شمارهٔ ۱۰۱ - در اثبات صانع و توحید او و بیوفائی دنیا و یادآوری مرگ و موعظت و نصیحت گوید
روزی دهی که بر دو جهان است پادشا
نظاره گاه او است دل مرد پارسا
آن پادشا که خدمت درگاه طاعتش
تکلیف انبیا شد و تشریف اولیا
در بارگاه امر کمر بستگان او
در گوش کرده حلقه سبحان مایشا
کوس ازل نواخته بر درگه ابد
ترتیب ملک داده در ایوان کبریا
از اختران گماشته لشکر بر آسمان
وز ابرها کشیده سراپرده در هوا
اندر هوا بکن فیکون افکند ز ابر
بحری و پیل و کرگدن و شیر «و» اژدها
سبحان آن خدای که در دست روز و شب
منصور کرد رایت و الشمس و الضحا
در چاه مغرب او فکند هر شب آفتاب
هر روزش از دریچه مشرق کند رها
شبها ز قدرتش به فلک بر ستارگان
چون شمعها ز روزن خرگه دهد ضیا
خورشید و مه دونده به تقدیر و حکم او
شمعی سبک رو است و چراغی گرانبها
در شعمدان چرخ ز خورشید ساخت شمع
شمعی پلیته اش از قدر و مومش از قضا
از مه چراغ کرد وز گردون چراغ پای
واندر چراغ روغن بی چون و بی چرا
بر صنعش آسمان و زمین بس بود دلیل
بر قدرتش بهار و خزان بس بود گوا
اندر بهار ازو متلون شود زمین
واندر خزان ازو متغیر شود هوا
در فصل نوبهار فرستد به باغها
گلهای خوب طلعت و مرغان خوش نوا
وز حکم مصلحت به خزان درهم او کند
مرغان و بوستان رابی برگ و بی نوا
زاغان ز صنع او ز بر شاخهای زرد
چون هندوان نشسته به زرین کلیسیا
وز امر او شده به شبستان بوستان
با عندلیب در تتق شعر گل صبا
در خانه دو آب مخالف که ساخت است
آن کوز مغز و پوست کله سازد و قبا
دهری که گفت همچو گیا باشد آدمی
در مرغزار جهل چو خر می کند چرا
چون عقل در حدیث رکیکش نگاه کرد
گفت ای پلید تو ز کجا و من از کجا
شمشیر گفت کارمن است این جواب کرد
با دشمنان عقل زبانها بود مرا
هم در زمان به دست صوابش دو نیم کرد
شمشیر گوهر است گوهر کی کند خطا
هرکو نشد ز حجت عقل آشنای دین
از تیغ در میانه خون کرد آشنا
بیچاره ای به چاه بلا در چرا نهی
بر پای خود به دست جفا کنده ای عنا
آن کو که پیش روی تو هم چون سپر بود
چیزی مگو که باشد شمشیرش از قفا
گفتی که بر مثال گیا باشد آدمی
جانت به قول تو چو گیا باد کم بقا
بگرو بدان خدای که او می برآورد
از مشرق آفتاب و ز دل دم، ز گل گیا
ای پاک پادشا که سزاوار سجده ای
لعنت بر آن شقی که تو را گفت ناسزا
آن منعمی که زیبد اگر بندگان کنند
بر کمترینه نعمت تو جاودان ثنا
بی دولتان به خدمت تو گشته نیک بخت
بیگانگان به درگه تو گشته آشنا
آن را که هست یادتو حجت بود قوی
وانرا که برد نام تو حاجت شود روا
حاجت روا شود چو تقاضای کنی کرم
رحمت روان شود چو اجابت کنی دعا
با رحمت تو هیچ نباشد گناه خلق
کاهی چه سگ بود به بر کوه کهربا
ای از هوای نفس گریزان ز عافیت
بنهاده است جهل به دنباله بالا
بنشین به عافیت که تو را بهتر اوفتد
برهان ز تخته بند بلای پای مبتلا
تیغ چو گندنابخورد خون آن کسی
کز خوان عافیت نخورد نان و گندنا
ای پا بست مانده زسالوس روزگار
برچار سوی فتنه به هنگامه هوا
دیر است تابه خون تو تشنه شد است مرگ
جوید همی ز کینه به آب اندرون تو را
جانت چو لقمه واجل چون گرسنه ای است
از تو زمانه سیر و تو از حرص ناشتا
گر پهلوان چو رستم زال است در مصاف
ور پادشا چو حاتم طائی است در سخا
از بند کارگاه فنا کی شود به در
وز دام اژدهای اجل کی شود رها
گرتو شوی به قوت فرعون و لشکرش
اندر پی تو مرگ چو موسی است با عصا
این عالم مشعبد یک ناموافق است
در کارها همه دغل و حیلت و دغا
از پیش دوستی کند و دشمنی ز پس
اول وفا نماید و آخر کند جفا
چون عمر و مال و بخت نپاید به نزد کس
چون اسب و تیغ و زن نکند با کسی وفا
پیری جوان نمای که در خاک ازو شدند
پیران نورمند و جوانان خوش لقا
هر روزی آسیای سرما و روز مرگ
گوئی که دید ما را در راه آسیا
ای در سر تو کبر و در ابروی تو غضب
دست تو از نفاق و زبان تو از ریا
کبر و ریا و خشم رها کن که روز حشر
در جان تو چو آتش و نفط است و بوریا
تو باش تا هیبت ایزد دراوفتد
روز قیامه زلزله در موقف قضا
چون با تو حق به «ارحم ترحم » خطاب کرد
معلوم شد که درد تو را هم توئی دوا
ای روزه تو گرسنگی بردنت به روز
زان می کنی صلوة که برنایدت صلا
مال زکوة می ندهی حج همی کنی
از بیم آنکه تا نکند با تو کس غزا
حج و جهاد و صوم و صلوة و زکوة تو
تلبیس و مکر و حیله و زرق است و کیمیا
ای ناخلف تو از گهر آن خلیفه
کز خلق کرد مصلحت ایزد اقتضا
گر قدر خویشتن بشناسی چنانکه هست
باشد جنیبت درت از جنة العلا
کاری عظیم دان که ز بهر تو ز آسمان
جبار جبرئیل فرستد به مصطفا
گر باشدت بر ملک العرش آبروی
خاک درت ملائکه سازند توتیا
از حد خویش پای منه تا به سر دود
خاتون مه به خدمتت از هودج سما
ناواجبی مکن که نگهبان سر توست
واجب کننده ای که به واجب دهد جزا
ای پیرمرد مفسد رعنای شوخ چشم
در چشم و دل ترانه حیات است و نه حیا
امروز سر جریده پیران مفسدی
گردی نبوده ای ز جوانان پارسا
گوژ است پشتت از پی آن راست رو نه ای
یکتا دلی چگونه کند مردم دوتا
بنگر که حال برچه صفت باشد ای عجب
آن قوم را که چون تو بود پیرو پیشوا
آن کن که صد جمازه رحمت رسد به تو
کز تو رسد جنازه به دروازه فنا
تا جان به تن درست بکن توبه نصوح
کان طبع را جلا دهد روح را صفا
عهدی بکن که چون بکنی توبه ازگناه
در سر کنی نه چون دگران برسرملا
بر شرط آنکه توبه چو کردی برین صفت
از بعد آن دگر نشوی با سرخطا
بگزار حق شکر خداوند خویشتن
کو کرد با تو نعمت بی حد و انتها
شد نعمتش نثار جهان و جهانیان
واجب شد است شکرش بر ما و غیر ما
اومید هست اگر چه گنهکار و جاهلیم
زیرا که بس کریم و رحیم است پادشا
آن را که شد به درگه او با نیاز دل
ازغایت کمال کرم گفت: مرحبا
توحید اوست خلعت و تشریف خاطرم
اندر چنان خزینه دهند این چنین عطا
سرمایه ها به داد قوامی لقب نهاد
ما را که بر دکان سخن کرد نانبا
آن نانبا منم که به انبار خاطرم
گندم رسد ز مزرعه سدر منتها
الله لااله کند توتیا صفت
در بارگاه هو بدر آسیای لا
زان آرد میده پزم اندر تنور دل
کان را خرد ترید کند در ضمیر یا
بر خوانچه بهشت به دست ملائکه
نان من است راتب ارواح انبیا
شمارهٔ ۱۰۰ - در تأسف بر ایام جوانی و شکایت از عوارض پیری و درنصیحت و مناجات: نماند است در چشم من روشنائیشمارهٔ ۱۰۲ - در موعظت و نصیحت و دعوت به زهد در دنیا و رغبت به آخرت گوید: ای شده عمر تو ضایع در تمنای محال
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی دهی که بر دو جهان است پادشا
نظاره گاه او است دل مرد پارسا
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که کسی پادشاهی کند بر جهانی که در آن زندگی میکنیم و نگاه او به دل انسانهای نیکوکار و پارسا خواهد بود.
آن پادشا که خدمت درگاه طاعتش
تکلیف انبیا شد و تشریف اولیا
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که انجام خدمت در پیشگاه او بر عهده پیامبران گذاشته شده و بزرگانی چون اولیا نیز در حضور او ارجمند هستند.
در بارگاه امر کمر بستگان او
در گوش کرده حلقه سبحان مایشا
هوش مصنوعی: در دنیای مقدس و بزرگ او، افرادی که وظیفهدار و آمادهاند، در دل خود به عظمت و بزرگی او اعتراف میکنند.
کوس ازل نواخته بر درگه ابد
ترتیب ملک داده در ایوان کبریا
هوش مصنوعی: صدای ازلی در درگاه ابدیت به گوش میرسد و نظم و ترتیبی در ملک و پادشاهی برقرار کرده که در آسمانهای بلند نمایان است.
از اختران گماشته لشکر بر آسمان
وز ابرها کشیده سراپرده در هوا
هوش مصنوعی: در آسمان ستارههایی مانند سربازان وجود دارند و ابرها به عنوان پردهای برپا شدهاند.
اندر هوا بکن فیکون افکند ز ابر
بحری و پیل و کرگدن و شیر «و» اژدها
هوش مصنوعی: در آسمان عوالم وجود، اگر بخواهد، میتواند از ابر دریایی بسازد و موجوداتی همچون فیل، کرگدن، شیر و اژدها را به وجود آورد.
سبحان آن خدای که در دست روز و شب
منصور کرد رایت و الشمس و الضحا
هوش مصنوعی: بسیار پاک و بینقص است آن خدایی که پرچم و روز و شب را به دست منصور قرار داد و او را در نور خورشید و درخشندگی صبح یاری کرد.
در چاه مغرب او فکند هر شب آفتاب
هر روزش از دریچه مشرق کند رها
هوش مصنوعی: هر شب آفتاب در چاه مغرب غروب میکند و هر روز از دریچه مشرق طلوع مینماید.
شبها ز قدرتش به فلک بر ستارگان
چون شمعها ز روزن خرگه دهد ضیا
هوش مصنوعی: شبها به وسیلهی قدرت او، ستارگان در آسمان مانند شمعهایی که از روزنهی کلبه نور میافشانند، درخشان میشوند.
خورشید و مه دونده به تقدیر و حکم او
شمعی سبک رو است و چراغی گرانبها
هوش مصنوعی: خورشید و ماه به اراده الهی در حال حرکت هستند، مانند شمعی کوچک و بیاهمیت و چراغی با ارزش و گرانبها.
در شعمدان چرخ ز خورشید ساخت شمع
شمعی پلیته اش از قدر و مومش از قضا
هوش مصنوعی: در آسمان، چرخش زمین مانند شمعی است که از نور خورشید ساخته شده و سر آن از تقدیر و بدنه آن از مقدر بودن زندگی تشکیل شده است.
از مه چراغ کرد وز گردون چراغ پای
واندر چراغ روغن بی چون و بی چرا
هوش مصنوعی: از ماه نوری به وجود آمده و از آسمان نوری به زمین میتابد، و در نور چراغ هم روغنی هست که بدون هیچ عیب و نقصی میسوزد.
بر صنعش آسمان و زمین بس بود دلیل
بر قدرتش بهار و خزان بس بود گوا
هوش مصنوعی: عالی بودن خلقت آسمان و زمین خود دلیلی بر قدرت خداست و زیبایی بهار و زشتی خزان هم همینطور.
اندر بهار ازو متلون شود زمین
واندر خزان ازو متغیر شود هوا
هوش مصنوعی: در بهار به خاطر وجود او، زمین رنگ و بویی تازه میگیرد و در پاییز به خاطر او، هوا دچار تغییر و تحولات میشود.
در فصل نوبهار فرستد به باغها
گلهای خوب طلعت و مرغان خوش نوا
هوش مصنوعی: در فصل بهار، گلهای زیبا و خوشعطر به باغها میآیند و پرندگان با صدای دلنشین خود به آواز خواندن میپردازند.
وز حکم مصلحت به خزان درهم او کند
مرغان و بوستان رابی برگ و بی نوا
هوش مصنوعی: به دلیل مصلحت، او (همان خزان) به پرندگان و باغ، برگ و سرسبزی را از بین میبرد و آنها را بیخبر و بینوا میکند.
زاغان ز صنع او ز بر شاخهای زرد
چون هندوان نشسته به زرین کلیسیا
هوش مصنوعی: فصل پاییز فرا رسیده و زاغها به دلیل زیباییهای طبیعت روی شاخههای درختان زرد نشستهاند، گویی مانند هندوانی که در یک مکان با شکوه و زیبا قرار دارند.
وز امر او شده به شبستان بوستان
با عندلیب در تتق شعر گل صبا
هوش مصنوعی: از فرمان او، در باغ شبانه با بلبل در حال سرودن شعر در مورد گلها و نسیم صبحگاهی هستم.
در خانه دو آب مخالف که ساخت است
آن کوز مغز و پوست کله سازد و قبا
هوش مصنوعی: در خانه، دو جریان آب متضاد وجود دارد که باعث میشود آن کوزه بتواند مغز و پوست را به صورت جداگانه شکل دهد و کلاهی را بسازد.
دهری که گفت همچو گیا باشد آدمی
در مرغزار جهل چو خر می کند چرا
هوش مصنوعی: انسانی که به مانند گیاه، در دنیای بیخبری و جهل به سر میبرد، همچون الاغ در مرتع نمیتواند به راهی درست هدایت شود.
چون عقل در حدیث رکیکش نگاه کرد
گفت ای پلید تو ز کجا و من از کجا
هوش مصنوعی: وقتی عقل به سخنان زشت او نگاه کرد، گفت: ای ناسزاگو، تو از کجا آمدهای و من از کجا؟
شمشیر گفت کارمن است این جواب کرد
با دشمنان عقل زبانها بود مرا
هوش مصنوعی: شمشیر بیان کرد که وظیفهاش مقابله با دشمنان است، اما عقل و عقلانیت با آنها صحبت میکند و پاسخ میدهد.
هم در زمان به دست صوابش دو نیم کرد
شمشیر گوهر است گوهر کی کند خطا
هوش مصنوعی: در زمانهای که شمشیر به انصاف و درستی تقسیم میشود، گوهر مانند آن است که هیچگاه اشتباه نمیکند.
هرکو نشد ز حجت عقل آشنای دین
از تیغ در میانه خون کرد آشنا
هوش مصنوعی: هر کس که با دلایل عقلانی به دین آشنا نشد، در میانهی مشکلات و چالشها تنها به خونریزی و خشونت روی آورد.
بیچاره ای به چاه بلا در چرا نهی
بر پای خود به دست جفا کنده ای عنا
هوش مصنوعی: شخصی در دل مشکلات و مصیبتها گرفتار است و مسبب این وضعیت، خود اوست که با رفتار ناپسندش به این چالشها دامن زده است. در واقع، او خود عامل درد و رنج خویش است.
آن کو که پیش روی تو هم چون سپر بود
چیزی مگو که باشد شمشیرش از قفا
هوش مصنوعی: هر کس که به نظر میرسد از تو دفاع میکند و مانند سپر به نظر میرسد، مراقب باش؛ چرا که ممکن است از پشت به تو آسیب برساند.
گفتی که بر مثال گیا باشد آدمی
جانت به قول تو چو گیا باد کم بقا
هوش مصنوعی: تو گفتی که انسان مانند گیاه است و جان او به مانند گیاه دوام ندارد و زود گذر است.
بگرو بدان خدای که او می برآورد
از مشرق آفتاب و ز دل دم، ز گل گیا
هوش مصنوعی: به آن خداوندی سوگند که خورشید را از سمت شرق بر میآورد و زندگی را از دل خاک و گل فراهم میآورد.
ای پاک پادشا که سزاوار سجده ای
لعنت بر آن شقی که تو را گفت ناسزا
هوش مصنوعی: ای پادشاه پاک و بزرگوار که سجده بر تو شایسته است، لعنت بر کسی که به تو بیاحترامی کرده و ناسزا گفته است.
آن منعمی که زیبد اگر بندگان کنند
بر کمترینه نعمت تو جاودان ثنا
هوش مصنوعی: اگر بندگان تو بر کوچکترین نعمتی که از تو دارند، همیشه ستایش کنند، این ستایش شایسته و زیباست.
بی دولتان به خدمت تو گشته نیک بخت
بیگانگان به درگه تو گشته آشنا
هوش مصنوعی: بینوایان و بیپولها به تو دست نیاز دراز کرده و خوشبخت شدهاند، در حالی که чужان و بیگانگان به نزد تو آمده و با تو آشنا شدهاند.
آن را که هست یادتو حجت بود قوی
وانرا که برد نام تو حاجت شود روا
هوش مصنوعی: کسی که یاد تو در دلش وجود دارد، برایش دلیل و حجتی قوی است و کسی که نام تو را بر زبان دارد، حاجتش برآورده میشود.
حاجت روا شود چو تقاضای کنی کرم
رحمت روان شود چو اجابت کنی دعا
هوش مصنوعی: زمانی که درخواست خود را مطرح کنی، نیازهایت برآورده میشود و وقتی دعا کنی، رحمت و لطف به سوی تو میآید.
با رحمت تو هیچ نباشد گناه خلق
کاهی چه سگ بود به بر کوه کهربا
هوش مصنوعی: با رحمت تو، هیچ گناهی برای مردم به چشم نمیآید. چه بر سگی که بر روی کوه عطر خوشی نشسته باشد!
ای از هوای نفس گریزان ز عافیت
بنهاده است جهل به دنباله بالا
هوش مصنوعی: ای کسی که از تمایلات نفسانی دوری میکنی و به سلامت و راحتی اهمیت میدهی، در تاریکی جهل و ناآگاهی گرفتار شدهای.
بنشین به عافیت که تو را بهتر اوفتد
برهان ز تخته بند بلای پای مبتلا
هوش مصنوعی: در آرامش و راحتی بنشین که برای تو بهتر است؛ از گرفتار شدن در مشکلات و دردسرهای زندگی جلوگیری کن.
تیغ چو گندنابخورد خون آن کسی
کز خوان عافیت نخورد نان و گندنا
هوش مصنوعی: تیغ مانند گندنا (نوعی شمشیر) خون کسی را میریزد که از سفرهی خوشبختی و آسایش استفاده نکرده و نان و غذا نخورده است.
ای پا بست مانده زسالوس روزگار
برچار سوی فتنه به هنگامه هوا
هوش مصنوعی: ای کسی که در این دنیای پر از درد و رنج گرفتار شدهای، در همچنین شرایطی باید مراقب باشی که تا چه حد تحت تأثیر حوادث و هوای نفس خود قرار میگیری.
دیر است تابه خون تو تشنه شد است مرگ
جوید همی ز کینه به آب اندرون تو را
هوش مصنوعی: زمان زیادی است که مرگ به خاطر کینهاش از تو، تشنهی خونت شده و در پی آن است که تو را به عمق آب بکشاند.
جانت چو لقمه واجل چون گرسنه ای است
از تو زمانه سیر و تو از حرص ناشتا
هوش مصنوعی: اگر جان تو همچون لقمهای است که سریع باید بخوری، مانند گرسنهای هستی که در انتظار غذاست. در حالی که دنیا از تو سیر شده، تو همچنان به خاطر حرص و ولعات از گرسنگی بیخبری.
گر پهلوان چو رستم زال است در مصاف
ور پادشا چو حاتم طائی است در سخا
هوش مصنوعی: اگر فردی مانند رستم زال در میدان نبرد قهرمان و دلیر باشد، یا اگر پادشاهی مانند حاتم طایی در بخشندگی وجود داشته باشد، حقیقتاً به زندگی ارزش و رنگی خاص میبخشند.
از بند کارگاه فنا کی شود به در
وز دام اژدهای اجل کی شود رها
هوش مصنوعی: چگونه میتوان از بند کارگاه مرگ آزاد شد و از چنگال سرنوشت رهایی یافت؟
گرتو شوی به قوت فرعون و لشکرش
اندر پی تو مرگ چو موسی است با عصا
هوش مصنوعی: اگر تو قدرت فرعون و لشکرش را داشته باشی، مرگ برایت به مانند مرگ موسی با عصا خواهد بود.
این عالم مشعبد یک ناموافق است
در کارها همه دغل و حیلت و دغا
هوش مصنوعی: این دنیا جایی است که همه چیز در آن ناپسند و از روی فریب و نیرنگ است.
از پیش دوستی کند و دشمنی ز پس
اول وفا نماید و آخر کند جفا
هوش مصنوعی: کسی که در ابتدا دوست میشود و در پایان به دشمنی میپردازد، ابتدا نشان از وفاداری میدهد و در انتها خیانت میکند.
چون عمر و مال و بخت نپاید به نزد کس
چون اسب و تیغ و زن نکند با کسی وفا
هوش مصنوعی: زندگی، ثروت و شانس همیشه پایدار نیستند؛ مانند اسب، شمشیر و زن که به کسی وفادار نمیمانند.
پیری جوان نمای که در خاک ازو شدند
پیران نورمند و جوانان خوش لقا
هوش مصنوعی: پیران با فضیلت و با نور در زمین، پیری را به جوانی تشبیه میکنند که در دنیای خاکی ما، جوانان خوش صورت و زیبا هستند.
هر روزی آسیای سرما و روز مرگ
گوئی که دید ما را در راه آسیا
هوش مصنوعی: هر روز مانند یک آسیاب که در سرمای سخت میچرخد و به روز مرگ نزدیک میشویم، گویا سرنوشت ما را در مسیر زندگی زیر نظر دارد.
ای در سر تو کبر و در ابروی تو غضب
دست تو از نفاق و زبان تو از ریا
هوش مصنوعی: تو در خود arrogance داری و ابرویت نشاندهندهی خشم است، دستانت به نیرنگ آغشته و زبانت پر از تزویر است.
کبر و ریا و خشم رها کن که روز حشر
در جان تو چو آتش و نفط است و بوریا
هوش مصنوعی: تکبر، ریا و خشم را کنار بگذار، زیرا در روز قیامت این امور همانند آتش و نفت در درون تو خواهد بود و تو را میسوزاند.
تو باش تا هیبت ایزد دراوفتد
روز قیامه زلزله در موقف قضا
هوش مصنوعی: شما بمانید تا در روز قیامت، جلال و قدرت خداوند بر همگان آشکار شود و زمین در مقابل قضاوت خدا به لرزه درآید.
چون با تو حق به «ارحم ترحم » خطاب کرد
معلوم شد که درد تو را هم توئی دوا
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند با تو به مهربانی و رحمت سخن گفت، این نشان داد که خودت نیز میتوانی درمان درد خودت باشی.
ای روزه تو گرسنگی بردنت به روز
زان می کنی صلوة که برنایدت صلا
هوش مصنوعی: ای روزهدار، تو که برای روزه گرفتن گرسنگی را تحمل میکنی، در روز عید نماز خواهی خواند که صدای اذان برایت نرسند.
مال زکوة می ندهی حج همی کنی
از بیم آنکه تا نکند با تو کس غزا
هوش مصنوعی: تو زکات مال را نمیدهی، اما برای انجام حج تلاش میکنی، به این دلیل که از خوف آنی که کسی با تو به جنگ نخورد.
حج و جهاد و صوم و صلوة و زکوة تو
تلبیس و مکر و حیله و زرق است و کیمیا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اعمال مذهبی مانند حج، جهاد، روزه، نماز و زکات برای تو فقط یک پوشش فریبنده و نیرنگ است و به نوعی شبیه به جادو و کیمیا میباشد.
ای ناخلف تو از گهر آن خلیفه
کز خلق کرد مصلحت ایزد اقتضا
هوش مصنوعی: ای نافرمان، تو از نسل آن رهبری نیستی که برای مصالح و منافع مردم، به فرمان الهی عمل کند.
گر قدر خویشتن بشناسی چنانکه هست
باشد جنیبت درت از جنة العلا
هوش مصنوعی: اگر ارزش خود را آنگونه که هست بشناسی، آنگاهی جایگاه تو میتواند بهشت برین باشد.
کاری عظیم دان که ز بهر تو ز آسمان
جبار جبرئیل فرستد به مصطفا
هوش مصنوعی: عملی بزرگ و شگرف را در نظر بگیر که به خاطر تو، فرشتهای از آسمان پر عظمت، به پیامبر محمد (مصطفی) فرستاده شود.
گر باشدت بر ملک العرش آبروی
خاک درت ملائکه سازند توتیا
هوش مصنوعی: اگر تو بر عرش خداوند، مقام و منزلت داشته باشی، ملائکه برای تو از خاک در خانهات زینت و زیبایی میسازند.
از حد خویش پای منه تا به سر دود
خاتون مه به خدمتت از هودج سما
هوش مصنوعی: از مرز خود فراتر نرو، تا زمانی که سر دود خاتون با تو باشد و در خدمتت در هودج سما قرار بگیرد.
ناواجبی مکن که نگهبان سر توست
واجب کننده ای که به واجب دهد جزا
هوش مصنوعی: ناخواسته کاری نکن که کسی که مراقب توست از تو ناراحت شود، زیرا کسی که به تو پاداش میدهد، بر اساس عمل تو قضاوت میکند.
ای پیرمرد مفسد رعنای شوخ چشم
در چشم و دل ترانه حیات است و نه حیا
هوش مصنوعی: ای پیرمردی که شور و نشاطی در چشمانت نمایان است، در نگاه و قلبت زندگی و شادابی وجود دارد، نه خجالت و شرم.
امروز سر جریده پیران مفسدی
گردی نبوده ای ز جوانان پارسا
هوش مصنوعی: امروز در اخبار و نوشتههای مردم، هیچ اشارهای به فساد و ناپاکی از سوی پیران وجود ندارد و همگی از جوانان شایسته و نیکوکار صحبت میکنند.
گوژ است پشتت از پی آن راست رو نه ای
یکتا دلی چگونه کند مردم دوتا
هوش مصنوعی: پشتت خم است، اما به خاطر آن راست برو. تو که دلی یکتایی، چگونه میتوانند مردم تو را به دو نفر تقسیم کنند؟
بنگر که حال برچه صفت باشد ای عجب
آن قوم را که چون تو بود پیرو پیشوا
هوش مصنوعی: به حال و ویژگیهای کسانی توجه کن که شگفتانگیز است، آن گروهی که پیروانی مانند تو دارند و به دنبال پیشوایانشان میروند.
آن کن که صد جمازه رحمت رسد به تو
کز تو رسد جنازه به دروازه فنا
هوش مصنوعی: کاری بکن که رحمتهای خدا به تو برسد، زیرا اگر تو توجه نکنی، مرگ و فنا به دروازه تو خواهد آمد.
تا جان به تن درست بکن توبه نصوح
کان طبع را جلا دهد روح را صفا
هوش مصنوعی: تا وقتی که جان در بدن است، باید توبهای خالص و راستین کرد که این کار روح را جلا میدهد و به آن صفا میبخشد.
عهدی بکن که چون بکنی توبه ازگناه
در سر کنی نه چون دگران برسرملا
هوش مصنوعی: عهدی ببند که وقتی از گناه پشیمان میشوی، این موضوع را در دل خود نگهداری و آن را با دیگران به اشتراک نگذاری، مانند دیگران که معمولاً آشکارا به گفتن آن میپردازند.
بر شرط آنکه توبه چو کردی برین صفت
از بعد آن دگر نشوی با سرخطا
هوش مصنوعی: اگر توبه کردی و به این ویژگیها پایبند بودهای، بعد از آن دیگر نباید به اشتباهات گذشته بازگردی.
بگزار حق شکر خداوند خویشتن
کو کرد با تو نعمت بی حد و انتها
هوش مصنوعی: شکرگزاری و قدردانی از خداوند را فراموش نکن، چرا که او به تو نعمتهای بیشماری عطا کرده است.
شد نعمتش نثار جهان و جهانیان
واجب شد است شکرش بر ما و غیر ما
هوش مصنوعی: نعمتهای خداوند به تمامی جهانیان بخشیده شده است و بر ما و دیگران واجب است که برای این نعمتها شکرگزاری کنیم.
اومید هست اگر چه گنهکار و جاهلیم
زیرا که بس کریم و رحیم است پادشا
هوش مصنوعی: امید وجود دارد، هرچند که ما گناهکار و نادان هستیم، زیرا پادشاه ما بسیار بخشنده و مهربان است.
آن را که شد به درگه او با نیاز دل
ازغایت کمال کرم گفت: مرحبا
هوش مصنوعی: هر کس که با دل پر از نیازش به درگاه او بیاید، به خاطر نهایت رحمتش، از صمیم قلب او را تحسین میکند.
توحید اوست خلعت و تشریف خاطرم
اندر چنان خزینه دهند این چنین عطا
هوش مصنوعی: یگانگی او مانند یک لباس فاخر و احترام برای من است و امیدوارم که در چنین گنجینهای، اینگونه هدیهها به من عطا شود.
سرمایه ها به داد قوامی لقب نهاد
ما را که بر دکان سخن کرد نانبا
هوش مصنوعی: سرمایهها و داراییها به ما لقب قوامی دادهاند، زیرا که ما در دکان سخن، مانند نانواهان، به کسب و کار مشغول هستیم.
آن نانبا منم که به انبار خاطرم
گندم رسد ز مزرعه سدر منتها
هوش مصنوعی: من همان نانوا هستم که از مزرعهای دور، گندم به یادهایم میرسد و در انباری که در دل دارم، آن را ذخیره میکنم.
الله لااله کند توتیا صفت
در بارگاه هو بدر آسیای لا
هوش مصنوعی: خدا را به یکتایی میستایم، همانند پرندهای که با هوش و ذکاوت در بارگاه عظیمش در حال پرواز و جستجو است.
زان آرد میده پزم اندر تنور دل
کان را خرد ترید کند در ضمیر یا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دل و جان انسان، افکار و احساسات مختلفی وجود دارد که همچون گندم در تنور، در حال پختن و شکلگیری هستند. برخی از این افکار ممکن است خرد و کوچک به نظر برسند، اما در واقع میتوانند تأثیر عمیقی بر درون ما بگذارند.
بر خوانچه بهشت به دست ملائکه
نان من است راتب ارواح انبیا
هوش مصنوعی: در سفرهی بهشت، نان من به دست فرشتگان است و این نان به یاد و برای روح پیامبران آماده شده است.

قوامی رازی