گنجور

شمارهٔ ۱۰۲ - در موعظت و نصیحت و دعوت به زهد در دنیا و رغبت به آخرت گوید

ای شده عمر تو ضایع در تمنای محال
تا نگردانی نیت بر تو نگردانند حال
حال گردان ایزدست احوال دان ایزدپرست
کی جلالت یابد آن کو نیست مرد ذوالجلال
پادشاهی کز کمال قدرت و حکمت نمود
علم بی نقصان او در آفرینشها کمال
عزش از تخت ازل تاج ابد آویخته
در سرای لم یزل بر بارگاه لایزال
عدل او در مصلحت بینی منزه ز انتقام
ذات او در مملکت داری مبرا ز انتقال
لوح علمش بی تغیر عرش عزش بی ستون
نور ذاتش بی فنا خورشید ملکش بی زوال
ای ز فرمانش گریزان نعمتش را ناشکور
چشم بند عقل بفکن تا نیابی گوشمال
روزها خدمت کنی در بارگاه ناکسان
یک شبی خلوت گزین یک دم برین درگه بنال
مرد را دل برگشاید جستن توحید حق
شاخ را گل بشکفاند جستن باد شمال
دل به ایمان کن قوی در راه طاعت نه قدم
سغبه زهد و ورع شو دور باش از قیل و قال
دل چو ایمان خانه شد توحید باشد کدخدای
آسمان چون قلعه شد خورشید باشد کوتوال
دل مبند ای بی خرد در عالم پرشعبده
تا نباشی سرفرازان خرد را پایمال
شب چو هند و ساحری بینی همی گر شامگاه
از شبه گون پرده در چشم تو بنماید خیال
روز چون مشاطه چابک به گاه صبحدم
کش عروس از لاژوردین کله بنماید جمال
چندخواهی کردن اندر دشت فانی کشت و ورز
هیچ ننشانی همی در باغ باقی یک نهال
دانه عمر تو را منقارها بگشاده اند
زین معلق مرغزار آبگون مرغان لال
چون سگان به چه پرور چند خواهی ساخت جای
اندرین دلگیر ساخت گلخن بسیار سال
حور دیداری به صورت،غول کرداری به فعل
از برون بس با جمالی، وز درون بس بانکال
از شراب جهل مستی و از خمار آز پست
قرعه طاعت بگردان کت نیاید خوب فال
فال گیری می مخور باری که زشت آید ز عقل
قرعه گردان بر یمین و جرعه ریزان بر شمال
صحبت حورات باید دور بفکن سیم و زر
گر همی مهمان کنی بر چین زره سنگ و سفال
گرد جاه و مال کمتر گرد از آن معنی که هست
جاه در دنیا حسرت، مال در عقبی و بال
از عقوبتهای جاه و مال تو فردا ترا
چاه تیره به ز جاه و مار افعی به ز مال
با بدان پیوسته از نیکان گسسته ای عجب
با ملایک در فراقی با شیاطین در وصال
دیو اگر دیده نه ای من رایگان بنمایمت
یک زمان اندیشه کن زان نفس زشت بدفعال
دیو را خواهی ببین کردار مرد بدسرشت
ور فرشته خواهی اینک مردم نیکو خصال
ای به دنبال هوی شهوت پرست و آزورز
در ضلالت گشته غولان بیابان را همال
در هوس عمری بسر بردی چه مردی باشد این
روزگار خویشتن را خرج کردن بر محال
علم دین آموز و فضل اندوز تا مردم شوی
بیهده تا کی کنی چون دام و دد جنگ و جدال
مرد بس مسکین بود کورا نباشد علم و فضل
مرغ بس عاجز بود کورا نباشد پر و بال
چند پوئی بر در باطل به راه حق در آی
مانده ای بی ظل ایزد در بیابان ضلال
حق پرستی کن که معلوم است کاندر هیچ وقت
هیچ ناورد است بر سر مردم باطل سکال
مال با شبهت خوری گوئی حلال و طیب است
زانکه داری از ره تأویل در فتوی مجال
مال دنیا هست مردار و تو از بیچارگان
پس هم از بیچارگی مردار شد برتو حلال
بازماندستی ز طاعت از پی فرزند و زن
پس همی سوزی به غم تا از کجا سازی منال
این یکی من با توام گرچه نشاید این به عذر
شیر مردان جهان را بشکند رنج عیال
جان تو حمال غم زان شد که بهر هوی
خویشتن را هم به دست خویش کردی در جوال
برگ «و» ساز راه کن پیرا که وقت رفتن است
مرد عقبی شو مکن با اهل دنیا اتصال
گرچه پیری برگ مرگت نیست معذوری بلی
آدمی را ای شگفت از عمر کی خیزد ملال
این که هفتاد سالست هفتصد گیر ای عجب
عاقبت هم بفکنند این تازی اسبانت نعال
عمر بیهوده چه سود ای پیر بی حاصل بگوی
جز گنه حاصل چه کردستی درین هفتاد سال
هیچ شرمت نیست در دیده بگفت عمر و زید
هیچ دردت نیست اندر دل به مرگ عم و خال
کی شود خود سینه های تیره گون روشن ز پند
کی پذیرد رویهای زنگیان خوبی ز خال
پادشاه و پاسبان و شیرمرد و پیرزن
در در مرگند وقت عاجزی بر یک مثال
تیغ جان آهنج عزرائیل چون عکس افکند
پیش زخم او یکی دان پیر زال و پور زال
ترسکار از خشم حق باش و به عفوش دار امید
کرده در خوف و رجادل چون الف قامت چو دال
رحمت او باسیه رویان عصیان طرفه نیست
رانکه باشد چاه تاری منبع آب زلال
ای قوامی تاقیامت ماند نامت درجهان
زهد و توحید تو شد سرمایه جاه و جلال
شاعر نان پز توئی کرده خمیر از طبع خویش
قوت بهتر شاعر از دو کان تو نان رذال
چون تنور وآتش تو کی بود چرخ و نجوم
یا چونان و کلبتینت کی بود بدر و هلال
جرم خورشید از برای نان تو گشت است قرص
چون کنندش منکسف باشد تنورت را ز گال
آورند از بیشه اندیشه سیمرغان عقل
در تنور خاطرت هیزم به منقار مقال
ای که دانی قدر نان من به نزدیک من ای
بر دری دیگر چه حاجت باشدت کردن سؤال
از دکان عقل ما هر روز برنامی نه نان
تا نباشی در صف جهل از رجال لارجال

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شده عمر تو ضایع در تمنای محال
تا نگردانی نیت بر تو نگردانند حال
هوش مصنوعی: عمری که در آرزوی چیزهای غیرممکن صرف شده، به هیچ نمی‌ارزد. تا وقتی نخواهی وضعیت زندگی‌ات را تغییر دهی، شرایط به نفع تو تغییر نخواهد کرد.
حال گردان ایزدست احوال دان ایزدپرست
کی جلالت یابد آن کو نیست مرد ذوالجلال
هوش مصنوعی: حال و احوال کسانی که به خداوند توجه دارند را در نظر بگیر، چرا که کسی که به عظمت و جلال خداوند ایمان ندارد، هرگز به مقام و جلال نمی‌رسد.
پادشاهی کز کمال قدرت و حکمت نمود
علم بی نقصان او در آفرینشها کمال
هوش مصنوعی: پادشاهی که به خاطر توانایی و دانشی که دارد، علمش در آفرینش‌ها هیچ نقصی ندارد و کامل است.
عزش از تخت ازل تاج ابد آویخته
در سرای لم یزل بر بارگاه لایزال
هوش مصنوعی: عزت و مقام او همچون تاجی از عالم آغاز بر سرای ابدی و بی‌پایان قرار دارد و در بارگاه بی‌نهایت همواره برقرار است.
عدل او در مصلحت بینی منزه ز انتقام
ذات او در مملکت داری مبرا ز انتقال
هوش مصنوعی: عدل خداوند در کارها به نوعی است که همیشه به مصلحت و نفع بندگانش توجه دارد و از انتقام جویی دور است. همچنین، ویژگی‌های مدیریتی او نیز از هرگونه تغییر و ناپایداری عاری است.
لوح علمش بی تغیر عرش عزش بی ستون
نور ذاتش بی فنا خورشید ملکش بی زوال
هوش مصنوعی: علم او بی‌ تغییر است و هیچ چیز نمی‌تواند آن را متأثر کند. مقام بلندش نیاز به پشتیبانی ندارد و نور وجودش همیشگی و فنا ناپذیر است. سلطنت و قدرتش نیز جاودانه است و هیچ‌گاه زوال نمی‌یابد.
ای ز فرمانش گریزان نعمتش را ناشکور
چشم بند عقل بفکن تا نیابی گوشمال
هوش مصنوعی: اگر از دستور او فرار کنی و شکر نعمت‌هایش را به جا نیاوری، عقل خود را بپوشان که نتوانی از عواقب آن پرهیز کنی.
روزها خدمت کنی در بارگاه ناکسان
یک شبی خلوت گزین یک دم برین درگه بنال
هوش مصنوعی: در طول روزها باید به خدمت افراد بی‌ارزش بپردازی، اما یک شب می‌توانی در تنهایی بنشینی و از این وضعیت شکایت کنی.
مرد را دل برگشاید جستن توحید حق
شاخ را گل بشکفاند جستن باد شمال
هوش مصنوعی: مردان با جستجوی توحید و یکتایی خداوند، دلشان شاد و رها می‌شود. مانند اینکه وزیدن باد شمال، به درختان نیرو می‌بخشد و گل‌ها را شکوفا می‌سازد.
دل به ایمان کن قوی در راه طاعت نه قدم
سغبه زهد و ورع شو دور باش از قیل و قال
هوش مصنوعی: دل خود را با ایمان قوی کن و در مسیر اطاعت از خداوند ثابت قدم باش. از بحث و جدل‌های بی‌فایده دوری کن و به زهد و پرهیزکاری بپرداز.
دل چو ایمان خانه شد توحید باشد کدخدای
آسمان چون قلعه شد خورشید باشد کوتوال
هوش مصنوعی: وقتی دل آدمی پر از ایمان و یقین شود، آن وقت توحید را در خود احساس می‌کند. در این حالت، خداوند به عنوان سرپرست و نگهدار آسمان و خورشید به عنوان نگهبان این قلعه در وجود او درخشش خواهد داشت.
دل مبند ای بی خرد در عالم پرشعبده
تا نباشی سرفرازان خرد را پایمال
هوش مصنوعی: دل خود را درگیر نکن ای بی‌خود، در دنیای پر از تزویر و فریب، چون در این فضا ممکن است افرادی که خردمندند، زیر پا نروند و مورد بی‌احترامی قرار نگیرند.
شب چو هند و ساحری بینی همی گر شامگاه
از شبه گون پرده در چشم تو بنماید خیال
هوش مصنوعی: هنگام شب، اگر چهره‌ای مانند هندی یا ساحری را ببینی، ممکن است در تاریکی و سایه‌ی شب، خیال‌هایی در چشمانت شکل بگیرد.
روز چون مشاطه چابک به گاه صبحدم
کش عروس از لاژوردین کله بنماید جمال
هوش مصنوعی: روز مانند آرایشگری سریع و با دقت، در هنگام صبح، زیبایی‌های خود را به نمایش می‌گذارد و چهره‌اش را به نمایش می‌گذارد.
چندخواهی کردن اندر دشت فانی کشت و ورز
هیچ ننشانی همی در باغ باقی یک نهال
هوش مصنوعی: خواسته‌های زیاد و بی‌پایان در دنیای فانی نتیجه‌ای ندارد و هیچ نشانی از کشت و کار در آن نخواهد بود. اما در باغ جاودان، تنها یک نهال می‌تواند کاشته شود که نشانه‌ای از رشد و بقاست.
دانه عمر تو را منقارها بگشاده اند
زین معلق مرغزار آبگون مرغان لال
هوش مصنوعی: عمر تو مانند دانه‌ای است که در طبیعتی زیبا و رنگی در حال پرواز است، اما با حوادث و مشکلات روبرو شده و به نظر می‌رسد که دیگران در تلاشند تا آن را بگیرند.
چون سگان به چه پرور چند خواهی ساخت جای
اندرین دلگیر ساخت گلخن بسیار سال
هوش مصنوعی: به مانند سگ‌ها، چه بسا پس از چندسال تلاش در این مکان دلگیر، نتوانی جایی برای خود بسازی.
حور دیداری به صورت،غول کرداری به فعل
از برون بس با جمالی، وز درون بس بانکال
هوش مصنوعی: چهره‌ای زیبا و دل‌ربا به نظر می‌رسد، اما از درون وجودش، حالتی عجیب و پیچیده دارد. او از بیرون بسیار جذاب است، اما باطنش پر از راز و چالش‌های پنهان است.
از شراب جهل مستی و از خمار آز پست
قرعه طاعت بگردان کت نیاید خوب فال
هوش مصنوعی: از نادانی و جهل غرق در مستی هستم و از یأس و ناامیدی در رنج. نمی‌توانم به طالع خوب امیدوار باشم و سرنوشت را رقم بزنم؛ چرا که خوشبختی به سوی من نخواهد آمد.
فال گیری می مخور باری که زشت آید ز عقل
قرعه گردان بر یمین و جرعه ریزان بر شمال
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که از نوشیدن شراب بپرهیز، چرا که این کار می‌تواند زشت و ناپسند به نظر برسد. به جای آن، بهتر است در زندگی خود با خرد و فکری درست عمل کنیم و در کارهایمان توازن ایجاد کنیم.
صحبت حورات باید دور بفکن سیم و زر
گر همی مهمان کنی بر چین زره سنگ و سفال
هوش مصنوعی: اگر با زنان بهشتی سخن می‌گویی، بهتر است از دنیای مادی و زر و سیم فاصله بگیری. اگر می‌خواهی مهمان خود را گرامی بداری، باید به او زره و سنگ و سفال ارائه دهی و نه ثروت‌های دنیوی.
گرد جاه و مال کمتر گرد از آن معنی که هست
جاه در دنیا حسرت، مال در عقبی و بال
هوش مصنوعی: در اینجا به ما می‌گوید که مقام و ثروت دنیوی ارزش چندانی ندارند. آنچه واقعاً ارزشمند است، معنویت و شناخت درونی است. مقام و مال می‌توانند در دنیا حسرت‌آور باشند و در آخرت هم هیچ سودی برای انسان ندارند. بنابراین، نباید به دنیا و مادیت بیش از حد اهمیت بدهیم.
از عقوبتهای جاه و مال تو فردا ترا
چاه تیره به ز جاه و مار افعی به ز مال
هوش مصنوعی: عواقب وابستگی به مقام و ثروت، تو را در آینده گرفتار مشکلاتی عمیق خواهد کرد که حتی بدتر از خطرات وابستگی به جاه و ثروت است.
با بدان پیوسته از نیکان گسسته ای عجب
با ملایک در فراقی با شیاطین در وصال
هوش مصنوعی: تو از افراد خوب جدا شده‌ای و با افراد بد در ارتباط هستی. عجیب است که با فرشتگان در جدایی و با شیطان‌ها در نزدیکی و هم‌نشینی به سر می‌بری.
دیو اگر دیده نه ای من رایگان بنمایمت
یک زمان اندیشه کن زان نفس زشت بدفعال
هوش مصنوعی: اگر دیو را ندیده‌ای، من به‌راحتی می‌توانم آن را برایت نشان دهم. کمی فکر کن به آن نفس زشتی که به کارهای بد مشغول است.
دیو را خواهی ببین کردار مرد بدسرشت
ور فرشته خواهی اینک مردم نیکو خصال
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دیو را ببینی، به کردار افراد بدسیرت نگاه کن. و اگر فرشته را می‌خواهی، به مردم نیکو خصال توجه کن.
ای به دنبال هوی شهوت پرست و آزورز
در ضلالت گشته غولان بیابان را همال
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال لذت‌ها و خواسته‌های نفسانی هستی و در گمراهی به سر می‌بری، تو مانند موجودات ترسناک و وحشی در بیابان‌ها شده‌ای.
در هوس عمری بسر بردی چه مردی باشد این
روزگار خویشتن را خرج کردن بر محال
هوش مصنوعی: شما سال‌های زیادی را در آرزوها گذرانده‌اید؛ چه کسی می‌تواند در این زمانه، زندگی‌اش را بر سر توهمات و آرزوهای ناممکن خرج کند؟
علم دین آموز و فضل اندوز تا مردم شوی
بیهده تا کی کنی چون دام و دد جنگ و جدال
هوش مصنوعی: در علم و دانش دین تلاش کن و فضیلت کسب کن، تا اینکه به انسانی والاتر تبدیل شوی. دیگر به جنگ و نزاع مانند درندگان و حیوانات ادامه نده.
مرد بس مسکین بود کورا نباشد علم و فضل
مرغ بس عاجز بود کورا نباشد پر و بال
هوش مصنوعی: مردی که علم و دانش ندارد، در واقع ناتوان و بی‌خبر است. همچنین پرنده‌ای که بال و پر ندارد، نمی‌تواند پرواز کند و به همین دلیل ناتوان است.
چند پوئی بر در باطل به راه حق در آی
مانده ای بی ظل ایزد در بیابان ضلال
هوش مصنوعی: چند بار در مسیر نادرست گام زده‌ای، بیا و به راه درست وارد شو. در این بیابان گمراهی، بدون حمایت خداوند مانده‌ای.
حق پرستی کن که معلوم است کاندر هیچ وقت
هیچ ناورد است بر سر مردم باطل سکال
هوش مصنوعی: حق را بپرست و پیرو آن باش، زیرا در هیچ زمانی حقی از باطل بر مردم چیره نمی‌شود.
مال با شبهت خوری گوئی حلال و طیب است
زانکه داری از ره تأویل در فتوی مجال
هوش مصنوعی: اگر مالی با شبهه به دست بیاید، انگار که حلال و پاک است، زیرا تو از طریق تفسیر و تأویل می‌توانی آن را توجیه کنی و در فتوا قانع‌کننده جلوه دهی.
مال دنیا هست مردار و تو از بیچارگان
پس هم از بیچارگی مردار شد برتو حلال
هوش مصنوعی: دارایی‌های دنیاست که مثل مردار بی‌ارزش به شمار می‌روند و تو هم از کسانی هستی که در تنگنای مالی به سر می‌بری، بنابراین تصاحب این دارایی‌ها برای تو جایز است.
بازماندستی ز طاعت از پی فرزند و زن
پس همی سوزی به غم تا از کجا سازی منال
هوش مصنوعی: اگر از اطاعت و بندگی بازمانده‌ای به خاطر فرزند و همسر، پس تو به خاطر این غم در آتش سوز و اگر می‌توانی، از کجا می‌توانی جلوی این ناراحتی را بگیری؟
این یکی من با توام گرچه نشاید این به عذر
شیر مردان جهان را بشکند رنج عیال
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من با تو هستم، حتی اگر این رفتار مناسب نباشد. بهانه‌ای برای نادیده گرفتن سختی‌های زندگی و مسئولیت‌های خانواده نیست.
جان تو حمال غم زان شد که بهر هوی
خویشتن را هم به دست خویش کردی در جوال
هوش مصنوعی: دل تو بار سنگین غم را به دوش می‌کشد، چرا که به خاطر خواسته‌های خود، خودت را در چمدانی جمع کرده‌ای و با دستان خودت به این حال و روز دچار شده‌ای.
برگ «و» ساز راه کن پیرا که وقت رفتن است
مرد عقبی شو مکن با اهل دنیا اتصال
هوش مصنوعی: برگ «و» را کنار بگذار و به راه خود ادامه بده، زیرا وقت سفر فرا رسیده است. باید از ارتباط با اهل دنیا جدا شوی و عقب نروندی.
گرچه پیری برگ مرگت نیست معذوری بلی
آدمی را ای شگفت از عمر کی خیزد ملال
هوش مصنوعی: اگرچه پیری نشانه مرگ نیست، اما عجیب است که انسان به دلیل عمر طولانی گاهی دچار اندوه می‌شود.
این که هفتاد سالست هفتصد گیر ای عجب
عاقبت هم بفکنند این تازی اسبانت نعال
هوش مصنوعی: اینکه سال‌ها زمان گذشته، اما در نهایت ممکن است همه چیز به پایان برسد و حتی آن اسب‌های تندرو و قوی‌ات هم از دست بروند.
عمر بیهوده چه سود ای پیر بی حاصل بگوی
جز گنه حاصل چه کردستی درین هفتاد سال
هوش مصنوعی: عمر بی‌فایده چه ثمره‌ای دارد، ای سالخورده بی‌نتیجه؟ بگو در این هفتاد سال چه کرده‌ای جز گناه.
هیچ شرمت نیست در دیده بگفت عمر و زید
هیچ دردت نیست اندر دل به مرگ عم و خال
هوش مصنوعی: خجالتت را کنار بگذار، زیرا عمرو زید در چشم تو وجود ندارد. هیچ دردی در دل تو نیست، حتی با مرگ عم و خال.
کی شود خود سینه های تیره گون روشن ز پند
کی پذیرد رویهای زنگیان خوبی ز خال
هوش مصنوعی: آیا می‌شود که دل‌های تیره و تار با پند و اندرز روشن شوند؟ آیا می‌توان صورت‌های زنگ‌زده را خوب و زیبا کرد؟
پادشاه و پاسبان و شیرمرد و پیرزن
در در مرگند وقت عاجزی بر یک مثال
هوش مصنوعی: در زمان مرگ، فرقی بین پادشاه، نگهبان، دلیر و پیرزن وجود ندارد و همگی در حالت ضعف و ناتوانی برابر هستند.
تیغ جان آهنج عزرائیل چون عکس افکند
پیش زخم او یکی دان پیر زال و پور زال
هوش مصنوعی: تیغ جان عزرائیل همچون سایه‌ای بر زخم او می‌افتد و به او نشان می‌دهد که یکی از بزرگان و فرزندان او در آنجا حضور دارند.
ترسکار از خشم حق باش و به عفوش دار امید
کرده در خوف و رجادل چون الف قامت چو دال
هوش مصنوعی: از ترس خشم خداوند به عفو و بخشش او امید داشته باش، زیرا در میان ترس و امید، مانند الفی که قامتش راست است و به دالی می‌ماند، باید با دل آرام زندگی کنی.
رحمت او باسیه رویان عصیان طرفه نیست
رانکه باشد چاه تاری منبع آب زلال
هوش مصنوعی: رحمت او بر کسانی که روی سیاه دارند، بی‌نظیر است؛ چرا که مانند چاهی تیره است که منبع آبی زلال از آن بیرون می‌آید.
ای قوامی تاقیامت ماند نامت درجهان
زهد و توحید تو شد سرمایه جاه و جلال
هوش مصنوعی: ای کسی که نامت در جهان همچون سقف محکم و ماندگار است، زهد و توحید تو باعث شده که شهرت و عظمت تو سرمایه‌ای باشد برایت.
شاعر نان پز توئی کرده خمیر از طبع خویش
قوت بهتر شاعر از دو کان تو نان رذال
هوش مصنوعی: شاعر همچون نان‌پزی است که از استعداد و ذوق خود خمیر می‌سازد. او به این صورت، از دو چشمه و منبع، نان با کیفیت‌تری تولید می‌کند و این نان نه از نوعی بی‌ارزشی بلکه از چیز با ارزشی درست شده است.
چون تنور وآتش تو کی بود چرخ و نجوم
یا چونان و کلبتینت کی بود بدر و هلال
هوش مصنوعی: آیا آتش و تنور تو همانند حرکت ستارگان است یا مانند ماه و هلال در آسمان؟
جرم خورشید از برای نان تو گشت است قرص
چون کنندش منکسف باشد تنورت را ز گال
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر نان تو به جرم تبدیل شده است. اگر قرص نان را در تنور بگذاری، مانند خورشید شکل می‌گیرد و متوجه می‌شویم که چگونه می‌تواند در این وضعیت تغییر کند.
آورند از بیشه اندیشه سیمرغان عقل
در تنور خاطرت هیزم به منقار مقال
هوش مصنوعی: اندیشه‌های زیبا و خردمندانه، مانند پرندگان شگفت‌انگیز، از جنگل به ذهن تو می‌آیند و خاطرات تو را مانند هیزم در آتش می‌سوزانند.
ای که دانی قدر نان من به نزدیک من ای
بر دری دیگر چه حاجت باشدت کردن سؤال
هوش مصنوعی: ای کسی که ارزش نان من را می‌دانی، نیازی نیست که به دریا بروی و سؤال کنی؛ چون من خودم همه آنچه را که لازم است برایت می‌گویم.
از دکان عقل ما هر روز برنامی نه نان
تا نباشی در صف جهل از رجال لارجال
هوش مصنوعی: هر روز از فروشگاه عقل ما هیچ برنامه‌ای جز نان نمی‌خری، تا زمانی که تو در صف نادانی قرار داری و از مردان واقعی دوری.