گنجور

شمارهٔ ۹۸ - در موعظت و نصیحت و زهد در دنیا و رغبت به آخرت گوید

جهان سرای و بال است و بارگاه عذاب
رباط تیره و تنگ و پل خراب و یباب
خلائقی زده بر دشت حشر لشکرگاه
نهاده رخت دل اندر در سرای ثواب
یکی گروه درین خیمه دوازده طاق
که استوار شد از هفت میخ و چارطناب
ولی چه نفع در آن لشکر و در آن خیمه
که خفته اند همه خلق پای کرده در آب
آیا شکار تو مال حرام و در دوزخ
به صید جان تو پران شده عقاب عقاب
مده ربا منه بدعت و مگوی دروغ
نجات جوی و نکو زی و خویشتن دریاب
شتاب دار به طاعت که مرگ کرد درنگ
درنگ کن ز معاصی که عمر کرد شتاب
چو بود موی تو شب رنگ خفته دل بودی
بگویمت که به شب در نبود خواب صواب
ز کوهسار سرت صبح روز نومیدی
برآمد است و تو خود در نیامدی از خواب
چرا ز آفت پیری خزان صفت شده ای
بهار شکل مگر بوده ای به وقت شباب
به چهره زرد چو برگی به شخص گوژ چو شاخ
به سرسفید چو برف و به دل سیه چو غراب
مکن خضاب که پیری نهان نشاید کرد
درون پرده چنان باش کز برون حجاب
چو نور روز به از ظلمت شب است چرا
تو صبح شیبت خود شام کرده ای به خضاب
مکن چو دیو جوانی شهاب پیری را
که دانی آخر کز دیو بهتر است شهاب
چه داری از پس پیری امید برنائی
ورای قصران ای دوست کی بود دولاب
چو چنگ گوژ شدستی ز روزگار و هنوز
چو زی ناله عشرت کنی ز عشق رباب
مکن خراب جنان را ز حرص دنیی دون
مده به باد خرد را ز عشق باده ناب
بهوش باش که دمساز ناز تو است خرد
قدم مگیر که غماز راز تو است شراب
اگر بدیت نصیحت کند به جان بشنو
چو نیک گوید ازو برمگرد و روی متاب
ز پند مفسد اگر مصلحی شوی چه عجب
که سیب سرخی گیرد به زردی مهتاب
گرسنه ای نشده است از تو سیر تا شده ای
ز عشق تشنه چشم چو نرگس سیراب
ز درد عشق نگاران سیمگون سیما
به چهره چون زر و لرزان به شخص چون سیماب
نماز و عشق بتان راست کی بود با هم
مکن چنین که نکو نیست سرکه در جلاب
به مسجد آئی با عشق دلبر بت روی
ندید جز تو کسی بت پرست در محراب
گناهها کنی و چشم داری آنگاهی
که روز حشر به رحمت کنند با تو خطاب
حساب خویش هم اینجا بکن گزاف مگوی
که آن نه روز گزاف است هست روز حساب
چه حاصل آید از این مهتران بی حاصل
که جمله عاشق سیمند و سغبه القاب
همی درند چو سگ پوستین یکدیگر
ز پوست آدمیند از درون پوست گلاب
به پوست در چو سگ و پوست برده از دد و دام
که پوستین همه هست قاقم و سنجاب
به صد هزار درج کمتر از خرند ولیک
نهاده خود را در معرض اولوالالباب
ایا برق هوای تو را سوار جفا
ز جور داده عنان و ز جهل کرده رکاب
مسبب از تو به چوب و شکنجه بستاند
هر آنچه جمع کنی سالها به رنج و عذاب
از آن مسبب اسباب تو همی ببرد
که راست می نروی با مسبب الاسباب
منجمان را کذاب خواند پیغمبر
که حکمتشان به خطا مایل است در هرباب
اگر منجم کذاب شد به علم نجوم
تو پس چرا که منجم نه شدی کذاب
دروغ و غیبت و بهتان همی توانی گفت
اگرچه نیست تو را تخت و مبل اصطرلاب
هزار حجت قاطع گرفت بر تو خدای
چه بر زبان رسول و چه در بیان کتاب
که بر صراط زپای تو بر کنم چون تیر
اگرتبه بکنی پای نمل و پر ذباب
فساد و ظلم و خیانت کنی بر آن اومید
که کردگار غفور است و راحم وتواب
نماز و روزه و خیرات چون همی نکنی
که ذوالجلال غیور است و قاهر و وهاب
نعوذبالله اگر کردگار در محشر
به کرده تو کند با تو در خور تو عتاب
مشو به مطبخ دوزخ ز آتش شهوت
جگر پر از نمک و دل ز درد گشته کباب
دلت ز هیبت مرگ اعتبار برنگرفت
چه در مصیبت مام و چه در فجیعت باب
تو را نصیحت اصحاب سود کی دارد
که هیچ سود نکردت مصیبت احباب
گمان مبر که اجل تیربردلت نزند
و گر به تیغ بری موج خون بر اوج سحاب
عقاب مرگ شکارت کند و گرچه به تیغ
شکار باز توانی ستد ز چنگ عقاب
چو آتش اجلت باد دم گسسته کند
چو آب درشدن جان فروشوی بتراب
زمانه زاد تو را هم زمانه خواهد کشت
درست کوئی کو رستم است و تو سهراب
گر اعتقاد نداری هلاک گردی از آنک
بنای سست کند بادهای سخت خراب
ور اعتقاد قوی داری از عذاب مترس
که کوه رانرسد هیچ آفت ازسیلاب
قوامیا چو قیامت کنی به وعظ اندر
فصیح وار دهی درسؤال گور جواب
ببند راه هوس برخرد که بردل تو
هزار در بگشاید مفتح الابواب
معانی ازشکم خاطر صدف وارت
شد است روشن و خوش همچو لؤلؤ خوشاب
ضمیر و طبع تو بی بارنامه نی و خار
قمطرهای شکر داد و قطرهای گلاب
چوزهره وار برون آوری حدیث لطیف
برآسمان دل از زیرفکرت چو سحاب
زبیخ گیسوی شب گوئی آسمان برداشت
به دست صبح زروی عروس روز نقاب
به طبع و خاطر گویند شاعران چو تو شعر
ولیک نیست کسی همسر تو در هر باب
اگرچه هر دو به سندان و پتک سیم کنند
حقیقت است که قلاب نیست چون ضراب
به پای دار ثنای خدای و پیغمبر
که سرفراز شوی ز اهل بیت و ز اصحاب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان سرای و بال است و بارگاه عذاب
رباط تیره و تنگ و پل خراب و یباب
هوش مصنوعی: دنیا مکان و فضایی است که مانند بال و تختی بزرگ است، اما در عین حال، می‌تواند به مکانی دلتنگی و سختی تبدیل شود، مانند یک خوابگاه تنگ و تاریک یا پلی فرسوده که به جایی بی‌نهایت و خالی می‌انجامد.
خلائقی زده بر دشت حشر لشکرگاه
نهاده رخت دل اندر در سرای ثواب
هوش مصنوعی: مردم در روز قیامت به میدان آمده‌اند و در جایگاهی آماده‌باش هستند. دل‌هایشان را در آغوش ثواب و پاداش الهی قرار داده‌اند.
یکی گروه درین خیمه دوازده طاق
که استوار شد از هفت میخ و چارطناب
هوش مصنوعی: یک گروه در این خیمه‌ی بزرگ و دوازده‌طاق مستقر شده‌اند که به‌خوبی با هفت میخ و چهار طناب محکم شده است.
ولی چه نفع در آن لشکر و در آن خیمه
که خفته اند همه خلق پای کرده در آب
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که آن لشکر و خیمه‌ها وجود دارند در حالی که همه افراد در آب خوابیده‌اند و غافلند؟
آیا شکار تو مال حرام و در دوزخ
به صید جان تو پران شده عقاب عقاب
هوش مصنوعی: آیا شکار تو چیزی است که حرام است و به خاطر آن به دوزخ خواهی رفت، در حالی که عقابی به سراغ جان تو آمده است؟
مده ربا منه بدعت و مگوی دروغ
نجات جوی و نکو زی و خویشتن دریاب
هوش مصنوعی: به دیگران قرض نده و کارهای ناپسند انجام نده. از دروغ گفتن درباره نجات خودداری کن. در زندگی‌ات نیکو رفتار کن و مراقب خودت باش.
شتاب دار به طاعت که مرگ کرد درنگ
درنگ کن ز معاصی که عمر کرد شتاب
هوش مصنوعی: سریع باش در انجام کارهای نیکو و عبادی، زیرا مرگ به تأخیر نمی‌افتد. نکته‌ای که باید به یاد داشته باشی این است که از گناهان پرهیز کنی، چرا که عمر، به سرعت سپری می‌شود.
چو بود موی تو شب رنگ خفته دل بودی
بگویمت که به شب در نبود خواب صواب
هوش مصنوعی: اگر موهای تو به رنگ شب باشد، دل در خواب است. بگویم که در شب، خواب درست و حسابی وجود ندارد.
ز کوهسار سرت صبح روز نومیدی
برآمد است و تو خود در نیامدی از خواب
هوش مصنوعی: از دمنوش‌های کوهپایه صبح روز ناامیدی طلوع کرده و تو همچنان در خواب نیستی.
چرا ز آفت پیری خزان صفت شده ای
بهار شکل مگر بوده ای به وقت شباب
هوش مصنوعی: چرا به خاطر آسیب‌های پیری، مانند پاییز شده‌ای، در حالی که باید در زمان جوانی همچون بهار باشی؟
به چهره زرد چو برگی به شخص گوژ چو شاخ
به سرسفید چو برف و به دل سیه چو غراب
هوش مصنوعی: چهره‌اش زرد است مانند برگ درخت، قامتش خمیده است مانند شاخه‌ای که به زمین افتاده، موی سفیدش مانند برف است و دلش تیره و تار است مانند رنگ کلاغ.
مکن خضاب که پیری نهان نشاید کرد
درون پرده چنان باش کز برون حجاب
هوش مصنوعی: برای اینکه پیری را نتوان پنهان کرد، خودت را با رنگ کردن موها فریب نده. بهتر است به گونه‌ای باشی که حجاب بیرونی‌ات، نشانه‌ای از درونت نباشد.
چو نور روز به از ظلمت شب است چرا
تو صبح شیبت خود شام کرده ای به خضاب
هوش مصنوعی: مانند این است که نور روز بهتر از تاریکی شب است، چرا تو صبح زندگی‌ات را به رنگ شب آراسته‌ای؟
مکن چو دیو جوانی شهاب پیری را
که دانی آخر کز دیو بهتر است شهاب
هوش مصنوعی: ای جوان، مانند دیوان عمل نکن که روزهای جوانی را سپری می‌کنی و بدان که در نهایت، شهاب درخشان و روشنی که نشانگر پیری است، بهتر از دیو است.
چه داری از پس پیری امید برنائی
ورای قصران ای دوست کی بود دولاب
هوش مصنوعی: دوست من، در دوران پیری، چه امیدی به جوانی و خوشبختی می‌توان داشت؟ زمانی که زندگی به مانند یک چرخ می‌گذرد و همه چیز زودگذر است.
چو چنگ گوژ شدستی ز روزگار و هنوز
چو زی ناله عشرت کنی ز عشق رباب
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی بر تو سخت می‌گذرد و مشکلات تو را اذیت می‌کند، هنوز هم می‌توانی از عشق و زیبایی لذت ببری و شاد باشی.
مکن خراب جنان را ز حرص دنیی دون
مده به باد خرد را ز عشق باده ناب
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر حرص و طمع دنیا، دل و جان خود را خراب نکن. عشق به نوشیدنی ناب را به باد بده و خرد خود را از دست مده.
بهوش باش که دمساز ناز تو است خرد
قدم مگیر که غماز راز تو است شراب
هوش مصنوعی: مواظب باش که هوش و عقل تو همرا هبا ناز تو است. قدم‌های خود را سنجیده بردار، زیرا این عقل ممکن است اسرار تو را فاش کند.
اگر بدیت نصیحت کند به جان بشنو
چو نیک گوید ازو برمگرد و روی متاب
هوش مصنوعی: اگر کسی که بدی می‌کند به تو نصیحتی کند، به جان گوش کن و توجه کن. ولی اگر سخنش خوب است، از او دور نشو و از او روی برمگردان.
ز پند مفسد اگر مصلحی شوی چه عجب
که سیب سرخی گیرد به زردی مهتاب
هوش مصنوعی: اگر از نصیحت یک آدم مفسد (نادرست) پیروی کنی و خودت را اصلاح کنی، تعجبی ندارد که مثل یک سیب سرخِ زیبا به نظر برسی در حالی که رنگ زرد مهتاب را هم به خود بگیری.
گرسنه ای نشده است از تو سیر تا شده ای
ز عشق تشنه چشم چو نرگس سیراب
هوش مصنوعی: تو به خاطر عشق، به اندازه‌ای سیر و خوشحالی که حتی گرسنگی خود را فراموش کرده‌ای و چشمانت به مانند نرگس، پر از شادابی و زندگی است.
ز درد عشق نگاران سیمگون سیما
به چهره چون زر و لرزان به شخص چون سیماب
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نقره‌ای محبوبان به دلیل درد عشق، همچون زر می‌درخشد و به خاطر احساساتی متلاطم، مانند جیوه ناپایدار است.
نماز و عشق بتان راست کی بود با هم
مکن چنین که نکو نیست سرکه در جلاب
هوش مصنوعی: نماز و عشق به معبودان چه ربطی به هم دارد؟ نکن این کار را، چون این کار ناپسند است. سرکه و شربت غلیظ را نمی‌توان با هم مخلوط کرد.
به مسجد آئی با عشق دلبر بت روی
ندید جز تو کسی بت پرست در محراب
هوش مصنوعی: به مسجد می‌روی و با عشق به محبوب، جز تو کسی را نمی‌بینی که در محراب، مشغول پرستش آن بت باشد.
گناهها کنی و چشم داری آنگاهی
که روز حشر به رحمت کنند با تو خطاب
هوش مصنوعی: اگر گناهی را مرتکب شوی و در پی آن به خاطر روز قیامت امید داشته باشی که با رحمتی به تو نگاه کنند.
حساب خویش هم اینجا بکن گزاف مگوی
که آن نه روز گزاف است هست روز حساب
هوش مصنوعی: حساب و کتاب خود را در اینجا بکن. بیهوده سخن نگو، چرا که این روز، روزی برای حسابرسی و پاسخگویی است.
چه حاصل آید از این مهتران بی حاصل
که جمله عاشق سیمند و سغبه القاب
هوش مصنوعی: این چه فایده‌ای دارد که این بزرگان و افراد با نفوذ هیچ نتیجه‌ای ندارند و فقط به عشق اسب‌هایی با نام‌های زیبا افتاده‌اند؟
همی درند چو سگ پوستین یکدیگر
ز پوست آدمیند از درون پوست گلاب
هوش مصنوعی: انسان‌ها مانند سگ‌ها بر روی یکدیگر می‌درند؛ آن‌ها از درون، از پوست ظاهری فراتر می‌روند و به روح و ذات واقعی یکدیگر می‌نگرند.
به پوست در چو سگ و پوست برده از دد و دام
که پوستین همه هست قاقم و سنجاب
هوش مصنوعی: به ظاهر خود مانند سگ و برای خود لباس و ظاهری از دد و دام انتخاب کرده‌ای که در حقیقت همه‌شان معمولی و بی‌ارزش‌اند.
به صد هزار درج کمتر از خرند ولیک
نهاده خود را در معرض اولوالالباب
هوش مصنوعی: به جای هزاران چیز بی‌ارزش، خود را در معرض توجه صاحبان خرد قرار داده‌اند.
ایا برق هوای تو را سوار جفا
ز جور داده عنان و ز جهل کرده رکاب
هوش مصنوعی: آیا نور عشق تو باعث شد که از ظلم و بی‌خبری دچار دردسر شوم و نتوانم کنترل خود را به دست بگیرم؟
مسبب از تو به چوب و شکنجه بستاند
هر آنچه جمع کنی سالها به رنج و عذاب
هوش مصنوعی: هرچه برای خود با زحمت و سختی جمع کرده باشی، ممکن است به راحتی و به خاطر یک عمل نادرست از تو گرفته شود.
از آن مسبب اسباب تو همی ببرد
که راست می نروی با مسبب الاسباب
هوش مصنوعی: اگر درست و راست‌کارانه قدم برنداری، موجب‌هایی که به تو مرتبط‌اند، تو را به سوی خود نمی‌کشانند.
منجمان را کذاب خواند پیغمبر
که حکمتشان به خطا مایل است در هرباب
هوش مصنوعی: پیامبر منجم‌ها را دروغ‌گو نامید، زیرا علمشان در هر موضوعی ممکن است نادرست باشد.
اگر منجم کذاب شد به علم نجوم
تو پس چرا که منجم نه شدی کذاب
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌شناس دروغ‌گو شده باشد و به علم نجوم خیانت کند، پس چرا تو نتوانسته‌ای دروغ‌گو باشی؟
دروغ و غیبت و بهتان همی توانی گفت
اگرچه نیست تو را تخت و مبل اصطرلاب
هوش مصنوعی: اگرچه تو جایگاه و قدرت خاصی در اختیار نداری، اما می‌توانی به راحتی در مورد دیگران دروغ بگویی، غیبت کنی یا به آن‌ها نسبت‌های نادرست بدهی.
هزار حجت قاطع گرفت بر تو خدای
چه بر زبان رسول و چه در بیان کتاب
هوش مصنوعی: خداوند هزار دلیل روشن و قاطع برای تو آورده است، چه از زبان پیامبر و چه در کلام کتاب.
که بر صراط زپای تو بر کنم چون تیر
اگرتبه بکنی پای نمل و پر ذباب
هوش مصنوعی: اگر پای تو را مثل تیر راهی کنم، و اگر کمی لغزش کنی، پای موریانه و پُر از مگس خواهد شد.
فساد و ظلم و خیانت کنی بر آن اومید
که کردگار غفور است و راحم وتواب
هوش مصنوعی: اگر گرفتار فساد، ظلم و خیانت شوی، به این امید نباش که خداوند بخشنده و رحیم و توبه‌پذیر است.
نماز و روزه و خیرات چون همی نکنی
که ذوالجلال غیور است و قاهر و وهاب
هوش مصنوعی: نماز، روزه و کارهای نیک را انجام ندهی؛ زیرا خداوند به شدت مراقب و ناظر است و قدرت و رحمت بی‌نهایتی دارد.
نعوذبالله اگر کردگار در محشر
به کرده تو کند با تو در خور تو عتاب
هوش مصنوعی: اگر خداوند در روز قیامت به اعمال تو نگاه کند و با تو به همان اندازه که لایق آن هستی، سخت برخورد کند، از آن پناه می‌برم.
مشو به مطبخ دوزخ ز آتش شهوت
جگر پر از نمک و دل ز درد گشته کباب
هوش مصنوعی: به آشپزخانه‌ی جهنم نرو که آتش شهوت باعث شده دل پر از رنج و جگر پر از تلخی شود.
دلت ز هیبت مرگ اعتبار برنگرفت
چه در مصیبت مام و چه در فجیعت باب
هوش مصنوعی: دل تو از ترس مرگ ناامید و کم‌رنگ نشده، نه در سختی‌های از دست دادن مادر و نه در زحمت‌ها و مشکلات ناشی از جدایی پدر.
تو را نصیحت اصحاب سود کی دارد
که هیچ سود نکردت مصیبت احباب
هوش مصنوعی: نصیحت دوستان برای تو چه فایده‌ای دارد، وقتی که مصیبت و درد از دوستان عزیزت هیچ سودی برایت نداشته است؟
گمان مبر که اجل تیربردلت نزند
و گر به تیغ بری موج خون بر اوج سحاب
هوش مصنوعی: به گمان نبر که مرگ به سراغ تو نمی‌آید؛ حتی اگر با شمشیر خود بخواهی از خطرات بگریزی، خون تو همچنان بر فراز ابرها خواهد رفت.
عقاب مرگ شکارت کند و گرچه به تیغ
شکار باز توانی ستد ز چنگ عقاب
هوش مصنوعی: مرگ همچون عقابی به تو حمله‌ور می‌شود و حتی اگر با سلاح خودت هم بتوانی از چنگال او فرار کنی، باز نمی‌توانی از او بگریزی.
چو آتش اجلت باد دم گسسته کند
چو آب درشدن جان فروشوی بتراب
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ مانند آتش به سراغت بیاید و تو را از زندگی خالی کند، مانند آب که به آرامی از ظرفی می‌ریزد، جان تو نیز به تدریج خارج خواهد شد.
زمانه زاد تو را هم زمانه خواهد کشت
درست کوئی کو رستم است و تو سهراب
هوش مصنوعی: زمانه‌ای که تو را به دنیا آورده، همان زمانه باعث نابودی تو نیز خواهد شد. تو همچون سهراب هستی و در این میان، می‌توانی به سرنوشت رستم اشاره کنی.
گر اعتقاد نداری هلاک گردی از آنک
بنای سست کند بادهای سخت خراب
هوش مصنوعی: اگر به چیزی اعتقاد نداشته باشی، به زودی نابود خواهی شد؛ زیرا بادهای قوی می‌توانند بناهای بی‌اساس را ویران کنند.
ور اعتقاد قوی داری از عذاب مترس
که کوه رانرسد هیچ آفت ازسیلاب
هوش مصنوعی: اگر ایمانت محکم باشد، از عذاب نترس. چرا که مثل کوه، هیچ آسیبی از سیلاب به تو نخواهد رسید.
قوامیا چو قیامت کنی به وعظ اندر
فصیح وار دهی درسؤال گور جواب
هوش مصنوعی: زمانی که تو به گفتار و وعظ خود به صورت فصیح و واضح، جامعه را تحت تأثیر قرار دهی و به سوالات سرنوشت و پس از مرگ پاسخ دهی، به نوعی قیامت برپا کرده‌ای.
ببند راه هوس برخرد که بردل تو
هزار در بگشاید مفتح الابواب
هوش مصنوعی: اجازه نده که تمنیات و خواسته‌های بی‌پایه بر عقل تو غلبه کنند، زیرا این عقل است که می‌تواند درهای زیادی را به روی قلب تو بگشاید.
معانی ازشکم خاطر صدف وارت
شد است روشن و خوش همچو لؤلؤ خوشاب
هوش مصنوعی: در دل صدف، دانایی و زیبایی چون مروارید درخشان و خوش‌رنگ پنهان شده است.
ضمیر و طبع تو بی بارنامه نی و خار
قمطرهای شکر داد و قطرهای گلاب
هوش مصنوعی: وجود و طبیعت تو بدون هیچ مدارکی، شیرینی و زیبایی را مانند شکر و گلاب به اطراف خود منتقل می‌کند.
چوزهره وار برون آوری حدیث لطیف
برآسمان دل از زیرفکرت چو سحاب
هوش مصنوعی: اگر همچون سیاره زهره، سخن زیبا و لطیفی را به دل دیگران منتقل کنی، دل همچون آسمان، از اندیشه‌ات پر می‌شود و همچون ابر، احساسات و افکار تو در آن پخش می‌شود.
زبیخ گیسوی شب گوئی آسمان برداشت
به دست صبح زروی عروس روز نقاب
هوش مصنوعی: از ریشه‌های گیسوی شب به نظر می‌رسد که آسمان را صبح با دستانش کنار زده و چهره زیبای روز مانند عروسی که نقابش را کنار زده، نمایان شده است.
به طبع و خاطر گویند شاعران چو تو شعر
ولیک نیست کسی همسر تو در هر باب
هوش مصنوعی: شاعران در طبع و ذهن خود شعر می‌سرایند، اما هیچکس مانند تو در هر موضوعی همتایی ندارد.
اگرچه هر دو به سندان و پتک سیم کنند
حقیقت است که قلاب نیست چون ضراب
هوش مصنوعی: هرچند هر دو به کار ابزار و وسایل مشغول‌اند، ولی واقعیتی وجود دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت، چرا که مهارت و استعداد واقعی در اینجا نقش اساسی دارد.
به پای دار ثنای خدای و پیغمبر
که سرفراز شوی ز اهل بیت و ز اصحاب
هوش مصنوعی: به پای درخت ستایش خدا و پیامبر، سرفراز خواهی شد از خاندان و یاران ایشان.