌هایی از نفاق می‌بینم.» همه متعجب شدند. وقتی آن مرد نزدیک‌تر شد، پیامبر از او پرسید: «به خدا قسم، آیا در ذهنت نمی‌آید که کسی در این قوم بهتر از تو نیست؟» آن مرد پاسخ داد: «چنین چیزی به ذهنم می‌آید.» سپس پیامبر با نور نبوت، نفاق موجود در باطن او را مشاهده کرد و آن را نفاق نامید. این موضوع به ویژه آفتی بزرگ برای علما و عابدان است و آنها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد.
طبقه اول آن بود که دل از این خالی نتوان کرد، لیکن به مجاهده تواضع همی کند و فعل کسی همی گوید که وی را از خود بهتر داند تا هیچ بر معاملت و زبان وی پیدا نیاید، این مرد درخت کبر از باطن قطع نتواند کرد، اما شاخه های وی جمله بزند.
هوش مصنوعی: طبقه اول این بود که نمی‌توان دل را به‌طور کامل از این حالت خالی کرد، اما شخص به تلاش برای تواضع ادامه می‌دهد و درباره اعمال افرادی که از خود بهتر می‌داند صحبت می‌کند تا هیچ چیزی از خود و کلامش برملا نشود. این فرد نتوانسته است ریشه‌های کبر خود را از درون قطع کند، اما می‌تواند شاخه‌های آن را از بین ببرد.
طبقه دوم آن که زبان نگاه دارد و اظهار نکند و گوید خویشتن را از همه کس واپس تر دانم، ولیکن اندر معاملت و افعال وی چیزها پیدا آید که نشان کبر باشد از باطن، چنان که هرکجا که بود صدر جوید و اندر پیش رود و آن که عالم باشد سر بر یک سو نهد چنان که ننگ همی دارد از مردمان و آن که عابد بود روی ترش دارد که گویی با مردمان به خشم است و این هردو ابله ندانند که علم و عمل نه اندر سرکشیدن بود و نه اندر ترش روئی، بلکه اندر دل بود و پرتو نور آن بر ظاهر همه شفقت و تواضع و گشادگی باشد که رسول (ص) عالم ترین و متقی ترین همه خلق بود و هیچ کس متواضع تر و گشاده روی تر از وی نبود، اندر هیچ کس ننگریستی مگر به خنده و گشادگی. و با وی خطاب همی آمد که «و احفض جناحک» و همی گفت، «فبهما رحمه من الله لنت لهم... الآیه از رحمت حق تعالی برتو آن بود که با همه گشاده و مشفق و نرم بودی تا از تو همه نفور نشدند».
هوش مصنوعی: در این پاراگراف به دو نوع از رفتارها و ویژگی‌های انسانی اشاره شده است. نوع اول افرادی هستند که در ظاهر خود را متواضع و خاضع نشان می‌دهند، اما در باطن آن‌ها خود را بالاتر از دیگران می‌دانند و در رفتارهایشان نشانه‌های تکبر بروز می‌کند. این افراد غالباً تلاش می‌کنند تا در جمع جلوتر از دیگران باشند و علم و دانش خود را به رخ بکشند. در مقابل، افرادی که به علم و عبادت مشغول‌اند، ممکن است چهره‌ای عبوس و غمگین داشته باشند، که تصور می‌شود به خاطر خشم از دیگران است. نویسنده در اینجا بیان می‌کند که علم و عمل واقعی نه به ظواهر و نه به حالت چهره بلکه در عمق دل انسان‌ها وجود دارد و باید در رفتارهایشان تجلی یابد. به عنوان مثال، پیامبر اکرم (ص) که سرآمد علم و تقوا بود، همیشه با رویی خندان و مهربان با مردم برخورد می‌کرد؛ او نمونه‌ای از تواضع و محبت بود که موجب می‌شد مردم از او دور نشوند. در اینجا نکته‌ای که بیان می‌شود این است که رحمت و محبت در ارتباطات انسانی بسیار مهم است و باید در رفتارهای فردی منعکس شود.
طبقه سوم آن که بر زبان نیز اظهار و تفاخر و مباهات کنند و بر خود ثنا گویند و احوال و کرامات دعوی کنند. عابد گوید فلان کسیت و عبادت وی چیست؟ و من همیشه به روزه باشم و شب بیدار باشم و همه روز ختم کنم و هیچ کس قصد من نکند که هلاک شود و فلان مرا برنجاند و دید آنچه دید و مال و فرزند وی هلاک شد. و باشد که این نبرد کند تا اگر قومی را بیند که نماز شب می کند وی جهد کند تا ایشان عجز آورند و اگر روزه دارند وی مدتی گرسنه بنشیند.
هوش مصنوعی: در طبقه سوم افرادی هستند که به زبان خود به تعظیم و تفاخر می‌پردازند و درباره خودشان صحبت می‌کنند و از اعمال و کراماتشان ادعا می‌کنند. مانند فردی که می‌گوید من همیشه روزه می‌گیرم و شب‌ها بیدار می‌مانم و هر روز ختم قرآن می‌کنم و هیچ کس نمی‌تواند بر من تاثیر بگذارد تا هلاک شوم. او همچنین به دیگران حسادت می‌کند و اگر ببیند که کسی دیگر شب‌ها نماز می‌خواند، سعی می‌کند تا آن فرد را به زحمت بیندازد و اگر کسی دیگری روزه بگیرد، او نیز مدتی خود را گرسنه نگه می‌دارد تا بر آن شخص فشار وارد کند.
و اما عالم گوید که من چندین نوع علم دانم. فلان چه داند و استاد وی که بوده است؟ و اگر مناظره کند اندر آن کوشد تا خصم را اسیر آرد و اگر همه به باطل بود و شب و روز اندر آن باشد تا عبارتی و سجعی غریب یاد گیرد تا اندر محافل بگوید و بدان خویشتن را اندر پیش دیگران افکند که لغت غریب و الفاظ اخبار یاد گیرد تا بر دیگران زیادت آورد و نقصان ایشان فرانماید و آدم کدام عابد و عالم باشد که از چنین معانی خالی باشد اندک یا بسیار؟ پس چون این همه بیند و همی شنود که رسول (ص) همی گوید که هرکه در دل مقدار یک حبه کبر است بهشت بر وی حرام است، وی را جز درد و بیم و اندوه نیفزاید و به تکبر نپردازد و دانسته باشد که خدای همی گوید، «تو را نزد ما قدری است، اگر نزدیک خویش بی قدری و اگر خود را قدری شناسی نزدیک ما بی قدری». و هرکه از حقایق دین این فهم نکند وی را جاهل گفتن اولیتر از آن که عالم.
هوش مصنوعی: عالم می‌گوید که چندین نوع علم دارد. او به دیگران می‌نگرد و از استادانشان خبر می‌گیرد. اگر در بحثی شرکت کند، سعی می‌کند تا حریف خود را مغلوب سازد و حتی اگر نظراتش نادرست باشد، روز و شب به یادگیری عبارت‌ها و اصطلاحات عجیب می‌پردازد تا در اجتماعات آن را بگوید و خود را در نظر دیگران برجسته کند. او به یادگیری کلمات نادر و جملات دینی می‌پردازد تا بر دیگران برتری یابد و نواقص آن‌ها را نشان دهد. اما آیا عابدی یا عالمی هست که از اینگونه تفکرات و مدعاها خالی باشد، هرچند اندک؟ در نهایت، اگر چنین فردی بفهمد که پیامبر (ص) می‌گوید هر کس حتی به اندازه یک دانه کبر در دل داشته باشد، بهشت بر او حرام است، این آگاهی برایش جز درد و نگرانی به ارمغان نمی‌آورد. او می‌داند که خداوند می‌فرماید: «اگر در نزد ما ارزشی داری، باید خود را بی‌ارزش نپنداری.» و هر کس این حقایق دینی را درک نکند، بیشتر سزاوار است که به عنوان جاهل شناخته شود تا عالم.
سبب سوم کبر به نسبت باشد تا گروهی که علوی باشند یا خواجه زاده باشند پندارند که مردمان همه مولا و غلام ایشانند، اگرچه پارسا باشند و اغلب این کبر اندر باطن ایشان باشد، اگرچه اظهار نکنند و امثال این. ابوذر رضی الله عنه گفت با یکی جنگ کردم و گفتم، «یابن السوداء یا سیاه بچه» رسول (ص) گفت، «بیرون مشو که هیچ سفید بچه را بر سیاه بچه فضلی نیست». ابوذر گفت، «بخفتم و آن مرد را گفتم پای بر گردن من و روی من نه بدین سخن که گفتم با تو». نگاه کن که چون وی را معلوم شد که این کبر است چه تواضع کرد تا آن کبر را بشکند؟ و دو مرد به نزدیک رسول (ص) تفاخر کردند. یکی گفت، «پسر فلان بن فلانم، تو کیستی؟» رسول (ص) گفت ایشان را که دو کس اندر پیش موسی (ع) فخر کردند. یکی گفت که من پسر فلان بن فلانم و تا نُه پدر برشمرد از مهتران. به موسی (ع) وحی آمد که او را بگو که هر نُه اندر دوزخ و تو دهم ایشان. و رسول (ص) گفت که کسانی که اندر دوزخ انگشت شده اند فخر بدیشان دست بدارید، اگرنه خوارتر باشید از گوزری که نجاست آدمی بیند همی بوید و همی چشد.
هوش مصنوعی: سومین دلیل بروز کبر، مربوط به افراد با نسب یا مقام خاص است که ممکن است گمان کنند همه مردم مولا و غلام آنها هستند، حتی اگر خود پارسا باشند. این کبر معمولاً در اعماق وجودشان نهفته است، هرچند که ممکن است آن را نشان ندهند. داستانی از ابوذر نقل شده که به یکی از افراد گفت «ای پسر سیاه» و پیامبر (ص) به او فرمود که از این کار بیرون برو زیرا هیچ برتری‌ای بین افراد سفید و سیاه وجود ندارد. ابوذر تحت تأثیر این ارشاد، به آن شخص گفت بر روی من پای نگذار. این نشان می‌دهد که وقتی شخص متوجه می‌شود که کبر دارد، چگونه به تواضع می‌افتد تا این کبر را کنار بگذارد. همچنین دو نفر پیش پیامبر (ص) به فخر فروشی مشغول شدند، یکی از آنها خود را با ذکر نام پدرش معرفی کرد. پیامبر (ص) اشاره کرد که نباید به فخر کردن کسانی که در عذاب هستند، افتخار کنید، زیرا این عمل شما را خوارتر از موجودی خواهد کرد که بوی پلیدی انسان را استشمام می‌کند.
سبب چهارم کبر بود به جمال. و این میان زنان بیشتر رود، چنان که عایشه رضی الله عنه زنی را گفت که کوتاه است. رسول (ص) گفت که غیبت کردی و این کبر بود به بالای خویش. اگر کوتاه بودی این نگفتی.
هوش مصنوعی: دلیل چهارم برتری طلبی از روی زیبایی است. این موضوع در میان زنان بیشتر دیده می‌شود، به طوری که عایشه یکی از زنان را به خاطر کوتاهی‌اش مورد انتقاد قرار داد. پیامبر (ص) به او فرمود که این غیبت است و نشان‌دهنده برتری‌طلبی او است. اگر خود او نیز کوتاه بود، هرگز چنین نظری نمی‌داد.
سبب پنجم کبر به توانگری باشد که گوید مال و نعمت من چنین است و تو که ای ای مفلس؟ و اگر خواهم چون تو چندین غلام بخرم و امثال این. و قصه آن دو برادر که در سوره الکهف است که گفت «انا اعز منک مالا و ولدا» از این جمله است.
هوش مصنوعی: پنجمین عامل کبر، ثروت و دارایی است که فرد بر اساس آن احساس فضیلت می‌کند و به دیگران می‌نگرد. او ممکن است بگوید که ثروتمند و برخوردار است و در مقایسه با دیگران که وضع مالی خوبی ندارند، خود را بالاتر از آنها می‌بیند. مانند داستان دو برادر در سوره کهف که یکی به دیگری می‌گوید: "من از تو در ثروت و فرزند بیشتر هستم." این نشان دهنده کبر ناشی از توانگری است.
سبب ششم تکبر باشد به قوت بر اهل ضعف چنان که رسول (ص) فرمود که، «قوّت نه آن است که کسی دیگری را بیفکند. قوّت آن است که نفس و هوا را قهر کند».
هوش مصنوعی: ششمین دلیل برظهور تکبر، قدرتی است که بر افراد ضعیف احساس می‌شود. به این معنا که پیامبر (ص) فرموده‌اند: «قدرت به معنای آن نیست که کسی دیگر را به زمین بیندازد، بلکه قدرت واقعی در کنترل نفس و خواسته‌هاست.»
سبب هفتم تکبر به تبع و شاگرد و غلام و چاکر و مرید و در جمله هرچه کسی آن را نعمت شناسد و بدان فخر آرد آن کبر بود و چیزها هست که اگرچه نعمت نباشد هم فخر کنند تا مخنّث نیز به اسباب مخنّثی با دیگر مخنثّان فخر آورد.
هوش مصنوعی: علت هفتم تکبر به همراهی و رفاقت با کسانی است که به نوعی خدمت‌گزار، شاگرد یا مرید او محسوب می‌شوند و به طور کلی شامل هر کسی می‌شود که به این فرد به چشم نعمت نگاه کند و به واسطه آن احساس فخر کند. همچنین برخی چیزها وجود دارند که اگرچه در واقع نعمت محسوب نمی‌شوند، باز هم باعث می‌شوند که افراد به نوعی احساس برتری کرده و فخر بفروشند؛ برای مثال، حتی افرادی که در شرایط خاصی قرار دارند، ممکن است به واسطه ویژگی‌های خود در میان هم‌نوعان خود احساس برتری کنند.
این است اسباب تکبر، اما سبب آن که ظاهر گردد عداوت بود و حسد که هرگه آدمی وی را دشمن دارد خواهد که بر وی تکبر و فخر کند. و باشد که سبب ریا بود که اندر پیش مردمان تکبر کردن گیرد تا به چشم نیکو به وی نگرند یا با کسی مناظره کند که داند وی فاضلتر است و اندر باطن متواضع باشد ولیکن به ظاهر تکبر کند تا مردمان ندانند، اکنون چون این اسباب بدانستی علاج بباید شناخت که علاج هر علتی باطل کردن سبب وی باشد.
هوش مصنوعی: تکبر ناشی از عوامل مختلفی است، که یکی از آن‌ها عداوت و حسد است. وقتی کسی نسبت به دیگران حسد می‌ورزد، تمایل دارد که با تکبر و فخر خود را نشان دهد. همچنین، گاهی این تکبر به خاطر ریاکاری است؛ یعنی فرد برای جلب توجه و نظر مثبت دیگران تلاش می‌کند به نظر فاضل و بزرگ‌منش بیاید، در حالی که در باطن فردی متواضع است. حال که این عوامل را شناختیم، برای درمان آن‌ها باید بدانیم که راه حل هر مشکل، از بین بردن علت آن است.