گنجور

بخش ۷۳ - باب دوم

بدان که حسبت بر همه مسلمانان واجب است. این علم حسبت و شرط آن دانستن واجب بود که هر فریضه‌ای که شرایط آن نشناسند، گزاردن آن ممکن نشود. و حسبت را چهار رکن است: یکی محتسب و یکی آن که حسبت بر وی است و یکی آن که حسبت در وی است و یکی چگونگی احتساب.

رکن اول (محتسب است)

و شرط وی بیش از آن نیست که مسلمان و مکلف باشد که حسبت حق دین گزاردن است. هرکه از اهل دین است اهل حسبت است. و خلاف است که عدالت و دستوری سلطان شرط هست یا نه و درست نزدیک ما آن است که شرط نیست.

اما عدالت و پارسایی چگونه شرط بود که اگر حسبت کسی خواهد کرد که هیچ گناه نکند، خود هرگز حسبت صورت نبندد که هیچ کس از معصیت معصوم نباشد. سعید بن جبیز می گوید، «اگر ما حسبت آن وقت کنیم که هیچ گناه نکنیم، پس هرگز حسبت نکنیم». حسن بصری را گفتند که کسی گوید که خلق را دعوت مکنید تا نخست خود را پاک نکنید. گفت، «شیطان در آرزوی هیچ چیز نیست، مگر آن که این کلمه در دل ما آراسته کند تا در حسبت بسته شود.

و انصاف در این مساله آن است که بدانی که حسبت از دو گونه بود: یکی نصیحت و وعظ و هر کاری که می‌کند و کسی را پند دهد و گوید مکن، جز آن که بر وی خندد هیچ فایده نبود و وعظ وی هیچ اثر نکند. این حسبت فاسق را نشاید، بلکه باشد که بزهکار شود چون داند که نشنوند و بر وی خندند که رونق وعظ و حشمت شرع در چشم مردمان باطل شود. و بدین سبب است که وعظ دانشمندانی که فسق ایشان ظاهر بود، خلق را زیان دارد و ایشان بدان بزهکار شوند. و از این بود که گفت رسول (ص)، «آن شب که مرا به معراج بردند، قومی را دیدم که لب‌های ایشان به ناخن بری آتشین می بریدند. گفتم شما کیستید؟ گفتند، ما آنیم که به خیر می‌فرمودیم و خود نمی‌کردیم. و از شر نهی می‌کردیم و خود دست نداشتیم» وحی آمد به عیسی (ع) که یا پسر مریم پیشتر خود را پند ده. اگر بپذیری‌، آنگاه دیگران را پند ده و اگر نه، از من شرم دار.

نوع دیگر حسبت آن است که به دست بود و به قهر، چنان که خمر بیند بریزد و چنگ و رباب بشکند و کسی که قصد فسادی کند وی را به قهر از آن منع کند. این فاسق را روا باشد، که بر هر کسی واجب است، یکی آن که خود نکند و دیگری آن که نگذارد که دیگری کند. اگر یکی دست بداشت دیگری را چرا باید داشت؟ اگر کسی گوید، زشت بود که کسی جامه ابریشمین پوشیده و باز حسبت کند و از سر دیگری برکشد و خود شراب می خورد و شراب دیگران می ریزد، جواب آن است که زشت دیگر بود و باطل دیگر. این از آن زشت باشد که مهتری دست بداشت نه از آن که این نشاید که اگر کسی روزه دارد و نماز نکند، این زشت باشد که از مهمتری دست بداشت، نه از آن که روزه داشتن باطل بود، لیکن از آن که نماز مهمتر است. همچنین کردن از فرمودن مهمتر است، ولیکن هردو واجب است و یکی دیگر در شرط نیست که این بدان ادا کند که گوید منع کردن از خمر بر وی واجب است با آن که وی نخورد، چون خورد این واجب از او بیفتد، و این محال بود.

و اما شرط دوم و آن دستوری سلطان و منشور حسبت نوشتن. این نیز شرط نیست که بزرگان سلف خود بر سلطانان و خلفا حسبت کرده‌اند و حکایت آن دراز شود. و حقیقت این مساله بدان معلوم شود که درجات حسبت بشناسی و حسبت را چهار درجه است:

درجه اول پند دادن است و ترسانیدن به خدای عزّوجل و آن خود بر همه مسلمانان واجب است، به منشور چرا حاجت آید؟ بلکه فاضل‌ترین عبادتی آن است که سلطان را پند دهد و به خدای تعالی بترساند.

درجه دوم سخن زشت است، چنان که گوید، «یا فاسق، یا ظالم، یا احمق یا جاهل، از خدای نترسی که چنین کنی؟» و این سخن‌ها همه راست است و درست در حق فاسق گفتن، به هیچ منشور حاجت نیست.

درجه سیم آن که به دست منع کند، شراب بریزد دور باب بشکند و دستار ابریشمین از سر وی برگیرد و این همچون عبادت واجب است. و هر چیزی که در باب اول روایت کردیم ذلیل کند، بر آن که هرکه مؤمن است وی را این سلطنت داده است شرع بی دستوری سلطان.

درجه چهارم آن که بزند و به زدن هم بیم کند و باشد که چون آن قوم در مقابله آیند و به مدد حاجت افتد، قومی را جمع کند و این باشد که به فتنه ادا کند چون بی دستوری سلطان باشد اولی‌تر آن بود که این بی دستوری سلطان نبود.

و نه عجب اگر درجات حسبت بگردد که اگر که اگر فرزندی بر پدر حسبت کند، وی را بیش از نصیحت به لطف مسلم نباشد. حسن بصری می گوید، «پند دهد و چون خشمگین خواهد شد خاموش باشد»، اما سخن درشت گفتن چون احمل و جاهل و مانند این نشاید، و زدن وی خود البته نشاید و کشتن وی اگرچه کافر بود و زدن در حد، اگرچه پسر جلاد باشد نشاید، این اولی‌تر بود. اگر تواند که خمر وی بریزد و جامه ابریشمین را درز باز کند و چیزی که از ادرار حرام ستده است به خداوند رساند و کوزه سیمین بشکند و صورت که بر دیوار نقش کرده باشند تباه کند و امثال این. ظاهر آن است که این روا بود اگرچه پدر خشمگین شود که کردن این حق است و خشم پدر باطل است و این مصرفی نیست در نفس پدر چون زدن و دشنام دادن و ممکن بود که کسی گوید که چون سخت رنجور خواهش شد پدر، نکند. حسن بصری رضی الله عنه می گوید، «چون خشمگین خواهد شد خاموش باشد و از وعظ دست بدارد».

و بدان که حسبت خواجه بر بنده و حسبت بنده بر خواجه و حسبت زن بر شوهر و حسبت رعیت بر سلطان همچنین بود که حسبت فرزند بر پدر که این حقوق همه مؤکد است عظیم اما حسبت شاگرد بر اوستاد آسان‌تر است، چه آن حرمت به مجرد دین است، چون بدان علم که از وی آموخته است کار کند محال نباشد، بلکه عالم که به علم خویش کار نکند حرمت خویش فرو نهاده باشد.

رکن دوم (آنچه حسبت در وی بود)

بدان که هرکاری که منکر بود و در حال موجود باشد و محتسب بی تجسس آن بشناسد و ناشایستگی آن به یقین معلوم باشد، حسبت در وی روا بود، و از این جمله چهار شرط در وی معلوم شود:

شرط اول آن که منکر باشد، اگرچه معصیت نباشد و اگر چه صغیره بود که اگر دیوانه یا کودکی را بیند که با بهیمه‌ای صحبت می‌کند، منع باید کرد، اگرچه این را معصیت نگویند که ایشان مکلف نه اند، ولیکن این فعل خود در شرع منکر است و فاحش. و اگر دیوانه را بیندکه شراب می خورد یا کودک را بیند که مال کسی تلف می کند، هم منع باید کرد. و آنچه معصیت بود، اگرچه صغیره باشد، حسبت باید کرد، چون عورت برهنه کردن در گرمابه و از پس زنان نگریستن و به خلوت با ایشان ایستادن و انگشتری زرین و جامه ابریشمین داشتن و از کوزه سیمین آب خوردن و مثل این صغایر همه حسبت باید کردن؛

شرط دوم آن که معصیت در حال موجود بود، اما اگر کسی فارغ شد از خمر خوردن، پس از آن نشاید وی را رنجانیدن جز به نصیحت کردن. اما حد زدن جز سلطان را نشاید. همچنین کسی که عزم کند که امشب شراب بخورد نشاید وی را رنجانیدن، جز نصیحت کردن که باشد که نخورد. و چون گوید نخواهم خورد، نشاید گمان بد بردن. اما چون با زنی به خلوت بنشیند، حسبت روا بود پیش از آن که قرار شود، چه خلوت نفس معصیت است؛ بلکه اگر در گرمابه زنان بایستد تا چون بیرون می آیند می نگرد، حسبت باید کرد که این ایستادن معصیت است.

شرط سیم آن که معصیت ظاهر بود بی تجسس محتسب، اما تجسس نشاید و هر که در خانه شد و در ببست، نشاید بی دستوری در شدن و طلب کردن تا چه می کند و از راه در و بام گوش داشتن تا آواز رود شنود و حسبت کند، بلکه هر چه خدای تعالی بپوشانید پوشیده باید داشت، مگر که آواز رود و آواز مستان بیرون می رسد، آنکه روا باشد بی دستوری در شدن و حسبت کردن. و اگر فاسقی چیزی در زیر دامن می برد و روا بود که خمر باشد، نشاید که گوید بنمای تا ببینم که چیست. این تجسس بود و چون ممکن است که خمر نباشد نادیده پندارد، اما اگر بوی خمر بیاید روا بود که بریزد، و اگر بربطی دارد که بزرگ بود و جامه باریک بود که بتوان دانست، روا بود که بیفکند و اگر ممکن است که چیزی دیگر است نادیده باید انگاشت.

و قصه عمر که به بامس فرو شد و یکی را دید با زنی و با خمر، در کتاب حقوق صحبت بیاوردیم و معروف است. و یکی روز بر منبر مشلورت با صحابه کرد که بگویید که اگر امام به چشم خویش منکری بیند روا بود که حد زند؟ گروهی گفتند، « روا باشد ». علی (ع) گفت، « این کاری است که خدای عزوجل در دو عادل بسته است، به یک تن کفایت نیفتد و روا نداشت که امام به علم خویش در وی کار کند و واجب داشت پوشیدن».

شرط چهارم آنکه معلوم بود به حقیقت که آن ناشایست است، نه به گمان و اجتهاد، پس شافعی مذهب را روا نبود که بر حنفی مذهب اعتراض کند که بی ولی نکاح کند و شفعه جوار ستاند و امثال این، اما اگر شافعی مذهب نکاح که بی ولی کند با نبیذ خرما خورد، بر وی اعتراض روا بود که مخالفت کردن صاحب مذهب خویش نزدیک هیچ کس روا نبود.

و گروهی گفته اند که حبست در خمر و زنا و چیزی روا بود که حرامی آن به اتفاق و یقین بود، نه آن که به اجتهاد بود. و این درست نیست که اتفاق محصلان آن است که هر که به خلاف اجتهاد خویش یا به خلاف اجتهاد صاحب مذهب خویش کار کند عاصی است. پس این به حقیقت حرام است هرکه را که درقبله اجتهاد به جهتی ادا کند که پشت به آن جانب کند و نماز گزارد. و عاصی بود اگر چه دیگری می پندارد دیگری می پندارد که وی مصیب است و آن که می گوید که روا بود هر کسی مذهب هر که خواهد فراگیرد، سخنی بیهوده است، اعتماد را نشاید، بلکه هر کسی مکلف است بدانکه به ظن خویش کارکند و چون ظن وی این بود مثلا که شافعی عالمتر است، وی را در مخالفت وی هیچ عذر نباشد جز مجرد شهوت.

اما مبتدع که وی خدای را جسم گوید و قرآن را مخلوق گوید، و گوید خدای را نتوان دید،و امثال این، بر وی حسبت باید کرد، اگر چه بوحنیفه و مالک حسبت نکنند، که خطای آن قوم قطع است و در فقه خطا به قطع معلوم نشود. ولیکن بر مبتدع حسبت در شهری باید کرد که مبتدع غریب و نادر بود بیشتر مذهب سنت دارند، اما چون دو گروه باشند و اگر تو بر مبتدع حسبت کنی، وی نیز بر تو حسبت کند و به فتنه ادا کند، این چنین نشاید الا به دستوری سلطان وقت.

رکن سیم (آن که حسبت بر وی بود)

و شرط وی آن است که مکلف بود تا فعل وی معصیت بود و او را حرمتی نباشد که مانع بود، چون پدر که حرمت وی مانع بود از حسبت کردن به دست و استخفاف اما اگر دیوانه و کودک را از فواحش منع کنیم، چنان که گفتیم این را نام حسبت نبود، بلکه اگر ستور را بینیم که غله مسلمانان می خورد منع کنیم برای نگاهداشت مال مسلمان، ولیکن این واجب نبود، مگر آنگاه که آسان بود و زیانی حاصل نیاید، برای حق مسلمانی، چنان که اگر مال کسی ضایع خواهد شد و او را شهادتی باشد و راه دور نباشد، بر وی واجب بود گواهی برای حق مسلمانان.

اما چون عاقل مال کس اتلاف کند، این ظلم بود و معصیت، اگر چه در وی رنجی باشد حسبت باید کرد که معصیت دست بداشتن و منع کردن بی رنج نباشد و لابد بباید کشید، مگر که رنجی بود که طاقت آن ندارد و از آن عاجز آید. و مقصود از حسبت کردن اظهار شعایر اسلام است، پس تحمل رنج در این واجب است. مثلا اگر جایی خمر بسیار بود و تا آن بریزد مانده خواهد شد، واجب آید و اگر گوسفندان بسیار غله مسلمانی می خورند و چون گوسفندان را از غله بیرون میکند روزگار وی تباه می شود، نشاید که روزگار خود در عوض مال کسی دیگر بر باد دهد، اما واجب بود که در عوض دین بدهد و از معصیت منع کند.

و در حسبت نیز همه رنجی تحمل کردن واجب نیاید که در آن نیز تفصیلی است و تفصیل آن است که اگر عاجز بود معذور بود و جز انکار به دل واجب نیاید، اما اگر عاجز نبود ولکن ترسد که وی را بزنند و یا داند که از سخن وی فایده ای نخواهد بود، این را چهار صورت است:

یکی آن که داند که وی را بزنند و از معصیت دست ندارند، بر وی واجب نبود، ولکن مباح بود که به دست یا زبان احتساب کند و بر زخم صبر کند، بلکه بر این ثواب باید که در خبر است که هیچ شهید از آن فاضلتر نیست که بر سلطان ظالم حسبت کند و وی را بکشند.

دوم آن که داند که معصیت منع تواند کرد و هیچ بیم نبود قادر مطلق این بود و اگر نکند عاصی باشد.

سیم آن که معصیت دست بندارد و لیکن او را توانند زد، حسبت کردن به زبان واجب بود تعظیم شرع را که چنان که از انگار به دل عاجز نیست از انکار به زبان هم که سخن وی شاید بشنوند عاجز نیست.

چهارم آن که معصیت را باطل تواند کرد، ولیکن او را بزنند، چنان که سنگی بر قرابه یا خنب و رباب و چنگ زندو بشکند. این واجب نیاید، لیکن در حسبت کردن اگر او را برنجانند آن رنج کشیدن و صبر کردن فاضلتر. اگر کسی گوید که خدای می فرماید، « و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه خویشتن در تهلکه میافکنید»، جواب آن است که ابن عباس می گوید که مال نفقه کنید در راه خدای تا هلاک نشوید. و براء بن عاذب می گوید، « معنی آن است که گناه کند و آنگاه گوید توبه من قبول نکنند». و ابو عبیده می گوید، « معنی آن است که گناه کند و پس از آن هیچ خیر نکند. »

و بر جمله روا بود که یک مسلمان خویشتن را بر صف کفار زند و جنگ می کند تا کشته شود، اگر چه خویشتن را در تهلکه افکنده باشد، لیکن چون در آن فایده باشد که او نیز کسی را بکشد تا دل کفار شکسته شود. و گویند که مسلمان همه همچنین دلاور باشند، در این ثواب باشد، اما اگر نابینایی یا عاجزی خود را بر صف زند روا نبود که این خود را بی فایده هلاک کردن بود.

و همچنین اگر حسبت جایی که وی را بزنند و برنجانند و معصیت دست بندارند، و بر آن صلابت که وی فرا نماید دردی و شکستی در دل فاسقان پدید نخواهد آمد و کسی را رغبت خیری نخواهد بود، هم نشاید که ضرری احتمال کردن بی فایده ای روا نبود.

و در این قاعده دو اشکال است: یکی آن که بسیار است که هراس او از بددلی و گمان بد بود و دیگر آن که باشد که از زدن نترسد، لیکن از جاه و مال و رنج خویشان ترسد اما در اول آن است که اگر به غالب ظن داند که او را بزنند معذور باشد و اگر غالب ظن آن بود که نزنند، هرگز در این معذور نباشد که این احتمال و گمان بد هرگز برنخیزد و اگر شک بود، محتمل بود که گوییم حسبت واجب است به یقین و به شک نخیزد و باشد که گوییم، « حسبت خود جایی واجب آید که غالب سلامت بود، اما اشکال دیگر آن است که ضرری که باشد، گاه بود که بر مال بود یا بر جاه یا بر تن یا بر خویشان و شاگردان یا بیم آن باشد که بدو دراز کنند یا بیم آن بود که در فایده دینی و دنیایی بر وی بسته آید و اقسام این بسیار است و هر یکی را حکمی است و آنچه در حق خود ترسد دو قسم است :

یکی آن که ترسد که چیزی در مستقبل حاصل نیاید، چنان که اگر بر استاد حسبت کند در تعلیم او تقصیر کند و اگر بر طبیب حسبت کند علاج او را تیمار ندارد و اگر بر خواجه حسبت کند ادرار او بازگیرد و یا چون وی را کاری افتد حمایت نکند، این همه آن است که بدین معذور نباشد که این ضرری نیست، بلکه هراس فوت شدن زیادتی است در مستقبل. اما اگر در وقتی بود که بدان محتاج باشد چنان که بیمار بود و طبیب جامه ابریشمین دارد، اگر حسبت کند نزد او نیاید و یا درویش و عاجز بود و قوت و توکل ندارد و یک کس بود که او را نفقه می دهد، اگر حسبت کند بازگیرد یا در دست شریری مانده باشد و یک تن بود که او را حمایت می دارد. این حاجتها در وقت است. بعید نبود اگر او را بدین عذرها رخصت دهیم در خاموشی که این ضرر در وقت ظاهر است، ولیکن به احوال بگردد و این به اندیشه و اجتهاد تعلق دارد. باید که دین خود را نظر کند و احتیاط به جای آرد تا بی ضرورت از حسبت دست بندارد.

قسم دوم آن بود که ترسد که چیزی که حاصل است فوت شود، چنان که مال فوت شود، بدانکه داند که مال بستانند و سرای او خراب کنند یا سلامت فوت شود که بزنند یا جاه فوت شود بدانکه مثلا برهنه در بازارش برند، اگر ترسد، در این همه معذور بود. اما اگر بر چیزی ترسد که در مروت قدح نکند، لیکن تجمل و رعونت را زیان دارد، چنان که پیاده به بازار برند و نگذارند که جامه تجمل پوشد یا در روی او سخت درشت گویند، این همه زیادتی جاه بود و به چنین اسباب معذور نباشد که مواظبت بر چنین کارها محمود نیست در شرع، اما حفظ مروت محمود است در شرع.

اما اگر از آن ترسد که او را عیب کنند وزبان دراز کنند و دشمن گیرند و در کارها او را متابعت نکنند، شک نیست که این عذری باشد که هیچ حسبت از این خالی نبود، مگر آن معصیت غیبت بود و داند که اگر حسبت کند دست از آن بندارند و او را نیز غیبت کردن گیرند و در معصیت درافزایند، آنگاه در این عذر روا بود.

اما اگر از این معانی ترسد در حق پیوستگان و خویشان خود، چون زاهدی که داند که او را نزنند و مال ندارد که بستانند، لیکن به انتقام او خویشان و متصلان او را برنجانند، او را نشاید حسبت کردن، چه ضرر در حق خود شاید و در حق دیگران نشاید، بلکه نگاه داشتن حقوق ایشان حق دین بود و این نیز مهم باشد.

رکن چهارم (چگونگی احتساب است)

بدان که حسبت را هشت درجه است:

اول دانستن حال، آنکه تعریف کردن آنکس را، آنگاه پند دادن، آنگاه سخن درشت گفتن، آنگاه به دست تغیر کردن، آنگاه به زخم بیم کردن و تهدید کردن، آنگاه سلاح برکشیدن و یاوران خواستن و حشر کردن و در این ترتیب نگاه داشتن واجب است:

درجه اول

دانستن حال است. باید که اول به یقین و تحقیق بداند که بی تجسس ظاهر باشند و از در و بام گوش ندارد و از همسایگان سوال نکند و اگر چیزی در زیر دامن دارند دست فراز نکند، بلکه آنگاه که آواز رود شنود یا بوی خمر شنود یا بیند، آنگاه حسبت کند. و اگر دو عادل او را خبر دهند قبول کند و روا باشد که بی دستوری در خانه شود و به قول دو عادل، اما به قول یک عادل آن اولیتر که نشود که سرای ملک اوست و به قول یک عادل حق ملک او باطل نشود. و گویند که نقش انگشتری لقمان این بود که پوشیدن آنچه دیدی به عیان، اولیتر از رسوا کردن به گمان.

درجه دوم

تعریف است که باشد که کسی کاری کند و نمی داند که نشاید که روستایی در مسجد نماز کند و رکوع و سجود تمام به جای نیاورد یا در کفش او نجاست بود و نداند، اگر دانستی که این نماز درست نیست خود نکردی، پس او را بباید آموخت و ادب آن این است که به لطف آموزد تا او را رنجور نشود که رنجانیدن مسلمانان بی ضرورتی نشاید و هرکه را چیزی بیاموختی، او را به جهل و نادانی صفت کردی و عیب او فرا چشم او داشتی و این جراحت را بی مرهمی احتمال نتوان کرد و مرهم آن بود که عذری فراپیش داری و گویی که هرکه از مادر بزاید عالم نبود، لیکن بیاموزد و هرکه نداند تقصیری بود که از مادر و پدر و اوستاد باشد. مگر که در ناحیت شما کسی نیست که به شما آموزد؟ و به این و امثال این دل او خوش کند و هرکه چنین نکند تا کسی برنجد مثل او چون کسی بود که خون از جامه به بول می شوید یا خواهد که خیری بکند و شری کرده باشد.

درجه سیم

وعظ و نصیحت بود به رفق نه به عنف که چون داند که حرام است، در تعریف فایده نبود، تخویف باید کرد و لطف در این آن باشد که مثلا چون کسی غیبت می کند، گوید کیست از ما که در وی عیبی نیست، پس به خویشتن مشغول بودن اولیتر یا خبری برخواند در غیبت.

و اینجا آفتی عظیم است که از آن سلامت نیابد الا کسی که موفق بود، چه در نصیحت کردن دو شرف است: یکی آن که عز علم و ورع خویش اظهار کند، دیگر عز تحکم و علو رفعت خود بر آن کس نمودن. و این هر دو از دوستی جاه خیزد و این طبع آدمی است و غالب آن باشد که او پندارد که وعظ می دهد و طاعت شرع می دارد و به حقیقت طاعت شهوت و جاه داشته است و معصیت که بر وی رفته است، از آنچه آنکس می کند، باشد که بتر بود و باید که به خود نظر کند، اگر توبه آنکس از سر نصیحت دیگری دوست تر دارد از آن که از نصیحت او و نصیحت خود را کاره است، خود نصیحت او را مسلم است و اگر آن دوست تر دارد که به قول او دست بدارد، باید که از خدای ترسد، چه بیم آن است که بدین نصیحت به خد دعوت می کند نه به حق.

داوود طایی را گفتند، «چه گویی که کسی در نزدیک سلطان شود و حسبت گند؟» گفت، «ترسم که به تازیانه بزنندش.» گفتند، «قوت آن دارد.» گفت، «ترسم که بکشدش.» گفتند، «قوت آن دارد.» گفت، «ترسم از آن علت عظیم ترین و آن عجب است.» بوسلیمان دارانی گفت، «بر فلان خلیفه انکار خواستم کرد و دانستم که بکشد و از آن نترسیدم، ولیکن مردمان بسیار بودند. ترسیدم که خلق مرا بینند در آن صدق و صلابت و آن نظر خلق در دل من شیرین شود، آنگاه بی اخلاص کشته شوم.»

درجه چهارم

سخن درشت گفتن است و در این دو ادب است: یکی آن که تا به تلطف می تواند گفت و به کفایت بود، درشت نگوید و دیگر آن که فحش نگوید و جز راست نگوید و جز ظالم و فاسق و احمق نگوید که هرکه معصیت کند احمق بود که رسول گفت، «زیرک آن است که حساب خود برگیرد و سوی مرگ می نگرد و احمق آن بود که از پس هوای خود شود و خویشتن را عشوه دهد و امید دارد که از او درگذارند». و سخن درشت آن وقت روا بود که داند که فایده ای خواهد داد. چون داند که فایده نکند، روی ترش کند و به چشم حقارت به وی نگرد و از او اعراض کند.

درجه پنجم

تغیر کردن به دست و در این دو ادب است: یکی آن که تا تواند آن کس را فرماید که تغیر کند، مثلا او را گوید تا درز جامه دیبا باز کند و از زمین غصب بیرون شود و خمر بریزد و از فرش دیبا برخیزد و اگر جنب است از مسجد بیرون شود. ادب دوم آن که اگر از این عاجز آید وی را بیرون کند و ادب این آن است که بر کمترین اقتصار کند، چون دست تواند گرفت که بیرون کند ریش نگیرد و پای نگیرد و نکشد و چون چنگ بیند بشکند و ریزه ریزه نکند و درز آهسته باز کند تا بندرد و جای شراب نشکند. اگر تواند که بریزد و اگر نتواند روا باشد که سنگی بر او زند و بشکند و حق آن مال باطل شود و اگر آبگینه سر تنگ باشد و اگر به ریختن مشغول شود او را بگیرند و بزنند، روا بود که بشکند و به یک سو شود. و در ابتدای تحریم خمر فرموده اند به شکستن جای خمر، ولیکن آن منسوخ است و نیز گفته اند که آن اوانی بود که جز خمر ار نشاید، اما امروز بی عذری شکستن آن روا نبود و هرکه بشکند بر او تاوان بود.

درجه ششم

تهدید باشد، چنان که گوید، «بریز آن خمر را وگرنه سرت را بشکنم و با تو چنین و چنین کنم، و این آن وقت بود روا بود که بدین حاجت آید و به لطف بنریزد و ادب این دو چیز بود:

یکی آن که به چیزی تهدید نکند که روا نباشد، چنان که گوید، «جامه تو بدرم و خانه تو بکنم و زن و فرزند تو را برنجانم». و دیگر آن گوید که تواند کرد تا دروغ نباشد و نگوید، «برادر کنم و گردن بزنم» و مانند این، اینهمه دروغ بود. اما اگر مبالغتی زیادت کند از آن که عزم دارد و داند که از آن هراسی حاصل آید، برای این مصلحت را شاید، چنان که اگر میان دو تن صلح خواهد داد، اگر زیادت و نقصانی راه یابد در سخن، روا بود.

درجه هفتم

زدن باشد به دست و به پای و به چوب و این روا بود به وقت حاجت و به قدر حاجت و وقت حاجت آن بود که دست از معصیت بندارد بی زخم چون دست بداشت زخم نشاید که عقوبت پس از معصیت تعزیز باشد و حد و جز سلطان را نرسد. و ادب این آن است که تازدن به دست کفایت بود به چوب نزند و بر روی نزند و اگر کفایت نشود روا بود که شمشیر برکشد و اگر کسی دست در زنی زده باشد و دست از وی ندارد الا از بیم تیغ، روا بود که تیغ برهنه کند و اگر میان او و محتسب جویی بود، تیر بر کمان نهد و گوید، «دست بدار، وگرنه بزنم.» آنگاه اگر دست بندارد، لیکن باید که دست فراران و ساق دارد و از جایی که باخطر بود حذر کند.

درجه هشتم

آن که اگر محتسب تنها بسنده نیاید حشر کند و مردم فراهم آرد و جنگ کند و باشد که فاسقان نیز قومی جمع سازند و به قتال ادا کند گروهی گفته اند، «چون چنین بود بی دستور سلطان نشاید، چون از این فتنه خیزد و به قتال ادا کند». و گروهی گفته اند، «چنان که روا بود که گروهی بی دستوری امام به غزای کفار شوند، روا بود که به جنگ فاسقان روند و محتسب را نیز اگر بکشند شهید بود».

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که حسبت بر همه مسلمانان واجب است. این علم حسبت و شرط آن دانستن واجب بود که هر فریضه‌ای که شرایط آن نشناسند، گزاردن آن ممکن نشود. و حسبت را چهار رکن است: یکی محتسب و یکی آن که حسبت بر وی است و یکی آن که حسبت در وی است و یکی چگونگی احتساب.
هوش مصنوعی: بدان که انجام وظیفه و مسئولیت‌های اسلامی بر همه مسلمانان لازم است. برای انجام این وظیفه، دانستن این علم ضروری است که بدون آگاهی از شرایط یک فریضه، انجام آن امکان‌پذیر نیست. علم مسئولیت دارای چهار رکن است: یکی محتسب (شخصی که مسئولیت را به عهده دارد)، دیگری کسی که مسئولیت بر او تحمیل شده است، سومی کسی که درگیر این مسئولیت است، و چهارمی چگونگی انجام این مسئولیت.
رکن اول (محتسب است)
هوش مصنوعی: اولین رکن این است که فردی به عنوان ناظر یا مراقب حضور داشته باشد.
و شرط وی بیش از آن نیست که مسلمان و مکلف باشد که حسبت حق دین گزاردن است. هرکه از اهل دین است اهل حسبت است. و خلاف است که عدالت و دستوری سلطان شرط هست یا نه و درست نزدیک ما آن است که شرط نیست.
هوش مصنوعی: شرط اصلی این است که فرد، مسلمان و مکلف باشد تا در انجام اعمال دینی خود درست عمل کند. هر کسی که به دین تعلق دارد، اهل این نوع عمل نیز هست. در مورد اینکه آیا عدالت و حکم سلطان شرط محسوب می‌شود یا نه، اختلاف نظر وجود دارد، اما دیدگاه ما این است که این موضوع شرطی نیست.
اما عدالت و پارسایی چگونه شرط بود که اگر حسبت کسی خواهد کرد که هیچ گناه نکند، خود هرگز حسبت صورت نبندد که هیچ کس از معصیت معصوم نباشد. سعید بن جبیز می گوید، «اگر ما حسبت آن وقت کنیم که هیچ گناه نکنیم، پس هرگز حسبت نکنیم». حسن بصری را گفتند که کسی گوید که خلق را دعوت مکنید تا نخست خود را پاک نکنید. گفت، «شیطان در آرزوی هیچ چیز نیست، مگر آن که این کلمه در دل ما آراسته کند تا در حسبت بسته شود.
هوش مصنوعی: عدالت و پارسایی چگونه می‌تواند شرطی باشد که اگر کسی بخواهد در حساب و کتاب خود بی‌گناهی را شرط بداند، خودش هرگز نتواند در حساب و کتاب قرار گیرد، چرا که هیچ‌کس از گناه معصوم نیست. سعید بن جبیر می‌گوید: "اگر بخواهیم که هیچ گناه نکنیم، پس هرگز نباید به حساب و کتاب خود بپردازیم." حسن بصری به او گفتند که چرا باید مردم را دعوت کنیم تا خود را پاک کنند. او جواب داد: "شیطان هیچ‌گاه در آرزوی چیزی نیست، مگر اینکه این فکر را در دل ما القا کند تا در حساب و کتاب خود دچار تردید شویم."
و انصاف در این مساله آن است که بدانی که حسبت از دو گونه بود: یکی نصیحت و وعظ و هر کاری که می‌کند و کسی را پند دهد و گوید مکن، جز آن که بر وی خندد هیچ فایده نبود و وعظ وی هیچ اثر نکند. این حسبت فاسق را نشاید، بلکه باشد که بزهکار شود چون داند که نشنوند و بر وی خندند که رونق وعظ و حشمت شرع در چشم مردمان باطل شود. و بدین سبب است که وعظ دانشمندانی که فسق ایشان ظاهر بود، خلق را زیان دارد و ایشان بدان بزهکار شوند. و از این بود که گفت رسول (ص)، «آن شب که مرا به معراج بردند، قومی را دیدم که لب‌های ایشان به ناخن بری آتشین می بریدند. گفتم شما کیستید؟ گفتند، ما آنیم که به خیر می‌فرمودیم و خود نمی‌کردیم. و از شر نهی می‌کردیم و خود دست نداشتیم» وحی آمد به عیسی (ع) که یا پسر مریم پیشتر خود را پند ده. اگر بپذیری‌، آنگاه دیگران را پند ده و اگر نه، از من شرم دار.
هوش مصنوعی: موضوع بحث این است که نصیحت و اندرز به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی آنکه نصیحت کننده به دیگران می‌گوید که کار بدی نکنند، اما خود آن فرد به این نصایح توجه نمی‌کند و تنها به مسخره کردن ادامه می‌دهد. در این صورت، نصیحت او هیچ فایده‌ای ندارد و اثر مثبتی بر روی دیگران نمی‌گذارد. این نوع نصیحت برای کسی که خود به گناه آلوده است، مناسب نیست و ممکن است باعث شود که دیگران هم به گناه بیفتند، چرا که هنگامی که می‌فهمند شخص نصیحت کننده خود عمل به گفته هایش نمی‌کند، احترام و اعتبار وعظ و نصیحت در نظر آنها از بین می‌رود. بنابراین، وعظ کردن دانشمندان فاسق، ممکن است به دیگران آسیب برساند و آنها را به گناه متوجه سازد. در این راستا، گفته می‌شود که پیامبر در معراج گروهی را دید که لب‌هایشان به وسیله ناخن‌های آتشین بریده می‌شد و وقتی از آنها پرسید که چه کسانی هستند، پاسخ دادند که ما کسانی هستیم که به دیگران خیر گفته اما خود عمل نکرده‌ایم و از گناه نهی کرده‌ایم ولی خودمان پایبند نبوده‌ایم. همچنین، به عیسی (ع) وحی شد که پیش از دیگران، خود را نصیحت کند و اگر این کار را نکند، از خداوند خجالت بکشد.
نوع دیگر حسبت آن است که به دست بود و به قهر، چنان که خمر بیند بریزد و چنگ و رباب بشکند و کسی که قصد فسادی کند وی را به قهر از آن منع کند. این فاسق را روا باشد، که بر هر کسی واجب است، یکی آن که خود نکند و دیگری آن که نگذارد که دیگری کند. اگر یکی دست بداشت دیگری را چرا باید داشت؟ اگر کسی گوید، زشت بود که کسی جامه ابریشمین پوشیده و باز حسبت کند و از سر دیگری برکشد و خود شراب می خورد و شراب دیگران می ریزد، جواب آن است که زشت دیگر بود و باطل دیگر. این از آن زشت باشد که مهتری دست بداشت نه از آن که این نشاید که اگر کسی روزه دارد و نماز نکند، این زشت باشد که از مهمتری دست بداشت، نه از آن که روزه داشتن باطل بود، لیکن از آن که نماز مهمتر است. همچنین کردن از فرمودن مهمتر است، ولیکن هردو واجب است و یکی دیگر در شرط نیست که این بدان ادا کند که گوید منع کردن از خمر بر وی واجب است با آن که وی نخورد، چون خورد این واجب از او بیفتد، و این محال بود.
هوش مصنوعی: یکی دیگر از انواع امر به معروف و نهی از منکر، این است که افرادی که بر انجام اعمال نادرست اصرار می‌ورزند، به طور قهری از آن منع شوند؛ مانند کسی که شراب می‌نوشد یا به ابزار موسیقی آسیب می‌زند. این کار در حق افرادی که دچار فساد هستند، مجاز است و بر هر فردی واجب است که هم خود از انجام نادرستی پرهیز کند و هم دیگران را از آن منع کند. اگر یکی دست از انجام گناه و فساد بردارد، دیگری چرا باید این را رها کند؟ اگر کسی بگوید زشت است که فردی لباس ابریشمی بپوشد و در عین حال امر به معروف کند، در حالی که خود شراب می‌نوشد و شراب دیگران را زمین می‌ریزد، پاسخ این است که این زشت بودن، زشت‌تر از نوع دیگری است. این عمل نادرست است که شخصی درحالی که خود به گناه مشغول است، دیگران را منع کند. حتی اگر کسی روزه باشد و نماز نخواند، زشت است که از انجام واجبات دیگران جلوگیری کند، همان‌طور که اهمیت نماز بیشتر از روزه است. بنابراین، انجام عمل نیک از سخن گفتن درباره آن مهم‌تر است، ولی هر دو واجب‌اند و نمی‌توان یکی را به تنهایی کافی دانست. در نهایت، منع کردن دیگران از شراب‌خواری بر کسی واجب است حتی اگر خود او شراب نخورد، اما اگر خود بنوشد، دیگر این وجوب از او ساقط می‌شود و چنین چیزی غیر ممکن است.
و اما شرط دوم و آن دستوری سلطان و منشور حسبت نوشتن. این نیز شرط نیست که بزرگان سلف خود بر سلطانان و خلفا حسبت کرده‌اند و حکایت آن دراز شود. و حقیقت این مساله بدان معلوم شود که درجات حسبت بشناسی و حسبت را چهار درجه است:
هوش مصنوعی: شرط دومی که باید به آن توجه شود، دستوری است که از سوی سلطان صادر می‌شود و به نوشتن منشور حسبت مربوط می‌شود. این امر نیز به این معنی نیست که بزرگان گذشته بر سلطان‌ها و خلفا نظارت داشته‌اند و داستان آن نیز طولانی است. واقعیت این موضوع به این شکل قابل درک است که درجات حسبت را می‌توان در چهار رتبه تقسیم‌بندی کرد.
درجه اول پند دادن است و ترسانیدن به خدای عزّوجل و آن خود بر همه مسلمانان واجب است، به منشور چرا حاجت آید؟ بلکه فاضل‌ترین عبادتی آن است که سلطان را پند دهد و به خدای تعالی بترساند.
هوش مصنوعی: پند دادن و ترساندن به خداوند بزرگ از وظایف مهم هر مسلمانی است. این عمل ضروری است و نیازی به دلیل خاصی ندارد. در واقع، بالاترین نوع عبادت این است که انسان حاکم را نصیحت کند و او را به احترام و ترس از خداوند ترغیب کند.
درجه دوم سخن زشت است، چنان که گوید، «یا فاسق، یا ظالم، یا احمق یا جاهل، از خدای نترسی که چنین کنی؟» و این سخن‌ها همه راست است و درست در حق فاسق گفتن، به هیچ منشور حاجت نیست.
هوش مصنوعی: سخنان تند و زشت از درجه دوم نامناسب است. به عنوان مثال، می‌توان گفت: «ای فاسق، ای ظالم، ای احمق، ای جاهل، آیا از خدا نمی‌ترسی که چنین کاری انجام می‌دهی؟» این جملات همه حقیقت دارند و به درستی در مورد فاسق گفته می‌شوند و نیازی به توضیحات اضافی ندارند.
درجه سیم آن که به دست منع کند، شراب بریزد دور باب بشکند و دستار ابریشمین از سر وی برگیرد و این همچون عبادت واجب است. و هر چیزی که در باب اول روایت کردیم ذلیل کند، بر آن که هرکه مؤمن است وی را این سلطنت داده است شرع بی دستوری سلطان.
هوش مصنوعی: کسی که بتواند از نوشیدن شراب جلوگیری کند، باید آن را دور بریزد و درب را بشکند و عمامه ابریشمی را از سر شخص برگیرند. این عمل به نوعی واجب شناخته می‌شود. هر چیزی که در بخش اول بیان شده، بر آن است که کسی که به ایمان اعتقاد دارد از سوی دین حقی دارد که بر او سلطنت کند، بدون اینکه نیازی به دستورات سلطان باشد.
درجه چهارم آن که بزند و به زدن هم بیم کند و باشد که چون آن قوم در مقابله آیند و به مدد حاجت افتد، قومی را جمع کند و این باشد که به فتنه ادا کند چون بی دستوری سلطان باشد اولی‌تر آن بود که این بی دستوری سلطان نبود.
هوش مصنوعی: درجه چهارم این است که فردی اقدام به زدن کرد و در عین حال از این کار هم واهمه داشته باشد. همچنین ممکن است که وقتی قوم مقابلش قرار بگیرند و به کمک نیاز پیدا کند، افرادی را گرد هم آورد. این حالت به گونه‌ای است که به وسیله فتنه عمل می‌کند و بهتر است که در این وضعیت، مثلا این کار بدون اجازه و دستوری از سوی سلطان انجام نشود.
و نه عجب اگر درجات حسبت بگردد که اگر که اگر فرزندی بر پدر حسبت کند، وی را بیش از نصیحت به لطف مسلم نباشد. حسن بصری می گوید، «پند دهد و چون خشمگین خواهد شد خاموش باشد»، اما سخن درشت گفتن چون احمل و جاهل و مانند این نشاید، و زدن وی خود البته نشاید و کشتن وی اگرچه کافر بود و زدن در حد، اگرچه پسر جلاد باشد نشاید، این اولی‌تر بود. اگر تواند که خمر وی بریزد و جامه ابریشمین را درز باز کند و چیزی که از ادرار حرام ستده است به خداوند رساند و کوزه سیمین بشکند و صورت که بر دیوار نقش کرده باشند تباه کند و امثال این. ظاهر آن است که این روا بود اگرچه پدر خشمگین شود که کردن این حق است و خشم پدر باطل است و این مصرفی نیست در نفس پدر چون زدن و دشنام دادن و ممکن بود که کسی گوید که چون سخت رنجور خواهش شد پدر، نکند. حسن بصری رضی الله عنه می گوید، «چون خشمگین خواهد شد خاموش باشد و از وعظ دست بدارد».
هوش مصنوعی: اگر فرزندی در مقابل پدرش رفتار بدی داشته باشد، جای تعجب نیست که وضع آن خانواده تغییر کند. حسن بصری می‌گوید که فرزند باید نصیحت کند و وقتی پدر عصبانی می‌شود، بهتر است سکوت کند. اما گفتمانی توهین‌آمیز و خشن از جانب فرزند جایز نیست و حتی زدن پدر نیز نادرست است. اگر پدر کافر باشد یا مجازاتش در حدی باشد که او را بزنند، این کار نیز نادرست است. در عوض، اگر فرزند بتواند شراب پدر را بریزد، لباس ابریشمی او را پاره کند، یا چیزهایی که حرام است به او برساند، این کارها درست و پسندیده است. این اعمال حق فرزند است و عصبانی شدن پدر نمی‌تواند آن را باطل کند. به همین ترتیب، حسن بصری می‌گوید که وقتی پدر عصبانی می‌شود، فرزند باید سکوت کند و از نصیحت خودداری کند.
و بدان که حسبت خواجه بر بنده و حسبت بنده بر خواجه و حسبت زن بر شوهر و حسبت رعیت بر سلطان همچنین بود که حسبت فرزند بر پدر که این حقوق همه مؤکد است عظیم اما حسبت شاگرد بر اوستاد آسان‌تر است، چه آن حرمت به مجرد دین است، چون بدان علم که از وی آموخته است کار کند محال نباشد، بلکه عالم که به علم خویش کار نکند حرمت خویش فرو نهاده باشد.
هوش مصنوعی: بدان که رابطه‌های اجتماعی مانند رابطه‌ی خواجه و بنده، زن و شوهر، رعیت و سلطان، و همچنین فرزند و پدر، همه دارای حقوق و مسئولیت‌های مهمی هستند. این حقوق بسیار ارزشمند و محترم‌اند. اما ارتباط شاگرد و استاد از این نظر آسان‌تر است، زیرا احترام در این رابطه بیشتر به دانش و علم مربوط می‌شود. اگر شاگردی از استاد علم بیاموزد و سپس به‌درستی از آن استفاده کند، باعث افتخار است. در واقع، اگر عالم از علم خود بهره‌برداری نکند، ارزش و احترامش کمتر می‌شود.
رکن دوم (آنچه حسبت در وی بود)
هوش مصنوعی: رکن دوم به معنای آنچه که در او باید وجود داشته باشد، اشاره دارد.
بدان که هرکاری که منکر بود و در حال موجود باشد و محتسب بی تجسس آن بشناسد و ناشایستگی آن به یقین معلوم باشد، حسبت در وی روا بود، و از این جمله چهار شرط در وی معلوم شود:
هوش مصنوعی: هر عملی که ناپسند تلقی شود و در حال حاضر وجود داشته باشد و فرد ناظر بدون بررسی خاصی آن را شناسایی کند و به وضوح ناپسند بودن آن مشخص باشد، در این صورت می‌توان اقدامات قانونی علیه آن انجام داد. برای این موضوع چهار شرط مشخص وجود دارد.
شرط اول آن که منکر باشد، اگرچه معصیت نباشد و اگر چه صغیره بود که اگر دیوانه یا کودکی را بیند که با بهیمه‌ای صحبت می‌کند، منع باید کرد، اگرچه این را معصیت نگویند که ایشان مکلف نه اند، ولیکن این فعل خود در شرع منکر است و فاحش. و اگر دیوانه را بیندکه شراب می خورد یا کودک را بیند که مال کسی تلف می کند، هم منع باید کرد. و آنچه معصیت بود، اگرچه صغیره باشد، حسبت باید کرد، چون عورت برهنه کردن در گرمابه و از پس زنان نگریستن و به خلوت با ایشان ایستادن و انگشتری زرین و جامه ابریشمین داشتن و از کوزه سیمین آب خوردن و مثل این صغایر همه حسبت باید کردن؛
هوش مصنوعی: شرط اول این است که عملی که انجام می‌شود، قبیح و ناپسند باشد، حتی اگر گناه بزرگ یا معصیتی نباشد. مثلاً اگر شخصی دیوانه یا کودک را ببیند که با حیوانی صحبت می‌کند، باید او را از این کار منع کند، هرچند این عمل بنا به شرایط خاص، گناه به حساب نیاید زیرا آن‌ها مکلف نیستند. اما این عمل همچنان در شرع ناپسند و زشت است. همچنین، اگر دیوانه‌ای را ببیند که مشروب می‌نوشد یا کودکی را ببیند که مال دیگری را خراب می‌کند، باز هم باید او را منع کند. درخصوص کارهایی که گناه محسوب می‌شوند، حتی اگر کوچک هم باشند، باید جلوگیری شود، مانند برهنه کردن عورت در حمام، نگاه به زنان از پشت، ایستادن در خلوت با آن‌ها، داشتن انگشتر طلا، پوشیدن لباس ابریشمی، یا نوشیدن آب از کوزه نقره‌اي، که همگی باید مورد پیشگیری قرار گیرند.
شرط دوم آن که معصیت در حال موجود بود، اما اگر کسی فارغ شد از خمر خوردن، پس از آن نشاید وی را رنجانیدن جز به نصیحت کردن. اما حد زدن جز سلطان را نشاید. همچنین کسی که عزم کند که امشب شراب بخورد نشاید وی را رنجانیدن، جز نصیحت کردن که باشد که نخورد. و چون گوید نخواهم خورد، نشاید گمان بد بردن. اما چون با زنی به خلوت بنشیند، حسبت روا بود پیش از آن که قرار شود، چه خلوت نفس معصیت است؛ بلکه اگر در گرمابه زنان بایستد تا چون بیرون می آیند می نگرد، حسبت باید کرد که این ایستادن معصیت است.
هوش مصنوعی: شرط دوم این است که گناه در حال حاضر وجود داشته باشد. اگر کسی از نوشیدن الکل دست کشید، پس نباید او را آزار داد جز با نصیحت. اجرای مجازات تنها از طرف حاکم مجاز است. همچنین، اگر کسی تصمیم بگیرد که امشب شراب بنوشد، نباید او را آزار دهند جز با نصیحت که شاید از این کار منصرف شود. اگر او بگوید که نمی‌خواهد بنوشد، نباید به او بدگمان شد. اما اگر کسی در مکانی خلوت با زنی بنشیند، باید پیش از اینکه کار به نتیجه‌ای برسد، در نظر گرفته شود که این خلوت می‌تواند گناه باشد؛ حتی ایستادن در حمام زنان تا زمانی که آنها خارج شوند، باید مورد توجه قرار گیرد که این ایستادن نیز ممکن است گناه باشد.
شرط سیم آن که معصیت ظاهر بود بی تجسس محتسب، اما تجسس نشاید و هر که در خانه شد و در ببست، نشاید بی دستوری در شدن و طلب کردن تا چه می کند و از راه در و بام گوش داشتن تا آواز رود شنود و حسبت کند، بلکه هر چه خدای تعالی بپوشانید پوشیده باید داشت، مگر که آواز رود و آواز مستان بیرون می رسد، آنکه روا باشد بی دستوری در شدن و حسبت کردن. و اگر فاسقی چیزی در زیر دامن می برد و روا بود که خمر باشد، نشاید که گوید بنمای تا ببینم که چیست. این تجسس بود و چون ممکن است که خمر نباشد نادیده پندارد، اما اگر بوی خمر بیاید روا بود که بریزد، و اگر بربطی دارد که بزرگ بود و جامه باریک بود که بتوان دانست، روا بود که بیفکند و اگر ممکن است که چیزی دیگر است نادیده باید انگاشت.
هوش مصنوعی: شرط این است که اگر گناهی در جایی آشکار شود، محتسب نمی‌تواند بدون اجازه، در آنجا تجسس کند. اگر کسی به خانه‌ای برود و در آن را ببندد، جایز نیست که بدون اجازه وارد شود یا بخواهد بداند در آنجا چه می‌گذرد. همچنین گوش دادن از در و بام به منظور شنیدن صداها و نظارت، پسندیده نیست. در واقع، هر چیزی که خداوند پوشانده است، باید مخفی بماند. تنها زمانی که صداهای شایسته‌ای از گوشه‌ای به گوش برسد، می‌توان با اجازه وارد شد و نظارت کرد. اگر فردی فاسق چیزی مانند شراب را به همراه داشته باشد، نمی‌توان از او خواست که نشان بدهد آن چیست؛ این نوعی تجسس به حساب می‌آید. اگر چه ممکن است که آن چیزی که به نظر می‌رسد خمر نباشد، باید به آن بی‌توجهی کرد. اما اگر بوی شراب به مشام برسد، می‌توان آن را ریخت. در صورتی که ابزاری مانند بربط وجود داشته باشد که بزرگ باشد و لباس فرد نیز تنگ باشد و به راحتی قابل تشخیص باشد، جایز است که آن را بیفکند. اگر احتمال دادیم که آن چیز دیگری باشد، باید به آن بی‌توجهی کرد.
و قصه عمر که به بامس فرو شد و یکی را دید با زنی و با خمر، در کتاب حقوق صحبت بیاوردیم و معروف است. و یکی روز بر منبر مشلورت با صحابه کرد که بگویید که اگر امام به چشم خویش منکری بیند روا بود که حد زند؟ گروهی گفتند، « روا باشد ». علی (ع) گفت، « این کاری است که خدای عزوجل در دو عادل بسته است، به یک تن کفایت نیفتد و روا نداشت که امام به علم خویش در وی کار کند و واجب داشت پوشیدن».
هوش مصنوعی: روزی شخصی از عمر، خلیفه اسلامی، به بام مسجد رفت و مردی را دید که همراه با زنی و مشروبات الکلی است. این موضوع در کتاب‌های حقوقی نیز مطرح شده است. در یک روز، عمر بر روی منبر درباره این موضوع با سایر صحابه (یاران پیامبر) بحث کرد و پرسید آیا اگر امام، به چشم خود منکری را ببیند، می‌تواند حد (تنبیه) صادر کند یا نه. عده‌ای گفتند که این کار جایز است، اما علی (ع) نظر دیگری داشت و گفت که این عمل خاصی است که باید به دو شاهد عادل بستگی داشته باشد و نمی‌توان به تنهایی و با علم خود کاری انجام داد، بلکه باید آن را پنهان کرد.
شرط چهارم آنکه معلوم بود به حقیقت که آن ناشایست است، نه به گمان و اجتهاد، پس شافعی مذهب را روا نبود که بر حنفی مذهب اعتراض کند که بی ولی نکاح کند و شفعه جوار ستاند و امثال این، اما اگر شافعی مذهب نکاح که بی ولی کند با نبیذ خرما خورد، بر وی اعتراض روا بود که مخالفت کردن صاحب مذهب خویش نزدیک هیچ کس روا نبود.
هوش مصنوعی: شرط چهارم این است که باید به وضوح مشخص باشد که عمل مورد نظر نادرست است، نه بر اساس گمان یا اجتهاد شخصی. بنابراین، مذهب شافعی نمی‌تواند به مذهب حنفی اعتراض کند که چرا بدون ولی اقدام به نکاح می‌کند یا چرا حق شفعه را از همسایه می‌گیرد و مسائل مشابه. اما اگر کسی از مذهب شافعی بخواهد نکاحی بدون ولی انجام دهد و در حین آن نبیذ خرما بنوشد، در این صورت می‌توان به او اعتراض کرد، چرا که تخلف از قوانین و اصول مذهب خود در هیچ شرایطی پذیرفته نیست.
و گروهی گفته اند که حبست در خمر و زنا و چیزی روا بود که حرامی آن به اتفاق و یقین بود، نه آن که به اجتهاد بود. و این درست نیست که اتفاق محصلان آن است که هر که به خلاف اجتهاد خویش یا به خلاف اجتهاد صاحب مذهب خویش کار کند عاصی است. پس این به حقیقت حرام است هرکه را که درقبله اجتهاد به جهتی ادا کند که پشت به آن جانب کند و نماز گزارد. و عاصی بود اگر چه دیگری می پندارد دیگری می پندارد که وی مصیب است و آن که می گوید که روا بود هر کسی مذهب هر که خواهد فراگیرد، سخنی بیهوده است، اعتماد را نشاید، بلکه هر کسی مکلف است بدانکه به ظن خویش کارکند و چون ظن وی این بود مثلا که شافعی عالمتر است، وی را در مخالفت وی هیچ عذر نباشد جز مجرد شهوت.
هوش مصنوعی: گروهی معتقدند که در مورد شراب‌خواری و زنا، چیزی مجاز نیست که به اتفاق و یقین حرام باشد و نه بر پایه اجتهاد. این نظریه درست نیست، زیرا اتفاق علمای مذاهب این است که هر کس بر خلاف اجتهاد خود یا اجتهاد مذهبش عمل کند، گناهکار است. بنابراین، اگر کسی در حال نماز به سمت قبله اجتهاد نکند و به سوی دیگر بایستد، در حقیقت کار او حرام است. او گناهکار خواهد بود، حتی اگر کسی دیگر او را در این کار درست بداند. کسانی که می‌گویند هر فرد می‌تواند مذهب دلخواه خود را دنبال کند، سخن غلطی می‌گویند و این امر نمی‌تواند مبنای اعتماد قرار گیرد. هر کسی موظف است بر اساس ظن خود عمل کند و اگر کسی فرض کند که یکی از مذاهب، مثلاً مذهب شافعی، عالم‌تر است، دیگر نمی‌تواند به راحتی خلاف او عمل کند، مگر به خاطر تمایلات شخصی خود.
اما مبتدع که وی خدای را جسم گوید و قرآن را مخلوق گوید، و گوید خدای را نتوان دید،و امثال این، بر وی حسبت باید کرد، اگر چه بوحنیفه و مالک حسبت نکنند، که خطای آن قوم قطع است و در فقه خطا به قطع معلوم نشود. ولیکن بر مبتدع حسبت در شهری باید کرد که مبتدع غریب و نادر بود بیشتر مذهب سنت دارند، اما چون دو گروه باشند و اگر تو بر مبتدع حسبت کنی، وی نیز بر تو حسبت کند و به فتنه ادا کند، این چنین نشاید الا به دستوری سلطان وقت.
هوش مصنوعی: مبتدعی که خدا را جسم می‌داند و قرآن را خلق‌شده می‌شناسد و معتقد است که نمی‌توان خدا را دید، باید تحت نظر قرار گیرد. هرچند بوحنیفه و مالک اعتقاد ندارند که چنین شخصی مورد محاسبه قرار گیرد، اما خطای آن‌ها واضح است و در فقه نمی‌توان خطای یک فرد را به قطع تعیین کرد. اما در شهری که مبتدع نادری وجود دارد، باید در مورد او سخت‌گیری کرد، به خصوص اگر مذهب اهل سنت غالب باشد. اما اگر دو گروه وجود داشته باشند و تو بخواهی بر مبتدع نظارت کنی، او نیز ممکن است به تو جواب دهد و باعث بروز فتنه شود. این نوع برخورد تنها باید تحت نظر و با اجازه حاکم موجود انجام گیرد.
رکن سیم (آن که حسبت بر وی بود)
هوش مصنوعی: رکن سیم به معنای آن کسی است که بر اساس او حساب و کتاب می‌شود.
و شرط وی آن است که مکلف بود تا فعل وی معصیت بود و او را حرمتی نباشد که مانع بود، چون پدر که حرمت وی مانع بود از حسبت کردن به دست و استخفاف اما اگر دیوانه و کودک را از فواحش منع کنیم، چنان که گفتیم این را نام حسبت نبود، بلکه اگر ستور را بینیم که غله مسلمانان می خورد منع کنیم برای نگاهداشت مال مسلمان، ولیکن این واجب نبود، مگر آنگاه که آسان بود و زیانی حاصل نیاید، برای حق مسلمانی، چنان که اگر مال کسی ضایع خواهد شد و او را شهادتی باشد و راه دور نباشد، بر وی واجب بود گواهی برای حق مسلمانان.
هوش مصنوعی: شرط آن است که فرد مسئولیت‌پذیر باشد و عمل او معصیت محسوب شود و هیچ حرمتی مانع این عمل نباشد. برای مثال، اگر کسی پدر باشد، حرمت او مانع از اقدام به حسبت (نظارت بر رفتار دیگران) به صورت خشونت‌آمیز خواهد بود. اما اگر بخواهیم دیوانه یا کودک را از کارهای نابجا منع کنیم، این اقدام به حساب حسبت نمی‌آید. به عنوان مثال، اگر ببینیم که حیوانی مشغول خوردن غلات مسلمانان است، باید آن را منع کنیم تا مال مسلمان حفظ شود. با این حال، این کار زمانی واجب است که انجام آن آسان باشد و خسارتی ایجاد نشود. همچنین اگر مال کسی در خطر آسیب باشد و او شاهدی داشته باشد و مسیر دور نباشد، بر او واجب است که برای حق مسلمانان شهادت بدهد.
اما چون عاقل مال کس اتلاف کند، این ظلم بود و معصیت، اگر چه در وی رنجی باشد حسبت باید کرد که معصیت دست بداشتن و منع کردن بی رنج نباشد و لابد بباید کشید، مگر که رنجی بود که طاقت آن ندارد و از آن عاجز آید. و مقصود از حسبت کردن اظهار شعایر اسلام است، پس تحمل رنج در این واجب است. مثلا اگر جایی خمر بسیار بود و تا آن بریزد مانده خواهد شد، واجب آید و اگر گوسفندان بسیار غله مسلمانی می خورند و چون گوسفندان را از غله بیرون میکند روزگار وی تباه می شود، نشاید که روزگار خود در عوض مال کسی دیگر بر باد دهد، اما واجب بود که در عوض دین بدهد و از معصیت منع کند.
هوش مصنوعی: اگر فردی عاقل مال دیگران را ضایع کند، این کار ظلم و گناه به حساب می‌آید، حتی اگر در این کار زحمتی متحمل شود. نباید از زحمت و سختی که در نتیجه گناه به وجود می‌آید غافل شد و هر شخصی باید سختی‌هایی را که در راه جلوگیری از گناه بوجود می‌آید، تحمل کند. البته اگر زحمتی باشد که فرد توانایی تحمل آن را نداشته باشد، مسأله متفاوت است. هدف از تحمل سختی‌ها، نشان دادن ارزش‌های اسلامی است و این تحمل، واجب است. به عنوان مثال، اگر در جایی شراب زیادی وجود داشته باشد و با ریختن آن، به زحمت بيفتیم، باید این کار انجام شود و اگر گوسفندانی غذای یک مسلمان را بخورند و با بیرون کردن آن‌ها، زندگی او به خطر بیفتد، نباید زندگی‌اش را به خاطر مال دیگری هدر دهد. اما لازم است که او هزینه‌ای بپردازد و از ارتکاب گناه جلوگیری کند.
و در حسبت نیز همه رنجی تحمل کردن واجب نیاید که در آن نیز تفصیلی است و تفصیل آن است که اگر عاجز بود معذور بود و جز انکار به دل واجب نیاید، اما اگر عاجز نبود ولکن ترسد که وی را بزنند و یا داند که از سخن وی فایده ای نخواهد بود، این را چهار صورت است:
هوش مصنوعی: در مورد تحمل سختی‌ها، لازم نیست هر دردی را تحمل کنیم و جزئیات آن به این شکل است که اگر فردی ناتوان باشد، معذور محسوب می‌شود و تنها انکار دل لازم است. اما اگر فرد ناتوان نباشد، ولی از این بترسد که آسیب ببیند یا بداند که سخنش فایده‌ای ندارد، این وضعیت به چهار صورت تقسیم می‌شود.
یکی آن که داند که وی را بزنند و از معصیت دست ندارند، بر وی واجب نبود، ولکن مباح بود که به دست یا زبان احتساب کند و بر زخم صبر کند، بلکه بر این ثواب باید که در خبر است که هیچ شهید از آن فاضلتر نیست که بر سلطان ظالم حسبت کند و وی را بکشند.
هوش مصنوعی: کسی که می‌داند که به او آسیب می‌زنند و نمی‌تواند از گناه خودداری کند، برای او واجب نیست که کاری انجام دهد، اما می‌تواند بر حسبی زبان یا دست خود اقدام کند و بر زخم‌ها صبر کند. در واقع، ثواب بیشتری برای کسی وجود دارد که در برابر سلطان ظالم قیام کند و جان خود را از دست بدهد، که در اخبار نیز به این موضوع اشاره شده است.
دوم آن که داند که معصیت منع تواند کرد و هیچ بیم نبود قادر مطلق این بود و اگر نکند عاصی باشد.
هوش مصنوعی: دوم اینکه فرد باید بداند که گناه کردن می‌تواند انسان را از برخی چیزها بازدارد و هیچ ترسی از خداوند قادر مطلق نیست. و اگر این کار را انجام ندهد، خود را در معرض معصیت قرار داده است.
سیم آن که معصیت دست بندارد و لیکن او را توانند زد، حسبت کردن به زبان واجب بود تعظیم شرع را که چنان که از انگار به دل عاجز نیست از انکار به زبان هم که سخن وی شاید بشنوند عاجز نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی مرتکب گناه شود و با این حال قابل مجازات باشد، لازم است که به زبان احترام به دین و شریعت را بیان کند؛ زیرا اگر کسی نتواند به دلش انکار کند، از نظر زبانی نیز نمی‌تواند آن را انکار کند و نمی‌تواند از بیان آن خودداری کند.
چهارم آن که معصیت را باطل تواند کرد، ولیکن او را بزنند، چنان که سنگی بر قرابه یا خنب و رباب و چنگ زندو بشکند. این واجب نیاید، لیکن در حسبت کردن اگر او را برنجانند آن رنج کشیدن و صبر کردن فاضلتر. اگر کسی گوید که خدای می فرماید، « و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه خویشتن در تهلکه میافکنید»، جواب آن است که ابن عباس می گوید که مال نفقه کنید در راه خدای تا هلاک نشوید. و براء بن عاذب می گوید، « معنی آن است که گناه کند و آنگاه گوید توبه من قبول نکنند». و ابو عبیده می گوید، « معنی آن است که گناه کند و پس از آن هیچ خیر نکند. »
هوش مصنوعی: برخی از گناهان می‌توانند تأثیرات منفی بر فرد داشته باشند، اما در مقابل، برخی از مشکلات و رنج‌ها نیز ممکن است برای شخص پیش آیند. این رنج‌ها می‌توانند به نوعی به نفع فرد باشند و صبر در برابر آن‌ها مورد ستایش قرار گیرد. اگر کسی استدلال کند که خداوند فرموده است باید خود را به خطر نیندازید، پاسخ این است که برخی از مفسران توضیح می‌دهند که یعنی باید اموال خود را در راه خدا خرج کنید تا از نابودی نجات یابید. همچنین برخی دیگر اشاره کرده‌اند که این آیه می‌تواند به این معنا باشد که انسان مرتکب گناه شود و سپس انتظار داشته باشد که مورد رحمت قرار گیرد. در نهایت، این آیات به ما یادآوری می‌کنند که نباید در مسیر نیکی گام برداریم و سپس به گناهان ادامه دهیم.
و بر جمله روا بود که یک مسلمان خویشتن را بر صف کفار زند و جنگ می کند تا کشته شود، اگر چه خویشتن را در تهلکه افکنده باشد، لیکن چون در آن فایده باشد که او نیز کسی را بکشد تا دل کفار شکسته شود. و گویند که مسلمان همه همچنین دلاور باشند، در این ثواب باشد، اما اگر نابینایی یا عاجزی خود را بر صف زند روا نبود که این خود را بی فایده هلاک کردن بود.
هوش مصنوعی: در این متن بیان می‌شود که یک مسلمان می‌تواند خود را در صف دشمنان قرار دهد و با آنها بجنگد تا کشته شود، حتی اگر این کار او را به خطر بیندازد. اما در این صورت، باید شرایطی وجود داشته باشد که او بتواند دشمنی را هم از پا درآورد تا موجب شکسته شدن دل دشمنان شود. این کار نشان‌دهنده شجاعت مسلمانان است و در این راستا پاداش خواهد داشت. اما اگر فردی مانند یک نابینا یا شخصی ناتوان بخواهد خود را در صف دشمن قرار دهد، این عمل جایز نیست زیرا به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسد و نهایتاً به هلاکت او می‌انجامد.
و همچنین اگر حسبت جایی که وی را بزنند و برنجانند و معصیت دست بندارند، و بر آن صلابت که وی فرا نماید دردی و شکستی در دل فاسقان پدید نخواهد آمد و کسی را رغبت خیری نخواهد بود، هم نشاید که ضرری احتمال کردن بی فایده ای روا نبود.
هوش مصنوعی: اگر در جایی مورد ضرب و شتم قرار بگیرد و مورد آزار قرار گیرد، حتی با وجود تمام سختی‌هایی که متحمل می‌شود، در دل افراد فاسد هیچ احساس درد و شکست و ندامتی ایجاد نخواهد کرد و هیچ‌کس تمایل به انجام کار خیر نخواهد داشت. بنابراین، احتمال آسیب زدن بدون فایده، منطقی نیست.
و در این قاعده دو اشکال است: یکی آن که بسیار است که هراس او از بددلی و گمان بد بود و دیگر آن که باشد که از زدن نترسد، لیکن از جاه و مال و رنج خویشان ترسد اما در اول آن است که اگر به غالب ظن داند که او را بزنند معذور باشد و اگر غالب ظن آن بود که نزنند، هرگز در این معذور نباشد که این احتمال و گمان بد هرگز برنخیزد و اگر شک بود، محتمل بود که گوییم حسبت واجب است به یقین و به شک نخیزد و باشد که گوییم، « حسبت خود جایی واجب آید که غالب سلامت بود، اما اشکال دیگر آن است که ضرری که باشد، گاه بود که بر مال بود یا بر جاه یا بر تن یا بر خویشان و شاگردان یا بیم آن باشد که بدو دراز کنند یا بیم آن بود که در فایده دینی و دنیایی بر وی بسته آید و اقسام این بسیار است و هر یکی را حکمی است و آنچه در حق خود ترسد دو قسم است :
هوش مصنوعی: این قاعده دو علت اشکال دارد. یکی این است که ممکن است فرد به خاطر بدگمانی یا ترس از بددلی خود، نگران باشد. دیگر این که ممکن است او از آسیب دیدن در اثر ضربه نترسد، اما از دست دادن مقام، پول یا آسیب به نزدیکانش بترسد. در وضعیت اول، اگر احتمال غالب این باشد که او را مورد آسیب قرار نمی‌دهند، از این بابت معذور نیست. زیرا این نوع گمان و بدگمانی همیشه وجود نخواهد داشت. اگر هم دچار شک شود، ممکن است بگوییم که انجام عمل بر او واجب است، چون بر اساس یقین نمی‌تواند اقدامی کند. اشکال دیگری این است که آسیب ممکن است به مال، مقام، جسم یا نزدیکان او وارد شود و او همچنین ممکن است از خطراتی که ممکن است به او یا به کارکرد دینی و دنیایی‌اش آسیب برساند، بترسد. این موارد بسیار متنوع هستند و هر کدام حکم خاص خود را دارند. در مورد ترس از آسیب به خود، دو نوع وجود دارد.
یکی آن که ترسد که چیزی در مستقبل حاصل نیاید، چنان که اگر بر استاد حسبت کند در تعلیم او تقصیر کند و اگر بر طبیب حسبت کند علاج او را تیمار ندارد و اگر بر خواجه حسبت کند ادرار او بازگیرد و یا چون وی را کاری افتد حمایت نکند، این همه آن است که بدین معذور نباشد که این ضرری نیست، بلکه هراس فوت شدن زیادتی است در مستقبل. اما اگر در وقتی بود که بدان محتاج باشد چنان که بیمار بود و طبیب جامه ابریشمین دارد، اگر حسبت کند نزد او نیاید و یا درویش و عاجز بود و قوت و توکل ندارد و یک کس بود که او را نفقه می دهد، اگر حسبت کند بازگیرد یا در دست شریری مانده باشد و یک تن بود که او را حمایت می دارد. این حاجتها در وقت است. بعید نبود اگر او را بدین عذرها رخصت دهیم در خاموشی که این ضرر در وقت ظاهر است، ولیکن به احوال بگردد و این به اندیشه و اجتهاد تعلق دارد. باید که دین خود را نظر کند و احتیاط به جای آرد تا بی ضرورت از حسبت دست بندارد.
هوش مصنوعی: یکی از مسائل این است که انسان از این می‌ترسد که در آینده چیزی به دست نیاورد. مثلاً اگر به معلم اعتماد کند و در آموزش او کوتاهی کند، یا اگر به پزشک اعتماد کند و درمانش را فراموش کند، یا اگر به کسی که در کارش نیاز دارد اعتماد کند و او وی را تنها بگذارد. اینها نشان‌دهنده این است که نباید به راحتی از این مسائل عبور کند، چرا که این مشکلات نمی‌تواند عذر موجهی برای او باشد، بلکه ترس از دست‌دادن فراوانی در آینده مد نظر است. اما اگر در موقعیتی باشد که به کمک احتیاج دارد، مثلاً فردی بیمار باشد و پزشک لباس گران‌قیمتی داشته باشد، یا کسی که در شرایط سخت زندگی می‌کند و به حمایت نیاز دارد، در این صورت ممکن است بتوانیم برای او عذرهایی بیاوریم. این نیازها در زمان مشخصی اهمیت پیدا می‌کنند. شاید اگر شخص به این دلایل سکوت کند، عذرش قابل قبول باشد، اما با توجه به شرایط باید به فکر و تدبیر بیفتد. او باید به دین خود توجه کند و احتیاط لازم را به عمل آورد تا در مواقع غیرضروری از اعتماد به دیگران دوری کند.
قسم دوم آن بود که ترسد که چیزی که حاصل است فوت شود، چنان که مال فوت شود، بدانکه داند که مال بستانند و سرای او خراب کنند یا سلامت فوت شود که بزنند یا جاه فوت شود بدانکه مثلا برهنه در بازارش برند، اگر ترسد، در این همه معذور بود. اما اگر بر چیزی ترسد که در مروت قدح نکند، لیکن تجمل و رعونت را زیان دارد، چنان که پیاده به بازار برند و نگذارند که جامه تجمل پوشد یا در روی او سخت درشت گویند، این همه زیادتی جاه بود و به چنین اسباب معذور نباشد که مواظبت بر چنین کارها محمود نیست در شرع، اما حفظ مروت محمود است در شرع.
هوش مصنوعی: قسمت دوم این است که شخص باید از از دست دادن چیزی که دارد بترسد، مانند از دست دادن مال یا جان. ممکن است فرد نگران باشد که مال او را بگیرند یا خانه‌اش خراب شود، یا اینکه او را بزنند و جانش به خطر بیفتد. در این موارد، او معذور است و نگرانی‌اش قابل درک است. اما اگر فرد فقط نگران این باشد که موقعیت اجتماعی‌اش آسیب ببیند و این موضوع به مروت او لطمه‌ای نمی‌زند، در چنین حالتی باید مراقب باشد که در ابتلای به تجمل و برتری‌جویی دچار نشود. مثلاً اگر او را مجبور کنند که پیاده در بازار راه برود و نتواند لباس‌های شیک بپوشد یا به او توهین کنند، این موارد زیان به جاه و مقام اوست. اما باید توجه داشت که فرد نمی‌تواند به خاطر حفظ این جنبه‌های اضافی مقام اجتماعی‌اش، از اصول اخلاقی و مروت خود غفلت کند، چرا که حفظ مروت در دین امری پسندیده است.
اما اگر از آن ترسد که او را عیب کنند وزبان دراز کنند و دشمن گیرند و در کارها او را متابعت نکنند، شک نیست که این عذری باشد که هیچ حسبت از این خالی نبود، مگر آن معصیت غیبت بود و داند که اگر حسبت کند دست از آن بندارند و او را نیز غیبت کردن گیرند و در معصیت درافزایند، آنگاه در این عذر روا بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی از عیب‌جویی و دشمنی دیگران بترسد و احساس کند که در کارها او را دنبال نمی‌کنند، می‌توان گفت که این ترس توجیه‌پذیر است. این موضوع قابل قبول است، مگر در مواردی که مربوط به غیبت باشد. اگر او بداند که اگر برای اصلاح دیگران اقدام کند، ممکن است خود او نیز مورد غیبت قرار گیرد و در گناه بیفتد، در این صورت این نگرانی قابل درک است.
اما اگر از این معانی ترسد در حق پیوستگان و خویشان خود، چون زاهدی که داند که او را نزنند و مال ندارد که بستانند، لیکن به انتقام او خویشان و متصلان او را برنجانند، او را نشاید حسبت کردن، چه ضرر در حق خود شاید و در حق دیگران نشاید، بلکه نگاه داشتن حقوق ایشان حق دین بود و این نیز مهم باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از معانی نفرت داشته باشد و نگران خویشان و نزدیکان خود باشد، مشابه زاهدی که می‌داند به او آسیب نخواهند زد و مالی ندارد که از او بستانند، اما به خاطر انتقام از او، خویشانی که با او ارتباط دارند آزار ببینند، نباید او را به حساب آورد. چون ممکن است برای خود ضرر ببیند ولی برای دیگران نباید چنین باشد. در عوض، حفظ حقوق آن‌ها وظیفه‌ای دینی است و این موضوع نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.
رکن چهارم (چگونگی احتساب است)
هوش مصنوعی: رکن چهارم به نحوه محاسبه و ارزیابی اشاره دارد.
بدان که حسبت را هشت درجه است:
هوش مصنوعی: بدان که حسبت هشت مرتبه دارد.
اول دانستن حال، آنکه تعریف کردن آنکس را، آنگاه پند دادن، آنگاه سخن درشت گفتن، آنگاه به دست تغیر کردن، آنگاه به زخم بیم کردن و تهدید کردن، آنگاه سلاح برکشیدن و یاوران خواستن و حشر کردن و در این ترتیب نگاه داشتن واجب است:
هوش مصنوعی: نخست باید حال کسی را شناخت، سپس او را تعریف کرد، بعد به او نصیحت کرد، پس از آن زبان به تلخی گشود، سپس به تغییر وضعیت او پرداخت، برای او نگران شد و تهدیدش کرد، در ادامه سلاح درآورد و یارانی را جمع کرد و در نهایت همه این موارد را به ترتیب و زمان مناسب انجام داد.
دانستن حال است. باید که اول به یقین و تحقیق بداند که بی تجسس ظاهر باشند و از در و بام گوش ندارد و از همسایگان سوال نکند و اگر چیزی در زیر دامن دارند دست فراز نکند، بلکه آنگاه که آواز رود شنود یا بوی خمر شنود یا بیند، آنگاه حسبت کند. و اگر دو عادل او را خبر دهند قبول کند و روا باشد که بی دستوری در خانه شود و به قول دو عادل، اما به قول یک عادل آن اولیتر که نشود که سرای ملک اوست و به قول یک عادل حق ملک او باطل نشود. و گویند که نقش انگشتری لقمان این بود که پوشیدن آنچه دیدی به عیان، اولیتر از رسوا کردن به گمان.
هوش مصنوعی: دانستن حال به معنای آگاهی از وضعیت است. ابتدا باید با تحقیق و یقین مطمئن شوید که افراد دیگر در حال تجسس یا کنجکاوی نیستند، و نباید به افراد دیگر سوال کنید یا از آن‌ها اطلاعاتی بگیرید. اگر صدای ناگواری مانند صدای آب یا بوی الکل به گوش شما رسید، در آن صورت می‌توانید قضاوت کنید. اگر دو فرد عادل گزارشی به شما بدهند، باید آن را بپذیرید. همچنین می‌توان بدون اجازه وارد خانه‌ی کسی شد اگر دو فرد عادل شاهد باشند، اما بر اساس نظر یک فرد عادل نمی‌توان به راحتی چنین کاری کرد. به عقیده برخی، اوصاف و ویژگی‌های درست رفتار این است که بهتر است آنچه را به وضوح می‌بینیم، حفظ کنیم تا اینکه به گمان و شایعه دیگران پرداخته و فردی را رسوا کنیم.
تعریف است که باشد که کسی کاری کند و نمی داند که نشاید که روستایی در مسجد نماز کند و رکوع و سجود تمام به جای نیاورد یا در کفش او نجاست بود و نداند، اگر دانستی که این نماز درست نیست خود نکردی، پس او را بباید آموخت و ادب آن این است که به لطف آموزد تا او را رنجور نشود که رنجانیدن مسلمانان بی ضرورتی نشاید و هرکه را چیزی بیاموختی، او را به جهل و نادانی صفت کردی و عیب او فرا چشم او داشتی و این جراحت را بی مرهمی احتمال نتوان کرد و مرهم آن بود که عذری فراپیش داری و گویی که هرکه از مادر بزاید عالم نبود، لیکن بیاموزد و هرکه نداند تقصیری بود که از مادر و پدر و اوستاد باشد. مگر که در ناحیت شما کسی نیست که به شما آموزد؟ و به این و امثال این دل او خوش کند و هرکه چنین نکند تا کسی برنجد مثل او چون کسی بود که خون از جامه به بول می شوید یا خواهد که خیری بکند و شری کرده باشد.
هوش مصنوعی: تعریف این است که اگر کسی کاری انجام دهد و از نادرستی آن آگاه نباشد، مثلاً اگر یک روستایی در مسجد نماز بخواند و رکوع و سجودش را به درستی انجام ندهد یا اگر کفش او آلوده باشد و خودش خبر نداشته باشد. اگر این شخص با آگاهی از نادرستی آن کار، همچنان به آن ادامه دهد، طبیعی است که باید به او آموخت. این آموختن باید به گونه‌ای باشد که احساس رنجیدگی نکند، زیرا آزار دادن مسلمانان بدون دلیل هرگز درست نیست. هر کسی که چیزی به دیگران می‌آموزد، باید به خاطر داشته باشد که نسبت به جهالت آن شخص، حساسیت نشان ندهد و عیب او را در مقابلش نیاورد. این آسیب را نمی‌توان بدون مداوا رفع کرد و مداوا این است که عذری بیاورد و بگوید که هیچ‌کس از مادرش که به دنیا آمده، عالم نبوده و باید بیاموزد. افرادی که نمی‌دانند، تقصیری از خود ندارند؛ این عدم دانایی ممکن است به خاطر والدین یا استادان باشد. آیا در نزد شما کسی نیست که بتواند به شما بیاموزد؟ و این نکته را باید در نظر داشته باشید که اگر کسی نتواند به دیگران آموزش دهد، او همانند کسی است که در تلاش برای انجام کاری خوب می‌باشد اما در عوض به نتایج بدی می‌رسد.
درجه سیم
هوش مصنوعی: درجه سیم به میزان و کیفیت سیمی اشاره دارد که در یک مدار یا سیستم الکتریکی استفاده می‌شود. این درجه معمولاً شامل ویژگی‌هایی مانند ضخامت، نوع مواد و مقاومت الکتریکی سیم است که تأثیر مستقیم بر عملکرد و کارایی دستگاه‌هایی که از آن سیم استفاده می‌کنند، دارد.
وعظ و نصیحت بود به رفق نه به عنف که چون داند که حرام است، در تعریف فایده نبود، تخویف باید کرد و لطف در این آن باشد که مثلا چون کسی غیبت می کند، گوید کیست از ما که در وی عیبی نیست، پس به خویشتن مشغول بودن اولیتر یا خبری برخواند در غیبت.
هوش مصنوعی: موعظه و نصیحت باید به دوستان باشد و نه به زور. اگر کسی بداند که کاری حرام است، نیازی به تعریف فایده آن نیست. باید او را بترسانیم و محبت در این موضوع این است که مثلاً وقتی کسی غیبت می‌کند، بگوید که آیا از ما کسی هست که عیب نداشته باشد؟ پس بهتر است به عیوب خود توجه کند یا در مورد غیبت چیزی بخواند.
و اینجا آفتی عظیم است که از آن سلامت نیابد الا کسی که موفق بود، چه در نصیحت کردن دو شرف است: یکی آن که عز علم و ورع خویش اظهار کند، دیگر عز تحکم و علو رفعت خود بر آن کس نمودن. و این هر دو از دوستی جاه خیزد و این طبع آدمی است و غالب آن باشد که او پندارد که وعظ می دهد و طاعت شرع می دارد و به حقیقت طاعت شهوت و جاه داشته است و معصیت که بر وی رفته است، از آنچه آنکس می کند، باشد که بتر بود و باید که به خود نظر کند، اگر توبه آنکس از سر نصیحت دیگری دوست تر دارد از آن که از نصیحت او و نصیحت خود را کاره است، خود نصیحت او را مسلم است و اگر آن دوست تر دارد که به قول او دست بدارد، باید که از خدای ترسد، چه بیم آن است که بدین نصیحت به خد دعوت می کند نه به حق.
هوش مصنوعی: در اینجا به یک مشکل بزرگ اشاره شده است که تنها افرادی که موفق هستند از آن رهایی می‌یابند. نصیحت کردن شامل دو جنبه است: یکی نشان دادن علم و پرهیزکاری خود و دیگری نمایش قدرت و مقام بر شخصی که نصیحت می‌شود. این دو ویژگی ناشی از دوستی با مقام و جاه هستند و طبیعت انسان غالباً او را به این فکر می‌اندازد که مشغول نصیحت و رعایت دستورات الهی است، در حالی که در واقع به تمایلات شخصی و جاه‌طلبی خود پاسخ می‌دهد. همچنین، گناهانی که بر او واقع می‌شود بر اساس اعمال دیگران است و او باید به خود نگاه کند. اگر شخصی از توبه دیگری بیشتر خوشش بیاید، این نشان‌دهنده این است که او می‌خواهد نصیحت او را بر نصیحت خود ارجحیت دهد، که ممکن است به گمراهی بینجامد. لازم است که از خدا بترسد، زیرا این نوع نصیحت ممکن است به دعوت به خداوند و حق نینجامد بلکه به گمراهی و تمایلات نفسانی بینجامد.
داوود طایی را گفتند، «چه گویی که کسی در نزدیک سلطان شود و حسبت گند؟» گفت، «ترسم که به تازیانه بزنندش.» گفتند، «قوت آن دارد.» گفت، «ترسم که بکشدش.» گفتند، «قوت آن دارد.» گفت، «ترسم از آن علت عظیم ترین و آن عجب است.» بوسلیمان دارانی گفت، «بر فلان خلیفه انکار خواستم کرد و دانستم که بکشد و از آن نترسیدم، ولیکن مردمان بسیار بودند. ترسیدم که خلق مرا بینند در آن صدق و صلابت و آن نظر خلق در دل من شیرین شود، آنگاه بی اخلاص کشته شوم.»
هوش مصنوعی: داوود طایی را پرسیدند: «چه نظری داری درباره کسی که به نزد سلطان می‌رود و وضعیتش خوب نیست؟» او پاسخ داد: «می‌ترسم که او را تنبیه کنند.» گفتند: «این امکان وجود دارد.» او ادامه داد: «می‌ترسم که او را بکشند.» و آن‌ها گفتند: «این هم ممکن است.» او افزود: «می‌ترسم که به خاطر این کار، عواقب سخت‌تری در پی داشته باشد.» بوسلیمان دارانی گفت: «من هم فکر کردم که بر فلان خلیفه انتقادی بکنم و می‌دانستم که ممکن است او را بکشند و از این موضوع نترسیدم، اما چون افراد زیادی در آن‌جا بودند، ترسیدم که مردم ببینند و نظرشان درباره من تغییر کند و این امر باعث شود که به خاطر عدم صداقت کشته شوم.»
سخن درشت گفتن است و در این دو ادب است: یکی آن که تا به تلطف می تواند گفت و به کفایت بود، درشت نگوید و دیگر آن که فحش نگوید و جز راست نگوید و جز ظالم و فاسق و احمق نگوید که هرکه معصیت کند احمق بود که رسول گفت، «زیرک آن است که حساب خود برگیرد و سوی مرگ می نگرد و احمق آن بود که از پس هوای خود شود و خویشتن را عشوه دهد و امید دارد که از او درگذارند». و سخن درشت آن وقت روا بود که داند که فایده ای خواهد داد. چون داند که فایده نکند، روی ترش کند و به چشم حقارت به وی نگرد و از او اعراض کند.
هوش مصنوعی: سخن درشت بیان کردن به دو شکل انجام می‌شود: یکی این که اگر ممکن باشد با لطافت و به‌خوبی صحبت کند و نیازی به بیان درشت نیست. دوم این که فحش ندهد و فقط به حقیقت بگوید و از پلیدان و فاسقان و احمقان صحبت نکند. کسانی که گناه می‌کنند، احمق هستند؛ چنانکه پیامبر گفت که فرد زیرک کسی است که به حساب خود رسیدگی کند و به مرگ بیندیشد، اما احمق کسی است که به دنبال خواسته‌های خود برود و خود را فریب دهد و امیدوار باشد که از او صرف‌نظر کنند. صحبت درشت زمانی جایز است که بدانی نتیجه‌ای خواهد داشت. اگر بدانی که فایده‌ای ندارد، با چهره‌ای نگران و با نگاه تحقیرآمیز از او فاصله می‌گیری و از او می‌گذاری.
تغیر کردن به دست و در این دو ادب است: یکی آن که تا تواند آن کس را فرماید که تغیر کند، مثلا او را گوید تا درز جامه دیبا باز کند و از زمین غصب بیرون شود و خمر بریزد و از فرش دیبا برخیزد و اگر جنب است از مسجد بیرون شود. ادب دوم آن که اگر از این عاجز آید وی را بیرون کند و ادب این آن است که بر کمترین اقتصار کند، چون دست تواند گرفت که بیرون کند ریش نگیرد و پای نگیرد و نکشد و چون چنگ بیند بشکند و ریزه ریزه نکند و درز آهسته باز کند تا بندرد و جای شراب نشکند. اگر تواند که بریزد و اگر نتواند روا باشد که سنگی بر او زند و بشکند و حق آن مال باطل شود و اگر آبگینه سر تنگ باشد و اگر به ریختن مشغول شود او را بگیرند و بزنند، روا بود که بشکند و به یک سو شود. و در ابتدای تحریم خمر فرموده اند به شکستن جای خمر، ولیکن آن منسوخ است و نیز گفته اند که آن اوانی بود که جز خمر ار نشاید، اما امروز بی عذری شکستن آن روا نبود و هرکه بشکند بر او تاوان بود.
هوش مصنوعی: تغییر کردن به دو روش انجام می‌شود. اول اینکه فردی که تغییر می‌خواهد کند، باید به او دستور داده شود که چه کارهایی انجام دهد؛ مانند اینکه بگوید لباسش را باز کند، از مکانی که غصب کرده بیرون برود، شراب را بریزد و از جایی که نشسته بلند شود. دوم اینکه اگر این فرد از انجام این کارها ناتوان باشد، باید او را کمک کرد تا خارج شود. در این حالت باید به حداقل اکتفا شود و از آسیب به او جلوگیری کرد. برای مثال، اگر کسی نتواند به صورت کامل از جایی بیرون برود، می‌تواند با احتیاط درز لباسش را باز کند یا اگر نیاز باشد چیزی را بشکند. همچنین اگر فردی با آبگینه‌ای مواجه باشد و نتواند آن را بریزد، می‌تواند آن را بشکند و برطرف کند. در زمان‌های گذشته، شکستن ظرف شراب به عنوان راهی برای تحریم آن مطرح شده بود، اما اکنون این حکم تغییر کرده و شکستن ظروف بدون دلیل دیگر صحیح نیست و برای آن عواقب وجود خواهد داشت.
تهدید باشد، چنان که گوید، «بریز آن خمر را وگرنه سرت را بشکنم و با تو چنین و چنین کنم، و این آن وقت بود روا بود که بدین حاجت آید و به لطف بنریزد و ادب این دو چیز بود:
هوش مصنوعی: اگر تهدیدی وجود داشته باشد، به گونه‌ای که فردی بگوید: «مشروب را بریزید وگرنه سرتان را می‌شکنم و با شما این کار و آن کار را می‌کنم»، در چنین شرایطی این رفتار قابل قبول است و در زمان مناسب، می‌تواند به دلخواه انجام شود. در اینجا، رعایت ادب و نزاکت نیز اهمیت دارد.
یکی آن که به چیزی تهدید نکند که روا نباشد، چنان که گوید، «جامه تو بدرم و خانه تو بکنم و زن و فرزند تو را برنجانم». و دیگر آن گوید که تواند کرد تا دروغ نباشد و نگوید، «برادر کنم و گردن بزنم» و مانند این، اینهمه دروغ بود. اما اگر مبالغتی زیادت کند از آن که عزم دارد و داند که از آن هراسی حاصل آید، برای این مصلحت را شاید، چنان که اگر میان دو تن صلح خواهد داد، اگر زیادت و نقصانی راه یابد در سخن، روا بود.
هوش مصنوعی: چیزی که مهم است این است که انسان نباید دیگران را به چیزی تهدید کند که درست نیست. مثلاً نمی‌تواند بگوید: "من لباس تو را پاره می‌کنم و خانه‌ات را خراب می‌کنم و به زن و فرزندت آسیب می‌زنم". همچنین اگر دروغی بگوید، مثلاً اینکه "من برادر هستم و گردن تو را می‌زنم"، این نیز نادرست است. اما در مواقعی ممکن است انسان برای مصلحت، کمی مبالغه کند، به شرطی که عواقب منفی‌ای برای طرف مقابل نداشته باشد. مثلاً اگر کسی بخواهد میان دو نفر صلح برقرار کند، اگر در بیان جزییات کمی زیاده‌روی کند یا چیزی کم بگوید، این عمل قابل قبول است.
زدن باشد به دست و به پای و به چوب و این روا بود به وقت حاجت و به قدر حاجت و وقت حاجت آن بود که دست از معصیت بندارد بی زخم چون دست بداشت زخم نشاید که عقوبت پس از معصیت تعزیز باشد و حد و جز سلطان را نرسد. و ادب این آن است که تازدن به دست کفایت بود به چوب نزند و بر روی نزند و اگر کفایت نشود روا بود که شمشیر برکشد و اگر کسی دست در زنی زده باشد و دست از وی ندارد الا از بیم تیغ، روا بود که تیغ برهنه کند و اگر میان او و محتسب جویی بود، تیر بر کمان نهد و گوید، «دست بدار، وگرنه بزنم.» آنگاه اگر دست بندارد، لیکن باید که دست فراران و ساق دارد و از جایی که باخطر بود حذر کند.
هوش مصنوعی: زدن به دست و پا با چوب در مواقع ضروری مجاز است و باید به اندازه نیاز و در زمان مناسب انجام شود. زمانی که کسی از گناه دست بکشد، چنین ضربه‌ای باید بدون زخم باشد، زیرا عذاب بعد از گناه باید متناسب با آن باشد و خارج از سلطه حاکم نخواهد بود. ادب این است که اگر زدن به دست کافی باشد، نیازی به زدن با چوب و یا ضربه به صورت نیست. اگر این کار کافی نباشد، می‌توان شمشیر را کشید. اگر کسی به زنی حمله کرده و نتواند دستش را بکشد مگر به خاطر ترس از تیغ، مجاز است که تیغ را بیرون آورد. اگر بین او و فردی که موظف به کنترل است، موانعی وجود داشته باشد، باید کمان را کشیده و هشدار دهد که "دستت را بردار، وگرنه می‌زنم." در این صورت اگر فرد مقابل دستش را بکشد، باید همواره احتیاط کند و از مکان‌های خطرناک دوری کند.
آن که اگر محتسب تنها بسنده نیاید حشر کند و مردم فراهم آرد و جنگ کند و باشد که فاسقان نیز قومی جمع سازند و به قتال ادا کند گروهی گفته اند، «چون چنین بود بی دستور سلطان نشاید، چون از این فتنه خیزد و به قتال ادا کند». و گروهی گفته اند، «چنان که روا بود که گروهی بی دستوری امام به غزای کفار شوند، روا بود که به جنگ فاسقان روند و محتسب را نیز اگر بکشند شهید بود».
هوش مصنوعی: اگر محتسب تنها نتواند، باید مردم را جمع کند و با فاسقان بجنگد. عده‌ای بر این باورند که در صورت بروز چنین وضعیت‌هایی، بدون دستور سلطان نباید اقدام کرد، زیرا این کار می‌تواند به فتنه و جنگ منجر شود. اما عده‌ای دیگر معتقدند که اگر رفتن به جهاد علیه کفار مجاز باشد، جنگیدن با فاسقان نیز جایز است و حتی اگر محتسب در این نبرد کشته شود، او شهید محسوب می‌شود.