شمارهٔ ۱۰۴ - در توحید و زهد و موعظت گوید
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
مه نو ناچخ سرهنگ درگاه قضا باشد
ز بیمش چرخ سرگردان و عرش از هیبتش لرزان
که یارد گفتن «الرحمن علی العرش استوی »باشد
ز تقدیرش بود جان را که مرگ اندر کمین آید
به فرمانش بود شب را که روز اندر قفا باشد
نه در امرش خلل خیزد نه در صنعش زلل گنجد
نه در ملکش زوال آید نه در حکمش خطا باشد
گهی بستان ز تقدیرش چو مفلس بینوا گردد
گهی بلبل ز تسبیحش چو مطرب خوش نوا باشد
بدارالملک بستان در وشاقان ریاحین را
قبا از لعل و پیروزه کلاه از کهربا باشد
زبان حال شرق و غرب اگر بهتر براندیشی
به معنی در «توکلنا علی رب السما» باشد
به درگاهی چه کبر آری که اسب کمترین بنده
اگر نعلی نهد بر خاک تاج کبریا باشد
ز صنعش ماه و خورشید است نیکو روی و نورانی
چنین شمع و چنان شاهد کرا بود و کجا باشد
از این چندین صناعتهای رنگارنگ و گوناگون
ندانم تابه صانع در کسی را شک چرا باشد
یکی بر طبع می بندد یکی از چرخ می گوید
در آن دریا که ایشانند جای آشنا باشد
تماشاگاه ایشان نیست در بازار ربانی
که گلها را کله سازند و بلبل را قبا باشد
کسی کز جهل و گمراهی به دل منکر بود حق را
سزای آتش و شمشیر و نفت و بوریا باشد
نظر گاه الهی را ز دیوار سرای دین
دریچه بر دل پر درد مرد پارسا باشد
خداوندا در رحمت گشادستی به خلقان بر
خنک آن بنده کز رحمت برین درآشنا باشد
همه عالم همی خواهند از این پس از تو بخشایش
ندانم که بخشائی و این دولت کرا باشد
برین طاعت که ما داریم فردا وای بر ما پس
اگر با ما خطاب اندر خور کردار ما باشد
سزای ما مکن با ما که ما را نیست این طاقت
توآن کن کز خداوندی ازآن حضرت سزا باشد
گنهکاریم جبارا از این کردارها ما را
اگر سوزی سزا باشد اگر بخشی روا باشد
بیا بر خویشتن بخشای و عذری خواه و شکری گو
چوبتوانی همه آن کن که ایزد را رضا باشد
به کنج عافیت بنشین که جائی عاریت داری
هرآنکه ازعافیت بگریخت در دام بلا باشد
بدار از کار دنیا دست و پای اندر ره دین نه
که آن تحقیق و تصدیق است و این روی و ریا باشد
کمال مرد دین پرور نه از دنیا درج گیرد
چراغ آسمانی را نه از روغن ضیا باشد
چه جوئی محنت کلی درین منزلگه فانی
طلب کن نعمت باقی که دردارالبقا باشد
تمنا بر بهشتت چیست زین دست سخاباری
دلت بسیار چون جوید که دست اندک عطاباشد
به خرواران عطا باشد تو را با کمترین خلقی
چو در راه خدا آئی دو تا نانت سخا باشد
به دست چون تو بی عقلی نباشد قیمتی دین را
چو نابینا بود نخاس؛ برده کم بها باشد
تنعم را غلام ترک در دنبال می داری
از آن کس کی صواب آید که با ترک خطا باشد
سگی ناحق شناسی را به خدمتها کمر بندی
کزو درصد مکافات عنایت؛ صد عناباشد
کریمی پادشاهی را چرا طاعت نمی داری
که گر خیری کنی آنجا یکی را ده جزا باشد
به آزو آرزو کردن دل و طبع و زبان داری
وگرنه خوردن و پوشیدن مردان گیا باشد
جهان چون دیو زشت آمد به نزد عاقلان لیکن
به چشم شهوت غافل سروش خوش لقا باشد
حقیقت عالم آراسته چون نیک بندیشی
عروس خوش لقا باشد ولیکن بی وفا باشد
جهانی چون نگارستان دلاویز و فریبنده
که دانا را و نادان را برو میل و هوا باشد
درو آویخته هرکس به مهر جان و عشق دل
که پندارند جاویدان بر و برگ و نوا باشد
چو طاوسی بود اول شود بر عاقبت ماری
همان نوش لقا بوده ترا زهر فنا باشد
زمین با هفت گردون اژدهای جان مردم دان
تنی با هفت سر داند همه کس کاژدها باشد
همی تا زنده ای روزی ز بد کردن پشیمان شو
پشیمانی چه سود آنگه که جان را تن جدا باشد
نکردی پشت در طاعت دو تا هنگام برنائی
کنون گر خواهی و گر نه خود از پیری دوتا باشد
به پیران سر مکن عصیان که آن بهتر بود کاخر
نباشد در دلت عصیان چو در دستت عصا باشد
بود پیر از در رحمت که آن بیچاره مسکین
اسیر و عاجز و سست و ضعیف و مبتلا باشد
شده اقبال برنائی رسیده محنت پیری
نصیب از روزگار او همه جور و جفا باشد
نه شخصش را بود قوت نه عمرش را بود لذت
نه چشمش را ضیا باشد نه رویش را بها باشد
ز رنج محنت و پیری نماند فر برنائی
بهار تازه را با برف و سرما کی بقا باشد
هلا ای پیر طاعت کن که عمرت رفت و مرگ آمد
نیندیشی که سهم حشر و خوف بی رجا باشد
بگردانیدت از پیری زمانه آسیا بر سر
چنین کردست تا بودست و خواهد کرد تا باشد
ز پیری برف نومیدی بباریدست بر فرقت
تو دل خوش دار کان باشد که گرد آسیا باشد
به پیری نوشداروها همی چون زهر بگزاید
به برنائی اگر حنظل بود جان را شفا باشد
جوانی خوب و زیبنده است و پیری زشت و نازیبا
برین نفرین و دشنام و بر آن مدح و ثنا باشد
طراز جامه عمر است گوئی روز برنائی
که چشم روح را گردش به جای توتیا باشد
به باغ زندگانی در درختی دان جوانی را
که بیخش چشمه حیوان و شاخش کیمیا باشد
خوشا ایام برنائی و عشق و شوقش اندر دل
که دیدار طربناکش بهر دردی دوا باشد
تو گوئی در همه عمرم بود یک روز و یک ساعت
که دیگر باره آن زوبین به دست این کیا باشد
محالست این سخن گفتن دلا تا کی ز درد دل
از این بگذر که این سودای مالیخولیا باشد
هرآنچه امروز در دنیا همی گوئی نکو بنگر
که فردا این سخنها را به محشر ماجرا باشد
چو عمرت رفت بر غفلت بدین باقی تلافی کن
کسی را نیست این انده غم تو هم تو را باشد
اگر توبه کنی بی شک بیامرزد تو را ایزد
به خاصه پیشوا چون مصطفی و مرتضی باشد
قوامی تا جهان باشد نباشد نان پزی چون تو
که نان شکر تو برخوان شرع مصطفی باشد
ز آتش گندم خاطر به زور آب اندیشه
تو را در آسیای معرفت سنگ صفا باشد
تنور نور دو کانت ز بالای فلک زیبد
که نانهای تو را سفره ز سدرالمنتها باشد
گراز هر عیبها دورست این دو مهره بر گردون
خرد کز علمها سیر است از این نان ناشتا باشد
حلاوتها بود جان را که نانت کمترس سازند
تفاخرها بود ری را که چون تو نانبا باشد
شمارهٔ ۱۰۳ - در موعظت و نصیحت گوید: مکن دین در سر دنیا ز خودرائی و نادانیشمارهٔ ۱۰۵ - قسمت اولی است از قصیده ای ؛ و موجود از آن در بیان توحید است: پروردگار عالمیان است کردگار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه انسان به یکتاپرستی و توحید دست یافت، باید تلاش کند تا جانش پر از معنویت و شور زندگی شود. تا زمانی که جان او زنده است، باید با ریاضت و پند و اندرز به حقایق الهی بپردازد و از خداوند کمک بگیرد.
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
هوش مصنوعی: من به خودم میگویم که آن پادشاهی را ستایش میکنم که در سرزمینش صدای پرندهگونهای از تسبیح و دعا به گوش برسد.
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
مه نو ناچخ سرهنگ درگاه قضا باشد
هوش مصنوعی: خداوندی که بر تمام دنیا فرمانروایی میکند، مانند ماه نو در آسمان میدرخشد و سرهنگ درگاه سرنوشت است.
ز بیمش چرخ سرگردان و عرش از هیبتش لرزان
که یارد گفتن «الرحمن علی العرش استوی »باشد
هوش مصنوعی: از ترس او، آسمان در حال چرخش است و عرش به خاطر عظمت او میلرزد، که هیچکس جرات ندارد بگوید «الرحمن بر عرش قرار گرفت».
ز تقدیرش بود جان را که مرگ اندر کمین آید
به فرمانش بود شب را که روز اندر قفا باشد
هوش مصنوعی: سرنوشت او به گونهای است که زندگیاش با مرگ در انتظار است و فرمان او باعث میشود که شب به آرامی سپری شود و روز در پشت آن باقی بماند.
نه در امرش خلل خیزد نه در صنعش زلل گنجد
نه در ملکش زوال آید نه در حکمش خطا باشد
هوش مصنوعی: در کارهای او نقصی وجود ندارد و در آفرینش او اشتباهی راه پیدا نمیکند. در سلطنت او زوال یا نابودی نمیآید و در فرماندهی او هیچ خطایی نیست.
گهی بستان ز تقدیرش چو مفلس بینوا گردد
گهی بلبل ز تسبیحش چو مطرب خوش نوا باشد
هوش مصنوعی: هرگاه تقدیر و سرنوشت به کسی نکتهای ببخشد، او همچون شخصی میشود که در آستانه نابودی است و در مواقع دیگر، مانند بلبل خوشنوا، به تسبیح و ستایش مشغول میشود و سرود زندگی را میخواند.
بدارالملک بستان در وشاقان ریاحین را
قبا از لعل و پیروزه کلاه از کهربا باشد
هوش مصنوعی: در باغی از پادشاهی، گلها لباسهایی از سنگهای قیمتی مانند لعل و فیروزه به تن دارند و کلاهی از کهربا بر سر دارند.
زبان حال شرق و غرب اگر بهتر براندیشی
به معنی در «توکلنا علی رب السما» باشد
هوش مصنوعی: اگر به حالت و وضعیت شرق و غرب خوب فکر کنی، به نوعی به معنای جمله «به خداوند آسمانها توکل کردیم» میرسی.
به درگاهی چه کبر آری که اسب کمترین بنده
اگر نعلی نهد بر خاک تاج کبریا باشد
هوش مصنوعی: چطور میتوانی به درگاه کسی تکبر کنی در حالی که حتی اسب، که کمترین بنده است، اگر نعلش را بر زمین بگذارد، میتواند نمادی از بزرگی و عظمت باشد؟
ز صنعش ماه و خورشید است نیکو روی و نورانی
چنین شمع و چنان شاهد کرا بود و کجا باشد
هوش مصنوعی: از خلقت اوست که ماه و خورشید زیبایی و روشنی دارند. چنین شمعی و چنین گواهی کجا میتواند پیدا شود؟
از این چندین صناعتهای رنگارنگ و گوناگون
ندانم تابه صانع در کسی را شک چرا باشد
هوش مصنوعی: از این همه صنایع و هنرهای متفاوت و رنگارنگ، نمیدانم چرا شک کنم به وجود یک خالق در کسی.
یکی بر طبع می بندد یکی از چرخ می گوید
در آن دریا که ایشانند جای آشنا باشد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، برخی افراد خود را به افراط در آزادی میسپارند، در حالی که دیگرانی از شرایط زندگی و محیط خود شکایت دارند. این تفاوت در نگرش و برداشت از زندگی میتواند به دلیل تجربههای فردی و آشنایی با محیطهای مختلف باشد. در واقع، افرادی که با چالشها و سختیهای زندگی مواجه شدهاند، ممکن است نسبت به دیگران دیدگاه متفاوتی داشته باشند.
تماشاگاه ایشان نیست در بازار ربانی
که گلها را کله سازند و بلبل را قبا باشد
هوش مصنوعی: این مکان مناسب برای مشاهده زیباییهای آنها نیست، زیرا در جایی که گلها زینت میشوند و بلبلها لباس میپوشند، همه چیز در حال شیک و تزیین شدن است.
کسی کز جهل و گمراهی به دل منکر بود حق را
سزای آتش و شمشیر و نفت و بوریا باشد
هوش مصنوعی: کسی که با نادانی و گمراهی در دلش منکر حق باشد، سزاوار عذاب آتش و شمشیر و سختیهای دیگر است.
نظر گاه الهی را ز دیوار سرای دین
دریچه بر دل پر درد مرد پارسا باشد
هوش مصنوعی: دیدگاه خداوند مانند دریچهای است که به دل نیکوکاران و زهد ورزان آشکار میشود و با این نگاه، میتوانند درد و رنجهای درونی خود را حس کنند.
خداوندا در رحمت گشادستی به خلقان بر
خنک آن بنده کز رحمت برین درآشنا باشد
هوش مصنوعی: خداوند، تو در رحمتت به مردم وسیع و فراگیر هستی. خوشا به حال آن بندهای که از این رحمت تو آگاه و آشناست.
همه عالم همی خواهند از این پس از تو بخشایش
ندانم که بخشائی و این دولت کرا باشد
هوش مصنوعی: تمام مردم از این پس از تو میخواهند که ببخشایی، اما نمیدانم آیا تو قادر به بخشش هستی یا نه و این نعمت و مقام بزرگ را چه کسی دارد.
برین طاعت که ما داریم فردا وای بر ما پس
اگر با ما خطاب اندر خور کردار ما باشد
هوش مصنوعی: ما امروز به طاعت و عبادت مشغولیم، اما اگر در روز قیامت به اعمال ما توجه شود، وای بر ما!
سزای ما مکن با ما که ما را نیست این طاقت
توآن کن کز خداوندی ازآن حضرت سزا باشد
هوش مصنوعی: ما را مجازات نکن، زیرا تحمل عواقب آن را نداریم. آنچه شایسته ماست، از جانب خداوند و آن حضرت بر ما باشد.
گنهکاریم جبارا از این کردارها ما را
اگر سوزی سزا باشد اگر بخشی روا باشد
هوش مصنوعی: ما گناهکار و متکبر هستیم و به خاطر کارهایی که کردهایم، اگر تو ما را بسوزانی، حقمان است و اگر ببخشی، خوب و درست است.
بیا بر خویشتن بخشای و عذری خواه و شکری گو
چوبتوانی همه آن کن که ایزد را رضا باشد
هوش مصنوعی: بیایید بر خودتان ببخشید و عذرخواهی کنید و شکرگزاری نمایید. هر کاری که از دستتان برمیآید، انجام دهید تا رضایت خداوند را جلب کنید.
به کنج عافیت بنشین که جائی عاریت داری
هرآنکه ازعافیت بگریخت در دام بلا باشد
هوش مصنوعی: در گوشهای از آرامش زندگی را بگذران که در آنجا موقتی هستی. هر کس از این آرامش فرار کند، به دام مشکلات خواهد افتاد.
بدار از کار دنیا دست و پای اندر ره دین نه
که آن تحقیق و تصدیق است و این روی و ریا باشد
هوش مصنوعی: از کارهای دنیوی دست بکش و به راه دین بپرداز، زیرا در واقعیت و صداقت در دین است، در حالی که دنیا تنها سرابی از ظاهر و تظاهر است.
کمال مرد دین پرور نه از دنیا درج گیرد
چراغ آسمانی را نه از روغن ضیا باشد
هوش مصنوعی: کمال انسان دیندار به چیزهایی که از دنیا به دست میآید وابسته نیست. روشنایی و نور آسمانی به روغن و مایعات دنیوی مربوط نمیشود.
چه جوئی محنت کلی درین منزلگه فانی
طلب کن نعمت باقی که دردارالبقا باشد
هوش مصنوعی: در این دنیا که گذرا و زودگذر است، چرا دنبال دردها و مشکلات باشی؟ بهتر است به جستجوی نعمتهای واقعی و پایدار باشی که در سرای باقی وجود دارند.
تمنا بر بهشتت چیست زین دست سخاباری
دلت بسیار چون جوید که دست اندک عطاباشد
هوش مصنوعی: درخواست تو برای بهشت چیست وقتی که دل شایستهات بسیار میطلبد و دست کمتوانی برای دستیابی به آن داشته باشی؟
به خرواران عطا باشد تو را با کمترین خلقی
چو در راه خدا آئی دو تا نانت سخا باشد
هوش مصنوعی: اگر در مسیر خدا قدم برداری و دست به کار خیری بزنید، با کمترین افراد نیز به شما پاداش داده خواهد شد و نان شما از فضل و بخشش پر خواهد بود.
به دست چون تو بی عقلی نباشد قیمتی دین را
چو نابینا بود نخاس؛ برده کم بها باشد
هوش مصنوعی: اگر دست کسی چون تو نادان باشد، قیمت دین و ارزش آن هیچ خواهد بود. همانطور که اگر کسی نابینا باشد، نمیتواند خوب و بد را تشخیص دهد، ارزش او نیز کم خواهد بود.
تنعم را غلام ترک در دنبال می داری
از آن کس کی صواب آید که با ترک خطا باشد
هوش مصنوعی: در زندگی خود، از لذت و خوشی هایی که یک جوان ترک به دوش میکشد، پیروی میکنی. به چه کسی میتوان امید داشت که در چنین شرایطی، از ترک کردن و اشتباه کردن دور بماند؟
سگی ناحق شناسی را به خدمتها کمر بندی
کزو درصد مکافات عنایت؛ صد عناباشد
هوش مصنوعی: سگی که بیدلیل کسی را میشناسد، به خاطر خدماتی که انجام میدهد، باید پاداشی دریافت کند؛ درست مانند صد میوه که به یکدیگر ارتباط دارند.
کریمی پادشاهی را چرا طاعت نمی داری
که گر خیری کنی آنجا یکی را ده جزا باشد
هوش مصنوعی: چرا در برابر پادشاهی که کریم و بخشنده است، اطاعت نمیکنی؟ چون اگر در آنجا خوبی کنی، به تو پاداش میدهد.
به آزو آرزو کردن دل و طبع و زبان داری
وگرنه خوردن و پوشیدن مردان گیا باشد
هوش مصنوعی: اگر دل، طبع و زبانت آرزو و امیدی داشته باشد، ارزشمند است؛ در غیر این صورت، زندگی شبیه به زندگی گیاهان است که فقط میخورند و میپوشند.
جهان چون دیو زشت آمد به نزد عاقلان لیکن
به چشم شهوت غافل سروش خوش لقا باشد
هوش مصنوعی: جهان برای خردمندان مانند دیوی زشت و ناراحتکننده به نظر میآید، اما برای کسانی که در غفلت و شهوت غرق شدهاند، به صورت زیبا و دلربا نمایش میشود.
حقیقت عالم آراسته چون نیک بندیشی
عروس خوش لقا باشد ولیکن بی وفا باشد
هوش مصنوعی: حقیقت جهان زیبا و جذاب است، مانند دختری زیبا که وقتی با دقت به او نگاه کنی، دلربا به نظر میرسد. اما این زیبایی ممکن است فریبنده باشد و وفاداری نداشته باشد.
جهانی چون نگارستان دلاویز و فریبنده
که دانا را و نادان را برو میل و هوا باشد
هوش مصنوعی: جهانی همچون یک باغ زیبا و جذاب وجود دارد که هم افراد با آگاهی و هم بیخبر از آن، به طور طبیعی جذب آن میشوند و تمایلات و آرزوهایشان در آن نمایان میشود.
درو آویخته هرکس به مهر جان و عشق دل
که پندارند جاویدان بر و برگ و نوا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش پر از عشق و محبت است، به راحتی میتواند ببیند که زیبایی و شور زندگی نه تنها در ظاهر و صدا، بلکه در عمق وجود انسانها جاودانه است.
چو طاوسی بود اول شود بر عاقبت ماری
همان نوش لقا بوده ترا زهر فنا باشد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگرچه ممکن است در ابتدا چیزهایی زیبا و دلربا (مانند طوئی) به نظر برسند، اما در نهایت ممکن است به عواقب ناخوشایند (همچون مار) منجر شوند. همینطور، لذتهایی که در ابتدا خوشایند به نظر میرسند، ممکن است در واقع به زهر و تباهی یا فنا تبدیل شوند. در واقع، ظاهر جذاب و دلنشین چیزها گاهی اوقات میتواند فریبنده باشد و عو امل واقعی آنها منفی باشد.
زمین با هفت گردون اژدهای جان مردم دان
تنی با هفت سر داند همه کس کاژدها باشد
هوش مصنوعی: زمین به همراه هفت آسمان مانند یک اژدهای بزرگ است که جان مردم را در خود دارد و با هفت سر، همه چیز را میداند. به همین دلیل، همه انسانها نیز همچون این اژدها هستند.
همی تا زنده ای روزی ز بد کردن پشیمان شو
پشیمانی چه سود آنگه که جان را تن جدا باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهای، روزی از کارهای ناپسند خود پشیمان شو. اما پشیمانی چه فایده دارد وقتی که جان از بدن جدا شده است؟
نکردی پشت در طاعت دو تا هنگام برنائی
کنون گر خواهی و گر نه خود از پیری دوتا باشد
هوش مصنوعی: اگر در زمان جوانی در راه عبادت و بندگی کوشش نکردی، اکنون که پیر شدهای، نمیتوانی به دو صورت از آن غفلت جبران کنی. حالا اگر بخواهی یا نخواهی، عواقب پیری و غفلت، تو را میسازند.
به پیران سر مکن عصیان که آن بهتر بود کاخر
نباشد در دلت عصیان چو در دستت عصا باشد
هوش مصنوعی: به افراد سالخورده disrespect نکن، زیرا این کار بهتر است، چرا که در دل تو نباید نافرمانی وجود داشته باشد وقتی که در دستت عصا است.
بود پیر از در رحمت که آن بیچاره مسکین
اسیر و عاجز و سست و ضعیف و مبتلا باشد
هوش مصنوعی: پیر در آستانه رحمت قرار دارد، زیرا آن شخص بیچاره و ناتوان، در ضعف و مشکل اسیر شده است.
شده اقبال برنائی رسیده محنت پیری
نصیب از روزگار او همه جور و جفا باشد
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده که با رسیدن به دوران پیری، انسان با مشکلات و سختیها مواجه میشود و به نوعی سرنوشت او پر از دلسردی و ناملایمات خواهد بود. به عبارت دیگر، در این سن و سال، فرد باید با چالشها و نادیده گرفتنهای مختلفی روبرو شود.
نه شخصش را بود قوت نه عمرش را بود لذت
نه چشمش را ضیا باشد نه رویش را بها باشد
هوش مصنوعی: هیچ کمکی از نظر جسمی و قدرت به او نمیرسید، از زندگیاش لذتی نمیبرد، چشمش روشنی و درخششی نداشت و چهرهاش همچنین ارزشی نداشت.
ز رنج محنت و پیری نماند فر برنائی
بهار تازه را با برف و سرما کی بقا باشد
هوش مصنوعی: از سختیها و مشقات زندگی، دیگر نشانی از جوانی باقی نمانده است. بهار نو، با وجود برف و سرما، نمیتواند دوام بیاورد.
هلا ای پیر طاعت کن که عمرت رفت و مرگ آمد
نیندیشی که سهم حشر و خوف بی رجا باشد
هوش مصنوعی: ای پیر، به عبادت بپرداز که عمرت به پایان رسیده و مرگ نزدیک است. نترس از اینکه ممکن است خوشبختی و امنیت در روز قیامت به تو نرسد.
بگردانیدت از پیری زمانه آسیا بر سر
چنین کردست تا بودست و خواهد کرد تا باشد
هوش مصنوعی: زمانه تو را به دورانی از پیری میکشاند و این چرخش همیشه همین گونه بوده و خواهد بود.
ز پیری برف نومیدی بباریدست بر فرقت
تو دل خوش دار کان باشد که گرد آسیا باشد
هوش مصنوعی: از پیری و ناتوانی، دل من پر از ناامیدی شده است. اما با جدایی تو، دل من همچنان شاد است، چرا که این احساس شبیه گرد و غبار آسیا است که بر اثر چرخش و تغییر، به وجود میآید.
به پیری نوشداروها همی چون زهر بگزاید
به برنائی اگر حنظل بود جان را شفا باشد
هوش مصنوعی: به هنگام پیری، داروها ممکن است مانند زهر عمل کنند، اما اگر با وجود تلخی، فایدهای داشته باشند، میتوانند جان را نجات دهند.
جوانی خوب و زیبنده است و پیری زشت و نازیبا
برین نفرین و دشنام و بر آن مدح و ثنا باشد
هوش مصنوعی: جوانی period خوبی است و ممکن است دیگران به آن افتخار کنند، اما پیری ممکن است ناپسند و نامطلوب به نظر برسد و به همین دلیل از آن انتقاد و تنفر شود.
طراز جامه عمر است گوئی روز برنائی
که چشم روح را گردش به جای توتیا باشد
هوش مصنوعی: زندگی را مانند لباسی میبینیم که روزی بر تن میکنیم و میتوانیم تصور کنیم که زمانی فرا میرسد که وجود ما به گونهای دوباره به حرکت در میآید و بینش روح ما به صورتی تازه و متفاوت نمایان میشود.
به باغ زندگانی در درختی دان جوانی را
که بیخش چشمه حیوان و شاخش کیمیا باشد
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، جوانی را تصور کنید که ریشهاش از چشمه حیات مینوشد و شاخهاش به دنیای بسیار ارزشمند و طلایی تبدیل شده است.
خوشا ایام برنائی و عشق و شوقش اندر دل
که دیدار طربناکش بهر دردی دوا باشد
هوش مصنوعی: روزهای زیبای جوانی و عشق و شوقی که در دل داریم، باعث میشود که دیدار معشوق، مرفهکننده و تسکیندهنده هر دردی باشد.
تو گوئی در همه عمرم بود یک روز و یک ساعت
که دیگر باره آن زوبین به دست این کیا باشد
هوش مصنوعی: انگار در تمام عمرم فقط یک روز و یک ساعت وجود داشته که دوباره آن نیزه به دست این پادشاه باشد.
محالست این سخن گفتن دلا تا کی ز درد دل
از این بگذر که این سودای مالیخولیا باشد
هوش مصنوعی: گفتن این حرفها برای دل بسیار دشوار است و تا کی باید از درد دل خود بگذریم، زیرا این احساس میتواند ناشی از نوعی بینظمی در ذهن باشد.
هرآنچه امروز در دنیا همی گوئی نکو بنگر
که فردا این سخنها را به محشر ماجرا باشد
هوش مصنوعی: هر چیزی که امروز در دنیا میگویی، خوب به آن توجه کن، زیرا ممکن است فردا در روز حساب و کتاب، عواقب آن سخنان برایت نمایان شود.
چو عمرت رفت بر غفلت بدین باقی تلافی کن
کسی را نیست این انده غم تو هم تو را باشد
هوش مصنوعی: زمانی که عمرت را به بیخبری سپری کردی، سعی کن از این باقیمانده جبران کنی. هیچکس نیست که غم تو را احساس کند، بلکه خودت نیز باید با این اندوه کنار بیایی.
اگر توبه کنی بی شک بیامرزد تو را ایزد
به خاصه پیشوا چون مصطفی و مرتضی باشد
هوش مصنوعی: اگر پشیمان شوی و به درگاه خدا بازگردی، او حتماً تو را میبخشد، به ویژه اگر پیشوایانی همانند پیامبر و امام علی در میانمان باشند.
قوامی تا جهان باشد نباشد نان پزی چون تو
که نان شکر تو برخوان شرع مصطفی باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان برقرار باشد، کسی مانند تو نان نمیپزد، زیرا نانی که تو میپزی، شیرینیاش به اندازهای است که بر سر سفرهی قوانین پیامبر خدا قرار میگیرد.
ز آتش گندم خاطر به زور آب اندیشه
تو را در آسیای معرفت سنگ صفا باشد
هوش مصنوعی: از آتش گندم، یعنی از سختیها و چالشها، فکر و اندیشهات را پرورش بده. مانند سنگی که در آسیای معرفت وجود دارد، تو باید با تلاش و زحمت بتوانی به صفا و روشنی در دانش و آگاهی برسی.
تنور نور دو کانت ز بالای فلک زیبد
که نانهای تو را سفره ز سدرالمنتها باشد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که نور تو از آسمان و سرچشمههای بالا میدرخشد و این نور به اندازهای ارزشمند است که سفره نعمتهای تو از بالاترین مقامها و بهترینها پر شده است. این بیت به نوعی نشاندهنده مقام و اعتبار والای شخص و نعمتهای فراوان اوست.
گراز هر عیبها دورست این دو مهره بر گردون
خرد کز علمها سیر است از این نان ناشتا باشد
هوش مصنوعی: گراز، که سمبل ناپسندهاست، از هر عیب و نقصی به دور است. این دو ستاره در آسمان خرد، نشاندهندهی دانشی هستند که از گرسنگی علم سیر شدهاند.
حلاوتها بود جان را که نانت کمترس سازند
تفاخرها بود ری را که چون تو نانبا باشد
هوش مصنوعی: زندگی پر از شیرینیهاست که ممکن است تو را کمی از خواستههایت دور کند، اما در عوض، نان و راحتی بیشتری برایت به ارمغان میآورد. تفاخر و خودستایی تنها زمانی ارزشمند است که تو همواره در جایگاه قابل احترامی قرار داشته باشی.

قوامی رازی